- اشاره:
در شماره قبل پس از بررسی معنای لغوی سنّت، اصل تغییرناپذیری سنتهای الهی و… به بررسی برخی از سنتهای الهی حاکم بر جوامع انسانی پرداختیم وگفتیم که براساس سنت تغییر ناپذیر الهی، ظلم و بیدادگری عامل نابودی تمدنهاست. اینک ادامه بحث را با بررسی دیگر سنتهای الهی حاکم بر جوامع پی میگیریم.
۲ـ۴. وقت و اجل شرط نابودی تمدنها
اگر چه ظلم و ستم، خواه در صورت فردی و خواه در صورت اجتماعی آن، موجب نابودی اقوام و تمدنها میشود، اما این نابودی زمانی به فعلیت میرسد که مهلت و اجل آن اقوام و تمدنها به سرآید و به تعبیر قرآن «موعد» نابودی آنها فرا رسد. به بیان دیگر از دیدگاه قرآن هر «جامعه مستقل از افراد، حیات و شخصیت و مدت و اجل» مشخصی دارد و زمانی که این مدت و اجل به سرآید دیگر هیچ چیز نمیتواند مانع نابودی آن قوم و ملت شود. در این زمینه آیات متعددی در قرآن وارد شده که از جمله میتوان به این آیات اشاره کرد:
۱ـ۲ـ۴. آیه 58 سوره کهف: در این آیه، که پیش از این نیز بدان اشاره شد، به صراحت بیان شده که سنت خدا بر این نیست که به مجرد عصیان، نافرمانی و ستمگری قومی آنها را گرفتار عذاب و هلاکت کند، بلکه خداوند براساس غفران و رحمت بی انتهای خویش برای هر قومی موعد، اجل و یا سررسیدی تغییرناپذیر قرار داده است و تا زمانی که این اجل سرنیاید، آن قوم هلاک نمیشوند:
وَرَبّفکَ الْغَففورف ذفو الرَّحْمَهف لَوْ یفؤَاخفذفهفم بفمَا کَسَبفواْ لَعَجَّلَ لَهفمف الْعَذَابَ بَل لَّهفم مَّوْعفدٌ لَّن یَجفدفواْ مفن دفونفهف مَوْئفلاً.
و پروردگار تو آمرزنده ] و [ صاحب رحمت است. اگر به ] جرم [ آنچه مرتکب شدهاند، آنها را مؤاخذه میکرد، قطعاً در عذاب آنان تعجیل مینمود ] ولی چنین نمیکند [ بلکه برای آنها سررسیدی است که هرگز از برابر آن راه گریزی نمییابند.
۲ـ۲ـ۴. آیه 34، سوره اعراف: در این آیه نیز بر این موضوع تأکید شده که هر امتی جدا از بقـا و فنــای
تک تک افراد آن، بقا و فنای خاص خود را دارد و زمانی که اجل امتی فرارسد هیچ چیز نمیتواند از آن جلوگیری کند:
وَلفکفلفّ أفمَّهف أَجَلٌ فَإفذَا جَآءَ أَجَلفهفمْ لاَیَسْتَأْخفرفونَ سَاعَهًوَلاَیَسْتَقْدفمفونَ.
و برای هر امتی اجلی است؛ پس چون اجلشان فرارسد، نه ] میتوانند [ ساعتی آن را پس اندازند و نه پیش.
۳ـ۲ـ۴. آیه 48 و ۴۹ سوره یونس: در آیات سخن از پرسشی است که از سوی مشرکان خطاب به رسول گرامی اسلام(ص) مطرح شده است. آن پرسش این است که: «خداوند چه زمانی بین ما و بین تو قضاوت میکند و ما را هلاک و ایمان آورندگان به تو را نجات میدهد» به بیان دیگر مشرکان با کلامی که جنبه تعجیز و استهزا داشت میخواستند به پیامبر بگویند که: «پروردگار تو هیچ کاری نمیتواند بکند، و این تهدیدهای تو، بیهودهای بیش نیست، وگرنه چرا عجله نمیکنی و آن را عملی نمیسازی؟» خداوند نیز در پاسخ این استهزای مشرکان به پیامبر خود خطاب میکند که: «به آنها بگو من مالک نفع و ضرر خود نیستم، نه میتوانم ضرری از خود رفع کنم و نه منفعتی را به سوی خود جلب نمایم. اما اینکه چرا عذاب خدا نازل نمیشود به این دلیل است که هر امتی اجل معینی دارد که به هیچ وجه نمیتواند از آن تخطی کند. آن اجل خواه ناخواه فرا میرسد بی آنکه ساعتی از زمان مقرر خود، پیش یا پس افتد » :
وَیَقفولفونَ مَتَی' هَـ'ذَا الْوَعْدف إفن کفنتفمْ صَـ'دفقفینَ * قفل لاَّ´أَمْلفکف لفنَفْسفی ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إفلاَّ مَا شَآءَ اللَّهف لفکفلفّ أفمَّهف أَجَلٌ إفذَا جَآءَ أَجَلفهفمْ فَلاَیَسْتَأخفرفونَ سَاعَهً وَلاَیَسْتَقْدفمفونَ.
میگویند: «اگر راست میگویید، این وعده چه وقت است؟» بگو: «برای خود زیان و سودی در اختیار ندارم، مگر آنچه را که خدا بخواهد. هر امتی را زمانی ] محدود [ است. آنگاه که زمانشان به سررسد، پس نه ساعتی ] از آن [ تأخیر کند و نه پیشی گیرند.»
در تفسیر المیزان در ذیل این آیه چنین آمده است:
… هر امتی حیاتی اجتماعی ورای حیات فردی که مخصوص تک تک افراد است دارد، و حیات اجتماعی هر امتی از بقا و عمر آن مقداری را دارد که خدای سبحان برایش مقدر کردهاست. و همچنین از سعادت و شقاوت و تکلیف و رشد و ضد رشد و ثواب و عقاب سهمی را دارد، که خدای تعالی برایش معین فرموده است و این حقیقت از چیزهایی است که تدبیر الهی عنایتی به آن دارد.
۴ـ۲ـ۴. آیه 61 سوره نحل: این آیه نیز چون آیه پیشین بر این حقیقت تأکید میکند که کیفر الهی تنها در زمان معین آن فرا میرسد:
وَلَوْ یفؤَاخفذف اللَّهف النَّاسَ بفظفـلْمفهفم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مفن دَآبَّهف وَلَـ'کفن یفؤَخفّرفهفمْ إفلَی'´ أَجَلف مّفسَمًّی فَإفذَا جَآءَ أَجَلفهفمْ لاَیَسْتَأخفرفونَ سَاعَهً وَلاَیَسْتَقْدفمفونَ.
و اگر خداوند مردم را به ] سزای [ ستمشان مؤاخذه میکرد، جنبندهای بر روی زمین باقی نمیگذاشت، لیکن ] کیفر [ آنان را تا وقتی معین باز پس میاندازد، و چون اجلشان فرا رسد، ساعتی آن را پس و پیش نمیتوانند افکنند.
۵ـ۲ـ۴. در آیه 45 سوره فاطر همین تعبیر تکرار شده است.
۶ـ۲ـ۴. در سوره نوح نیز موضوع اجل اقوام و امتها به بهترین شکلی بیان شده است. در آغاز این سوره هدف از فرستادن نوح را انذار قومش پیش از فرارسیدن عذاب دردناک و به بیان دیگر سرآمدن اجل و وقت مقرر دانسته، میفرماید:
إفنَّـآ أَرْسَلْنَا نفوحًا إفلَی' قَوْمفهف أَنْ أَنذفرْ قَوْمَکَ مفن قَبْلف أَن یَأْتفیَهفمْ عَذَابٌ أَلفیمٌ.
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم که: «قومت را، پیش از آنکه عذابی دردناک به آنان رسد، هشدار ده.»
آنگاه به نقل سخنان نوح خطاب به قومش پرداخته، میفرماید:
قَالَ یَـ'قَوْمف إفنفّی لَکفمْ نَذفیرٌ مّفبفینٌ * أَنف اعْبفدفواْ اللَّهَ وَاتَّقفوهف وَأَطفیعفونف * یَغْففرْ لَکفم مفّن ذفنفوبفکفمْ وَیفؤَخفّرْکفمْ إفلَی'´ أَجَلف مّفسَمًّی إفنَّ أَجَلَ اللَّهف إفذَا جَآءَ لاَیفؤَخَّرف لَوْ کفنتفمْ تَعْلَمفونَ.
] نوح [ گفت: ای قوم من، من شما را هشدار دهندهای آشکارم، که خدا را بپرستید و از او پروا دارید و مرا فرمان برید. ] تا [ برخی از گناهانتان را بر شما ببخشاید و ] اجل [ شما را تا وقتی معین به تأخیر اندازد. اگر بدانید، چون وقت مقرر خدابرسد، تأخیر بر نخواهد داشت.
