شوق وصال

 

کى مى آیى…؟
اى نهان از نظر کى مى آیى؟
وى قرین با ظفر کى مى آیى؟
اى لبت قند و چشمت ستاره
وى بهشتى اثر کى مى آیى؟
بى تو در تیرگى جان سپردیم
اى صفاى سحر کى مى آیى؟
بهر آزادى ما اسیران
اى نجات بشر کى مى آیى؟
عاشقان کفشته اى از فراقت
اى خدایى گهر کى مى آیى؟
با دلف خستگان غم خود
مهدیا از سفر کى مى آیى؟
محمد کریم جوهرى

چشم به راه
سینه ناامید شد نیامدى
چشم ها سفید شد نیامدى
صبر و طاقت از دلم گریز زد
رفت و ناپدید شد نیامدى
کربلا دوباره در جهان شکفت
صحنه پریزید شد نیامدى
نسل هاى دلسپرده در فراق
باز هم جدید شد نیامدى
موج غصه، انتظار و بى کسى
در دلم شدید شد نیامدى
وعده ها به شوق تو سپرده ام
»وعده ها وعید شد نیامدى«
خسته ام، غریبه ام، شکسته ام
قلب من شهید شد نیامدى
چشم هاى عاشقان، به راه تو
چشم ها سفید شد نیامدى
مهدى طهماسبى دزکى – بروجن

تو مى رسى
تو مى رسى، شبیه صبحى آشنا
که بوى یاس و عطر گل
قیام کرده در فضا
تو مى رسى
شبیه رنگ آسمان، لطیف و تازه و روان
و مرغ هاى خسته و مهاجرى
که از تلاطم زمین
به دوردست رفته اند، به اشتیاق روى تو
دوباره باز مى رسند
به یمن گام هاى تو
چه مردمان غافلى
به آخرین صف نماز مى رسند!
تو مى رسى
شبیه مطلع غزل
سیصد و سیزده ردیف و قافیه
در انتظار واژه هاى سبز تو
و عاقبت
تو مى رسى
تمام درب هاى خسته و شکسته را
دوباره باز مى کنى
زهرا غلامزاده – تهران

گل نرگس
دیرگاهى است که ما تشنه دیدار توایم
قد رعنا بنما جمله خریدار توایم
گرچه با دست و زبان موجب آزار توایم
گل نرگس نظرى ما همگى خار توایم
× × ×
گرچه ما منتظران واله و دوریم ز تو
تا تصور ننمایى که صبوریم ز تو
خیل ما سوختگان پر ز سروریم ز تو
یوسف فاطمه! ما غرق غروریم ز تو
× × ×
یادگارى صنما ز آن گل رخسار بده
ساغرى زآن مى گلرنگ به احرار بده
درس آزادگى حیدر کرار بده
درسى از دین خدا خاطر کفار بده
هادى خدیور – همدان

هجران
آرزومندم که بینم روى دوست
پاى او بوسم چو خاک کوى دوست
بس عجب نبود اگر دل خون بود
چونکه دورم از رخ دلجوى دوست
محسن صدوقى

اشتیاق
سودازده مهر دل افروز منم
دیوانه روى تو، در سوز منم
آرام دل غمزده، اى دوست تویى
بر شوق لقایت، هر شب و روز منم
سیدمحمد ابراهیم حسنى

ردّ پا
براى چشم هاى تو، دوباره تنگ شد دلم
بیا کلوخ خسته اى تنیده از آب و گلم
بیا، توان بده به این دو دست هاى خسته ام
و باز هم گشایشى ز بغض هاى بسته ام
دلم پر از ستاره شد در آسمان پاى تو
و چشم هاى خیس من نشسته بر سراى تو
به اشک پر ز غم قسم و التهاب ناى تو
سرم، تنم، وجود من، فداى تو، فداى تو
دلم نشسته منتظر، بگو، بگو که مى رسى
فقط تویى که بسته اى بند به پاى بى کسى
و باز جمعه اى گذشت بدون رد پاى تو
و من نماز مى شوم فقط به اقتداى تو
س.ک

آبى محض
آبى محض بوده ام، محض تو آبیم هنوز
چون که ز خاک بر شوم، سوى تو راهیم هنوز
خون تو خورده ام ولى رنگ عوض نکرده ام
حلقه بگوش شاهیم، رنگ غلامیم هنوز
منصور فراهانى

 

 موعود شماره ۳۶

همچنین ببینید

هزاره‏ گرایی - پایان تاریخ

هزاره‏ گرایی در فلسفه تاریخ مسیحیت

هزاره‏ گرایی (Millennialism) میراث قدیم ادیان است كه با آغاز هزاره جدید در جوامع مسیحی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *