ترجمه: محمود مطهرى نیا
مهدى اللهخواه
اشاره: پایمال شدن حقوق انسانها، سلب آزادىهاى فردى، بهرهکشى و استفاده ابزارى از مردان و زنان و کودکان، گسترش جنگها و ویرانىهاى بسیار و انواع ظلم و ستم، احتکار منابع و منافع ارضى و… همگى تحت عنوان قوانین و آثار جهانى سازى، وضعیت اسفبارى را براى جهان امروز پدید آورده است. اندکى توجه و دقت در این مسائل به ما مىفهماند که عدالت فراگیر و جهانشمول تنها در سایه حکومت یگانه منجى عالم بشریت و موعود عالمیان – که سالهاست همه در انتظار ظهور ایشان به سر مىبرند – محقق خواهد شد.
بزرگترین مشکل جوامع بشرى که در طول تاریخ همواره موجب نگرانى بوده، ناسازگارى انسانها با یکدیگر است؛ که در قالب درگیرىهاى خونین و جنگهاى خانمان برانداز تبلور یافته و تنها ثمرهاش بیمارىهاى لاعلاجى همچون: ملى گرایى، نژاد پرستى و تعصبات جاهلانه بوده است. شکى نیست که این جنگهاى ویرانگر نه تنها هیچ مصلحت و فایدهاى در بر ندارند بلکه بیمارىهاى خطرناک فوق را به نظریهها و ایدئولوژىهاى ریشه دارى تبدیل کرده که مىتوانند به راحتى جواب مخالفان خود را داده و آنها را ساکت کنند. دو جنگ جهانى گذشته شاهدى بسیار فجیع و هراس آفرین بر این مدعاست.
از آنجا که بناى فطرت انسان بر اجتماعى بودن استوار است، همواره میل داشته که با همنوعانش زندگى کند و با آنها در ارتباط باشد .چنین جامعه واحد بشرى – که در آن امنیت، محبت و اتحاد در میان انسانها بدون هیچ مانع و رادع مادى و معنوى حاکم شود – آرزو و موضوع بحث فیلسوفان، اندیشمندان، اصلاحگران و مصلحان بوده است که متأسفانه همه اینها در مقام تحقق، با واقعیت تلخى مواجه شدهاند و آن اینکه حکومتها تنها موقعى به دنبال این جامعه بودهاند که مىخواستهاند با عنوان یکپارچه کردن و وحدت مردم، بر دیگر دولتها و حکومتها مسلط شوند.
این روزها مىبینیم که در رسانههاى گروهى دنیا، این مسئله را با ظاهرى نو و با عنوان »جهانى سازى« به مردم در اقصى نقاط عالم عرضه مىکنند. ممکن است مصداقهاى مورد بحث عوض شده باشند، لیکن مفهوم اصلى آن، همان وحدت و یکپارچگى جهان به شکلى است که موانع و مرزهاى جغرافیایى، اقتصادى و سیاسى از میان برداشته شود.
بنابر این ادعاى نظریه پردازان، جهانىسازى عبارت است از: مجموعه رخدادها، حوادث و پیشرفتهاى جدیدى که خواسته یا ناخواسته کلیه ساکنان زمین را در اجتماعى واحد گردهم مىآورد.
۱آنها معتقدند سرعت و شتاب رو به رشدى که در قرن اخیر خصوصاً دهه نود دیده مىشود، تغییر و تحولى مانند پدید آمدن دهکده جهانى و به دنبال آن پیدا شدن کدخدایى براى این دهکده را به دنبال خواهد داشت؛ به گونهاى که بشریت هنگامى که بإ؛ ّّ. روزهاى پس از سال ۲۰۰۰ مواجه مىشود فرهنگى را در مقابل خود مىبیند که مملو از تحولات و حوادثى است که پشت سر هم رخ مىدهند و به بالا رفتن سطح ارتباطات متقابل افراد و دولتها از لحاظ سیاسى، اقتصادى و اجتماعى و ارتباط نزدیک و روزافزون تمام اجزاء عالم منجر مىشود. این موضوع بر روند اصلاحات سرعت بخشیده و در رفتار و منش تمامى انسانها اثر گذاشته و خبر از ظهور آگاهى و بیدارى جدیدى در تمام عالم مىدهد، گویى همه انسانها در یک خانه زیر یک سقف زندگى مىکنند.
