اگر او را ببینم به او مى گویم

در کدامین شب کوفه باز خواهى گشت؟
در کدامین اوج
در کدامین عروج
چشم به راه آمدنت،
در پس تمامى دریچه هاى زمین ایستاده ام
چقدر دلم تنگ شده است!
و چشم هایم چه بزرگ شده اند!
و نطفه یک سؤال که در سرم بارور مى شود!
پس تو کى مى آیى؟
تو اى وسعت بیدارى
اى همه دریایى،
که دلم لبریز از عطش هاى بیابانى است.
تهران – فاطمه مرادى هزارى
(دانشجو)

اگر او را ببینم

جسارت گفتن؟! دیدن و پرواز … فقط همین
تهران – وحید علیان نژادى
(دانشجوى دانشگاه علوم پزشکى)
اگر او را ببینم به او مى گویم:

دریا به دریا،
کوه به کوه، صحرا به صحرا
در انتظار تو پیمودم
شهریار – عبدآباد

اگر او را ببینم به او مى گویم:

گفته بودم چو بیایى غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایى
تهران – مجتبى نوید

اگر او را ببینم به او مى گویم:

بابى انت و امى فداک
قم – حسین بادرام

اگر او را ببینم به او مى گویم:

چه بگویم ؟ باید از غم نگفتن ها گفت…
مهدى مختارى، دانشجوى دندانپزشکى

اگر او را ببینم به او مى گویم:

مولاى من اکنون این دل هاى مشتاق در انتظار عدل توأند.
در انتظار جوانه زدن کلمه حق، اى ستاره عدل بیا و چشم دلمان را به قدومت روشن کن .
عذرا لطفى – دانشجوى حقوق

اگر او را ببینم به او مى گویم:

… جمعه ها صدها نگاه بر آسمان خیره مى شوند.
جمعه ها هزاران دل منتظر، از شوق به سرآمدن انتظار، در قفس تنگ سینه برایت مى تپند.
اى صاحب جمعه ها! بیا و دلتنگى غروب جمعه ها را بر طرف ساز.
تهران – فهیمه قنبرپور
دانشجو

اگر او را ببینم به او مى گویم:

بیا که علوم، سرگردان سر برآوردن هستند، امّا نمى دانند مسیر و صراط کجاست؟
اندیمشک – عرفان اسلامى زاده

اگر او را ببینم به او مى گویم:

اى راهبر انسان هاى در راه مانده! در ساحل پیروزى چشم به راه توییم و فریاد مى کشیم که: مهدیا … بیا
گنبد – سید احمد محمودزاده

اگر او را ببینم به او مى گویم:

به تو مى اندیشم
من در این تنهایى
به تو مى اندیشم
بى تو در تک تک گل هاى بهار
بى تو در زمزمه بین گل و سبزه و آب
به تو مى اندیشم
بعد تو؛
یک یک گل ها خشکید
بعد تو کاج بلند،
صبحگاهان به صداى خوش باد،
هیچ لبیک نگفت
و قنارى در باغ،
مرد در گوشه سرد و تاریک
و درخت گل سرخ،
قهر کرد با همه اهل زمین
به تو مى اندیشم!
کاش مى شد که سرانجام تو را مى دیدیم
و تو با عطر گل یاس به ما مى گفتى
که محبت زیباست
که درخت گل سرخ
هر کجا
مى تواند باشد
و گل شادى هر سو
تا ابد زنده و شاداب
مى زند گلبرگى
بر سر دخترک شاه و فقیر
و زمان خوبى
تا ابدیت جاریست
کاش مى شد که سرانجام
تو را مى دیدم .
به تو مى اندیشم
تهران : مرجان کردیان
(دانشجوى دانشگاه الزهرا)

 

 ماهنامه موعود شماره ۲۸

همچنین ببینید

آقا شیخ مرتضی زاهد

محمد حسن سيف‌اللهي...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *