شعر

در خلوت دل
چه زیباست روى تو در خواب دیدن
فروغ نگاه تو در آب دیدن
چه زیباست رخسار خورشیدى تو
پس از پرده دارى مهتاب دیدن
چه زیباست در چشمه نور چشمت
شکوفایى روشن ناب دیدن
چه زیباست دور از شکوه حضورت
نگاه تو در چشم احباب دیدن
چه زیباست تصویر روحانى تو
به یکباره در پیکر قاب دیدن
چه زیباست در خلوت دل نشستن
جمال تو دور از تب و تاب دیدن
چه زیباست در چشم دریایى تو
نگاه خروشان گرداب دیدن
چه زیباست در اقتداى نمازم
ترا در تجلاّى محراب دیدن
چه زیباست گر پا گذارى به چشمم
نشستن کنارى و سیلاب دیدن
عباس براتى پور

مهدى موعود
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگى حضرت معبود زدیم
این الفت ما به دوست امروزى نیست
یک عمر دم از مهدى موعود زدیم
محمدعلى مجاهدى (پروانه)
 

واژه غم، تفسیر نگاه
دو چشمم، مرمرین از بارش غم بود، باور کن
و پشتم از غم هجران تو خم بود، باور کن
میان بیت بیت شعر من بغضى نهان مى شد
وجودم غرق در، دریاى ماتم بود، باور کن
کجایى، اى حضور مبهم زیباى فرداها
که تفسیر نگاهم واژه غم بود، باور کن
میان موجهاى التماس و غربت و هجران
دو دستم عاشق دامان خاتم بود، باور کن
بیا دیگر که سهراب وجودم زخمى زخمیست
که بى تو نوشدارو جرعه اى سم بود، باور کن
هزاران جمعه بى تو تا خدا رفتم ولى افسوس
که در راهم صفاى همسفر کم بود، باور کن
محبوبه عباسى

خورشید کعبه
کى رفته اى ز دل که تمنا کنم تو را
کى بوده اى نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده اى که شوم طالب حضور
پنهان نگشته اى که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذرى
تا قبله گاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبى نقاب ز رویت برافکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
فروغى بسطامى
گل سرخ
آید آنگه که به سرفصل حجاب گل سرخ
افتد از چهره گلنار حجاب گل سرخ
مى شود خلد برین عالم امکان چو رسد
به مشام دل و جان نکهت ناب گل سرخ
شکند خار ستم، پاره شود دفتر غم
چو گشاید ورق شعف کتاب گل سرخ
عاشقان شیفته جان، کرده دمادم ز نشاط
آشنا لب به لب جام شراب گل سرخ
بسته بر زاغ و زغن پنجره باغ امید
مى خلد بر دلشان خار عتاب گل سرخ
رسم بیداد ز طومار جهان محو شود
عدل و داد است همه حرف حساب گل سرخ
یونس محمدى »مشعل«

غم هجران
بازآ، دلم ز گردش دوران شکسته است
چون کشتى از تهاجم طوفان شکسته است
آئینه خیال نهادم به پیش روى
دیدم که قلبم از غم هجران شکسته است
عمرى در آتشیم و ترا ناله مى کنیم
فریادمان به کوى و خیابان شکسته است
دیگر نواى ما ننوازد نى فراق
این ناله در گلوى نیستان شکسته است
ما تیغ غیرتیم ولى در نیام غم
زنگار بى تحرک دوران شکسته است
پرچم فراز مهر خراسان برآمده
بى تو قرار مهر خراسان شکسته است
ما را خیال روى تو بى تاب مى کند
عقد بلور اشک، به دامان شکسته است
درمان حسرت دل ما دیدن تو بود
بازآ که بى تو شیشه درمان شکسته است
در رهگذار عشق گدایان حضرتیم
در این مسیر کلک »پریشان« شکسته است
محمدحسن حجتى »پریشان«

جاده فراق
… و در سراچه تدبیر
به افقهاى دور مى نگرم
چون چشم عاشقان
که در هجران یار
به خون نشسته است
در سر کوچه طلب
ایستاده ام
و جاده فراق را
نظاره مى کنم
و امید مرا همیشه
منتظر نگاه خواهد داشت…
علیرضا سلطان محمدى – آران بیدگل

گداى نگاه
در باور هر حنجره اى مانده صدایت
کو بسته ترین بغض که نشکسته برایت
در کوچه شبها که قدمهاى تو جاریست
دل در پى یک لحظه نگاه است، گدایت
اى چشم غزل، عشق غزل، ماه غزل تو
اى شعرترین، شعرترین، شعر فدایت
سعید شفیعى کوشکانى – زنجان
یلداى غبیت
در این شب یلداى غیبت
سکوتى سخت بر شب سایه افکنده است
شهر، در پشت سکوتى سهمگین خفته است
چشمها در خواب غفلت غوطه ورند
و تنها شمع بیدار است
و مى سوزد
تا آن لحظه موعود فرا رسد…
سیدهادى سیدوکیلى – بابل

ظهور خورشید
دلم از اینهمه بیعت با تاریکى
خسته شده، و ظهور خورشید را
مى طلبد
بیا تا با هزار بغل نرگس
قلبمان را با نور آمدنت زینت بخشیم
عذرا لطفى – مشهد مقدس

