کتابها:
ـ بعد از باران،
ـ زخمهای خورشید،
ـ بر بلندای عشق،
ـ من راضیام به این همه دوری،
ـ فانوسهای سنگی،
ـ گزیده ادبیات معاصر، شماره ۷۷ـ (این کتاب در سال ۸۰ برگزیده کتاب سال دفاع مقدّس و برگزیده کتاب سال دانشجویی شد)،
ـ ساعت به وقت دلتنگی،
ـ حق با آفتابگردانهاست (مجموعه نثر ادبی).
مسئولیّتها و درخششهای ادبی:
سال ۷۶ نفر اوّل جشنواره مطبوعات کشور،
سال ۸۷ نفر اوّل جشنواره بینالملل آخرین منجی،
سال ۸۷ برگزیده جشنواره بین المللی شعر فجر،
سالهای ۶۹ تا۷۴ مسئول کانون شعر جهاد دانشگاهی دانشگاه شهید چمران اهواز،
سالهای ۷۱ تا ۷۴ مسئول انجمن شعر حوزه هنری خوزستان
سالهای ۷۵ تا ۸۰ مسئول صفحه ادب مقاومت و همچنین ستون «دو رکعت عشق» روزنامه اطّلاعات.
و امّا بعد…
شعر را در دوران دبیرستان و در زمان جنگ شروع کردم.
ابیاتی آهنگین مینوشتم و در بین رزمندگان میخواندم.
امّا به طور جدّی، فعالیّت ادبی خودم را از سال ۶۹ با ورود به دانشگاه شهید چمران و آشنایی با دکتر یاسمی و مرحوم رستگار و مرحوم آرش یاران پور آغاز کردم و از همان سالها در همه کنگرههای شعر دفاع مقدّس حضور داشتهام.
از همان سال ۶۹ هم همکاری خود را با مطبوعات کشور در زمینه خاطرات دفاع مقدّس و شعر آغاز کردم.
در حال حاضر وبلاگ شاعرانه: www.saeedirad.blogfa.com»» را اداره میکنم و تازهترین آثارم را در آن ارائه میکنم.
در همه قالبهای شعری طبعآزمایی میکنم و در سالهای اخیر به طور جدّی به نثر ادبی روی آوردهام که حاصل آن دو کتاب بوده است.
عبور
از مقابل دلم عبور کن
زخمهای کهنه را مرور کن
باز هم بیا سری به ما بزن
خانه را پر از نشانط و شور کن
خوبِ من بیا و با حضور خود
شهر را دوباره غرق نور کن
از میان کوچههای قلب من
ـ عاشقانه ـ باز هم عبور کن
مثل صاعقه ولی بلندتر
در شب خیال من خطور کن
من که رو سیاه این قبیلهام
تو به خاطر خدا ظهور کن
غریب بزرگ
نام تو را بردم ای، شعله شوریده حال
روی لبانم شکفت، چشمه شعری زلال
چشمه نوری کز آن، میشود از خود گریخت
مثل گل رازقی، مثل گل پامچال
نام تو را بردم و داغ دلم تازه شد
داغ غریبانهات، کرده مرا پایمال
بیخبر از حال تو، گم شدهام در خودم
روز و شب من گذشت، در صدفی از خیال
سرد و سیاه است این، سایه موهوم شهر
کاش اذان سر دهد بر لب بامم بلال
چشم به در ماندهام، بیتو در این، غمکده
زخم به جان میزند در غم تو ماه و سال
راه به جایی نبُرد، بیتو غریب بزرگ!
با تو فقط میرسد راه به سوی کمال
صبح غمگین
روزها بگذشت و تقویم زمان تکمیل شد
سالمان با صوت «حوّل حالنا» تحویل شد
باز هم بر ما، به خاک افتادگان درگهت
صبح غمگینی ـ بدون حضرتت ـ تحمیل شد
بیتو حال خستهای دارد بهاران بعد از این
بی تو حتّی در هبوط دردها تعجیل شد
آسمان بارید، هفتاد و دو ساعت بعدِ تو
آنقدر تا در زمین نام «جنون» تشکیل شد
ای بهار محض! بیرویِ تو در دنیای ما
هرچه رویید از زمین، تندیسی از قابیل شد
من زبانم لال! امّا خود ببین در غیبتت
دوستیهامان به نام دشمنی تبدیل شد
روزای آفتابی
رفتهای ولی میبینم، رو دلم ردّ پاهاتو
کاشکی بشنوم دوباره، از تو کوچهها صداتو
میدونم سبزه نگاهات، مث باغ فین کاشون
آسمون کاشکی نگیره از دلم باغ نگاتو
با خطی به رنگ چشمات، روی پیشونیم نوشتم:
هر چی غم داری برا من، هر چی شادیه برا تو
بیتو من غریب و خسته، بیشکیب و دلشکسته
روی دوش خود میگیرم کوله بار مشکلاتو
رفتهای ولی میدونم که یه روز، یه شاعر خوب
توی شعراش مینویسه، تب سرخ ماجراتو
ای خدای آسمونها، تو که حالمو میدونی
برسون به داد این دل، حضرت سبز قباتو
روزای آفتابی من، بیتو پرپر شده، امّا
میشنوم یه صبح جمعه، از تو کوچهها صداتو
شاعرانه
پیش روی چشمانم یک درخت و یک جاده
انتظار، چون توفان، تکیه بر دلم داده
بیحضورت ای خورشید! سر به صخره میکوبند
ابرهای بارانزاد، موجهای آزاده
کوچه کوچه میگردد، ماه هم به دنبالت
گرچه اهل اینجا نیست، این دهاتی ساده
شاعرانه باید داد، دل به آتش عشقت
عاشقانه باید بود، در کنارت آماده
با تو میشود خوشبو، روز و شب، ولی بی تو
میکشد به روی زخم، روزگار سمباده
پیش پایت ای مولا! ـ عاشقانه بیپروا ـ
سر به خاک میسایند سروهای آزاده
ماهنامه موعود شماره ۱۰۷