۲ برخى از این نظریه پردازان مانند »فوکویاما« پا را از این هم فراتر گذاشته و مىگویند: »این تحولات، پایان تاریخ را نشان مىدهد«. به این معنى که پس از سقوط همه عقاید و اصول مذاهب نظام سرمایه دارى لیبرالى (کاپیتالیسم)، تاریخ به انتهاى خود رسیده است. و برخى دیگر نیز مىگویند: »تاریخ سند و مدرک پیشرفت نیست بلکه علم است که رشد یافته است. تاریخ سلسله حوادث و رخدادهاى در حال پیشرفت است، نه اینکه خود تاریخ رشد و پیشرفتى داشته باشد؛ مانند فهم لیبرالیسم که بیشتر شده است. این دو مسئله به هم وابستگى متقابل داشته و بر روى هم اثر مىگذارند.
۳ طبق این نظریه، تاریخ در مسیر لیبرالیسم سرمایهدارى حرکت کرده است .لذا این فرضیهها همانطور که در مورد مارکسیسم بیان مىشد، امر مسلمى شمرده مىشده است. مارکسیسم چنین ادعا مىکرد که تاریخ به حکومتى کمونیستى و ایجاد نظام واحد جهانى ختم مىشود. در صورتى که همه ما دیدیم که کمونیسم،پیش از آنکه تاریخ، وجود آن را در درون خود احساس کند پایان یافت و جهان، همچنان پراکنده و نظام نیافته باقى ماند.
آیا »جهانى سازى« در ایجاد »دهکده جهانى« موفق خواهد شد؟
تنها در حالتى مىتوان به این سؤال پاسخ داد که اهداف »جهانى سازى« و ابزار و وسایل رسیدن به اهداف نیز مشخص شود.
پیروان این نظریه ادعا مىکنند که تغییرات و تحولات در جهان و تبدیل شدن آن به دهکدهاى کوچک، در حقیقت آغاز برچیده شدن اختلافات و تعدد ملتها و اقوام و تفاوت فرهنگى و اقتصادى است به طورى که با حل شدن در این جریان فراگیر، جهان واحدى بهوجود مىآید که محال است ملتى بتواند خود را از مجموعه آن جدا فرض کند و همچنان در این جهان پیچیده و تودرتو، تنها و به دور از دیگران و بدون هیچ ارتباطى با آنها زندگى کند. در حال حاضر هر کس به طور مستقیم مىتواند با جهان ارتباط برقرار کند؛ زیرا مرزها در اصل برچیده و بىخاصیت شدهاند و این مسئله اهمیت قومگرایى را از بین برده است. به علاوه فوایدى که قومگرایى از قدیم داشته، خودبخود از بین رفته و از این جهت به از بین رفتن مرزها کمک کرده است .۴
این جریان، جهان را به سمت جمع شدن تحت پرچم لیبرالیسم – که ابرقدرتهاى صاحب تکنولوژى و مسلط به اخبار و اطلاعات برافراشتهاند – سوق مىدهد.
امّا باید اعتراف کنیم که غیر ممکن است طرفداران جهانى شدن بتوانند به اهداف خود، دست یابند؛ چرا که آنها به بهانه اتحاد و جمع شدن همه جهانیان در کنار یکدیگر به دنبال به وجود آوردن بازارهاى مصرفى نا محدودى هستند که موانعى مانند قوانین گمرکى و مسایل فرهنگى و سیاسى و اقتصادى دیگر کشورها بر سر راه آنها نباشد و راحتتر بتوانند به مقاصد خویش دست یابند. واقعیت این امر راهانداختن مبارزهاى سهمگین و نابرابر براى از بین بردن حکومتها و تسلط دولتهاى مختلف بر ملتهاى خویش است، که با سر خم کردن در برابر قوانین جهانى سازى – که توسط دلالان بازارهاى بورس و خداوندان اطلاعات و اخبار وضع شدهاند – آغاز خواهد شد. دلیل این مدعا، مسئله لیبرالیسم اقتصادى است – که یکى از علایم بارز و آشکار جهانىسازى است – و اینکه اقتصاد جهانى باید به دست طبقه حاکم باشد. این طبقه مزدوران خویش را که مبلغ و مروج تساهل و تسامح هستند به عنوان نخبگان و روشنفکران فرهیخته معرفى مىکنند. طبقه حاکم که قرار است رهبرى جهان را به دست بگیرد عبارت است از کشورهاى پنجگانهاى که با دربرداشتن ۲۰ درصد از جمعیت جهان، ۸۴/۷ درصد محصولات و تولیدات و ۸۴/۲ تجارت بینالملل و ۸۵/۵ درصد ذخایر و معادن دنیا را تحت سیطره خویش درآوردهاند. به عبارت بهتر، ۲۰ درصد از ساکنان این دهکده جهانى با شغلى ثابت، زندگى آرام و محترمانه، باید از نهایت لذات دنیوى بهرهمند باشند؛ امّا در مورد بقیه سکنه که ۸۰ درصد از مردم را شامل مىشود باید به این فکر کرد که چگونه مىتوان آنها را بیش از پیش با فرهنگ مصرف گرایى مشغول کرده و به خود فراموشى واداشت تا در نهایت خفت و خوارى به رفع حوائج ضرورى زندگى خویش بپردازند.۵
آرى جهانىسازى، در واقع قانون تجارى دیگرى است که هدفى جز تسلط بر جهان – آن هم با ابزار و رسانههاى فرهنگى و خبرى که پردهاى سیاسى و نو بر آن کشیده شده است – ندارد.
جهانى سازى، با توانائىهاى خود همانند هشت پایى زشت و عظیم الجثه بر تمام جهان سایهانداخته، دموکراسى و حقوق بشر را به ظاهر، اهداف خیرخواهانه و شریف خود بیان کرده و مىکوشد با نشر این شعارها بر تمام دول عالم مسلط شود و ضد ارزشهاى فرهنگ منحط خویش را در قالب ارزش در میان جهانیان اشاعه دهد. این در حالى است که همه روزه شاهدیم که ابر قدرتهاى مدعى جهانى سازى، هرگاه حقوق بشر و مردم سالارى – که شعارهاى پر سر و صداى آنهاست – با منافع و مصالح آنها کوچکترین تضاد و تعارضى پیدا مىکند به راحتى آن را زیر پا گذاشته و قربانى خواستههاى نامشروع خویش مىکنند. به علاوه با کمى دقت مىبینیم وقتى جهانىسازى مىخواست سایه خود را بر دولتهاى شرق آسیا بیفکند، با فروپاشى شوروى، به شدت شکست خورد و دولتهایى که غرب از آنها به عنوان مثالهایى براى پیروزى و موفقیت جهانى سازى نام مىبرد و خواستار انتقال شیوه موفقیت آنها به کشورهاى غیر غربى است؛ چگونه به شکل حکومتهاى سلطنتى یا شبه سلطنتى آمیخته با دموکراسى خیالى و پوشالى، سایهاى شوم بر سر مردم خود افکندهاند.(به عنوان مثال مىتوان بهاندونزى و مالزى اشاره کرد) مضاف بر اینکه خود اینها شواهدى بر وجود تناقضهاى مسلم موجود در جوامع لیبرالى غربى در این ظرف جدید جهانى سازىاند. در عالم واقع هم ثابت شده است که افراط و زیادهروى لیبرالى که از ابزار و لوازم جهانى سازى است، آنگاه که با منافع سرمایهداران بزرگ (خصوصاً در ارتباط با حق و حقوق کارگران و وضعیت نگران کننده آنان) کوچکترین تعارضى پیدا کند بر تمام گفتههاى پیشین خویش، خط بطلان کشیده و آنها را به کنارى مىنهند.۶
بىجهت نیست که افرادى مانند »جیتس« و »رابرت مردوخ«، که تحت لواى نظام لیبرالى زندگى مىکنند چنان سرکش و مستبد شدهاند و به گونهاى آزادى افراطى را به افراد عرضه مىکنند که ضد ارزشها، کالاها و سلطه شوم آنها با نام اخلاق، ارزشهاى انسانى و مردم سالارى واقعى بر جهان حاکم شده است.
آرى، این چنین است که جهانى سازى در مسیر حرکت خود در چاله فتنهانگیز دموکراسى افتاده است؛ و علت آن هم سیاست دوگانهاى است که به جهت حفظ منافع لیبرالى سرمایهداران و نه ارزشها و مصالح واقعى بشریت، اتخاذ مىشود.
نظام سرمایهدارى، دیدگاه مصلحت گرایانهاى است که با تمام ابعاد دموکراسى و لیبرالیسم نظرى درتناقض است، رویکردى است که خودخواهى و خودپسندى انسان را قوام بخشیده و مستحکم مىکند و با آن مقصد نهایى و حقیقى جهانى سازى در ساختن جهانى همسو و هماهنگ، تعارض و تناقض شدید و جدّى دارد. این از آن جهت است که مؤسسات آزاد و دموکراسى لیبرال مآبانه، ابزارى جدید در دست جوامع توسعه یافته نوین است که از آنها براى محدود کردن آزادىهاى افراد، سلب حقوق آنان و مخفى کردن بهرهکشى و برده دارى مدرن خویش استفاده مىکنند. جامعه ما هم باید در برابر این اقلیت که کلیه سودها و منافع، در دست آنهاست سر تعظیم و کرنش فرو آورد تا آنها براى رسیدن به آمال و حوائج کاذب نفسانى خویش که ساخته و پرداخته مؤسسات سرمایهدارى بزرگشان است بر همگان حکومت کنند.{mospagebreak}
این مؤسسات از آن جهت، با دیگر نهادها تفاوت دارند که براى دستیافتن به سود و منافع بیشتر و بهرهبردن از اموال و سرمایههاى دیگران، به ارزشهاى والاى انسانى، با عنوان دموکراسى و مردم سالارى پناهنده شده، تا حد امکان از حقیقت طفره مىروند تا مخالفان و دشمنان نتوانند کوچکترین تاثیرى بر آنها بگذارند.۷
نتیجه دموکراسى در فضاى سرمایهدارى و جهانى سازى چیزى جز قانع کردن نخبه نماهاى دنیا پرست و رسیدن آنها به منافع و مقاصدشان نیست. وقتى جهانى سازى در ادعاهاى مبتنى بر دموکراسى و اعطاى آزادىهاى خود دروغ بگوید، هرگز نخواهد توانست در مسیر تحقق جامعه جهانى واحد که بر اساس ارزشهاى اصیل انسانى بنا شده باشد قدمى بردارد و در عوض جامعهاى خواهد ساخت که شدیداً به وسایل و ابزار مادى و مصالح گذرا و آنى وابسته است و نتیجهاش به خلاف تصورات وگفتهها چیزى جز هرج و مرج، آشوب، جنگ و تباهى و تار و مار شدن افراد و سرمایهها نخواهد بود.
لغزشگاهها و نقاط ضعف نظریه جهانى سازى
آنچه که به شکل واقعى مىتواند بناى جامعه جهانى را استوار کند توجه به معنویات است، نه مادیات و ابزار و وسایل دنیایى؛ زیرا مشارکت انسانى تکامل یافته، از هماهنگى و سازگارى فرهنگى و تفاهم فکرى ریشه مىگیرد، نه از مبادلات تجارى یا روابط اطلاعاتى و خبرى صرف. به همین علت است که این روزها به وضوح مىبینیم اینترنت که بنا بود ابزار اطلاع رسانى و تقویت ارتباطات باشد، آنقدر که به انتشار ظلم و فساد و لاابالى گرى و تبادل اطلاعات و معلومات هرزه و بىثمر پرداخته، براى مبادله اطلاعات ارزشمند فکرى و فرهنگى کار بزرگى انجام نداده است .
در همین راستا لغزشگاه و پرتگاههاى عمیقى را مشاهده مىکنیم که پس از ابراز نظریه جهانى شدن به اختلافات و تفرقههاى موجود دامن زده و بر مشکلات کنونى مىافزاید.