زهى جمال رخش کرده پرتو افشانى
به ماه چارده و آفتاب رخشانى
زهى ولى خدا قطب عالم امکان
جهان جود و کرم پیشواى یزدانى
ظهور قدرت دادار حجه بن حسن
که ظاهر است از او کبریاى سبحانى
نجات امت مظلوم و خلق مستضعف
امید مردم محروم و فیض رحمانى
سپهر مجد و شرف شمس آسمان جلال
جمال غیب ابد شاه ملک امکانى
اگر چه پر شده عالم ز فتنه و ز فساد
مسلطاند به دنیا جنود شیطانى
به نام صلح و دمکراسى و وطن خواهى
زنند ضربه به شخصیت مسلمانى
گرفته است بشر راه انحراف و خطا
به هر مکان نگرم تیره است و ظلمانى
بگیرد از همه اقطار محنت ایام
شب فراق شود هر چه بیش طولانى
بمان بجا و مشو ناامید چون آید
امام و منجى کل، مقتداى پایانى
سلیل احمد مرسل همان کسى که خدا
عطا نموده به او منصب جهانبانى
جهان نجات دهد از فساد و استکبار
دوباره زنده کند راه و رسم انسانى
درآورد همگان زیر پرچم اسلام
نظام مى نَبوَد جز نظام قرآنى
ظهور مى کند و مى کند اساس ستم
کند زمین و زمان را ز عدل نورانى
امیر معدلت آیین و معدلت گستر
دهد نجات همه خلق از پریشانى
خوش آن زمانه و آن روزگار و آن ایام
خوش آن حکومت و آن عدل و عصر روحانى
۷ جمادى الثانیه ۱۴۲۱
آیت اللَّه لطف اللَّه صافى گلپایگانى

بازآ، دلم ز گردش دوران شکسته است
چون کشتى از تهاجم طوفان شکسته است
آئینه خیال نهادم به پیش روى
دیدم که قلبم از غم هجران شکسته است
عمرى در آتشیم و ترا ناله مى کنیم
فریادمان به کوى و خیابان شکسته است
دیگر نواى ما ننوازد نى فراق
این ناله در گلوى نیستان شکسته است
ما تیغ غیرتیم ولى در نیام غم
زنگار بى تحرک دوران شکسته است
پرچم فراز مهر خراسان برآمده
بى تو قرار مهر خراسان شکسته است
ما را خیال روى تو بى تاب مى کند
عقد بلور اشک، به دامان شکسته است
درمان حسرت دل ما دیدن تو بود
بازآ که بى تو شیشه درمان شکسته است
در رهگذار عشق گدایان حضرتیم
در این مسیر کلک »پریشان« شکسته است
محمدحسن حجتى »پریشان« – نظرآباد

گل سرخ
آید آنگه که به سرفصل حجاب گل سرخ
افتد از چهره گلنار حجاب گل سرخ
مى شود خلد برین عالم امکان چو رسد
به مشام دل و جان نکهت ناب گل سرخ
شکند خار ستم، پاره شود دفتر غم
چو گشاید ورق شعف کتاب گل سرخ
عاشقان شیفته جان، کرده دمادم ز نشاط
آشنا لب به لب جام شراب گل سرخ
بسته بر زاغ و زغن پنجره باغ امید
مى خلد بر دلشان خار عتاب گل سرخ
رسم بیداد ز طومار جهان محو شود
عدل و داد است همه حرف حساب گل سرخ
یونس محمدى »مشعل« – مرند

کى رفته اى ز دل که تمنا کنم تو را
کى بوده اى نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده اى که شوم طالب حضور
پنهان نگشته اى که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذرى
تا قبله گاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبى نقاب ز رویت برافکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
فروغى بسطامى

ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگى حضرت معبود زدیم
این الفت ما به دوست امروزى نیست
یک عمر دم از مهدى موعود زدیم
محمدعلى مجاهدى (پروانه)

در خلوت دل
چه زیباست روى تو در خواب دیدن
فروغ نگاه تو در آب دیدن
چه زیباست رخسار خورشیدى تو
پس از پرده دارى مهتاب دیدن
چه زیباست در چشمه نور چشمت
شکوفایى روشن ناب دیدن
چه زیباست دور از شکوه حضورت
نگاه تو در چشم احباب دیدن
چه زیباست تصویر روحانى تو
به یکباره در پیکر قاب دیدن
چه زیباست در خلوت دل نشستن
جمال تو دور از تب و تاب دیدن
چه زیباست در چشم دریایى تو
نگاه خروشان گرداب دیدن
چه زیباست در اقتداى نمازم
ترا در تجلاّى محراب دیدن
چه زیباست گر پا گذارى به چشمم
نشستن کنارى و سیلاب دیدن
عباس براتى پور

واژه غم، تفسیر نگاه
دو چشمم، مرمرین از بارش غم بود، باور کن
و پشتم از غم هجران تو خم بود، باور کن
میان بیت بیت شعر من بغضى نهان مى شد
وجودم غرق در، دریاى ماتم بود، باور کن
کجایى، اى حضور مبهم زیباى فرداها
که تفسیر نگاهم واژه غم بود، باور کن
میان موجهاى التماس و غربت و هجران
دو دستم عاشق دامان خاتم بود، باور کن
بیا دیگر که سهراب وجودم زخمى زخمیست
که بى تو نوشدارو جرعه اى سم بود، باور کن
هزاران جمعه بى تو تا خدا رفتم ولى افسوس
که در راهم صفاى همسفر کم بود، باور کن
محبوبه عباسى

 

ماهنامه موعود شماره ۲۳

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *