… ناامیدى را از خود دور و امر به معروف و نهى از منکر را از خود شروع مى کردم.
مریم هاشمى
… هیچ گاه گناه نمى کردم.
محمدعلى شیخ اسدى
… در شب و روز و لحظه لحظه زندگیم از خدا مى خواستم به عزت محمد و آل محمد(ص) ظهور مولایم را نزدیک تر گرداند و موانع ظهورش را برطرف فرماید.
سراب – طیبه پیرى
… تا مطلع الفجر مى ماندم، همان سپیده اى که به ما وعده داده اند و از آن وعده دهندگان جز صداقت انتظار نیست.
سرخس – سحر جاوید
… اول به خودسازى مى پرداختم و خانه دل را از همه تعلقات پاک مى کردم؛ آنگاه منتظر فرج مى شدم.
تهران – فائزه یوسف زاده
… ایستگاههاى انتظار را با عشق و ایمان و دعا زیباتر مى کردم.
تکتم با دوست
… خویشتن خویش را به گناه نمى آلودم.
… جان خود را در راه تو، برکف دست مى نهادم.
… زمینه را براى ظهور تو آماده مى کردم.
… جز به سلاح صلاح مجهز نمى شدم.
… هر شب تا پگاه و هر بامداد تا شامگاه، لب و دل و جانم را با رایحه یاد و نام تو عطرآگین مى کردم.
… هیچ واقعه اى نمى توانست مرا از تو جدا کند.
… تنها سر بر آستان محبت تو مى ساییدم و هیچ وقعى به دیگران نمى نهادم.
… فرامین جانشین گران قدرت، ولى فقیه را به جان مى خریدم و تا کوى جانان به سر مى دویدم.
جواد نعیمى
… هر روز شعله عشق حضرتش را در دلم شعله ورتر مى کردم و براى تعجیل در فرجش بسیار دعا مى نمودم که پیامبر(ص) فرموده اند »با فضیلت ترین اعمال امتم انتظار فرج از خداوند است«.
شهر کرد – حمیرا رضاپوریان
… به دستورات دینى عمل مى کردم و تکلیف خود را انجام مى دادم، نه تنها درون خود را اصلاح مى کردم بلکه به راهنمایى و ارشاد دیگران هم مى پرداختم.
اراک – اسماعیل ابوالحسنى
… از تو دور نبودم.
تهران – محمدابراهیم جلاء
… آن موقع خوشبختى را معنا مى کردم.
تبریز – پنبه چى
… هیچ وقت حتى در خواب هم تو را فراموش نمى کردم. در کوچه پس کوچه هاى شهرها و روستاها به راه مى افتادم و از تو و از تو مى گفتم.
فارسان – فرشته ریاحى
… صداى گریه هایت را مى شنیدم و اشکهاى زلالت را مى دیدم. آنوقت دلم تاب نمى آورد من هم در میان کسانى باشم که آسمان دلت را ابرى مى کنند و چشمانت را بارانى.
کرج – راضیه اخلاقى
… وجودم مالامال از عشق، محبت و صمیمیت مى شد و دل و جانم را با عطر حضورت شست وشو مى دادم.
تهران – رضا قربانى
… سوار بر اسب انتظار بر دشت زمان مى تاختم و صحراهاى خشک مبارزه با نفس را درمى نوردیدم و از کوههاى تحمل مصائب بالا مى رفتم. دریاهاى پر تلاطم مشکلات را پشت سر مى گذاشتم و جنگلهاى سرسبز و زیباى جاذبه هاى دنیا را هیچ مى انگاشتم.
شاهرود – مریم السادات اقدامى
… شرمنده رویت نبودم. مگر مى توانم بگویم که غیبت نکرده ام، تهمت نزده ام، از یاد خدا غافل نشده ام و… اما باور من! همواره دوستت داشته ام، اگر منتظر و مومن واقعى نبوده ام اما همواره تو را به شفاعت گرفته ام و شفاعتم کرده اى. کمکم کن تا منتظر واقعى باشم!
کرمانشاه – مهناز فتاحى
… روح من اشتیاق یک رود بود و دستان خاکیم سرشار هوس رویش، دیدگانم لبریز ابرهاى بارانى پروراننده و حرفهایم دانه هاى در اشتیاق رویش، که به دنبال دشتى حاصلخیز سرک مى کشیدند.
کرمانشاه – روناک محمدى
… تجلى گامهاى مهربانت را مى دیدم که به یاسهاى همیشه آرام باغ وعده مى دهد شاید جمعه اى دیگر…
کرمانشاه – روناک محمدى
… چشمهایم را فرمان مى دادم که تنها به دیدار روى زیباى تو به انتظار بنشیند. اللهم ارنى الطلعه الرشیده والغره الحمید.
…گوشهایم را فرمان مى دادم که تنها شنیدن ترنم نداى »انا بقیهاللَّه خیرلکم ان کنتم مؤمنین« را به انتظار بنشینید.
…قلب و زبان و دل را فرمان مى دادم تا در حفظ و یارى سرود حضور مولایم هیچ گونه دریغ نورزند.
کاشان – زهره مجیدى مرقى
… تنها به انتظارت نمى نشستم بلکه خود به جست وجویت مى آمدم.
قم – لیلا گائینى
… جمعه هایم آغاز نمى شدند مگر آن که صداى دلنواز قرآنت را مى شنیدم و به نیمروز نمى رسیدم؛ مگر آن که نگاههایت را حس مى کردم، و غروب جمعه ها را نمى دیدم؛ مگر آن که تو بر قلبم ظهور مى کردى.
قم – لیلا گائینى
… خونى جوشان در رگ زندگى و قلبى در سینه تاریخ داشتم. در درون تاریکیها و سردیها به دمیدن سپیده دمان چشم داشتم و به امید طلوع خورشید مى زیستم.
حسینى
موعود شماره چهل و هفتم