اشاره:
در قسمت اول این گفتوگو پس از بررسی جایگاه معارف مهدوی در مجموعه معارف اسلامی و مهمترین مباحثی که در مجموعه روایات شیعه و اهل سنت در زمینه باور مهدوی مطرح شده، به بررسی ضرورت پالایش و پیرایش روایات مهدوی پرداخته شد و مهمترین نکاتی که در این زمینه باید مورد توجه اهل تحقیق و پژوهش باشد، بیان گردید؛ نکاتی چون دانستن تاریخ حدیث شیعه، آشنایی با تاریخ سیاسی شیعه؛ توجه به پیوستگی و ارتباط احادیث با یکدیگر و…
اینک قسمت دوم گفتوگو را پی میگیریم.
امروزه در جامعه ما توجه به معارف مهدوی بسیار گسترش یافته و ما مشاهده میکنیم که به نحو روزافزونی کتابها و مقالاتی در زمینه مباحث مختلف مهدوی نوشته و منتشر میشود که در بیشتر آنها بدون بررسی متن و سند روایات به بحث در زمینه نشانههای ظهور و احیاناً تطبیق این نشانهها بر برخی از حوادث و رویدادهایی که در عصر ما واقع میشود میپردازند. با توجه به این شرایط، در صورت امکان به برخی از نکاتی که در بررسی روایتهای مربوط به نشانههای ظهور باید مورد توجه قرار گیرد، اشاره فرمایید.
آقای طباطبایی: شما دو زمینه را از یکدیگر جدا کردید که کاملاً تفکیک درست و صحیحی است. یک بحث این است که نشانههای ظهور چیست و در متون روایی چه چیزهایی به عنوان نشانههای ظهور بیان شده است و بحث دیگر این است که آیا نشانههای ظهور را میتوان بر رویدادهایی که در عصر ما واقع میشوند، تطبیق کرد یا خیر؟ این دو بحث را کاملاً باید از هم جدا کرد. در بحث نشانههای ظهور این مسئله را میدانیم که در روایات شیعه و اهل سنت به رویدادها و وقایع متعددی به عنوان علائم ظهور اشاره شده است که برخی از این علائم، علائم محتوم و برخی دیگر علائم غیر محتوماند. علائم غیر محتوم، یعنی علائمی که ممکن است بروز پیدا کند و ممکن است واقع نشود. پس در خود روایات، علائم محتوم و غیر محتوم از هم جدا شدهاند. بنابراین، از ابتدا ما باید این مسئله را بدانیم که همه علائمی که در روایات ذکر شدهاند، علائم محتوم نیستند و ممکن است بسیاری از این علائم هیچگاه وجود پیدا نکنند و اگر وجود پیدا کنند ربطی به ظهور امام زمان(ع) نداشته باشند. علائم محتوم که تعداد آنها به پنج الی شش مورد میرسد اعتبارشان بیشتر و روایاتشان نسبتاً مقبول است. اما باید توجه داشت که براساس روایات، اصلی بر همه روایات و علائم ظهور حاکم است و آن این که تنها چیزی که اصلاً احتمال «بداء» در آن نیست وحتماً واقع خواهد شد، ظهور امام زمان(ع) است و علائم ظهور حتمیتی مانند خود ظهور ندارند. یعنی در مورد علائم محتوم هم این احتمال هست که وجود پیدا نکنند. از این نکته که بگذریم، در مجموع، برخی از علائم ظهور روایات نسبتاً معتبر و مقبولی دارند و بعضی دیگر روایاتشان بسیار ضعیف است و تنهادر کتابهای ملاحم و فتن اهل سنت آمده است. حتی روایات بسیاری از این علائم، مستند به معصوم؛ یعنی پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیست. در کتاب فتن ابن حماد میبینید که بسیاری از روایات علائم، به اصحاب، تابعین، علمای اهل سنت و حتی علمای یهود برمیگردد.
بحث دیگر این است که آیا ما میتوانیم این علائم را بر زمان خودمان منطبق کنیم یا خیر؟
طبیعی است که این مسئله، مسئله اجتهادی نیست و هیچ دلیلی برای آن نمیتوان اقامه کرد. بهطور طبیعی مشکلات که زیاد میشود همه انتظار ظهور دارند و این حالت انتظار ظهور حالت خوبی است البته به شرطی که انتظار، انتظار سازنده باشد. ولی متأسفانه کسانی که علائم ظهور را منطبق بر وضعیت فعلی میکنند انتظار آنها انتظار به معنای خمودی است؛ یعنی آنها تحرک خود را از دست داده و سختیها به گونهای به آنها فشار آورده که دیگر هیچ امکان فعالیتی برای خود نمیبینند و بنابراین تنها راهی که به نظرشان میرسد این است که منتظر باشند تا امام زمان(ع) ظهور کند. حوادثی که الا´ن در عراق رخ میدهد موجب این شده که برخی از عراقیها این حالت را داشته باشند. در حالی که اگر آنها وضعیت نابسامان خودشان را با زمان حمله مغول مقایسه کنند میبینند که الا´ن وضعیت خیلی بهتر از آن زمان است. اگر قرار بود هر سختی که به ما روی میآورد بگوییم که امام زمان(ع) ظهور میکنند زمان حمله مغول مردم انتظارشان بیشتر و سختیها هم نسبت به حال بیشتر بود و امام زمان(ع) هم ظهور نکردند. مشکلی که دیدگاه این گروه از نویسندگان، مقالات و کتابها دارند این است که ممکن است فرهنگ انتظار را در مردم بمیراند و حتی اکتفا به این هم نشود؛ یعنی اگر شما به مردم القا کردید که امسال با توجه به این حوادثی که هست؛ مثلاً باران زیاد آمده یا سیل آمده یا این اتفاق افتاده، سال قبل از ظهور است و سال بعد ظهوری رخ نداد بعد از چند سال، چهار، پنج سال دوباره با توجه به بعضی از این علائم این موضوع را ارائه کردید، بعد از دو سه مرحله، مخاطب عادی اعتمادش را به این علائمی که شما میگویید از دست میدهد و اختیار تفکرش هم در اختیار ما نیست. اکتفا به این هم نمیکند در واقع به کل روایات مهدوی و حتی دیگر احادیث، مشکوک میشود. کسانی که دائم در پی القای این مطلب هستند که امسال یا سال دیگر، سال ظهور است، ممکن است ضربهای به کل فرهنگ مهدویت بزنند که حتی محکمات آن را هم از بین ببرند.
جناب آقای حسینی! شما هم اگر در این زمینه نکاتی دارید، با توجه به اهمیت بحث، بفرمایید.
آقای حسینی: بنده فکر میکنم نکتهای که به عنوان برآیند کل روایت علائم ظهور میتوان به آن اشاره کرد این است که معصومین(ع) اصلاً سعی بر تعیین و تبیین دقیق زمان ظهور نداشتهاند؛ بلکه در بعضی روایات، از جمله روایت معروف «ابو بصیر» زمانی که او بعضی از ویژگیهای وجود مقدس حضرت حجت را از امام صادق(ع) سؤال میکند تا خودش را برای ظهور آماده کند، حضرت تصریح میفرمایند که «إنّا أهل البیت لانوقّت» 1 بنابراین اگر تبیینها و تطبیقهایی که در زمینه علائم ظهور صورت میگیرد به ترسیم و تعیین یک زمان مشخص برای ظهور برگردد این قطعاً از نظر روایتهای ما محکوم است و باید از آن دوری شود.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که اصولاً براساس چه فلسفهای بوده که ائمه معصومین(ع) به بیان نشانههای ظهور پرداختهاند؟ به نظر میرسد تبیین این فلسفه میتواند به ما در تعیین نحوه برخوردمان با روایات نشانههای ظهور کمک کند.
آقای طباطبایی: با توجه به مجموع روایات مهدوی میتوان در اینجا یک تحلیل روانشناختی ارائه داد. به این بیان که ما یک سری روایات داریم ـ که ظاهراً مخالفی هم ندارد ـ در آنها تصریح شده تعیین وقت برای ظهور (توقیت) ممنوع است. بنابراین با توجه به این دسته از روایات ـ که حاکم بر دیگر روایات هستند ـ هر گزارشی را که به گونهای در آن برای ظهور وقت تعیین شده باید کنار گذاشت. یک گروه روایت دیگر داریم که در آنها به اصل انتظار و فضیلت منتظران اشاره شده است. در میان این گروه نیز روایاتی وجود دارد که نقش محوری در مجموعه روایات انتظار دارند. روایاتی که در آنها مطرح شده «إنتظار الفرج من الفرج» . یعنی اگر شما مقصودتان از پیروزی قیام و انقلاب امام مهدی(ع) این است که راه هدایت هموار شود و همه مردم هدایت شوند، در صورتی که منتظر واقعی باشید راه هدایت برای شما هموار شده و به هدف خود رسیدهاید. حالا چه امام زمان(ع) را درک کنید و چه درک نکنید. اما مجموعه این دو گروه روایت به تنهایی مخاطب عام را قانع نمیکند. به بیان دیگر این دو گروه روایات موجب میشود یک روح یأس و سرخوردگی بر جامعه حاکم شود، اما روایات مربوط به علائم ظهور این روح یأس و سرخوردگی را از جامعه میزداید. یعنی اگر همه افراد جامعه آن حالت انتظار را داشته باشند، علائم ظهور را بشناسند و منتظر وقوع این علائم هم باشند، روح ناامیدی بر جامعه شیعه حاکم نخواهد شد.
با توجه به تأملی که در معارف مهدوی داشتهاید فکر میکنید در مجموعه این معارف به دانستن و فهمیدن چه اموری بیشتر توصیه شده است و دانستن و فهمیدن چه مطالبی برای همه شیعیان تکلیف و رسالت تلقی میشود؟
آقای حسینی: من فکر میکنم یکی از مواردی که مطالعه و تأمل در زمینه آن بسیار سودمند است، موضوع فلسفه غیبت است. روایاتی که به بیان علل و عوامل غیبت پرداختهاند شاید پنج تا شش گروه باشند که بعضی از آنها تقصیرها و کوتاهیهای مردم را عامل و موجب غیبت وجود مقدس حضرت حجت(ع) دانستهاند. این وظیفه پژوهشگران و محققان ما است که تبیین درستی از عوامل موجبه غیبت داشته باشند و سهم مردم در تحقق غیبت آن حضرت را مشخص کنند. به نظر من اگر به خوبی و به شیوه درست این موضوع تبیین شود که مردم زمان حضرت تا چه مقدار در به وجود آمدن غیبت و محروم شدن جامعه اسلامی از پرتوافکنی حضرت مؤثر بودهاند، برای ما و همه مردم قابل استفاده خواهد بود و موجب میشود ما لااقل آن تقصیرات را مرتکب نشویم و در مقطع خاص خودمان و به عنوان جزئی از یک کل در خط سیری تاریخی فراهمکننده زمینه ظهور باشیم.
آقای طباطبایی: دانستن چند موضوع برای همگان ضروری است:
اول، اصل مبحث امامت بهطور کلی و امامت و امام زمان(ع) به طور خاص، که از جنبه نظری برای ما بسیار مهم است؛
دوم، حکمت غیبت، که جناب آقای حسینی هم به آن اشاره کردند؛
سوم، وظایف منتظران. که این از پر اهمیتترین مباحثی است که ما باید نسبت به آن شناخت داشته باشیم. با توجه به این همه فضیلت که برای منتظران بیان شده و با توجه به جایگاه والایی که برای انتظار تصویر شده، باید دید منتظران چه وظایفی دارند. درست است که یکی از وظایف منتظران دعا کردن است، اما آیا فقط دعا کردن بدون اینکه حالت انتظار را در خودمان ایجاد کنیم و یا بدون اینکه خود را برای ظهور و همراهی با آن حضرت آماده کنیم، تأثیری دارد یا خیر؟ اگر من نوعی، به عنوان منتظر بخواهم حالت انتظار را در خود ایجاد کنم باید هر شب که به منزل میروم تمام حساب و کتابهایم صاف باشد که اگر نیمه شب هم امام زمان(ع) ظهور کردند این آمادگی را داشته باشم که همه کارهایم را رها کنم و به دنبال ایشان بروم. اگر این حالت در مردم ایجاد شود به نظر میرسد که خیلی از مشکلات حل میشود؛
چهارم، مبانی سیاسی امام مهدی(ع) و راهکارهایی که ایشان در مسیر تشکیل حکومت جهانی پیش میگیرند. اگر ما بدانیم که عدالت، محور اصلی سیاست و حکومت امام مهدی(ع) است باید خودمان را در مسیر آن قرار دهیم و حکومتمان باید در این مسیر حرکت کند. اگر سیاستنامه امام مهدی(ع) تبیین و برای مردم روشن شود میبایست همه مردم سعی کنند که در زندگی فردی و اجتماعی و حتی در خانواده و شهرشان مطابق با آن حرکت کنند؛
پنجم، برکات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دولت امام عصر(ع). تبیین و دانستن این برکات در نحوه تفکر و نحوه عمل ما تأثیر دارد. اینها از مسائل مهمی است که باید به آن پرداخته شود که متأسفانه معمولاً به این مسائل مهم پرداخته نمیشود و به جای آنها به مسائلی توجه میشود که اصلاً اهمیت ندارد؛ مانند آن مسئلهی که شما به آن اشاره کردید یا مسئله جزیره خضراء.
در سالهای اخیر بحث و گفتوگو از ضرورت پالایش و پیرایش معارف مهدوی توسعه یافته و بسیاری از اهل تحقیق این موضوع را مورد توجه قرار دادهاند؛ به نظر شما در این زمینه چه احتیاطها و دقت نظرهایی باید صورت گیرد تا بتوانیم به نتیجه مطلوب دست یابیم و گرفتار افراط هم نشویم؟
آقای طباطبایی: در بررسی روایات مهدوی نکتهای که باید همواره مدنظر باشد این است که اگر چه ما در مجموعه این روایات، روایات ضعیف و روایات موضوع و مجعول هم داریم ولی وجود این روایات نباید موجب این شود که اعتمادمان به روایات از بین برود و زائل شود؛ مثلاً در کتاب کافی روایاتی هست که با نقد محتوایی غیر قابل قبول و یا غیر مطمئن تلقی میشود. این روایات حدوداً به هشتاد روایت بالغ میشود. اما این هشتاد روایت به نسبت کل روایات کافی که بیش از ۱۶۰۰۰ روایت است میشود نیم درصد؛ در واقع 5/99 درصد از روایات کافی روایاتی است که قابل دفاع است. نمیخواهیم بگوییم که همه آنها قطعاً از معصوم صادر شدهاند اما میتوانیم بگوییم که ما اطمینان به مجعول و موضوع بودن آنها نداریم. خوب اگر کتابی 5/99 درصد روایاتش، روایاتی است که نمیشود در مورد آنها احتمال وضع و جعل داد، کتاب خیلی خوب و شریفی است. اگر چه هشتاد روایت مشکلدار هم در میان روایات آن باشد.
آقای حسینی: قبل از پرداختن به بررسی و پالایش روایات، توجه به این نکته ضروری است که اگر چه در مجموعه معارف حدیثی ما، به ویژه در آن بخشی از معارف که نمود سیاسی در آن بیشتر است، تقسیمبندی صحیح، ضعیف، مجعول یا موضوع مطرح است اما هیچکدام از این اقسام به حریم هم تجاوز نمیکنند؛ یعنی حدیث مجعول وقتی که موازینش تبیین و شناخته شد هیچگاه اهمیت و تأثیرگذاری احادیث صحیح را از بین نخواهد برد. به بیان دیگر، تعداد احادیث مجعول یا احادیثی که اطمینان به صدور آنها نداریم در مجموعه معارف ما به گونهای است که همواره در نسبت با احادیثی که اطمینان به صدور آنها داریم، درصد ناچیزی را تشکیل میدهند و کفه روایاتی که اطمینان به صدور آنها داریم همیشه سنگینتر است.
شاید بتوان مطلبی را که دوستان به آن اشاره کردند، با این عبارت بیان کرد که در مجموع آن بخشی از معارف مهدوی که به عنوان محکمات و اصول این اندیشه تلقی میشوند آنقدر مستحکماند که وجود تعدادی روایات ضعیف هرگز لطمهای به معارف مهدوی نمیزند.
موضوع دیگری که به نظر میرسد در شرایط کنونی پرداختن به آن ضروری باشد، آسیبشناسی فرهنگ مهدویت و انتظار در جامعه ماست. به نظر شما مهمترین آسیب و آفتی که در حال حاضر این فرهنگ را تهدید میکند چیست؟
آقای طباطبایی: در بررسی توقیعات رسیده از امام مهدی(ع) دو نکته دیده میشود که مقداری در ابتدا عجیب جلوه میکند. اول اینکه در این توقیعات معمولاً از امام(ع) مسائل علمی پرسیده نمیشود؛ دوم اینکه در آنها معمولاً بزرگان درخواست رؤیت ندارند. یعنی دقیقاً برخلاف رویهای که ما الا´ن به آن عمل میکنیم. ائمه(ع) از زمان امام صادق(ع) به بعد این باور و این فرهنگ را در جامعه شیعی نهادینه کرده بودند که وظیفه غیر عالم این است که به عالم رجوع کند و عالم دینی هم معلوم و شناخته شده بود. از زمان امام رضا(ع) به بعد ما دقیقاً این موضوع را میبینیم؛ حتی وقتی مردم از امام(ع) سؤال میکنند میفرمایند از فلانی سؤال کنید، هر چه او گفت عمل کنید. یا سراغ کسانی که در قم هستند امثال ذکریا بن آدم بروید. در دوران غیبت صغری هم این جریان وجود دارد و ظاهراً جامعه شیعی این مطلب را پذیرفته بود که تا وقتی علما هستند و بین علما اختلافی نیست اصلاً نیازی نیست که مردم مراجعه مستقیم به امام داشته باشند و وظیفه خود را از ایشان بپرسند؛ یعنی نباید در هر مسئلهای سراغ امام(ع) بروند. خبرگان وجود دارند. موضوع دیگر اینکه ما میبینیم علما و بزرگان اگر چه نامه به امام(ع) مینویسند و درخواست فرزند یا درخواست دعا میکنند اما معمولاً درخواست رؤیت ندارند. ظاهراً این مسئله هم پذیرفته شده بود که در شرایط کنونی که امام از منظر عمومی پنهان است، اینکه شخص راه بیفتد و دنبال امام بگردد حتی اگر درخواستی هم داشته باشد چندان فضیلتی ندارد. اگر شخص آدم خیلی درست و حسابی باشد خود امام به سراغ او میآیند، به بیان دیگر درخواست رؤیت در این عصر خیلی کم است و اگر درخواستی هم وجود دارد از سوی اشخاصی است که معمولاً جزء علما نیستند؛ یعنی علما درخواست رؤیت ندارند. اما الا´ن میبینیم که روزگار بر عکس شده است. یعنی به جای اینکه ما سعی کنیم آدم خوبی باشیم تا امام زمان(ع) خود به سراغ ما بیایند. دنبال این هستیم که به یک بهانهای امام زمان(ع) را ببینیم. این موضوع به نظر بنده یکی از آسیبهای جدی است که ما در زمینه فرهنگ مهدویت و انتظار در جامعه خود با آن روبرو هستیم.
در پایان صحبت خوب است که اشارهای هم به موسوعه الامام المهدی(ع) ـ که در مؤسسه فرهنگی دارالحدیث در دست تدوین است و جنابعالی هم مسئول آن هستید ـ داشته باشید. اینکه اساساً این مجموعه چیست، چه ویژگیهایی دارد، فلسفه تدوین آن چه بوده است و الا´ن در چه وضعیتی قرار دارد؟
آقای طباطبایی: در زمینه روایات امام مهدی(ع) تا کنون کارهای نسبتاً خوبی انجام شده است. یعنی اگر ما از زمان مرحوم «نعمانی» که کتاب الغیبه را تدوین کردند تا زمان مرحوم علامه مجلسی ـ که بخش قابل توجهی از بحارالانوار را به روایات مهدوی اختصاص داده ـ حساب کنیم میبینیم که نگارشهای حدیثی خوبی صورت گرفته و خیلی از مطالب جمعآوری شده است. در عصر حاضر هم میبینیم که مجوعههایی مثل معجم أحادیث الامام المهدی(ع) و منتخبالاثر تدوین شده و روایات شیعی و سنی را در کنار هم آوردهاند. اما به نظر میرسید با توجه به امکانات جدیدی که الا´ن در اختیار ما قرار گرفته و پیشینیان آنها را نداشتند، لازم است تلاش شود که تمامی روایات امام مهدی(ع) در یک مجموعه گردآوری و با عنواندهی دقیق و چینش درختی و عناوین ظریف؛ با عناوینی کاملاً متمایز از هم، گوشههایی از مجموعه معارف مهدوی به جامعه ارائه شود. اشکالی که در کار پیشینیان وجود داشت این بود که در آنها روایات صحیح و ضعیف در کنار هم آمده بودند و هیچ مشخص نشده بود که این روایت صحیح است یا ضعیف و یا این که این روایتی است که در کتاب ضعیفی آمده است. بنابراین، لازم بود در کار جدیدی که صورت میگیرد ارزش متون معلوم شود و روایات صحیح، از روایت غیر صحیح متمایز شوند. روایاتی که د�
پینوشت:
۱. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص118، ح44، ص119، ح48.
ماهنامه موعود شماره ۴۹