نقد و بررسی نظریه‏هاى منشأ حیات و تکامل انواع

43952 nzc3mdyxnj - نقد و بررسی نظریه‏هاى منشأ حیات و تکامل انواعنظریه تکامل آثار مخرّب اخلاقى ـ اجتماعى فراوانى دارد که ظهور مکاتب مادى، سکولاریسم، نهیلیسم، لیبرالیسم، از جمله آن است و قدر مشترک در تمام این مکاتب سقوط انسان به مرتبه حیوانات است و در نتیجه آن تعالى و صعود معراجى هم براى انسان در حد حیوانات نخواهد بود.

 

 

چکیده
پرسش از منشأ حیات، از مباحث جدى عرصه‏هاى مختلف اندیشه است. در مورد منشأ حیات آراء مختلفى مطرح شده است. در این نوشتار، ضمن بررسى آراء پیرامون منشأ حیات، نظریه تکامل انواع داروین و اتباع وى به چالش کشیده شده و نشان داده مى‏شود که این نظریه به جاى پاسخ‏گویى به پرسش از منشأ حیات، به فرایند تکامل پرداخته است. این نظریه نه تنها در تبیین منشأ حیات، بلکه در توضیح فرایند پیدایش «انواع» نیز ناکام است و در آن از موضع یک دانشمند تجربى، اظهارنظرى فیلسوفانه مى‏شود. در ادامه مقاله، ضمن تبیین مهندسى آفرینش، اهمّ آراء موافقان و مخالفان نظریه تکامل انواع در بین اندیشمندان اسلامى و نیز نگاه قرآن کریم مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.

مقدّمه

«إِنَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ وَفِی خَلْقِکُمْ وَمَا یَبُثُّ مِن دَابَّهٍ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاء مِن رِّزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (جاثیه: ۳ـ۵)؛ و در آفرینش شما و پراکنده شدن جنبندگان عبرت‏هاست براى اهل یقین، و آمد و شد شب و روز و رزقى که خدا از آسمان مى‏فرستد و زمین مرده را بدان زنده مى‏کند و نیز در وزش بادها براى عاقلان عبرت‏هاست.

اینکه آدمى از کجا آمده است، به کجا مى‏رود و هدف از زندگى او چیست، سؤالاتى هستند که همواره ذهن بشر را به خود مشغول کرده است:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

مانده‏ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وى از این ساختنم

از کجا آمده‏ام، آمدنم بهر چه بود

به کجا مى‏روم، آخر ننمایى وطنم۲

گمان نمى‏رود سؤالاتى اساسى‏تر از این سؤالات براى بشر در طول تاریخ مطرح بوده باشد. اندیشمندان نیز همواره در جست‏وجوى پاسخى براى این‏گونه سؤالات بوده‏اند. از جمله این موارد، سؤال از نقطه شروع ـ و به اصطلاح ـ از منشأ حیات، تحول و تکامل موجودات است.

در روى زمین انواع گوناگونى از جانداران و گیاهان مشاهده مى‏شود. درباره آنها این سؤال مطرح است که آیا تمام جانداران و گیاهان از روز نخست به همین وضع و شکلى که دارند آفریده شده‏اند یا اینکه آنها در زمان‏هاى دور موجودات ساده‏اى بوده‏اند و به مرور زمان در مسیر تحول قرار گرفته و به تدریج به صورت انواع کنونى درآمده‏اند؟ نظریه اول را نظریه ثبوت انواع و نظریه دوم را تکامل انواع یا ترانسفورمیسم۳ مى‏نامند. تکامل انواع را نیز به دو صورت تکامل تدریجى و تکامل دفعى بیان مى‏کنند. امروزه تکامل تدریجى از نظر علمى مردود اعلام شده و تنها تکامل دفعى مورد بحث و گفت‏وگو است.

راستى منشأ حیات انسان و جانداران چیست؟ از قدیم‏الایام دانشمندان پاسخ‏هاى متعددى به این پرسش داده‏اند؛ از جمله: ۱. تکامل شیمیایى حیات در آبگیرهاى اولیه زمین؛ ۲. پیدایش مستمر حیات به صورت خلق‏الساعه در نقاط خاصى از سطح زمین؛ ۳. تکامل شیمیایى حیات در فضا و انتقال اتفاقى آن بر عرصه زمین؛ ۴. فرستاده شدن حیات با شهاب‏سنگ‏ها از کرات دور دیگر به زمین؛ ۴ ۵. خلقت حیات با اراده و قدرت لایزال الهى.

به لحاظ بازگشت برخى از این نظریه‏ها به نظریه‏هاى دیگر، و با چشم‏پوشى از برخى از جزئیات، در مجموع دو نظریه عمده در این زمینه قابل بررسى است که اعتقاد به هریک از آنها تأثیر بسیار زیادى در زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد:

الف. نظریه خلقت: بر اساس این نظریه، جهان هستى خالقى به نام «خدا» دارد که با علم و اراده و قدرت بى‏نهایت خود ماسوا را خلق کرده است. با توجه به آیات قرآن کریم (براى نمونه، آیات ۱۲ـ۱۴ سوره مبارکه «مؤمنون») هم اساس خلقت حیات و هم خلقت تدریجى انسان به خداى متعال نسبت داده شده است.

ب. نظریه تکاملى خلقت: این نظریه مى‏کوشد وجود نظام‏هاى بسیار پیچیده را با تکیه بر فرایندهاى مادى موسوم به فرایندهاى طبیعى توضیح دهد. در این نظریه، سخن از انتخاب طبیعى و جهش‏هاى اتفاقى است و جهان، نظام بسته‏اى فرض مى‏شود که همه عوامل ارتقا و تکامل را در درون خود دارد و هیچ‏گونه وابستگى به بیرون از خود ندارد.

در این نوشته، ابتدا نظریه تکاملى خلقت بررسى و تحلیل مى‏شود و سپس نظریه خلقت با تأکید بر مهندسى آفرینش تبیین مى‏گردد. در پایان نیز، ضمن بیان آراء موافقان و مخالفان مسلمان نظریه تکامل، عمده مستندات قرآنى آنها بیان مى‏شود.

نظریه‏هاى منشأ حیات

۱. نظریه خلقت

قدیمى‏ترین نوشته‏اى که به بحث درباره آفرینش جانداران مى‏پردازد، عهد عتیق کتاب مقدس یهودیان است؛ کتابى که مورد قبول مسیحیان نیز مى‏باشد. بر اساس این نوشته، خداوند جهان و جانداران ساکن آن را در شش روز آفرید و آدمى آخرین آفریده اوست: «خداوند پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینى وى روح حیات دمید و آدم نفس زنده شد.»5 در قرآن کریم نیز آیات فراوانى مبنى بر اینکه خداوند متعال هستى و حیات را آفرید است وجود دارد.۶

۲. نظریه پیدایش خلق‏الساعه حیات

اینکه حیات مى‏تواند از ماده فاقد حیات پدید آید بخش مرکزى فلسفه یونان بود. فلاسفه یونان معتقد بودند که ارگانیسم‏ها یا موجودات زنده از لجن و تحت تأثیر پرتو خورشید تکامل یافته‏اند. ارسطو، این نظریه را تعلیم داد و تحت تعلیمات او نظریه خلق‏الساعه حیات اهمیت پیدا کرد، به گونه‏اى که در عهد باستان، قرون وسطا و تا قرن هفدهم میلادى این نظریه حاکمیت خود را حفظ کرد. «ارگانیسم‏هاى پیچیده نظیر کرم‏ها و قورباغه‏ها از موادى مانند گوشت فاسد و لجن‏ها پدید مى‏آیند.»7

۳. نظریه پیدایش حیات از حیات

در اواخر قرن هفدهم، محققان نظریه «پیدایش خلق‏الساعه حیات» را مورد سؤال قرار دادند. به ویژه سِررابرت بویل۸ در سال۱۶۶۱ و لوین هوک۹ در ۱۶۸۰ نظریات خود را در مخالفت با این نظریه مطرح نمودند. اما اولین مخالفت اساسى از طرففرانسیسکو ردى۱۰ محقق مشهور ایتالیایى، ابراز گردید. ردى مشاهده کرد که اگر گوشت براى چند روز در معرض هوا قرارگیرد، مولد کرم‏ها و حشرات مى‏شود؛ اما اگر گوشت را در ظرفى محصور قرار دهیم هیچ‏گونه کرمى یا حشره‏اى تولید نمى‏گردد. او از مشاهدات خود نتیجه گرفت کرم‏ها یا حشرات از گوشت در حال فساد تولید نمى‏شوند، بلکه از تخم‏هایى به وجود مى‏آیند که توسط حشرات بر گوشت قرار داده شده است. از این‏رو، او اعلام داشت: «حیات فقط از حیات پیدایش و ظهور مى‏یابد.»11

نتایج تحقیقات ردى به مجادلات در خصوص منشأ حیات پایان نداد، اگرچه در قرن هجدهم محققان دیگرى با استفاده از روش ردى، حملات سنگینى را متوجه این نظریه نمودند؛ لیکن در اواخر قرن هجدهم این نظریه در قالب و شکل متفاوتى مطرح گردید. گروهى این نظریه را مطرح کردند که «اشکال بسیار ساده‏اى از حیات به طریق خلق‏الساعه از مواد فاقد حیات تشکیل گردیده و سپس این اشکال ساده به تدریج به انواع پیچیده‏تر توسعه یافته‏اند.» از پیشگامان این باور و اعتقاد، اریسموس داروین۱۲ پدر بزرگ چارلز داروین بود. جوزف پیرستلى۱۳ که از مخالفان این نظریه بود، آن را به عنوان یک عقیده مادىمحکوم مى‏کرد. این مجادلات در طول سال‏هاى قرن نوزدهم ادامه یافت. در قرن ۱۹ از چهره‏هاى شاخص که وارد این مقوله شد پاستور بود. در سال ۱۸۶۲ که پاستور با انتشار نتایج تحقیقات تجربى خود آکادمى علوم پاریس را متقاعد نمود «میکروارگانیسم‏ها از مواد فاقد حیات به طریق خلق‏الساعه پدید نمى‏آیند»، چارلز داروین در انگلستان کتاب بنیاد انواع خود را منتشر کرد. داروینیسم شدیدا بر این عقیده متکى بود که «پیدایش حیات به طور خلق‏الساعه از مواد فاقد حیات صورت پذیرفته است.»14

۴. نظریه نیروى حیاتى۱۵

ماهیت ارگانیسم‏هاى داراى حیات را نمى‏توان فقط برحسب قوانین شیمى و فیزیک شناخت. برزیلیوس، مشهورترین شیمیدان متقدم، از پیروان این نظریه بود. او عقیده داشت که تمام مواد آلى تحت نفوذ یک نیروى حیاتى تولید مى‏شوند و از این‏رو، ساخت آنها به طریق مصنوعى در آزمایشگاه غیرممکن است. این گروه معتقد بودند که مواد شیمیایى موجود در ارگانیسم‏هاى زنده اساسا با مواد معدنى متفاوت است. در درون یک موجود زنده نیروى ناشناخته به نام «نیروى حیاتى» وجود دارد. زمانى این عقیده آن‏قدر حاکمیت داشت که محققان، مواد شیمیایى را به دو دسته «آلى» و «معدنى» تقسیم مى‏کردند. مواد آلى موادى هستند که در چرخه حیات یافت مى‏شوند.۱۶

۵. نظریه بنیاد انواع چارلز داروین

در طول نیمه دوم قرن ۱۹ داروینیزم، مرکزیت مجادلات بین طرف‏داران نظریه خلق‏الساعه و نظریه نیروى حیاتى را در اختیار گرفت. داروینیست‏ها چنین بحث مى‏کردند که تکامل انواع به واسطه انتخاب طبیعى غیرهدایت‏شده، پس از آنکه اولین شکل حیات به طور اتفاقى بر عرصه زمین تشکیل شد، تحقق یافته است. این بازگشت داروینیزم به نظریه خلق‏الساعه بود که محققان علیه آن برخاسته بودند. داروین مى‏دانست که یک توضیح رضایت‏بخش براى نظریه او از اهمیت زیادى برخوردار است. مخالفان داروین نیز تن به مصالحه دادند:

اگر خداوند اولین سلول زنده را به گونه‏اى خلق کرده که حاوى دستورهاى لازم براى تکامل بوده باشد، در این صورت، لازم نیست مؤمن از ایمان خود دست بردارد. خصوصا اینکه او یک پاراگراف را به نظریه خود صرفا به دلیل کم کردن مخالفت‏ها به شرح زیر افزود: «معدودى از فرم‏هاى اولیه با یک فرم اولیه حیات خلق شده است.»17

نقد نظریه بنیاد انواع

پروفسور براون آلمانى در نقد نظریه داروین بیان مى‏دارد: نظریه شما چیزى را تغییر نمى‏دهد، مگر اینکه منشأ حیات را توضیح دهید. داروین بیان داشت: «پیدایش حیات ممکن است با عبور جریان الکتریسیته از ماده صورت پذیرفته باشد.» البته این پاسخ چیز تازه‏اى دربر نداشت. پیش از داروین، اندروکروز در سال ۱۸۳۷م ادعا کرده بود که با گذراندن جریان الکتریسیته از مخلوط سیلیکات و هیدروکلریک اسید، یک هشت‏پاى عظیم‏الجثه خلق مى‏کند. بنابراین:

ـ داروین هیچ اطلاعى از ساختار درون سلول نداشت.

ـ داروین نیروى حیاتى را چیزى جز جریان الکتریسیته نمى‏دانست.

ـ داروین معتقد به پیدایش خلق‏الساعه حیات بر عرصه زمین بدون دخالت هرگونه نیروى غیرمادى بود. اگرچه گروهى اصرار دارند که پیدایش حیات، به صورت خلق‏الساعه و در مرحله‏اى از حیات زمین صورت پذیرفته است.

البته این نظریه با مسائل و مشکلات حل‏نشدنى مواجه است؛ از جمله:

۱. ماهیت اتمسفر اولیه زمین چه بود؟ اتمسفرى شبیه به اتمسفر زمین در حال حاضر، اکسیدکننده است و امکان پیدایش حیات تحت چنین اتمسفرى وجود ندارد.

۲. ظهور مولکول‏هاى بیولوژیکى که داراى ساختمان بسیار سازمان‏یافته و منحصر به فرد هستند، چگونه امکان‏پذیر گشته و میزان این مولکول‏ها و خلوص آنها چگونه براى پیدایش حیات به حد کافى رسیده است.

۳. وجود آنزیم‏ها براى حیات ضرورى است و حیات بدون آنها ممکن نیست. پس پیدایش حیات چگونه بدون آنزیم‏ها ممکن گردیده است؟ این همان سؤال سنتى مرغ و تخم مرغ است که معتقدان به نظریه مادى پیدایش حیات پاسخى براى آن ندارند.

۴. چگونه اولین سلول، پیدایش و ظهور یافته است؟ چگونه اولین سلول آموخت که تقسیم شود و تکثیر یابد؟ چگونه سازوکار بسیار پیچیده تولیدمثل ظهور یافت؟

۵. چگونه ارگانیسم‏هاى ساده به ارگانیسم‏هاى پیچیده تکامل یافته‏اند؟

تحلیل الگوى تکاملى

۱. در یک الگوى تکاملى، تلاش بر آن است که وجود نظام‏هاى بسیار پیچیده با تکیه بر فرایندهاى مادى موسوم به فرایندهاى طبیعى توضیح داده شود.

۲. در الگوهاى تکاملى اثرى از طراحى مهندسى نیست، بلکه از انتخاب طبیعى و جهش‏هاى اتفاقى سخن به میان مى‏آید.

۳. در الگوهاى تکاملى هیچ اثرى از طراحى فوق طبیعى نیست. در این‏گونه الگوها، جهان نظام بسته‏اى فرض مى‏شود که همه عوامل ارتقا و تکامل را در درون خود دارد و هیچ‏گونه وابستگى به بیرون از نظام در این الگوها منظور نشده است. عناوینى نظیر جهان‏شناسى تکاملى، جهان‏شناسى مادى یا جهان‏شناسى علمى همه به یک معنا هستند. این عناوین به گونه‏اى از جهان‏شناسى اطلاق مى‏شود که در آن، جهان متشکل از پدیده‏هاى مادى کاملاً مستقل و خودکفاست و در یک جریان تکامل تدریجى سیر مى‏کند.

۴. سه عامل قوانین طبیعى، ماده و زمان عناصر اصلى یک جهان‏بینى تکاملى را تشکیل مى‏دهند. میل به تکامل، خاصیتى ذاتى براى ماده فرض مى‏شود. این خاصیت، در فواصل زمانى بسیار طولانى سبب شده است که ماده از ساده‏ترین صورت (گاز هیدروژن) به پیچیده‏ترین ساختار (مغز انسان) تکامل یابد.

۵. با اندکى توجه مى‏توان دریافت که سه پیش‏فرض براى الگوهاى تکاملى از اهمیت بسیار زیادى برخوردار است. با حذف این سه پیش‏فرض، الگوهاى تکاملى دچار فروپاشى مى‏شوند:

الف. تمایل ماده به ارتقا و تکامل است. این پیش‏فرض غالبا به صورت یک اصل اجتناب‏ناپذیر عنوان مى‏شود.

ب. زمان‏هاى بسیار طولانى. الگوى تکاملى، شدیدا وابسته به این پیش‏فرض است.

ج. جهان تحت تأثیر همین روابطى که بین پدیده‏ها جارى است و آنها را تحت نام قوانین علمى مى‏شناسیم، تکامل یافته است.

نقد نظریه تکامل انواع

۱. دریافت‏هاى عامیانه و علمى به ما نشان مى‏دهد که ساختارهاى مادى تمایل به تنزل به مراتب پایین‏تر از خود نشان مى‏دهند. براى مثال، یک اتومبیل به تدریج مستهلک مى‏گردد و سرانجام تمام سازمان و نظم و هماهنگى آن دچار فروپاشى مى‏شود. زمان برخلاف تصور رایج، دوست تکامل نیست، بلکه دشمن آن است. ما چقدر تلاش مى‏کنیم که بناها و آثار تاریخى را حفظ کنیم؟ هر ساله هزینه هنگفتى در موزه‏ها و ابنیه تاریخى صرف نگه‏دارى از اشیا مى‏شوند. در حقیقت، ما براى حفظ یک اثر تاریخى و یا یک تابلوى نقاشى به جنگ زمان مى‏رویم. هرچه بر فواصل زمان بیفزاییم، فروپاشى افزون‏تر خواهد شد. این موضوع در خصوص ساختارهاى حیاتى از شدت بیشترى برخوردار است.

۲. دریافت‏هاى واقعى به ما آموخته است براى اینکه مواد اولیه را به اجزاى یک ساختار مهندسى تبدیل نماییم باید حجم متناسبى از اطلاعات تخصصى را بر ماده اولیه وارد کنیم. خواص فیزیکى، شیمیایى و مکانیکى مواد اولیه، روابط طبیعى و زمان نقشى در تبدیل مواد اولیه به یک ساختار مهندسى ندارد.

براى تبدیل یک سنگ آهن به یک دستگاه انتقال قدرت، باید کار مهندسى صورت پذیرد. هیچ‏کدام از خواص آهن نظیر سختى، استحکام مکانیکى، قابلیت تغییر شکل‏پذیرى، جرم مخصوص قابلیت هدایت الکتریکى، خواص الکترو مغناطیسى، و… و هیچ‏یک از قوانین نظیر اصل بقاى انرژى، اصل افزایش انتروپى و… نمى‏تواند جایگزین کار مهندسى شود.

۳. سازمان دادن مواد اولیه در ساختارهاى حیاتى میلیون‏ها بار پیچیده‏تر و دشوارتر است. به همین دلیل، ما در طراحى و ساخت ساختارهاى غیرحیاتى گام‏هاى مهمى برداشته‏ایم، اما در طراحى کوچک‏ترین واحدهاى حیاتى به شدت ناتوانیم. زمانى تصور مى‏شد که تولید سلول زنده در شرایط آزمایشگاهى کار چندان دشوارى نیست؛ زیرا تصور ما از ساختارهاى درون سلولى بسیار ابتدایى بود. با توسعه امکانات تحقیقاتى به این باور رسیده‏ایم که هرچه بیشتر مى‏کاویم مراتب عالى‏ترى از مهندسى را در واحدهاى درون سلولى مى‏شناسیم . ارزش مغز انسان در مواد اولیه به کار رفته در آن نیست، بلکه در طراحى آن است. ما امروزه ترکیبات مغز انسان را مى‏شناسیم، لیکن حتى قادر به بازسازى بخش کوچکى از آن نیستیم؛ زیرا مغز از آنچنان سازمان پیچیده مهندسى برخوردار است که تعداد مجراهاى ارتباطى در یک صدم مغز از تعداد کل خطوط ارتباطى بر سطح زمین بیشتر است. قرار دادن ماده اولیه در چنین سازمان مهندسى به دانش و توانایى‏هاى تخصصى فوق تصور نیاز دارد. این مطلب فقط شامل مغز نمى‏شود؛ سایر اعضا و حتى در مورد یک سلول نیز صادق است.

پروفسور ورنرگیت از دانشگاه آخن مى‏نویسد: طول شبکه انتقال خون در بدن انسان یکصد هزار کیلومتر است. حتى تصور طراحى چنین شبکه عظیمى براى انتقال سیال از بضاعت مهندسى امروز بیرون است. ما با شبکه‏هاى آب شهرى با دشوارى‏هاى متعددى روبه‏رو هستیم. شبکه انتقال خون ۶۰ـ۸۰ سال پایدار فعالیت مى‏کند. درک معیارهاى مهندسى در این طراحى ممکن نیست. چگونه یک سلول در ظرف مدت کوتاهى همانند خود را مى‏سازد، در حالى که چنین کارى از حد تصورات علمى ما بیرون است؟

۴. ساختارهایى که در عالم موجودات زنده اعم از گیاهان و جانوران مشاهده مى‏کنیم هرگز تجلى خواص اولیه ماده نیستند، بلکه حاکمیت عالى‏ترین مراتب علمى ـ مهندسى را نشان مى‏دهند. در حقیقت، این پدیده‏ها دانش متراکم هستند. ما از خودْ دانش خلق نمى‏کنیم، بلکه دانش موجود در پدیده‏ها را کشف و بازگو مى‏نماییم.

۵. در یک مجموعه عظیم مهندسى، هریک از ساختارهاى تشکیل‏دهنده مجموعه در ارتباط متقابل با سایر ساختارها قرار مى‏گیرد. براى هماهنگى با وسعتى که در عرصه زمین مشاهده مى‏شود، تمام امکانات ضرورى باید در طراحى هر ساختار و در طراحى عمومى کل مجموعه دیده شود. این مطلب یک معیار است که در تمام مجموعه‏هاى مهندسى کوچک یا بزرگ جارى است.

۶. طراحى خارق‏العاده دستگاه‏هاى کنترل به عنوان بخش سخت‏افزارى و حجم وسیع و عظیمى از اطلاعات در قالب نرم‏افزارهاى بسیار پیچیده لازم است تا قابلیت‏هاى لازم براى انطباق با شرایط متنوع و هماهنگ با سایر ساختارهاى مجموعه را ممکن سازد.

ساختارهاى حیاتى نسبت به عوامل فیزیکى نظیر دما، رطوبت، فشار، جریان‏هاى الکتریکى، میدان‏هاى مغناطیسى، و تشعشات یا انرژى بالا مهندسى که در ساختمان آنها وجود دارد فقط در دامنه محدودى از این‏گونه تغییرات کافى است تا حیات انسانى یا حیوانى و گیاهى به خطر بیفتد. بنابراین، در ساختارهاى حیاتى، پایدارى حیاتى نظام متکى بر کمال مهندسى است که این کمال مهندسى باید در طراحى نظام تأمین شود. بر خلاف تصور رایج در الگوهاى تکاملى تغییر در شرایط زیست‏محیطى هیچ‏گونه قابلیت جدیدى را در یک نظام حیاتى ایجاد نمى‏کند، بلکه تمام قابلیت‏هاى ضرورى براى ادامه حیات و پایدارى نظام باید در طراحى اولیه آن تعبیه شده باشد. در الگوهاى تکاملى غالبا معیارهاى مهندسى نادیده گرفته مى‏شود.

۷. بشر امروزى خود صاحب سطح خاصى از مهندسى و فناورى است. گرچه قادر به طراحى و ساخت دستگاه‏هاى بیولوژیکى نیست، لیکن نمونه‏هاى متنوع و متعددى از دستگاه‏هاى مکانیکى ـ الکتریکى را ساخته و تلاش گسترده‏اى را براى طراحى و ساخت نظام‏هاى هوشمند آغاز کرده است. سؤال این است که فرایندهاى کور (جهش) و گزینش‏هاى غیرهوشمند و غیرهدایت‏شده (انتخاب طبیعى) چه‌اندازه در این صنعت نقش دارند؟ ما در صنعت بشرى هیچ سنخى از تمایل ماده به ایجاد نظم مهندسى یا نقش قوانین طبیعى در ایجاد چنین نظمى ابراز نمى‏کنیم. براى زمان نیز نقشى قایل نیستیم؛ یعنى در صنعت و فناورى بشرى هیچ کدام از پیش‏فرض‏هاى الگوهاى تکاملى معتبر تلقّى نمى‏شود.

۸. ما ماشین‏هاى مختلفى را اختراع کرده‏ایم. کارآیى این ماشین‏ها در تبدیل سوخت به کار مکانیکى بسیار پایین است. پس‏مانده‏هاى سوخت به کار مکانیکى به محیط زیست تحمیل مى‏شود. این ماشین‏ها نیاز به کنترل لحظه‏اى دارند. غفلت از آنها فاجعه‏آفرین است. خودروهایى که ما تولید کرده‏ایم فاقد همانندسازى هستند. فاقد قابلیت خودترمیمى هستند. آنها خود توانایى تغذیه و استفاده از مولد مورد نیاز را ندارند و قادر به دریافت تغییر در عوامل محیط و ابراز عکس‏العمل مناسب در برابر این تغییرات نیستند. با تمام این نواقص، آنها را محصول فرایند مهندسى در مواد اولیه مى‏دانیم. الگوهاى تکاملى معیارهاى مهندسى را به هیچ وجه ارضا نمى‏کنند.

رابطه ماده + جهش + انتخاب طبیعى + زمان طولانى = ساختار حیاتى، یک رابطه پندارى است؛ این رابطه باید به صورت زیر تصحیح شود: ماده + حجم عظیمى از اطلاعات دقیق و گزینش شده + احاطه نامحدود تخصصى + حاکمیت مطلق در هدایت فرایندها با دقتى فوق تصور = ساختار حیاتى.

۹. در طراحى یک مجموعه صنعتى، یکى از مهم‏ترین بخش‏ها که باید دقیقا طراحى شود منبع یا منابع تأمین انرژى است. تولید انرژى در یک نیروگاه هسته‏اى و هدایت انرژى به مراکز مصرف تخصص‏هاى مهندسى پیچیده نیاز دارد. اولین نکته، مشکلات جدى زیست محیطى است که نیروگاه‏هاى هسته‏اى سبب مى‏شوند. این نیروگاه‏ها نسبت به خورشید اصلاً قابل قیاس نیستند.

۱۰. ما در ارزیابى طرح‏هایى که به همت انسان‏هاى محقق اجرا شده دقیقا بر اساس معیارهاى مهندسى قضاوت مى‏کنیم؛ یعنى آنها را مرهون دانش، نبوغ، کارایى و تخصص و احاطه علمى مى‏دانیم.(ماده اولیه + کار هوشمند = ساختار یا سیستمهشدار) اما در ارزیابى طرح‏هایى که هزاران هزار مرتبه عالى‏تر از طرح‏هاى بشرى است، از قضاوت بر اساس معیارهاى بشرى عدول مى‏کنیم و به الگوهاى پندارى متوسل مى‏شویم!

مهندسى آفرینش

با گسترش اطلاعات علمى در مورد موجودات زنده به ویژه در مورد واحدهاى ساختمانى تشکیل‏دهنده آنها در مقیاس مولکولى، تردیدى وجود ندارد که ساختار موجود زنده از باکترى تا انسان بر معیارهاى مهندسى استوار است. کشفیات اخیر از ساختارهاى درون سلولى، بیولوژیست‏ها را در شرایطى قرار داده است که با بدبینى فراگیر نسبت به نقش تحولات اتفاقى و غیرهوشمند در ایجاد ساختارهاى بدیع و بسیار پیچیده درون سلول قضاوت مى‏کنند. اگر برنامه‏هاى پیچیده رایانه‏اى با سازوکارهاى اتفاقى نمى‏تواند تغییر داده شود، بى‏تردید، این امر در مورد برنامه‏هاى ژنتیکى موجودات زنده نیز صادق است. ما با عالى‏ترین طراحى در سلول‏هاى زنده مواجه هستیم. بدون هیچ تردیدى، از مطالعه ساختارهاى درون یک سلول، شواهد قطعى بر خلقت حکیمانه را مى‏یابیم. کمال ساختارهاى حیاتى یک واقعیت فراگیر جهانى است. هرقدر عمیق‏تر بررسى نماییم، ظرافت، نبوغ و برترى مطلق کیفیت را در ساختارهاى حیاتى مشاهده مى‏کنیم.

نارسایى و عدم پاسخ‏گویى علم

حقیقت غیرقابل انکار این است که ما در دنیاى موجودات زنده شاهد شگفتى‏هاى بسیارى هستیم که هنوز بخش بزرگى از آنها به صورت معماهاى پیچیده‏اى بدون پاسخ مانده است. در تحلیل عالى‏ترین مراتب کمال مهندسى، عالى‏ترین مراتب نبوغ در طراحى و عالى‏ترین مراتب ظرافت، پیچیدگى و هماهنگى، بخش قابل ملاحظه‏اى از پاسخ‏ها حتى در حوزه علوم تجربى از حد الگوهاى پندارى فراتر نمى‏روند. امروزه دستاوردهاى علمى راه را بر تحلیل‏هاى مادى مسدود نموده است. عالم در تمام ابعاد آن یک نظام مهندسى است و الگوهاى تکاملى که براى توصیف مادى این نظام تدوین شده‏اند نظر به جهان حقیقى ندارند. وجود ساختارهاى عظیم مهندسى و هماهنگى بى‏نظیر بین ساختارهاى حیاتى و غیرحیاتى را نمى‏توان بر مبناى تحولات اتفاقى (جهش‏ها و انتخاب طبیعى) تفسیر نمود. ضرورت خلقت حکیمانه، نظارت مهندسى و هویت مدبرانه را الزاما باید پذیرفت و گریزى از اقرار به این حقیقت نیست.

پیروان الگوهاى مادى در مواجه با حقایق علمى ناچار به اعتراف شده‏اند که با فقدان تمام عیار شواهد علمى براى نشان دادن افزایش تدریجى در مراتب پیچیدگى ساختارها مواجه هستند.

ـ حقیقت این است که تا به امروز حتى یک مورد شواهد علمى در حمایت از اینکه انتقال‏هاى بزرگ تکاملى تحقق یافته باشد، ثبت نشده است. الگوهاى تکاملى بر رخدادهاى اتفاقى استوار است. رخدادهاى اتفاقى نه مى‏توانند ساختارهاى مهندسى را ایجاد کنند و نه مى‏توانند پایدارى آنها را تأمین نمایند. در دنیاى مهندسى و طراحى دستگاه‏هاى پیچیده و هوشمند، سخن از جهش و انتخاب طبیعى به میان آوردن، و نقشى براى فرایندهاى اتفاقى و زمان قایل شدن، به افسانه‏هاى علمى و داستان‏هاى تخیّلى بیشتر شبیه است تا نظرات علمى. در تمام عرصه‏ها بدون مدیریت مهندسى ـ تخصصى سامان دادن به ماده امکان‏پذیر نیست. وجود و پایدارى ساختارهاى پیچیده با توسل به فرایندها و قوانین طبیعى توضیح‏ناپذیر است. هر الگویى بنا کنیم و در آن نقش خلّاقیت و نظارت حکیمانه را منظور ننماییم پندارى و موهومى است.

ـ هیچ اخترشناسى قادر نیست در قالب یک تحلیل علمى (تحلیل مبتنى بر خواص ماده، قوانین طبیعى و زمان) وجود ستارگان، کهکشان‏ها و منظومه شمسى را توضیح دهد.

ـ هیچ بیولوژیستى قادر نیست حتى یک تحلیل نظرى بدون تناقضات بسیار جدى در مورد پیدایش میکروارگانیسم‏ها یا تکامل ارگانیک (تکامل از میکروب تا انسان) ارائه کند.

ـ در الگوهاى مادى، نقشى که به ماده و قوانین طبیعى نسبت داده مى‏شود، به هیچ وجه منطبق با شواهد عینى و مطالعات تجربى نیست. مجموعه‏اى که ما در آن قرار گرفته‏ایم دنیاى اَبَرتکنولوژى است؛ دنیایى که در آن پیچیده‏ترین فرایندهاى مهندسى در عرصه‏هاى مختلف تحت متعالى‏ترین مدیریت تخصصى هدایت مى‏شوند. بخش‏هاى سخت‏افزارى و نرم‏افزارى در این مجموعه آنچنان عالى و بدون کوچک‏ترین نقصان طراحى شده است که عقل انسان را شگفت‏زده مى‏کند.

ـ واحدهاى بسیار پیچیده تبدیل انرژى در گیاهان، شبکه‏هاى به غایت پیچیده و متراکم در ساختارهاى مغز موجودات زنده، شبکه پیچیده انتقال خون، واحدهاى انتقال اکسیژن، دستگاه پالایش خون، واحدهاى میکروسکوپى که با نرم‏افزارهاى بدیع پیچیده‏ترین فرایندهاى فیزیکى شیمیایى و مهندسى را در کوتاه‏ترین زمان تحقق مى‏بخشد، دستگاه‏هاى کنترل عالى و ممتاز، تجهیزات تشخیص خطا و کنترل کیفیت، دستگاه‏هاى کشف کد و بانک‏هاى اطلاعاتى براى ذخیره و بازیافت اطلاعات حیاتى، قابلیت‏هاى مهندسى استثنایى در موجودات زنده، نظیر همانندسازى و خودترمیمى و هوشمندى که دست‏یابى به آنها براى مراکز تحقیقاتى امروز دنیا یک ایده‏آل مهندسى است و ده‏ها طرح بدیع و عظیم دیگر، جز به مدبرى که آسمان‏ها و زمین به اقتدار و عظمت او گواهى مى‏دهند به امر دیگرى مى‏توان نسبت داد؟

ـ حقیقت غیرقابل انکار این است که ما در دنیاى موجودات زنده شاهد شگفتى‏هاى بسیارى هستیم که هنوز بخش بزرگى از آنها به صورت معماهاى پیچیده‏اى بدون پاسخ مانده است:

۱. عالى‏ترین مراتب کمال مهندسى.

۲. عالى‏ترین مراتب نبوغ در طراحى.

۳. عالى‏ترین مراتب ظرافت، پیچیدگى و هماهنگى.

بخش قابل ملاحظه‏اى از پاسخ‏ها حتى در حوزه علوم تجربى از حد ظنیات فراتر نمى‏رود. نکته‏اى که تأکید مجدد بر آن بسیار ضرورى است این است که بدون طرح مسائل، به صورت مسائل مهندسى تمام تلاش‏هاى علمى ما جز به پاسخ‏هاى پندارى نخواهد رسید.

خطایى که در حوزه‏هاى مختلف علوم نظیر فیزیک، شیمى، اختر فیزیک، بیولوژى زمین‏شناسى و… پیوسته مرتکب مى‏شوند این است که ابتدا یک مسئله بسیار پیچیده مهندسى را به یک مسئله علمى کاهش مى‏دهیم و سپس سعى مى‏کنیم با استفاده از رفتارمان و قوانین حاکم بر آن پاسخ‏هایى را پیشنهاد نماییم. در حقیقت، ما ابتدا فرض مى‏کنیم که مسئله نظام‏هاى حیاتى و غیرحیاتى مسائلى هستند که پاسخ آنها را صرفا با استناد به رفتار ماده و قوانین حاکم بر آن مى‏توان یافت. بر اساس چنین فرض غلطى است که به سازوکارهاى کاملاً پندارى و غیرهوشمند نظیر جهش و انتخاب طبیعى متوسل مى‏شویم. در حالى که مشاهدات حقیقى و تجربیات به ما آموخته است که در حوزه مسائل مهندسى فرایندها و گزینش‏هاى غیرهوشمند جز تخریب نتیجه دیگرى نخواهد داشت.

به رغم حجم عظیمى از اطلاعات که امروزه همچون سیل جارى است، پیچیدگى دستگاه‏ها به حدى است که دانش و اطلاعات ما در مقابل آنها به مانند جزیره‏اى کوچک در پهناى اقیانوسى عظیم است. به عبارت دیگر، هنوز همانند ۵ هزار سال قبل، نسبت دانش و اطلاعات گردآورى شده ما به اطلاعات و دانشى که در طراحى دستگاه‏هاى حیاتى و غیرحیاتى به کار رفته، مانند نسبت عدد محدودى است به بى‏نهایت که حاصل چنین نسبتى صفر است. ما دانش را خلق نمى‏کنیم، بلکه آن را از مطالعه پدیده‏ها استخراج مى‏نماییم. به عبارت دیگر، پدیده‏ها مجموعه‏هایى از دانش متراکم‏اند. آنچه ما آن را به غلط ماده یا انرژى مى‏دانیم، میزان عظیمى است از دانش و اطلاعات فوق‏العاده تخصصى در مقیاس نجومى. مهم‏ترین عنصرى که بناى جهان بر آن استوار است دانش و اطلاعات بسیار عظیمى است که حتى ظهور ماده و انرژى نیز بر آن متکى است. براى مثال، فرود انسان بر کره ماه بیش از آنکه معمایى را حل کند، ما را در مقابل سؤالات و مسائل جدیدترى قرار داد.

۱. فیزیک‏دان‏ها تلاش بسیارى مى‏کنند تا ساختمان ماده را بازگشایند. در این زمینه، فهرست ذرات جدید دایم در حال افزایش است، لیکن هنوز ما مرحله گذر از ارائه الگوهاى فرضى و پندارى را سپرى نکرده‏ایم.