۷ـ۲ـ۴. آیه 11 سوره رعد: در این آیه بر این نکته تأکید شده است که هرگاه اراده خداوند به نابودی قومی تعلق گیرد دیگر هیچ قدرتی نمیتواند مانع تحقق این اراده شود. به عبارت دیگر با فرارسیدن اجل مقرر هر قوم و پایان یافتن مهلت آنها، هیچیک از تواناییها، امکانات و تجهیزات آنها نمیتواند اندکی این اجل مقرر را به تأخیر بیندازد:
… وَ افذ'ا اَرادَ اللّهف بفقَومف سوفءً فَلا مَرَدّ لَهف وَ م'ا لَهفمْ مفنْ دفونفهف مفنْ و'الف.
… و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر از او حمایتگری برای آنان نخواهد بود.
نتیجهگیری :
نتیجهای که از آیات یاد شده به دست میآید چنین است:
همه اقوام و تمدنهای ستمپیشه، هر چند قدرتمند و دارای توان نظامی و اقتصادی قابل توجه، براساس سنت الهی، اجل و سرآمد معین و مشخصی دارند و بالاخره روزی طعم نابودی و فنا را میچشند. در چنین روزی هیچکس و هیچچیز نمیتواند مانع سقوط و فروپاشی آنها شود. حتی اگر آنها همه توان نظامی و اقتصادی خود را به کار گیرند حتی لحظهای نیز نمیتوانند اجل معیّن خود را به تأخیر اندازند.
براین اساس میتوان گفت که چون در زمان ظهور امام مهدی(ع) اجل و مهلت تمدنهای ستمپیشه به سر آمده و عمر آنها پایان یافته است، هرگونه مقاومتی از سوی این تمدنها بیفایده است و هیچ عاملی نمیتواند موجب بقا و استمرار حیات آنها شود و به همین دلیل آن امام میتواند در ظرف مدت نسبتاً کوتاهی همه نظامها و حکومتهای خودکامه، ستمگر و کفر پیشه را از روی زمین براندازد و حکومت عادلانه خود را برقرار سازد.
۳ـ۴. تغییر نعمتها به دلیل تغییر رفتار و روحیات امتها
از آیات متعددی از قرآن استفاده میشود که اقبال و ادبار خداوند به هر قومی تابعی از روحیات، اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهای الهی برای هر ملتی وابسته به عملکرد آن ملت است.
استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه مینویسد:
قرآن کریم نکته فوقالعاده آموزندهای در مورد سنتهای تاریخ یادآوری میکند و آن اینکه مردم میتوانند با استفاده از سنن جاریه الهیه در تاریخ، سرنوشت خویش را نیک یا بد گردانند… یعنی سنتهای حاکم بر سرنوشتها در حقیقت یک سلسله عکسالعملها و واکنشها در برابر عملها و کنشهاست. عملهای معین اجتماعی عکسالعملها و واکنشها در برابر عملها و کنشهاست. عملهای معین اجتماعی عکس العملهای معینی به دنبال خود دارد. از این رو در عین آنکه تاریخ با یک سلسله نوامیس قطعی و لایتخلّف اداره میشود، نقش انسان و آزادی و اختیار او به هیچ وجه محو نمیگردد.
در اینجا به برخی از آیاتی که این موضوع از آنها استفاده میشود اشاره میکنیم:
۱ـ۳ـ۴. آیات 52 و ۵۳ سوره انفال: در این آیات پس از بیان این موضوع که چگونه خاندان فرعون و کسانی که پیش از آنها بودند، پس از کفر ورزیدن، به کیفر گناهان خود گرفتار آمدند، این گرفتار آمدن را ناشی از یک قاعده کلی در نظام آفرینش دانسته، میگوید: خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنها آنچه را در دل دارند تغییر دهند:
کَدَأْبف ءَالف ففرْعَوْنَ وَالَّذفینَ مفن قَبْلفهفمْ کَفَرفواْ بفـَایَـ'تف اللَّهف فَأَخَذَهفمف اللَّهف بفذفنفوبفهفمْ إفنَّ اللَّهَ قَوفیٌّ شَدفیدف الْعفقَابف * ذَ'لفکَ بفأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکف مفغَیفّرًا نفّعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَی' قَوْمف حَتَّی' یفغَیفّرفواْ مَا بفأَنففسفهفمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمفیعٌ عَلفیمٌ.
] رفتارشان [ مانند رفتار خاندان فرعون و کسانی است که پیش از آنان بودند: به آیات خدا کفر ورزیدند؛ پس خدا به ] سزای [ گناهانشان گرفتارشان کرد. آری، خدا نیرومند سخت کیفر است. این ] کیفر [ بدان سبب است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشت تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند، و خدای شنوای داناست.