اگر بخواهیم تعبیر و تفسیر دقیق و صحیحى از علل جدایى و تفرقه در جوامع بشرى و نبود اتحاد وانسجامى چشمگیر میان آنها داشته باشیم باید به نکات زیر توجه کنیم:
۱. احتکار و استبداد جهانى
هر چند جهانى سازى، به ظاهر شعارهایى را همانند آزادى، دموکراسى، بازارهاى آزاد و حقوق بشر به همراه خواهد داشت، لیکن اگر به آثارش بهخوبى توجه کنیم چیزى جز راهى براى احتکار و تک قطبى کردن تجارت جهانى، رسانههاى خبرى و خبرگزارىها و بهرهبردارى ناعادلانه از نتایج زحمات علمى دیگران نخواهیم دید. به عبارتى دیگر مىتوان گفت: دعوت به جهانى سازى در حقیقت از اعتبار انداختن دولتها، فرهنگها و اقتصاد کشورهاى مختلف و هموار کردن جادهاى است که به سیطره ابرقدرتهاى جهانى سازى و شرکتهاى بزرگى که دشمنان دولتهاى دموکراتیک هستند ختم مىشود.
همزمان با تمرکز سودآورىها در شرکتهاى بزرگ، قدرتى جدید و پنهانى و در عین حال قابل رقابت و حتى مسلط بر پارلمان و دولت به وجود مىآید. به این دلیل که این شرکتها، موقعیتهاى خطیر و حساسى را در دست دارند که مىتوانند با آنها بهراحتى به اهداف سیاسى خود دستیابند و دیگر شرکتها را تحت کنترل خود داشته باشند. نکته قابل توجه این است که این شرکتها علیرغم صحبتهایى که معمولاً شنیده مىشوند از اموال دولتى به عنوان سرمایه استفاده کرده و سودهایى را که از این طریق عایدشان مىشود به جاى تقسیم در میان مردم جامعه، شخصاً تصاحب مىکنند.۸
شرکتهاى وابسته نظام جهانى سازى چنان نفوذ توانمند و مؤثرى در ساقط کردن حکومتها، دگرگونى انقلابها، تشدید قحطىها وپدید آوردن مؤسسات اقتصادى مستقل و خصوصى دارند که به راحتى مىتوانند جامعه بشرى را به طویلهاى مدرن و محیطى بنده پرور تبدیل کنند؛ که البته به این منظور از ابزار و رسانههاى عمومى مبلغ مصرفگرایى آنقدر که بتوانند، استفاده خواهند کرد.
پس، هدف جهانى سازى بنده پرورى است و در نظر دارد که ذرهاى از سود و بهرههاى حاصله از این جریان را به افراد و جوامع فقیر و نیازمند جهان ندهد.۹
۲. اطلاعات و رسانههاى خبرى، ابزارى براى تسلط و ترویج فساد
مدعیان جهانى سازى به پدید آمدن جامعهاى جهانى و بدون مرز بشارت مىدهند؛ استدلال آنها چنین است که با توجه به قدرت عظیمى که رسانههاى خبرى از حیث وسعت و سرعت گسترش و انتشار به آن دست یافتهاند، به راحتى مى توانند میان جوامع مختلف ارتباط برقرار کنند و با اوج گرفتن این گفتگوهاست که جامعه واحد جهانى به وجود مىآید.امّا اشکال اساسى سخن آنها این است که سیطره و سلطه مطلق بر رسانههاى خبرى از آن آمریکاست که او هم ارزشها و سیاستها ومصالح خویش را ترویج مىکند. این قضیه حتى همپیمانان آمریکا را نیز در اروپا نگران کرده و آنها را نسبت به روند جهانىسازى به شک واداشته است. به قول برژینسکى: »قوانین جارى آمریکا این امکان را فراهم مىآورد که نظام قانونگذارى آنجا به دیگر کشورها صادر شود، به علاوه اینکه ارگانى است که عناصر مختلفى را در درون خود جاى داده و سلطهاى اساسى و قاطع با تکیه بر اقتصاد مصرفگرایانه و فرهنگ جمهورى آکنده از احزاب متعدد بر جهان دارد.«
۱۰اساس قدرت آمریکا غلبه بر احوال مردم، بازارهاى جهانى و ارتباطات است به طورى که ۸۰ درصد از کلمات و تصاویرى که در جهان منتشر مىشود از آمریکا صادر مىشود.این سیطره واقعى بر جریان اطلاع رسانى به امریکائیان کمک مىکند سرپرستى جهان را بر عهده بگیرند، و باطن عقلانى کردن جهان به دست نیروها و قواى جدید کارگزاران و سیاستمداران چیزى جز این نیست .
سیطره بر تکنولوژى اطلاعات و ارتباطات به ایالات متحده نقش محورى بخشیده و زمینه سلطه افکنى کامل او را بر جهان فراهم مىکند.۱۱
سبک جدید اطلاع رسانى ممکن است پل مادى وسیعى بین جوامع بهوجود آورد که ارزشهاى مصرف گرایانه و لاابالى مآبانه را منتشر کند، لذا نه تنها نمىتواند موانع نفسانى در راه عمق بخشیدن به ارتباطات فرهنگى را برطرف کند بلکه تا چند وقت دیگر با دفاع جدّى کشورهاى گوناگون دنیا در مقابل خود مواجه خواهد شد؛ زیرا آنها مىخواهند در این جنگ جدید، اصالت فرهنگى و اقتصادى خویش را حفظ کنند. رشد تصاعدى پدید آمدن برخى مجموعههاى حزبى (داراى بعد ایدئولوژیکى معلوم و مشخص) و استفاده از آنها در قانونگذارىها جهت ارتقاى آنها به گونهاى خاص و معرفى کردن آنها و بسیج نیروها در این راستا پرسشهاى جدیدى را در محدوده فکر و اندیشه بینالمللى بهوجود آورده است. ۱۲
ایجاد کانالهاى ارتباطى قوى که هر روز بیش از پیش دیده مىشود، اهداف حقیقى و پشت پرده غرب را که تنها به فکر مصالح و منافع خویش است آشکار مىکند. کما اینکه مصوبه اخیر کنگره آمریکا براى جلب تجارت هستهاى دنیا شاهدى دیگر بر فداکارى ایالات متحده در مقابل مقدرات این جهان پر از امنیت و با فرهنگ است و اینکه تمام همّ و غم او سودهاى شخصى و بهدست آوردن بازارهاى اسلحه جهانى است .
۳. جهانى سازى و زیر پا گذاشتن عدالت اجتماعى
براى برپاشدن جامعه جهانى واحد باید به شکلى جدّى موانع نفسانى و اجتماعى را بر طرف کرد؛ چرا که آنها همواره شکافهاى عمیقى در جسم و جان بشریت به وجود آورده است و اختلافات طبقاتى، نژادى و ملیتى ریشه بسیارى از مشکلات و هرج و مرجها و پدید آمدن جنگها و زیر پا گذاشتن عدالت و سیطره ظلم و جور است .
با این حال آنچه در عصر جهانىسازى انجام مىشود، زیر پا نهادن ارزشها و عدالت اجتماعى آن هم به شدیدترین شکل خود در طول تاریخ است. فقرى که در دهه ۹۰ قرن بیستم دیده شد. در تمام طول تاریخ بىسابقه بود. هم تعداد این فقرا به این حد نبوده است و هم شدت فقر. فقر کنونى را مىتوان فقر مطلق به حساب آورد؛ چرا که شخص فقیر از تمام حوائج و نیازهاى حیاتى خویش بىبهره است.۱۳
نزدیک به ۸۰ در صد جمعیت ۴/۵ میلیاردى کشورهاى مدعى توسعه و پیشرفت را فقرا تشکیل مىدهند. ۱/۳ میلیارد نفر محتاج تنها یک دلار هستند تا بتوانند حداقل مایحتاج روزانه خویش را تامین کنند. بیش از ۸۰۰ میلیون نفر غذاى کافى مصرف نمىکنند و ۸۰۰ میلیون نفر انسان دیگر نیز وضعیت زندگى شان چندان مطلوب نیست و در این کشورها حداقل ۸۴۰ میلیون نفر سواد خواندن و نوشتن را ندارند.
در جهان نخبگان و برگزیدگان جهانىسازى امروز، ۳۵۸ میلیاردر هستند که مىدانند چطور مىتوان به راحتى با ثروتهاى دیگران ثروتمند شد و مجموع ثروتهاى آنها معادل دارایىهاى ۲/۸ میلیارد نفر یعنى حدود نیمى از جمعیت زمین است.۱۴
تکیه جهانى شدن بر هر چه ثروتمندتر شدن نخبگان و افراد خاص است به طورى که ثروت زمین و ساکنان آن باید نزد این تعداد محدود متمرکز شود. با وجود چنین اختلافات طبقاتى وحشتناکى، آیا مىتوان هیچ ضمانتى در جامعه بشرى یافت؟ مضاف بر اینکه شرکتهاى بزرگ، براى شهرت بیشتر در بازارهاى بورس جهانى و به حداقل رساندن هزینههاى خویش، ارزشهاى انسانى را به راحتى پایمال و سرکوب مىکنند.
