ای دوست به پیغام تو شادم اگر آید
چشمم به در و پیک وصالت زدرآید
گویند سحر بوى سر زلف تو دارد
بنشستهام ای دوست که وقت سحر آید
در بین محبان تو هستم به سلامت
اى آنکه کریمى و کریم زنده ز نامت
آواز به لب دارم و طرف چمن آیم
با نام تو بر درگه حق در سخن آیم
تا اینکه در رحمت حق را بگشایى
با ناله یا محسن حق الحسن آیم
کرده غم ما در دل ناز تو اقامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
اى سبزى و زیبایى بستان محمد
سرسبزترین گل به گلستان محمد
بر دست خدا در سحر ناز نشستى
چون جاى تو باشد روى دستان محمد
این عرش نشینى بود از اوج مقامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
ماه رمضان سفره لطف و کرم تست
فقر من مسکین بخدا همّ و غم تست
کردى تو سلامى عوض تهمت شامى
یمشون على الارض به وصف قدم تست
آیات خدا آمده در وصف مقامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
سگ راز سر سفره خود طرد نکردى
با دشمن خود آنچه که او کرد نکردى
گرمى دل و زندگى ما کرم تست
جانم بفدایت که دلم سرد نکردى
نورى بده بر جان و دل از فیض کلامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
اى قبله حاجات خریدار گداباش
ما را تو نگهدار به درگاه خدا باش
اینجا من دلخسته به دنبال تو هستم
محشر تو به دنبال من بى سر و پا باش
اى صاحب دستور شفاعت به قیامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
کوثر ز قدوم تو به حق مستند آمد
بر ابترى دشمن احمد سند آمد
گفتند ملائک که حسن نام على را
تا در همه جا خوب و مصفا کند آمد
توصیف على بوده، به هر لحظه پیامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
آئینه احسان قدیم تو حسین است
روشنگر دستان کریم تو حسین است
در وصف مقام تو همین بس که به عالم
دلداده و سرباز حریم تو حسین است
عبد تو حسین گشت و على بود امامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
اى دیده ما چشمه ابر تو حسن جان
اى کرب و بلا حاصل صبر تو حسن جان
چون قبله تو قبر گل گمشده باشد
با خاک برابر شده قبر تو حسن جان
خورشید به روز و مه شب زائر شامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
سرباز صف اول صفین تو بودى
آرى گره جنگ جمل را تو گشودى
هستى به خدا عین على حیدر دیگر
آرى تو امامى به قیامى و قعودى
صلح تو بود اوج غریبى و کرامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
ما مهر تو داریم و به آن مفتخر استیم
در راه حسین عبد تو قرص قمر استیم
اى خونجگر از زخم زبانهاى مدینه
عمرى است پریشان تو پاره جگر استیم
مظلومترین رهبر وادى امامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
تاریخ ندیده است به خود مثل تو مظلوم
بودى تو پس از مادر خود بى کس و مغموم
از بسکه شدى طالب رخسار کبودش
با دست زن خویش شدى کشته و مسموم
هر چند که شیرین شده آن زهر به کامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
اى آنکه کریمى و کریم زنده ز نامت
آواز به لب دارم و طرف چمن آیم
با نام تو بر درگه حق در سخن آیم
تا اینکه در رحمت حق را بگشایى
با ناله یا محسن حق الحسن آیم
کرده غم ما در دل ناز تو اقامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
اى سبزى و زیبایى بستان محمد
سرسبزترین گل به گلستان محمد
بر دست خدا در سحر ناز نشستى
چون جاى تو باشد روى دستان محمد
این عرش نشینى بود از اوج مقامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
ماه رمضان سفره لطف و کرم تست
فقر من مسکین بخدا همّ و غم تست
کردى تو سلامى عوض تهمت شامى
یمشون على الارض به وصف قدم تست
آیات خدا آمده در وصف مقامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
سگ راز سر سفره خود طرد نکردى
با دشمن خود آنچه که او کرد نکردى
گرمى دل و زندگى ما کرم تست
جانم بفدایت که دلم سرد نکردى
نورى بده بر جان و دل از فیض کلامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
اى قبله حاجات خریدار گداباش
ما را تو نگهدار به درگاه خدا باش
اینجا من دلخسته به دنبال تو هستم
محشر تو به دنبال من بى سر و پا باش
اى صاحب دستور شفاعت به قیامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
کوثر ز قدوم تو به حق مستند آمد
بر ابترى دشمن احمد سند آمد
گفتند ملائک که حسن نام على را
تا در همه جا خوب و مصفا کند آمد
توصیف على بوده، به هر لحظه پیامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
آئینه احسان قدیم تو حسین است
روشنگر دستان کریم تو حسین است
در وصف مقام تو همین بس که به عالم
دلداده و سرباز حریم تو حسین است
عبد تو حسین گشت و على بود امامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
اى دیده ما چشمه ابر تو حسن جان
اى کرب و بلا حاصل صبر تو حسن جان
چون قبله تو قبر گل گمشده باشد
با خاک برابر شده قبر تو حسن جان
خورشید به روز و مه شب زائر شامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
سرباز صف اول صفین تو بودى
آرى گره جنگ جمل را تو گشودى
هستى به خدا عین على حیدر دیگر
آرى تو امامى به قیامى و قعودى
صلح تو بود اوج غریبى و کرامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
ما مهر تو داریم و به آن مفتخر استیم
در راه حسین عبد تو قرص قمر استیم
اى خونجگر از زخم زبانهاى مدینه
عمرى است پریشان تو پاره جگر استیم
مظلومترین رهبر وادى امامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت
تاریخ ندیده است به خود مثل تو مظلوم
بودى تو پس از مادر خود بى کس و مغموم
از بسکه شدى طالب رخسار کبودش
با دست زن خویش شدى کشته و مسموم
هر چند که شیرین شده آن زهر به کامت
اى آنکه کریمى و کرم زنده ز نامت