شما درست میگفتی، «سُرَّ مَن رأی» برخلاف نامیکه برایش نهاده بودند، جایی نبود که با دیدنش دل کسی شاد شود، جایی نبود که لبخند مهمان لبی باشد و مِهر، مهمان دلی. جایی نبود که کبوترانش به راحتی بنشینند میان آرامش صحن خانه و مردمانش باامنیت، سر بر بالش شب بگذارند. جایی نبود که سکّههای زرد و سفید، روزی روزگار خوش مردم باشد. اگر هم خوشی بود، برای مردم دلخوش به وعدههای بیپایه و ادعاهای بیاساس بود؛ برای مردمیکه به جای خورشید، دلشان را به سوسوی فانوس نیمه مردهای خوش کرده بودند، برای مردمیکه نمیدانستند و نمیتوانستند از سرچشمه زلال حقیقت سیراب شوند. از این رو، گرفتار تبِ مرداب شده بودند؛ گرفتار آب گندیده بیحرکتی که توان خلاصی خودش را هم از تنگی برکه نداشت.
«سرّ من رأی»، جایی نبود برای زندگی مردان آفتاب؛ جایی نبود برای عروج نهالهایی که سجادهشان را به سوی نور میگستراندند.
شما درست میگفتی، هیچ کس از پدران شما بهاندازه شما مورد تردید قرار نگرفت. هیچ کس بهاندازه شما مجبور نشد برای اثبات مسئولیتی که خداوند بر دوشش نهاده بود، اینقدر بکوشد. هیچ کس این همه نشانه را برای یافتن مسیر، در جاده نگذاشته بود. هیچ کس اینقدر فانوس معجزه روشن نکرده بود و هیچ کس اینقدر «نعم» و «لا» کنار هم نشنیده بود. شما درست میگفتی امام مظلوم من، خورشید یازدهم آسمان محمد(ص) و چقدر غمناک و چقدر زود شما را از دنیا گرفتند و چقدر زود صاحب دنیا برای همیشه یتیم ماند.
«سرّ من رأی»، جایی نبود برای زندگی مردان آفتاب؛ جایی نبود برای عروج نهالهایی که سجادهشان را به سوی نور میگستراندند.
شما درست میگفتی، هیچ کس از پدران شما بهاندازه شما مورد تردید قرار نگرفت. هیچ کس بهاندازه شما مجبور نشد برای اثبات مسئولیتی که خداوند بر دوشش نهاده بود، اینقدر بکوشد. هیچ کس این همه نشانه را برای یافتن مسیر، در جاده نگذاشته بود. هیچ کس اینقدر فانوس معجزه روشن نکرده بود و هیچ کس اینقدر «نعم» و «لا» کنار هم نشنیده بود. شما درست میگفتی امام مظلوم من، خورشید یازدهم آسمان محمد(ص) و چقدر غمناک و چقدر زود شما را از دنیا گرفتند و چقدر زود صاحب دنیا برای همیشه یتیم ماند.
ماهنامه موعود شماره ۱۰۹