۲. رشد و نمو ساختارهاى حیاتى یکى از دشوارترین معماهایى است که ما با آن مواجه هستیم. چگونه سلول‏ها با یکدیگر ارتباط برقرار مى‏کنند؟ چگونه سلول‏ها به یکدیگر مى‏پیوندند تا عضوى را با اندازه معینى شکل دهند؟ چگونه هزاران میلیون سلول وحدت ساختارى و هماهنگى دینامیکى را متبلور مى‏سازند؟ چگونه اطلاعات لازم براى ساخت دستگاه به غایت کارآمد شریانى (انتقال خون) که طول آن در انسان به یکصد هزار کیلومتر مى‏رسد ذخیره مى‏شود؟

۳. بخش بزرگى از فعالیت و عملکرد مغز انسان هنوز بر ما مجهول است. الگوهاى الکتریکى شبکه مغزى، این پیچیده‏ترین ساختارهاى شناخته‏شده، چگونه در ساختار ژن‏ها تبیین شده است؟ ارتباط فرایندهاى ادراک احساس و تفکر با مغز چیست؟

در اینجا ذکر چند نکته حایز اهمیت بسیار است:

نکته اول. ما على‏رغم قرن‏ها تلاش فکرى و علمى هنوز اطلاعات دقیقى از این صنعت عظیم، متراکم و پیچیده در اختیار نداریم. دانش ما در اکثر موارد معطوف به تعریف و توصیف ظاهرى است تا دقایق مهندسى. ما هنوز تا فهم دقایق مهندسى ـ این مجموعه عظیم که قرن‏هاست در متن آن قرار گرفته‏ایم ـ راه بسیارى طولانى در پیش داریم و از این‏رو، درک حقیقتى که این مجموعه عظیم را طراحى و ابداع نموده و هدایت و پایدارى آن را برعهده دارد از ظرفیت‏هاى علمى بشر بسیار فراتر است. در نتیجه، ضرورت پیوند بین عقل جست‏وجوگر و هدایت الهى که سرچشمه آن طراح و خالق این مجموعه است غیرقابل انکار است و نیاز به هدایت وحیانى براى راه یافتن به هستى‏شناسى که آلوده به پندارهاى نادرست نباشد، اجتناب‏ناپذیر.

نکته دوم. مغالطه گمراه‏کننده‏اى مطرح مى‏شود؛ مى‏گویند: یکصد سال پیش بشر دوچرخه را طراحى کرده امروز هواپیماى مافوق صوت و رایانه طراحى مى‏کند. گرچه بشر در حوزه مهندسى بشرى پیشرفت‏هایى داشته است، اما در مهندسى حیات کمترین توفیقى به دست نیاورده است. از این منظر، تفاوتى بین انسان در پنج هزار سال قبل و امروز وجود ندارد. انسان در پنج هزار سال پیش قادر نبود دستگاه‏هایى را طراحى کند که بتوانند غذاى انسان را تأمین نمایند (نظیر مجموعه‏هاى گیاهى یا جانورى). امروز نیز پس از گذشت پنج هزار سال کمترین توفیق و تغییرى در توانایى انسان حاصل نشده است. انسان در چند هزار سال قبل قادر به طراحى دستگاه‏هایى براى تولید اکسیژن موردنیاز یا تأمین آب آشامیدنى موردنیاز خود نبود. امروزه نیز در ارتباط با تأمین نیازهاى حیاتى و طراحى ساختارهایى که بتواند این نیازها را تأمین نماید اندکى به توانایى‏اش افزوده نشده است. انسان امروز در برابر عظمت مهندسى ساختارهایى که نیازهاى واقعى انسان را تأمین مى‏کند تفاوتى با انسان چند هزار سال قبل ندارد. به عبارت دیگر، حجم اطلاعات و دانش انسان امروز ارتباط دقیقى با طراز فناورى براى طراحى ساختارهاى حیاتى ندارد.

ما قرن‏هاست که بیمارى دیابت را مى‏شناسیم. دستگاه کنترل‏کننده قند خون و ترشح انسولین آنچنان متراکم و پیچیده طراحى شده که در صورت بروز هرگونه آسیب، ترمیم مهندسى آن از توان علمى مهندسى بشر فراتر است. از این‏رو، پزشکى همراه با ظرفیت‏هایى که مهندسى پزشکى در اختیار آن قرار داده قادر به بازسازى یا ترمیم دستگاه بسیار پیچیده کنترل قند خون نیست و روش‏هاى درمان صرفا به کنترل میزان قند در خون محدود مى‏شود؛ که این در حقیقت، پرداختن به معلول است و نه علت. از این‏رو، بیمارى دیابت امروز نیز قابل درمان نیست. در حقیقت، درمان در این مورد بیشتر به معناى کنترل بحران است و نه ترمیم نظام مهندسى بسیار پیچیده‏اى که کنترل‏کننده قند خون است. در گذشته براى این منظور مواد طبیعى به کار برده مى‏شد و امروز بیشتر از مواد ساختنى استفاده مى‏شود. شاید با توجه به عوارض شدید موادى که به عنوان دارو ساخته مى‏شود در یک ارزیابى بلندمدت به این نتیجه هدایت شویم که شیوه گذشتگان کنترل دیابت عالمانه‏تر از روش‏هاى مرسوم امروزى بوده است!

فرض کنید در ظرفى یک کلیه انسان قرار داده شده و در ظرف دیگرى کلیه‏اى پس از عبور از چرخ گوشت ریخته شده باشد. آیا ظرفیت‏هاى پزشکى و مهندسى بشر امروز مى‏تواند این فاصله را پر کند؟ به خوبى مى‏دانیم که این یک فاصله شیمیایى نیست. این یک فاصله مهندسى است که سرچشمه آن ابداع و طراحى با ظرفیت و توانایى فوق تصور انسان امروز است. در یک کلیه انسان که در حدود ۷۵ گرم وزن دارد، یک میلیون و سیصد هزار لوله طراحى شده است. کدام مرکز تحقیقاتى در دنیا، امروز مى‏تواند در طراحى چنین ساختار مهندسى عظیمى نقش ایفا کند؟ کافى است ظرفیت‏هاى کلیه انسان را با ظرفیت‏هاى پیشرفته‏ترین نوع ماشین دیالیز مقایسه کنیم. ساختار آنها را با توجه به شاخص‏هاى مهندسى مورد قیاس و ارزیابى قرار دهیم. امروز تلاش بسیار براى کاهش وزن و حجم ماشین‏ها صورت مى‏پذیرد. کلیه‏ها عظیم‏ترین ماشین‏هاى پالایش هستند که با رعایت حداقل‏سازى وزن و حجم طراحى و ابداع شده‏اند.

توانایى علمى و مهندسى و فناورى انسان امروز باید در رابطه با طراحى و ساخت دستگاه‏هایى که بتواند نیازهاى حیاتى انسان را تأمین کند، سنجیده شود. انسان چند هزار سال قبل نیز در حوزه مهندسى خود شاهکارهاى بدیع ایجاد نموده است. نظرى به اهرام مصر، بازمانده‏هاى تخت جمشید و بناهاى عظیمى که از اقوام و ملل مختلف به یادگار مانده به خوبى نشان مى‏دهد که در ساخت این آثار شگفت‏انگیز از ظرفیت‏هاى مهندسى ویژه‏اى استفاده شده است. در مورد اهرام مصر مطالب مختلفى عنوان شده است. گروهى از محققان بر این عقیده‏اند که عملیات برش قطعاتى از سنگ به وزن ۳ الى ۱۵ تن که در ساختمان اهرام از آنها استفاده شده است با فناورى بسیار پیشرفته امروز نیز امکان‏پذیر نیست. از این‏رو، بر این باورند که موجودات فضایى در کار ساختمان این آثار حضور داشته‏اند! زیرا خلق چنین آثارى حتى با ظرفیت‏هاى مهندسى امروز نیز بسیار بسیار دشوار و بلکه غیرممکن به نظر مى‏رسد. انسان چند هزار سال قبل که در طراحى و خلق آثار بسیار بدیع توانایى خود را در تاریخ به یادگار گذاشته است، قادر نبود ساختارى نظیر دانه گندم را طراحى کند که نیاز او را به غذا تأمین نماید. انسان امروز نیز که قادر است برج‏هاى رفیع بنا نماید و رایانه‏هایى با ظرفیت بالا و پرسرعت را طراحى کند، از طراحى و ساخت ساختارى نظیر دانه گندم ناتوان است. البته ما در اینجا نمى‏خواهیم به تحقیر ظرفیت‏هاى مهندسى انسان بپردازیم، لیکن مى‏خواهیم این حقیقت را شفاف کنیم که چگونگى فناورى که حیات انسان وابسته به آن است، هنوز هم همانند چند هزار سال قبل به صورت راز ناگشوده باقى مانده و افزایش اطلاعات و توانایى‏هاى مهندسى انسان امروز او را مستغنى و بى‏نیاز از صنعت الهى نکرده است.

توانایى انسان امروز در محدوده مهندسى بشرى نباید ما را از این حقیقت بزرگ غافل نماید که این توانایى به هیچ وجه از نیاز ما به مجموعه عظیم صنعتى که خداوند سبحان طراح آن است، نکاسته است. با درک این حقیقت بزرگ است که اهمیت بهره‏گیرى مطلوب و حفاظت از مجموعه‏هاى گیاهى و جانورى متجلى مى‏شود. انسان بدون مجموعه‏هاى عظیم طراحى‏شده در مهندسى حیات پایدار نمى‏ماند و صنعت بشرى در تأمین پایدارى حیات انسان کمترین نقشى ایفا نمى‏کند. امروز ما شاهد هستیم که صنعت بشر که از طراز بسیار پایین‏ترى نسبت به صنعت حیات برخوردار است، به دلیل عدم هماهنگى با صنعت حیات و آلوده شدن به اغراض تجارى، به عنوان عامل انهدام تدریجى ساختارهاى حیاتى عمل مى‏کند.

