در آستان جانان

– سلام بر تو اى الهه عشق، اى آفتاب حجله نشین، اى عصاره ولایت و اى ذخیره امامت! سلام بر تو که بر اریکه دلها نشسته اى و بر اقلیم عشق سلطانى.
– اى آفتاب حفسن! در اقلیم عشق اگر بر سریر جمال بنشینى، زیبارویان جهان در مقابل شکوه حسن جمالت به تعظیم آیند و خاک ادب بوسند. زیرا که جمال تو جلوه اى از جمال یار است و جمال زیبارخان انعکاس ذرّه اى از جمال توست و تو اى زیبا صنم، نقاب از عذار اگر براندازى و دنیا به جمال برافروزى، رونق بازار حسن و جمال فروشان یکباره فرو ریزد و کس یوسف کنعان را به کلافى نخرد.
– اى طاووس گلشن عقبى! بر ما خرابه نشینان گلخن دنیا نظرى انداز که کشتى امید ما در ساحل انتظار به گفل نشسته است. ما به انتظار روزى نشسته ایم که تو بیایى.
– چه باشکوه است نقطه آغاز آمدنت. روزى که سیصد و سیزده ستاره نورانى گفرد آفتاب رخت گَردند.
– روزى که تو مى آیى و بر سبز گل مى نشینى، شمیم دلنشین کلامت و عطر گلستان جمالت، جهان را رشک باغ جنان خواهد کرد. آسمان عطر خدا گرفته و در باغ جهان گلها همه نرگس خواهد گشت. بذر صفا در کویر تشنه دلها روئیده و ایّام، همه آدینه خواهد شد.
– دلسوختگان وادى عشقت، دشتهاى طلب و معرفت و عشق را نَوَردیده و بر آستانه فنا رسیده اند. بر ما تشنگان وادى حیرتت، جرعه اى از ساغر مهر تو عین بقاست. ما باده پرستان میخانه عشق در انتظار پیمانه اى از دست دلبریم.
– اى کعبه مقصود! قفل دل بر ضریح چشمان تو بسته ایم و مبتلاى درد جنون و عذابیم. از خمار چشم تو بیماریم و در دام زلف تو گرفتار. از لهیب عشق تو بیقراریم و بر کمند مهر تو دچار.
– عمرى در سراپرده عزلت در حسرت دیدارم و از هجر تو بیمار. در بستر بیمارى جز یاد تو درمانى نیست و در گوشه تنهایى جز نام تو یارى. مفهر عشق تو بر دلم نشانه اعتبار است و تاج عزّ بندگى بر سرم نشانه افتخار. کوچه هاى شهر دل به انتظار مقدمت آذین کرده و بر آستان در نشسته ام.
– و باز سر بر آستان تو نهاده و به انتظار آمدنت، در انتظار مى مانیم تا روزى که تو بیایى و واژه »انتظار« را از قاموس حیات پاک کنى! به امید آن روز.
رضا قاسم زاده – هادیشهر

 

ماهنامه موعود شماره ۲۳

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *