تو مادر کاروان بودی
کمتر کسی هست که اهمیت نقش مادر را در خانواده نداند. هرچقدر هم که اعضای خانواده حضورشان پررنگ و مهم باشد، باز هم حضور مادر، چیز دیگری است. مادر، خانواده را کنار هم نگه می دارد، تربیت میکند، آرامش می دهد و بیشتر مواقع، سختترین مسئولیتها را به عهده میگیرد و خلاصه اگر مادر نباشد، زنجیره ی خانواده، از هم جدا میشود.
همه ی اینها را گفتیم تا یک مثال بزنیم: اگر کاروان کربلا را یک خانواده در نظر بگیریم، مادر این خانواده میشود «زینب کبری (سلام الله علیها)». همان زنی که همراه برادر راهی سفری دور و دراز شد تا اهل بیتش را در روزهای سخت اسارت کنار هم نگه دارد، به زنان و کودکان درس بردباری بدهد، آرامش برادرها و برادرزاده ها باشد و پرستار بیماران و زخم خورده ها.
از رشادتهای بانوی کربلا در زمان اسارت زیاد شنیده ایم، اینکه چگونه در نبرد با یزید و ابن زیاد، پیروز میدان شد و چطور زنان و کودکان به اسارت رفته را آرام کرد؛ اما شاید کمتر از نقش مهم او در روزهای قبل از اسارت شنیده باشیم. از پرستاریهای ایشان بر بالین علی ابن الحسین (ع)، که آن روزها تنها زینب کبری (س) بود که توان پرستاری و رسیدگی به پسر برادر را داشت؛ از آماده کردن سربازان سپاه حسین (ع) برای رفتن به میدان؛ از دلداری دادن به زنان حرم که شوهران و پسرانشان را یکی پس از دیگری از دست دادند و از آرام کردن طفل شیرخواره ی رباب …
نقش زینب کبری (س) در روزهای قبل از اسارت، مهم بود اما کمتر به چشم ما آمده است. شاید به خاطر اینکه در آن روزها چشمها بیشتر در پی دیدن حسین (ع) و عباس (ع) و اکبر (ع) و قاسم (ع) بوده است. یا شاید به خاطر اینکه آن روزها چیزی که خیلی به چشم می آمد، کمی سپاه امام (ع) و سیاهی لشگر عمر سعد بود. تا جایی که حتی پیوستن یک نفر، مایه ی خوشحالی کاروان حسین (ع) بود. همان زمان که در روز ششم محرم حبیب بن مظاهر به یارى حسین (ع) به کربلا آمد، و دختر امیرالمؤ منین (س) که وقتی از این فداکارى باخبر شد، به حبیب پیغام سلام داد.(۱) وقتی این پیغام به حبیب رسید، بر روى خاک کربلا نشست و مشتى از آن برداشت و بر سر و صورت خود ریخت و گفت: خاک بر سر من! سختى کار زینب به جایى رسیده است که به مثل منی سلام مى رساند!!(۲)
خوب که نگاه میکنیم، میبینیم کارهایی که زینب (س) در آن روزهای سخت و پراضطراب برعهده داشت، در توان هیچ کس نبود. اینکه در آخرین لحظات، وصیت مادر را عمل کرد و قبل از میدان رفتن برادر، او را صدا کرد و فرمود: «برادرم لحظه اى درنگ کن تا وصیت مادرم فاطمه (س) را نسبت به تو به جا آورم… مادرم به من وصیت فرمود، هنگامى که نور چشمم حسین (ع) را روانه میدان براى جنگ با دشمن کردى، عوض من گلوى او را ببوس، آن گاه زینب (س) گلوى برادرش را بوسید و به خیمه بازگشت.»(۳)
یا آن زمان که سخت ترین مصیبت عالم روی میداد، این زینب (س) بود که امر امام را اطاعت کرد و زنان و کودکان را به خیمه ها بازگرداند. همان زمان که شمر بر سینه ی مبارک حسین بن علی (ع) بود و زنان و کودکان با چشمان خونبار نظاره گر آن واقعه بودند. همان لحظه ای که امام (ع) در لحظات مرگ و زندگى، سر خویش را بلند نمودند و امر فرمودند: «از این صحنه دور شوید» این زینب بود که چون امر امام واجب بود، بچه ها را به سوى خیمه ها روانه کرد، اما خودش هرگز پشت به حسین نکرد؛ بلکه عقب عقب به طرف خیام مى رفت و چشم از چهره حسین بر نمى داشت.(۴)
اما غیر از تحمل تمام این سختی ها و صبوری کردن، زینب (س) مسئول کنترل پسربچه ها هم بود. همانهایی که خون علوی در رگهایشان بود و غیرت حسینی داشتند و نمی توانستند غربت و مظلومیت امامشان را تحمل کنند، اما کمی سن مانع میدان رفتنشان بود. در همان لحظات آخر بود که عبدالله بن حسن، در چشم بر هم زدنی دست خود را از دست عمه جدا کرد و خود را بر روی سینه ی عمو انداخت و همان جا شهید شد.
اما اینها تازه شروع مسئولیتهای زینب (س) بود. سختی راه بعد از شهادت برادر بود، همانطور که خود امام فرموده بودند: «خواهرم! پس از من، در قبال تمام مشکلات صابر باش. پس از من، مصایب زیادى بر تو وارد خواهد گشت.»(۵)
پی نوشت:
۱. فرسان الهیجاء؛ ج ۱، ص ۹۲؛ به نقل از کتاب ۲۰۰ داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع)، تألیف عباس عزیزی، به نقل از کتابخانه اینترنتی غدیر، ذیل عنوان «سلام زینب (س) به حبیب بن مظاهر».
۲. سیماى زینب کبرى، ص ۸۹؛ به نقل از همان.
۳. سوگنامه آل محمد، ص ۳۴۴؛ به نقل از همان، ذیل عنوان «عمل به وصیت مادر».
۴. عقیله بنى هاشم، ص ۳۰ و ۳۱؛ به نقل از همان، ذیل عنوان «زینب (س) بر فراز تل زینبیه».
۵. کتاب ۲۰۰ داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع)، تألیف عباس عزیزی، به نقل از کتابخانه اینترنتی غدیر، ذیل عنوان «دعوت به استقامت».
پژواک