علامه طباطبایی در ذیل این آیه میفرماید:
عقابی که خداوند معاقبین را با آن عذاب میکند همیشه به دنبال نعمت الهیای است که خداوند قبل از آن عقاب ارزانی داشته، به این طریق که نعمت را برداشته عذاب را به جایش میگذارد و هیچ نعمتی از نعمتهای الهی به نقمت و عذاب مبدل نمیشود مگر بعد از تبدیل محلش که همان نفوس انسانی است. پس نعمتی که خداوند آن را برقومی ارزانی داشته وقتی به آن قوم افاضه میشود که در نفوسشان استعداد آن را پیدا کنند و وقتی از ایشان سلب گشته و مبدل به نقمت و عذاب میشود که استعداد درونیشان را از دست داده و نفوسشان مستعد عقاب شده باشد. و این خود یک قاعده کلی است در تبدل نعمت به نقمت و عقاب…
۲ـ۳ـ۴. آیه 11 سوره رعد: در این آیه نیز به صراحت سرنوشت اقوام را ناشی از تغییر حال آن دانسته، میفرماید:
… إفنَّ اللَّهَ لاَیفغَیفّرف مَا بفقَوْمف حَتَّی' یفغَیفّرفواْ مَا بفأَنففسفهفمْ….
… در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمیدهد، تا آنان حال خود را تغییر دهند.
علامه طباطبایی در ذیل این آیه میفرماید:
از قضایای حتمی و سنت جاریه الهی یکی این است که همواره میان احسان و تقوی و شکر خدا، و میان توارد نعمتها و تضاعف برکات ظاهری و باطنی و نزول و ریزش آن از ناحیه خدا ملازمه بوده و هر قومی که احسان و تقوی و شکر داشتهاند خداوند نعمت را برایشان باقی داشته، و تا مردم وضع خود را تغییر ندادهاند روز بروز بیشتر کرده است… واما اینکه اگر فساد در قومی شایع شود و یا از بعضی از ایشان سر بزند نقمت و عذاب هم برایشان نازل میشود. آیه شریفه از تلازم میان آنها ساکت است، نهایت چیزی که از آیه استفاده میشود این است که: خداوند وقتی روش خود را تغییر میدهد و عذاب میفرستد که مردم رفتار خود را عوض کرده باشند، البته این مطلب امکان دارد نه اینکه به فعلیت در آوردنش واجب باشد؛ زیرا این از آیه استفاده نمیشود .
نتیجهگیری :
گفتیم که براساس یکی از سنتهای تغییرناپذیر الهی، اقبال و ادبار خداوند به هر قوم یا ملتی تابعی از روحیات، اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهایی که خداوند به جامعهای ارزانی داشته، ارتباطی ناگسستنی با واکنشهای آنها در برابر این نعمتها دارد.
از آیات متعددی از قرآن استفاده میشود که اقبال و ادبار خداوند به هر قومی تابعی از روحیات، اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهای الهی برای هر ملتی وابسته به عملکرد آن ملت است
به عبارت دیگر سرنوشت هر قومی در گرو عملکرد آنهاست، و هر قوم میتواند با رفتار و اعمال مناسب و یا نامناسب خود سرنوشت خود را نیک و یا بد گرداند. بر این اساس میتوانیم بگوییم که در ظهور امام مهدی(ع) نیز خواست و تمنای درونی انسانها نقش دارد و قطعاً اگر مردم از صمیم دل خواهان درک نعمت بزرگ الهی؛ یعنی وجود امام معصوم(ع) در جامعه شوند و با رفتار و عملکرد خود نیز این موضوع را نشان دهند، خداوند نیز این نعمت را بر آنها ارزانی خواهد داشت.
۴ـ۴. امامت، وراثت و خلافت مؤمنان صالح
یکی دیگر از قوانین و سنتهای الهی حاکم بر جوامع بشری، خلافت، امامت و وراثت نهایی مستضعفان صالح و اهل ایمان است. از آیات متعددی از قرآن کریم چنین برمیآید که براساس یک قانون و سنت الهی، بندگان مؤمن و صالح خداوند که جز در مقاطع محدودی از تاریخ کره خاک، همواره به استضعاف کشانده شده و خوار شمرده میشدند؛ در نهایت زمین را به ارث میبرند و پیشوایان و حاکمان زمین میگردند. برخی از این آیات به شرح زیر است :
۱ـ۴ـ۴. آیه 105 سوره انبیا: در این آیه با تعبیر «کتبنا» که اشاره به یک امر ثابت، مقرّر و مفروض دارد، بیان میکند که در کتابهای آسمانی وراثت بندگان صالح خدا پیش بینی شده است:
وَلَقَدْ کَتَبْنَا ففی الزَّبفورف مفن بَعْدف الذفّکْرف أَنَّ الاَْرْضَ یَرفثفهَا عفبَادفیَ الصَّـ'ـلفحفونَ.