این است که جهانى سازى در نقش توجیه کاهش خدمات اجتماعى و مزدهاى افراد دیده مىشود. حتى اگر این بیچارگان بخت برگشته به مرز فقر برسند. امّا به هر حال و به هر شکل ممکن باید سیاستهاى این شرکتهاى اختاپوسى در راستاى نیل به مقاصد و منافع خودشان اجرا گردد.
گرایش به جهانى کردن اقتصاد جهانى، باعث سقوط اجتماعى مىشود و نمىتوان آن را گرایش و تمایلى غیر انسانى شمرد. چون حقوقها را کاهش مىدهد تا سرمایه داران درمدتى کوتاه به حداکثر سود و مزایاى شخصى دست یابند.۱۵
از همین روست که نخبگان و شرکتهاى بزرگ به دولتها فشار مىآورند تا با خصوصى سازى هر چه بیشتر و بر هم زدن نظام اجتماعى، اقتصادى و قانونى موجود و برداشتن قیود اجتماعى، بهداشتى، گمرکى و انسانى که مانع بهرهکشى بیشتر از انسانها هستند بتوانند با حداکثر سود و حداقل هزینه کل جهان را فتح کنند.
۴. فقدان امنیت
کاهش عدالت اجتماعى در سایه خوابهاى پریشان و خیالات شوم جهانى سازى، عالم را به مرکز جرم و جنایت وناامنى تبدیل کرده است. این از آن جهت است که بىتوجهى انسان به جنبه عدالت و حقوق نفسانىاش، ابتدا او را به ورطه یأس و نومیدى افکنده و پس از آن براى بهدست آوردن حیثیت برباد رفتهاش مرتکب هر نوع ظلم و جور و ستم، آن هم در سطوح بالا مىگردد. تا وقتى اعتقاد به ایدئولوژىهاى موجود که مسابقهاى است میان کالا و سرمایه، وعدههاى بىاساس شفابخشىف بازارها در بستر تجارت سرمایهدارى آزاد و نوین و عملیات از بین بردن حق و شخصیت با کرامت انسان ناشى از محیطى همراه با امنیت اجتماعى، سلامت و بهداشت به انتهاى خود نزدیک شود.
جهانى شدن که بعد معنوى و باطنى آن را بهره کشى، منفعت طلبى و سودجویى فردى از هر ارزش انسانى و اخلاقى و بعد مادیش را استفاده از ابزار اطلاع رس
color="#CC0000">
پى نوشتها:
× این مطلب ترجمه مقالهاى است با عنوان: »دوله الامام المهدى(ع) و بدائل العولمه؛ محاوله لقراءه مشروع الامام المنتظر على ضوء سلبیات العولمه و هفواتها«، النبأ، ش ۳۹- ۴۰، شعبان و رمضان ۱۴۲۰.
۱. العولمه (جهانى شدن)، مالکوم واترز، به نقل از: عالمالفکر، ش ۲، ۱۹۹۹ م.
۲. عالمالفکر، ش ۲، ۱۹۹۹ م.
۳. العولمه دراسه تحلیلیه (بررسى تحلیلى جهانى شدن؛ )، عبدالله عثمان و عبدالرؤف اوم .
۴. همان .
۵. عالمالفکر، ش ۲، ۱۹۹۹ م.
۶. العولمه دراسه تحلیلیه.
۷. همان .
۸. الکذبات العشر للعولمه (دروغهاى ده گانه جهانى شدن)، جیرالد بوکسبرگر.
۹. شؤون الشرق الأوسط، ش ۷۷، آوریل ۱۹۹۸ م.
۱۰. العولمه محاوله فى فهمها( جهانى شدن؛ تلاش در راه فهم آن)، ناهد طلاس .
۱۱. همان .
۱۲. همان.
۱۳. عالم الفکر، همان .
۱۴. الکذبات العشر للعولمه.
۱۵. همان .
ماهنامه موعود شماره ۳۰