رضا قاسم زاده
مستم و دیوانه و شیدائیم
مست گل و لاله زهرائیم
آن گل زهرا که جهان مست اوست
چرخه اقلیم و جهان دست اوست
روشنى ماه بفوَد چهره اش
ظلمت شبها بود از طرّه اش
عطر بهاران همه از موى اوست
شیفتگان شیفته روى اوست
نیست به گلزار جهان خوبتر
چون گلف زهرا گلف محبوبتر
این گل طاها که گل سرمد است
چهره ماهش چو رخ احمد است
زنده جهان از دم عیسائیش
دست خدایى ید بیضائیش
خاتم شاهى جهان دریدش
هر چه کند حکم همان آیدش
قبله عشّاق بود خال او
سلطنت و مفلک جهان مال او
مى کند اعجاز چو پیغمبرى
بر همگان مى کند او رهبرى
مى شکند هر چه صنم باشد او
بر صف اشرار جهان تازد او
بشکند او گردن فرعونیان
خوار نماید رخ نمرودیان
مى سترد اشگ ز بیچارگان
یار شود بر دل غمخوارگان
× × ×
اى گل زهرا که جهان مست توست!
عرصه و اقلیم جهان دست توست!
شیفته ماه رخت، این دلم
ساختهانداز گل رویت گفلم
مستم و از عشق تو دیوانه ام
بر رخ زیباى تو پروانه ام
یک دم از آن حجله برون آ، گلم
گوشه چشمى بنما بر دلم
بر فکنى از رخ اگر آن حجاب
چهره بپوشد ز رخت آفتاب
ماه من از پرده برآ، جلوه کن
روح جهان را به رخت تازه کن
ظلمت و جهل بشرى حاکم است
حق و عدالت به میان حاکم است
حق شده آغشته به خون در میان
عرصه ناحق شده است این جهان
× × ×
مى رسد آخر به خطش، انتظار
مى شکفد در قدمش صد بهار
مى دهد آخر گل زهرا ثمر
کشتى اسلام رهاند ز شر
شیفتگان منتظر راه تو
منتظر چهره چون ماه تو…
هادیشهر – رضا قاسم زاده
ماهنامه موعود- شماره ۳۹