انسان بر کشتى فضایى به نام زمین مستقر شده و این کشتى فضایى به فرمان خداوند در جغرافیاى منظومه شمسى در مدارى، یعنى تا سرآمدى معین، شناور است. این کشتى فضایى با سرعتى معین حول محور خود حرکت مى‏کند و این سرعت، تعیین‏کننده طول شبانه‏روز است. اگر سرعت زمین به طور قابل ملاحظه‏اى کاهش یابد طول شب و روز، تغییر قابل ملاحظه‏اى خواهد یافت و محاسبات انجام شده نشان مى‏دهد انرژى لازم براى تأمین حرکت دورانى زمین برابر است با ظرفیت تولید انرژى کلیه نیروگاه‏هاى مستقر بر زمین براى زمانى برابر با ۲۰ میلیارد سال. از این مقایسه مى‏توان به عظمت صنعتى که تأمین‏کننده نیازهاى حیاتى انسان است راه گشود. دانش بشر در قیاس با عظمت این صنعت بسیار اندک است. بدون پندارگرایى و با استناد به شواهد متقن، این سؤال را در برابر محققان مطرح مى‏کنیم: این انرژى عظیم چگونه تأمین مى‏شود؟ ما یک سفینه کوچک را در مدار زمین قرار مى‏دهیم و آن را مظهر پیشرفته‏ترین طراز فناورى و صنعت بشر مى‏دانیم. چرا در برابر صنعتى که میلیون‏ها بار از صنعت بشرى متعالى‏تر است با رویکردى ناصواب و ضلالت‏بار الگوهاى موهومى را جایگزین قضاوت عقلى مبتنى بر معیارهاى مهندسى مى‏کنیم؟ عصر حاضر گرچه به عصر اطلاعات شهرت یافته است، لیکن ما در اولین مراحل شناخت فناورى حیات قرار گرفته‏ایم و قطعا آنچه مى‏دانیم در مقابل آنچه نمى‏دانیم بسیار بسیار اندک است. کلامِ مشهور سقراط حکیم امروز بیش از زمان او مصداق دارد: «من دانستم که چیزى نمى‏دانم. دانش ما همانند جزیره کوچکى است بر اقیانوس مجهولات.»

نظریه تکامل و قرآن کریم

نظریه تکامل با مبانى و روش‏هاى مرسوم در علوم تجربى به دست نیامده است. روش علوم تجربى مشاهده، آزمون و تجربه است. زمان‏هاى بسیار طولانى مورد نیاز در نظریه داروین براى اثبات نظریه تکامل با عمر محدود انسان قابل پیگیرى نیست. به نظر مى‏رسد داروین با الهام از تعالیم تلمود کتاب بسیار مهم یهودیان، ۱۸ این نظریه را ارائه داده باشد. ویل دورانت در تاریخ تمدن به نقل از تلمود نقل کرده است: «بشر نسب از آدم دارد. با این‏همه آدمى نخستین بار مانند جانور با دم آفریده شد و تا نسل ادریس (خنوخ) چهره آدمیزادگان به بوزینه شباهت داشت. آدمى آمیزه‏اى از روح و جسم است؛ روحش از خداست و جسمش از خاک.»19 در توحید مفضل از امام صادق علیه‏السلام نقل شده: خداوند میمون را در شکل انسان آفریده که براى انسان عبرتى باشد و بداند که خدا در عقل و ذهن و نطق او را برترى داده است.۲۰ اگرچه تفاوت بین این دو دیدگاه، اساسى است و به رغم اشکالات فراوان وارد بر نظریه تکامل، برخى از متفکران اسلامى و غیراسلامى و مفسّران قرآن کریم این نظریه را بدون توجه به ضعف‏ها و مشکلات و آثار بسیار مخرّب فرهنگى و اجتماعى آن پذیرفته‏اند. جالب اینکه هم طرف‏داران تکامل انواع و هم منکران آن، براى اثبات مقصود خویش و تحت تأثیر عقیده خود به آیاتى از قرآن کریم استدلال کرده‏اند که البته کمتر ارتباطى با مقصود آنها دارد. در ذیل به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

نظریه علّامه طباطبائى: انسان نوعى مستقل است (نه تحول‏یافته از نوعى دیگر نظیر میمون): علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان به دنبال بحث از خلقت آدم و خلقت حضرت عیسى علیه‏السلام و بعد از بحث و تفسیر آیه شریفه«یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّهِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا» (اعراف: ۲۷) (اى بنى‏آدم! زنهار که شیطان شما را دچار فتنه نسازد، همچنان‏که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد و لباسشان را از تنشان کند، تا عورتشان نمودار شود) و آیه شریفه «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَهِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینا قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَـذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إَلاَّ قَلِیلاً» (اسراء: ۶۱ـ۶۲) (و آن زمان که به ملائکه گفتیم بر آدم سجده کنید، پس همگى سجده کردند مگر ابلیس، که گفت: آیا بر کسى سجده کنم که تو او را از گل آفریدى؟ و اضافه کرد: به من بگو آیا این موجود خاکى را بر من برترى داده‏اى؟ اى خدا، اگر تا قیامت عمرم دهى ذریه و نسل او را از راه به در خواهم کرد، مگر اندکى از آنان را) و نیز آیه «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء…» (اسراء: ۱) مى‏فرماید:

با این معنا که جنس بشر به اعتبارى آدم نامیده شود و یک فرد از این جنس هم به اعتبارى دیگر آدم خوانده شود نمى‏سازد و نیز با این معنا که خلقت بشر به اعتبارى به تراب نسبت داده شود و به اعتبارى دیگر به نطفه، هیچ سازگارى ندارد، مخصوصا آیه شریفه: «إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ…» (آل‏عمران: ۵۹) که صریح در این است که خلقت آدم مانند خلقت عیسى و خلقت عیسى مانند خلقت آدم خلقتى استثنایى است و اگر منظور از کلمه «آدم» آدم نوعى بود، دیگر تشبیه خلقت عیسى به آن معنا نداشت؛ چون خلقت عیسى «خارق‏العاده» بود و خلقت نوع بشر به طور «عادى» است و صاحبان این احتمال از نظریه از حد اعتدال و میانه‏روى به حد تفریط گراییده‏اند، همچنان‏که زین‏العرب، یکى از علماى اهل‏سنت، به سوى افراط گراییده و گفته است: اعتقاد به خلقت بیش از یک آدم، کفر است (یعنى آن‏قدر پاى‏بند به فردیت شخص آدم شده که حاضر نیست آدم‏هاى متعدد در نسل‏هاى متعدد را بپذیرد، با اینکه طبق روایات و نیز کشفیات اخیر، آدم‏هاى بسیارى بوده‏اند که هریک سر سلسله نسل خود به شمار مى‏آیند).

… آیاتى که گذشت، براى اثبات این مطلب کافى است و نیازى به دلیل دیگر نیست؛ براى اینکه همه آنها، «نسل بشر متولد شده از نطفه را» منتهى به دو فرد از انسان به نام «آدم» و همسر او «حوا» مى‏دانند و درباره خلقت آن دو صراحت دارند به اینکه از تراب بوده، در نتیجه، جز این را نمى‏توان به قرآن کریم نسبت داد که پس انسانیت منتهى به این دو تن است و این دو تن هیچ اتصالى به مخلوقات قبل از خود و هم‏جنس و مثل خود نداشتند، بلکه بدون سابقه حادث شده‏اند. و آنچه امروز نزد دانشمندان زیست‏شناس درباره طبیعت انسان شایع است این است که اولین فرد انسان فردى تکامل یافته بوده؛ یعنى در آغاز انسان نبوده بعد در اثر تکامل انسان شده است، و مخصوصا این فرضیه؛ یعنى اینکه «انسان قبلاً یک فرد حیوان بود و با تکامل انسان شد»، هرچند به طور قطع مورد قبول و اتفاق همه دانشمندان نیست و به اشکال‏هاى بسیارى برخورده و به صورت‏هاى مختلف بر آن اعتراض کرده‏اند، و لیکن اصل فرضیه، یعنى اینکه انسان حیوانى بوده، و در اثر تکامل انسان شده، مطلبى است مورد تسلیم و قبول همه و تمام مسائل و بحث‏هایى را که درباره طبیعت انسان کرده‏اند بر اساس این فرضیه بنا نهاده‏اند؛ چون تفصیل فرضیه آنان بدین قرار است که: زمین در آغاز قطعه‏اى جدا شده از خورشید بوده، و از آن منشعب شده، و در آن ایام در حال اشتعال، و چون فلزات ذوب شده مایع بوده، و به تدریج و در تحت عواملى شروع به سرد شدن کرده، و پس از سرد شدن باران‏هاى سهمگینى بر آن باریده و سیل‏هاى مهیبى بر روى آن جریان یافته، و از تجمع آن سیل‏ها در نقاط گود زمین دریاها پدید آمده، و سپس ترکیبات آبى و زمینى پدیدار گشته، و پس از آن گیاهان آبى و بعد از تکامل یافتن گیاهان و مشتمل شدنش بر جرثومه‏هاى حیات، ماهى و سایر حیوانات آبى پدید آمده، و آن‏گاه ماهى بال‏دار پیدا شده که هم در آب زندگى مى‏کرده و هم در خشکى، و آن‏گاه حیوانات صحرایى و در آخر انسان موجود گشته، و همه این تحولات از راه تکامل صورت گرفته، تکاملى که بر ترکیبات موجود زمین در مرتبه سابق عارض گشته، به این معنا که ترکیب موجود در زمین، با تکامل از صورتى به صورت دیگر درآمده است؛ نخست گیاه پیدا شده، و بعد حیوان آبى و آن گاه حیوان ذو حیاتین، و سپس حیوان صحرایى و در آخر انسان. دلیل همه اینها کمال منظمى است که در نهاد و ساختمان موجودات مشاهده مى‏شود، و پیداست که موجودات طورى منظم شده‏اند که از نقص رو به کمال بروند، تجربه‏هاى پى در پى در موارد جزئى از تطور و تحول نیز دلیل دیگر بر این معناست. در اینجا ممکن است سؤال شود که منظور از این فرضیه چه بوده؟ جواب این است که مى‏خواسته‏اند خواص و آثارى را که قبلاً در نوع انسانى نبوده و بعدا پیدا شده توجیه کنند، اما دلیل بخصوصى که فقط این فرضیه را اثبات کند و سایر فرضیه‏ها و محتملات مسئله را نفى نماید نیاورده‏اند، با اینکه فرض تباین این نوع با سایر انواع فرضى است ممکن، و هیچ اشکالى متوجه آن نیست. آرى، ما مى‏توانیم نوع بشرى را پدیده‏اى مستقل و غیر مربوط به سایر انواع موجودات فرض کنیم، و تحول و تطور را در «حالات» او بدانیم نه در «ذات» او، و این فرضیه علاوه بر اینکه ممکن است مطابق تجربیات نیز باشد؛ چون ما تجربه کرده‏ایم که تاکنون هیچ فردى از افراد این انواع به فردى از افراد نوع دیگر متحول نشده، مثلاً هیچ میمون ندیده‏ایم که انسان شده باشد، بلکه تنها تحولى که مشاهده شده در خواص و لوازم و عوارض آنها است. فرضیه تحول انواع تنها و تنها فرضیه‏اى است که مسائل گوناگونى را با آن توجیه مى‏کنند و هیچ دلیل قاطع بر آن ندارند، پس حقیقتى که قرآن کریم بدان اشاره مى‏کند که انسان نوعى جداى از سایر انواع است، هیچ معارضى ندارد و هیچ دلیل علمى بر خلاف آن نیست.۲۱

ادلّه طرف‏داران نظریه تکامل انواع

در مقابل، از آیات مهمى که طرف‏داران نظریه تکامل به آن استناد و استدلال کرده‏اند آیه ۴۵ سوره «نور» است: «وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مِن یَمْشِی عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مِن یَمْشِی عَلَى رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مِن یَمْشِی عَلَى أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.»مؤلف کتاب قرآن و تکامل مى‏نویسد:

کلمه «دابه» به معناى جنبنده است. این کلمه معمولاً به تمام حیوانات متحرک اعم از آنهایى که در آب و یا در هوا زندگى مى‏کنند اطلاق گردیده است…. اضافه شدن کلمه «کل» به «دابه» با توجه به آنکه کلمه مزبور براى شمول و استیعاب به کار مى‏رود. عمومى بودن مفهوم دابه را براى کلیه حیوانات خاکى و آبى محقق مى‏دارد. بنابراین، از جمله «وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِن مَّاء» که کلیه جنبندگان از آب مخصوص و نامعلومى ـ چون کلمه ماء بدون الف و لام استعمال گردیده است ـ آفریده شده‏اند و سپس تغییراتى در خلقت آنها به وجود آمده است.۲۲

وى سپس با تشریح و تجزیه آیه مبارکه فوق مى‏نویسد: «آنچه از توجه به حروف "فا " و "من " و ضمیر "هم " منظور در ابتداى آیه مستفاد این است که پس از خلقت اولیه جانوران، و با گذشت زمانى دراز، تنوع زیاد در اعقاب جنبندگان اولیه پیدا شد و از میان آنها اقسامى راهرو براى زندگى بر روى زمین آماده گردیدند.»23

و براى نمایش اصل پیوستگى در جهت ارتقا و تکامل که میان حیوانات مذکور در آیه برقرار است، کلمه «من» به جاى موصول «ما» به کار رفته است… و کلیه این حیوانات در یک نوع سیر تکاملى قرار دارند که غایت آن پستانداران و در رأس آنها انسان ذى‏شعور قرار دارد. پس استعمال کلمه «من» براى هر دسته از این حیوانات به اعتبار پیوستگى آنها به یکدیگر و بستگى غایى آنها به خلقت انسان ذى‏شعور و شاید به علت آنکه چون همه در مسیر تکامل و وصول به مقام اعلاى عقل مى‏باشند بوده است. با این توضیح، مفهوم ارتباط نسلى و تکامل تدریجى که در میان اقسام مختلف موجودات زنده وجود دارد و امروز جزء مسلمات علمى مى‏باشد توصیفى براى کلمه «من» موصوله است که در آیه منظور از قرآن کریم استعمال شده است. در آیه مورد بحث و در بسیارى از آیات دیگر قرآن، موضوع تغییرات تدریجى موجودات زنده و اتصال و تنوع آنها به عنوان امرى مستمر و پیوسته یاد شده است. علم امروز هم از روى قرائن گذشته حقیقت این گفتار را نمایان ساخته و بدین وسیله خضوع ما را نسبت به آفریدگار این نظم استوار افزون مى‏کند. در آیه ۴ از سوره جاثیه مى‏فرماید:«وَفِی خَلْقِکُمْ وَمَا یَبُثُّ مِن دَابَّهٍ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» و در خلقت شما و آنچه از انواع جانوران پراکنده مى‏شود نشانه‏هایى براى اهل یقین است. اولاً، با استعمال فعل مضارع «یَبُثُّ» در آیه شریفه، امر تنوع جانوران به وضع فعلى نمى‏گردد. ثانیا، موضوع خلقت انسان و تنوع و پراکندگى جانوران را از جمله آیات الهى مى‏داند که غور و تحقیق در مورد آنها براى ازدیاد یقین لازم و پرفایده مى‏باشد. در ذیل آیه ۴۵ از سوره شریفه «نور» (آیه مورد بحث) ذکر جمله«یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاء»براى رساندن همین مقصود است، همچنین است در آیات دیگر.۲۴

یکى دیگر از آیاتى که طرف‏داران نظریه تکامل۲۵ روى آن تکیه مى‏کنند، آیه ۳۳ سوره آل‏عمران است: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ»؛ خداوند آدم و نوح و آل‏ابراهیم و آل‏عمران را بر جهانیان برگزید. آنها مى‏گویند: همان‏گونه که نوح و آل‏ابراهیم و آل‏عمران در میان امتى زندگى مى‏کردند و از میان آنها برگزیده شدند، آدم نیز باید چنین باشد؛ یعنى در عصر و زمان او انسان‏هایى که نام «عالمین» (جهانیان) بر آنها گذاشته شده، حتما وجود داشته‏اند و آدم برگزیده خدا از میان آنهاست، و این نشان مى‏دهد که آدم اولین انسان روى زمین نبوده است، بلکه پیش از او انسان‏هاى دیگرى بوده‏اند و امتیاز آدم همان جهش فکرى و معنوى اوست که سبب برگزیده شدنش از افراد همسانش شد.

آیات متعدد دیگرى نیز ذکر کرده‏اند، که برخى از آنها اصلاً ارتباط با مسئله تکامل ندارد، و تفسیرشان به «تکامل»، از قبیل تفسیر به رأى است، و قسمتى دیگر هم، فقط با تکامل انواع و با ثبوت آنها و خلقت مستقل آدم سازگار است. به همین دلیل، از ذکر آنها در اینجا صرف‏نظر مى‏شود.

اما ایرادى که به این استدلال مى‏توان گرفت این است که اگر «عالمین» به معناى مردم معاصر باشد و «اصطفاء» (برگزیدن) حتما باید از میان چنین اشخاصى صورت گیرد، این استدلال قابل قبول خواهد بود، اما اگر کسى بگوید «عالمین» اعم از معاصران و غیرمعاصران است ـ همان‏گونه که در حدیث معروف در فضیلت بانوى اسلام حضرت فاطمه علیهاالسلام از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده که مى‏فرماید: «اما ابنتى فاطمه فهى سیده نساء العالمین من الاولین و الآخرین»؛ دخترم فاطمه بانوى زنان جهان از اولین و آخرین است ـ در این صورت، آیه فوق دلالتى بر این مقصود نخواهد داشت و درست به این مى‏ماند که کسى بگوید. خداوند، عده‏اى را از میان انسان‏ها (انسان‏هاى تمام قرون و اعصار) برگزید که یکى از آنها آدم است؛ در این صورت، هیچ لزومى ندارد که در عصر و زمان آدم، انسان‏هاى دیگرى وجود داشته باشند که نام عالمین بر آنها اطلاق گردد و یا آدم از میان آنها برگزیده شود. بخصوص اینکه سخن در برگزیدن خداست؛ خدایى که از آینده و نسل‏هایى که در زمان‏هاى بعد مى‏آیند به خوبى آگاه بوده است. این احتمال نیز وجود دارد که فرزندان آدم در مدتى نه چندان طولانى جامعه کوچکى تشکیل دادند که آدم برگزیده آنان بود.

اما مهم‏ترین دلیلى که طرف‏داران ثبوت انواع از آیات قرآن، انتخاب کرده‏اند، آیات مورد بحث و نظر آن است که مى‏فرماید: «خداوند انسان را از گل خشک که از گل تیره رنگ بد بوى گرفته شده بود آفریده است.»26 جالب اینکه این تعبیر، هم در مورد خلقت «انسان» به کار رفته است: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (حجر: ۲۶)، و هم درباره «بشر»: «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرا مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (حجر: ۲۸) و هم به قرینه ذکر سجده فرشتگان بعد از آن در مورد شخص آدم آمده است. ظاهر این آیات در بدو نظر چنین مى‏گوید که آدم نخست از گل تیره رنگى خلق گردید و پس از تکمیل اندام، روح الهى در آن دمیده شد و به دنبال آن، فرشتگان، بجز ابلیس، در برابر او به سجده افتادند. طرز بیان این آیات چنین نشان مى‏دهد که میان خلقت آدم از خاک و پیدایش صورت کنونى، انواع دیگرى وجود نداشته است. و تعبیر به «ثم» که در بعضى از آیات فوق آمده و در لغت عرب براى «ترتیب با فاصله» آورده مى‏شود، هرگز دلیل بر گذشتن میلیون‏ها سال و وجود هزاران نوع نمى‏باشد، بلکه هیچ مانعى ندارد که اشاره به فاصله‏هایى باشد که در میان مراحل آفرینش آدم از خاک و سپس گل خشک و سپس دمیدن روح الهى وجود داشته است. از این‏رو، همین کلمه «ثم» درباره خلقت انسان در عالم جنین و مراحلى را که پشت سر هم طى مى‏کند آمده است؛ مانند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِن مُضْغَهٍ مُخَلَّقَهٍ… ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ…» (حج: ۵)؛ اى مردم، اگر تردید در رستاخیز دارید (به قدرت خدا در آفرینش انسان بیندیشید) که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه. سپس از خون بسته شده، سپس از مضغه (پاره گوشتى که شبیه گوشت جویده است)… سپس شما را به صورت طفلى خارج مى‏سازیم، سپس به مرحله بلوغ مى‏رسید. ملاحظه مى‏شود که هیچ لزومى ندارد «ثم» براى یک فاصله طولانى باشد، بلکه همان‏گونه که در فواصل طولانى به کار مى‏رود، در فاصله‏هاى کوتاه هم استعمال مى‏شود.