و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
در تفسیر المیزان در باره این آیه چنین آمده است:
«وراثت» و «ارث» به طوری که راغب گفته به معنای انتقال مالی است به تو بدون اینکه معاملهای کرده باشی. و مراد از وراثت زمین این است که سلطنتف برمنافع، از دیگران به صالحان منتقل شود و برکات زندگی در زمین مختص ایشان شود، و این برکات یا دنیایی است که برمیگردد به تمتع صالحان از حیات دنیوی که در این صورت خلاصه مفاد آیه این میشود که به زودی زمین از لوث شرک و گناه پاک گشته جامعه بشری صالح که خدای را بندگی کنند و به وی شرک نورزند در آن زندگی کنند؛ همچنانکه آیه «وَعَدَ اللّهف الَّذفینَ ءَامَنفواْ مفنکفمْ وَعَمفلفواْ الصَّـ'ـلفحَـ'تف لَیَسْتَخْلففَنَّهفمْ ففی الاَْرْضف…. یَعْبفدفونَنفی لاَیفشْرفکفونَ بفی شَیْـًا» از آن خبر میدهد. و یا این برکات اخروی است که عبارت است از مقامات قربی که در دنیا برای خود کسب کردند، چون این مقام هم، از برکات حیات زمینی است هر چند که خود از نعیم آخرت است؛ همچنانکه آیه: «وَقَالفواْ الْحَمْدف لفلَّهف الَّذفی صَدَقَنَا وَعْدَهف وَأَوْرَثَنَا الاَْرْضَ نَتَبَوَّأف مفنَ الْجَنَّهف حَیْثف نَشَآءف» که حکایت کلام اهل بهشت است و آیه: «أفوْلَـ'´ئـفکَ هفمف الْوَ'رفثفونَ الَّذفینَ یَرفثفونَ الْففرْدَوْسَ» بدان اشاره میکند. از همین جا معلوم میشود که آیه مورد بحث خاص به یکی از دو وراثتهای دنیایی و آخرتی نیست بلکه هر دو را شامل میشود .
۲ـ۴ـ۴. آیه 55، سوره نور: در این آیه خداوند به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام میدهند وعده میدهد که سرانجام در زمین به خلافت میرسند و از بیم و هراس رهایی مییابند:
وَعَدَ اللَّهف الَّذفینَ ءَامَنفواْ مفنکفمْ وَعَمفلفواْ الصَّـ'ـلفحَـ'تف لَیَسْتَخْلففَنَّهفمْ ففی الاَْرْضف کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذفینَ مفن قَبْلفهفمْ وَلَفیمَکفّنَنَّ لَهفمْ دفینَهفمف الَّذفی ارْتَضَی' لَهفمْ وَلَیفبَدفّلَنَّهفم مفّن بَعْدف خَوْففهفمْ أَمْنًا یَعْبفدفونَنفی لاَیفشْرفکفونَ بفی شَیْـًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَ'لفکَ فَأفوْلَـ'ئفکَ هفمف الْفَـ'سفقفونَ.
خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین ] خود [ قرار دهد. همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین ] خود [ قرار داد، و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به
ایمنی مبدل گرداند، ] تا [ مرا عبادت کنند و چیزی را به من شریک نگردانند، و هر کس از آن به کفر گراید، آنانند که نافرمانند.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، پس از اشاره به اختلاف نظر فراوانی که در میان مفسران در زمینه مراد از این آیه وجود دارد، و همچنین بیان دیدگاه خود در این زمینه، میفرماید:
آنچه از همه مطالب برآمد این شد که خدای سبحان به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام میدهند، وعده میدهد که به زودی جامعهای
پی نوشتها :
۱ . ر. ک: مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی(ع)، ص 17.
۲ . ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمهسیدمحمدباقر موسوی همدانی ج 10، ص104ـ۱۰۵.
۳ . همان، ص 105.
۴ . مطهری، مرتضی، همان، ص 19.
۵ . طباطبائی، سید محمد حسین، همان، ج 10، ص 132.
۶ . همان، ج 13، ص 426 ـ ۴۲۷.
۷ . سوره نور (۲۴)، آیه 55.
۸ . سوره زمر (۳۹)، آیه 74.
۹ . سوره مؤمنون (23)، آیه 11.
۱۰. طباطبائی، سید محمد حسین، همان، ج 14، ص 465 ـ ۴۶۶.
۱۱. همان، ج 15، ص 215.
ماهنامه موعود شماره ۳۴