آیات قرآن هرچند مستقیما درصدد بیان مسئله تکامل یا ثبوت انواع نیستند، ولى ظواهر آنها با مسئله خلقتِ مستقل سازگارترند. این ظهور در خصوص انسان نسبت به سایر موجودات بیشتر است.

آیه ۴۰ سوره «حج»: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ»؛ که در آن مى‏فرماید: اگر خداوند به وسیله بعضى از بندگان خود، بعض دیگر را دفع نکند، صومعه‏ها و کلیساها و معابد یهود و مساجد مسلمانان ویران مى‏گردد. هیچ‏گونه دلالتى بر تنازع بقا ندارد، بلکه بشارتى است براى مؤمنان، در مواقعى که در فشار شدید از سوى طاغوت‏ها و جباران قرار مى‏گیرند، در انتظار نصرت الهى و امدادهاى غیبى باشند. این آیه شریفه ناظر به مبارزه با افراد طغیانگر و ستمکار است که اگر خداوند از راه‏هاى گوناگون جلوى آنها را نگیرد تمامى روى زمین به فساد کشیده مى‏شود. بنابراین، جنگ را به عنوان یک اصل کلى در زندگى انسان‏ها، مقدس نمى‏شمرد. به علاوه، آنچه به عنوان قانون «تنازع بقا» گفته مى‏شود و یادگار اصول چهارگانه داروین در مسئله تکامل انواع است، نه تنها یک قانون مسلم علمى نیست، بلکه فرضیه‏اى است ابطال شده. و حتى طرف‏داران تکامل انواع، امروز به هیچ وجه روى اصل تنازع بقا تکیه نمى‏کنند و تکامل جانداران را مربوط به مسئله «جهش» مى‏دانند.۲۷ از همه اینها گذشته، به فرض اینکه فرضیه تنازع بقا را یک اصل علمى بدانیم، باید از آن فقط در مورد زندگى جانوران استفاده کرد و زندگى انسان هرگز نمى‏تواند بر اساس آن بنا شود؛ زیرا تکامل انسان در پرتو «تعاون بقا» است نه تنازع بقا! چنین به نظر مى‏رسد که تعمیم فرضیه تنازع بقا به جهان انسانیت، طرز تفکرى است که برخى از جامعه‏شناسان سرمایه‏دارى براى توجیه جنگ‏هاى خونین و نفرت‏انگیز حکومت‏هاى خود به آن متوسل شده و خواسته‏اند جنگ و نزاع را یک قانون طبیعى و یک وسیله براى تکامل و پیشرفت جوامع انسانى معرفى کنند و به این ترتیب، بر روى جنایات خود یک سرپوش علمى بگذارند. کسانى که ناخودآگاه تحت تاثیر افکار ضد انسانى آنها قرار گرفته و آیه فوق را بر آن تطبیق کرده‏اند، مسلما از تعلیمات قرآنى دور افتاده‏اند؛ زیرا قرآن صریحا مى‏فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّهً» (بقره: ۲۰۸)؛ (اى افراد باایمان همگى داخل در صلح و صفا شوید). جاى تعجب است که بعضى از مفسّران اسلامى مانند نویسنده المنار و همچنین مراغى در تفسیر خود، چنان تحت تأثیر این فرضیه واقع شده‏اند که آن را یکى از سنن الهى پنداشته و آیه فوق را به آن تفسیر نموده‏اند و چنین پنداشته‏اند که این فرضیه از ابداعات قرآن است و نه از ابتکارات داروین! ولى ـ همان‏گونه که بیان گردید ـ نه آیه فوق ناظر به آن است و نه این فرضیه اصل و اساسى دارد، بلکه اصل حاکم بر روابط انسان‏ها تعاون بقا است و نه تنازع بقا.

عجیب‏تر از آن، عدم دقت بسیارى از متفکران و اندیشمندان مسلمان است که نظریه تکامل انواع را بدون تأمّل و دقت تلقّى به قبول کرده‏اند، و متأسفانه این نظریه اینک در بین بسیارى از دانشگاهیان ما به عنوان اصل مسلم علمى پذیرفته شده است؛ غافل از آنکه این نظریه نه تنها علمى نیست، بلکه در تقابل با «نظریه خلقت» است. قبول و رد آن، خواسته و ناخواسته آثار مخرّب فراوانى در پى دارد که پرداختن به آن مجال دیگرى مى‏طلبد. ولى به طور خلاصه مى‏توان سکولاریزم و عرفى شدن، لیبرالیزم و آزادى‏هاى افسار گسیخته و پوچ‏گرایى و نهلیسم و… را از میوه‏هاى نظریه تکامل انواع دانست که در آن، انسان از مقام خلافت الهى به زیر کشیده شد و در حد میمونى درآمد که از درخت پرید و دمش کنده شد! در نتیجه، صعود و تعالى و معراج نیز از انسان‏ها گرفته شد و آدمى همچون حیوانى در کنار حیوانات دیگر، به موجودى تبدیل گردید که تنها درد معیشت و گذران زندگى روزمره را دارد و به همین دلیل، پیوسته باید در جنگ و تنازع بقا باشد!

نتیجه‏گیرى

در الگوى تکاملى منشأ حیات تلاش بر آن است که وجود نظام‏هاى بسیار پیچیده حیات با تکیه بر فرایندهاى موسوم به فرایندهاى طبیعى توضیح داده شود که در آن جهان متشکل از پدیده‏هاى مادى کاملاً مستقل و خودکفا و در یک جریان تکامل تدریجى سیر مى‏کند. حال آنکه:

۱. این نظریه به عنوان یک نظریه علمى، با روش آزمون و تجربه قابل اثبات نیست.

۲. در موارد جزئى ادعایى، قابل تعمیم کل هستى نیست.

۳. فرایندهاى تمایل، تنزّل، مراتب پایین‏تر از خود دارند و نه تکامل و ارتقا.

۴. ساختارهاى مورد مشاهده در عالم موجودات زنده هرگز خواص اولیه ماده نیستند، بلکه حاکى از عالى‏ترین مراتب علمى و مهندسى هستند.

۵. علم با تمام پیشرفت‏هاى خود همانند هزاران سال پیش ناتوان از ساخت حتى یک تک‏سلولى است. آنچه که هست تکثیر است نه ابداع و ایجاد نمونه جدید.

۶. آیات نورانى قرآن کریم نه تنها اثبات و یا تأییدى بر نظریه تکاملى نیست، بلکه ظهور آنها در خلقت مستقل است.

۷. نظریه تکامل آثار مخرّب اخلاقى ـ اجتماعى فراوانى دارد که ظهور مکاتب مادى، سکولاریسم، نهیلیسم، لیبرالیسم، از جمله آن است و قدر مشترک در تمام این مکاتب سقوط انسان به مرتبه حیوانات است و در نتیجه آن تعالى و صعود معراجى هم براى انسان در حد حیوانات نخواهد بود.

پى نوشت ها
۲ـ مولوى.
۳. Transformism.
۴ـ ابوالفضل درویزه، آفرینش حیات، ج ۱ بررسى علمى تئورى‏هاى منشأ حیات، ص ۴۸.
۵ـ سفر پیدایش، ۲:۷.
۶ـ بقره: ۲۹ / حجر: ۲۶ / فاطر: ۱.
۷ـ ابوالفضل درویزه، آفرینش حیات، ج ۱ بررسى علمى تئورى‏هاى منشأ حیات، ص ۶.
۸. SirRobert Boyle.
۹. Leewen hook.
۱۰. Francesco Redi.
۱۱ـ همان، ص ۷.
۱۲. Erasmus Darwin.
۱۳. Josep Priestly.
۱۴ـ همان، ص ۸.
۱۵. Vitalism.
۱۶ـ همان، ص ۹.
۱۷ـ همان، ص ۱۰.
۱۸ـ کلمه «تلمود» به معناى آموزش از فعل ثلاثى عبرى «لمد» یعنى یاد داد مى‏آید. و با واژه رباعى «تلمیذ» و مشتقات آن در زبان عربى ارتباط دارد. تلمود به کتابى بسیار بزرگ اطلاق مى‏شود که احادیث و احکام یهود را در بردارد و در واقع، تفسیر و تأویل تورات است و احیانا آن را تورات شفاهى مى‏نامند. (ر.ک: حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، ص ۱۰۴.)
۱۹ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن عصر ایمان، ج ۴، بخش اول، ص ۴۵۱.
۲۰ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۱، ص ۶۰.
۲۱ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، ج ۴، ص ۲۲۹.
۲۲ـ یداللّه سحابى، قرآن و تکامل، ص ۵۵.
۲۳ـ همان.
۲۴ـ همان، ص ۶۲ـ۶۴.
۲۵ـ یداللّه سحابى، خلقت انسان، ص ۱۰۷.
۲۶ـ همان، ص ۱۱۱.
۲۷ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۴۹.

نویسنده:محسن پورمحمد
منبع: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)

Check Also

اسلام در اوکراین

اسلام در اوکراین

اسلام در اوکراین – شاید تاریخ غنیِ اوکراین به ویژه مسأله وجود مساجد در آنجا …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *