مترجم: دکتر فرزان سجودى
با افول خورشید این هزاره و طلوع خورشید هزاره اى دیگر، مذهب در آمریکا با بحرانى قطعى روبرو است. یا به خواسته هاى گرایشهاى تکثر فرهنگى (multi-culturalism)، حفظ محیط زیست، مذاهب جدید، نظم جدید جهانى، پیشرفت علمى، بحران سیاسى جامعه، آرمانهاى زنان اقلیت و جوانان پاسخ قطعى مى دهد یا در برابر نیروهاى سکولار و پست مدرن میدان را خالى مى کند. ورود به هزاره جدید آخرین بخت براى مذهب در آمریکاست.
این جملات این روزها بسیار شنیده مى شود و در بحرانى که با آن درگیریم، نوعى فراخوان به اظهار ندامت و بازبینى گذشته است. به نظر من، این گرایش در بیشتر نشستهاى رهبران مذهبى و عالمان الهیات مورد استقبال قرار مى گیرد؛ ولى متأسفانه حتى یک کلمه آن حقیقت ندارد. گرایش ما انسانها به تقسیم واقعیت به دوره هاى مختلف – که ضرایبى از ده هستند – کاملاً تصنعى و فریبنده است. مذهب در آمریکا رو به افول نیست و وضعیتش، دست کم بیش از حدى که معمولاً مطرح مى شود، بحرانى نمى نماید. اقلیتى محدود گاه ضرورت ارتباط اجتماعى و سیاسى را مطرح مى کند و مذهب را از وظیفه اصلى اش – که دادن معنا و هدف به زندگى است – منحرف مى سازد. پسامدرن جز در مدارس الهیات، دپارتمانهاى انگلیسى و متأسفانه برخى از دپارتمانهاى جامعه شناسى دانشگاههاى معاصر وجود ندارد. انسان پسامدرن بیش از انسان مدرن – که سى سال پیش ستوده مى شد و مقصود از آن هم همان همکاران ساختمانهاى مختلف دانشکده بود – گسترده نیست. در حقیقت خوشبختانه بیشتر ما هنوز پیشامدرن هستیم. سرانجام، این هزاره از راه رسید.
آدمهایى مثل من برنامه ریزى شده اند تا واقعیت اجتماعى را خاکسترى، پیچیده، مبهم و سرشار از مسأله و تحول اجتماعى را چیزى نامنظم و آشفته، چند سویه و غیر قابل پیش بینى ببینند. به همین دلیل، ما پیامبران و پیشگویان خوبى نیستیم. ما تنها مى توانیم از مسائلى که مذهب اکنون و احتمالاً در چند سال آینده با آن درگیر خواهد بود طرحى کلى تهیه کنیم. نباید فراموش کرد که یک تحلیل گر داده ها در برابر پیش بینى هاى بیش از پنج سال با تردید عمل مى کند. پس اگر به خود جرأت دهیم و درباره ده سال آینده پیش بینى کنیم، نباید آن را خیلى جدى بگیریم.
طرحى که من از این موضوع تهیه کرده ام به هیچ عنوان مدعى کامل بودن یا منظم بودن نیست. اینها در واقع حوزه هایى هستند که مذهب ممکن است تصمیم بگیرد به آنها بپردازد.
۱- سکولار شدن و مبلغان آن
فتواى پاپ درباره تنظیم خانواده، ضربه اى سنگین بر مذهب کاتولیک وارد کرد. چنانچه این مورد نادیده گرفته شود، هیچ دلیلى بر افول باورهاى مذهبى در آمریکا یا کاهش اهمیت مذهب در زندگى آمریکاییان، در نیم قرن گذشته، وجود ندارد. گزارشهاى رسانه ها – که پیوسته افول یا احیاى دین و سکولار شدن یا تجدید آن را ادعا مى کنند – نشان دهنده عدم نگاه دقیق آنها به داده ها است. رفتار مذهبى ممکن است تغییر کند اما این تغییر در جهت افول مذهب نیست.
افزون بر این، آثار اخیر پژوهشگرانى چون رادنى استارک، راجر فینک، استفان وارنر و لارنس لاناکون – که گویا حوزه جامعه شناسى مذهب را در اختیار دارند – با نظریه افول مذهب ناسازگار است و تنها اندکى از دانشمندان آمریکایى در این مورد موضع ملحدانه برایان ویلسون را پذیرفته اند. نظریه سکولاریزاسیون، در اروپا نیز در حال بازنگرى است. این امر، رهاورد موج تازه گرایشهاى مذهبى در کشورهاى سوسیالیستى سابق، بویژه روسیه، است. تنها دو مورد سکولاریزاسیون اصیل در اروپا وجود دارد: یک آلمان غربى و دیگرى احتمالاً هلند.
منظور این نیست که آن داده ها یا نظریه جدید بر دانشگاهیان علوم اجتماعى و علوم انسانى و نیز روزنامه نگاران رسانه هاى شبه آکادمیک تأثیر نمى نهد. سکولاریزاسیون عامیانه، خود نوعى جزم اندیشى مذهبى چالش ناپذیر است. وقتى این جزم اندیشى در امتداد خطى قرار مى گیرد که توصیف را از تجویز متمایز مى کند، مبلغان سکولار یعنى آن عواملى که مى خواهند مذهب را به طور کامل از زندگى مردم خارج کنند آشکار مى شوند.
معتقدان به فرهنگ بى اعتقادى در پى تحمیل ارزشهاى خود به جامعه اند، چنان که مذهب نیز در همین راستا مى کوشد. جنگهاى فرهنگى نبردهاى نخبگان است و بر کلیت جامعه، بویژه گروههایى که سازمانهاى جنگ فرهنگى مدعى نمایندگى آنانند، چندان تأثیر ندارد. این جنگها نشان دهنده میزان تلاش مبلغان سکولاریزاسیون براى خارج کردن مذهب از زندگى مردم است.
اینان مذهب را پوچ و زیانبار مى دانند و وقتى مى بینند هنوز در زندگى آمریکاییان نقش دارد، حیرت مى کنند. آزادى مذهب براى آنان به معناى آزادى از مذهب است.
۲- مذهب و سیاست
موضوعى که به بحث مذهب در زندگى مردم بسیار نزدیک است، اضطرابى است که با ادعاى افزایش نقش مذهب در سیاست آفریده شده است. مرکز تحقیقاتى »پو« اخیراً اعلام کرده است که مذهب مى کوشد بیش از گذشته بر سیاست آمریکا تأثیر بگذارد. چرا وقتى کشیشان و راهبه ها در کنار مارتین لوترکینگ در سلما ایستاده بودند، قهرمانان مردمى بودند؛ ولى اکنون، به خاطر تظاهرات در مقابل درمانگاههاى سقط جنین، سرزنش مى شوند.
۳- ارزشهاى خانوادگى
امروزه مسأله »ارزشهاى خانوادگى« بسیار مورد توجه است. البته این توجه بیشتر به خانواده هاى آمریکاییهاى آفریقایى تبار و هموسکسوالها مربوط مى شود. جالب آن است کسانى که بیش از همه فریاد ارزشها سر مى دهند خود، زن و فرزندانشان را ترک کرده، در پى زنان دیگر رفته اند.
بى تردید افزایش آمار طلاق در افزایش آزادى ریشه دارد. آیا مذهب نباید نگران عشق زناشویى (عشق به شوهر) باشد؛ بویژه مذهبى مانند مذهب ما که عشق به همسر را تجلى عشق الهى مى داند؟ آیا ما نباید به زوجهایى که در آستانه طلاق قرار گرفته اند کمک کنیم تا دوباره فرصت زندگى مشترک بیابند؟ آیا نمى توانیم میان حق طلاقى که خیرى در آن است و طلاقى که مایه شر است تمایز قائل شویم؟ مذهب باید به زنان و مردانى که نومیدانه مى کوشند عشق و زناشویى خود را زنده نگه دارند، کمک کند. رهبران مذهبى باید یافته هاى مؤسسه پژوهشى ان.او.آر.سى. را مورد توجه قرار دهند. این مؤسسه رضایت بخش ترین لذت جنسى را لذت حاصل از روابط یک زوج ثابت اعلام کرده است. آدم حیرت مى کند که چرا باید این قدر طول بکشد تا سرانجام آنها بدین حقیقت دست یابند. براساس تحقیقات این مؤسسه، انقلاب جنسى (آزادى روابط جنسى قبل از ازدواج براى زنان) و انقلاب فمینیستى اسباب سوء استفاده جنسى بیشتر از زنان و تجاوز به عنف را فراهم کرده است. بى تردید هیچ کس این فاجعه را پیشرفت تلقى نمى کند. بسیارى از پژوهشگران، روابط آزاد جنسى در دوران قبل از ازدواج را از عوامل اصلى طلاق مى دانند.
۴- راز
مذهب مقوله اى رمزواره است. اگر در دنیا هیچ رمزى وجود نداشت، به مذهب نیاز نبود. پس باید انسان از خود بپرسد چرا هم چپ گرایان و هم راست گرایان اندیشه حذف راز از مذهب و تبدیل آن به مجموعه اى از قوانین را در سر مى پرورانند و به نگاشتن شرحهایى که بر پوچى مذهب تأکید مى ورزد، مى پردازند؟
البته مذهب پوچ شده است اما فقط به خاطر آن که وجود ما پوچ شده است. چطور شده که ما اینجا هستیم؟ چرا این همه چیزهاى مختلف در جهان وجود دارد؟ مذهب تلاشى است براى پاسخ به همین رازها.
بسیارى از علماى الهیات چنان مى پندارند که علم در حال از میان بردن این رازها است. حقیقت آن است که ما هرچه بیشتر بدانیم، رازها فزونى مى یابد.
مذهب باید در برابر راز باز باشد. به نظر من، اشتباه است که ما ابعاد شاعرانه، استعارى، شگفتى آور و حیرت انگیز مذهب را نادیده بگیریم.
کلارک روف مى گوید: به نظر مى رسد تجربه مذهبى و کاوش براى یافتن معناى تجربه مذهبى رو به افزایش است. حدس مى زنم، چنان که کلارک اشاره دارد، انسان به سوى جداسازى تجربه مذهبى از مذهب بى روح و کسالت بار پیش مى رود.
در جامعه ما، تجربه مذهبى ما تجربه اى روزمره است. خداوند همه جا هست حتى اگر مردم ندانند او کیست. مذهب شعر است نه نثر؛ زیرا شعر رسانه بیان تجربه راز است. با وجود این، رهبران مذهبى گمان مى کنند باید شعر مذهب را به نثر تبدیل کنند؛ همه چیز را روشن سازند؛ داستانها را شرح دهند و پرده از رازها بردارند. به نظر من، روحانیان باید به مردمى که تجربه هاى خود را از خداوند شرح مى دهند و درباره کاوششان در عالم راز سخن مى گویند، گوش فرا دهند و این داستانها را با داستانهایى که از سنت باقى مانده است مرتبط کنند. اینجا تأکید من بر گوش دادن است؛ یعنى بستن دهان و باز کردن گوش.
نمى دانم چرا ما این قدر از راز مى ترسیم؟
البته من نمى گویم باید خرد را رها کرد. ما موجوداتى اندیشمندیم و به نظریه و کتابهاى توضیحى و مرجع نیاز داریم.
۵- تکثر و میراث خودى
پروفسور تریسى بدرستى الهیات امروز را حوزه اى متکثر مى داند. ما باید بدون تعصب به تجارب و دانشهاى دیگران توجه کنیم. این سخن بدان معنا نیست که اصول اولیه خود را رها سازیم. برخى از علماى الهیات و بسیارى از رهبران مذهب، چنان مشتاق باز گذاشتن درها به روى دیگرانند که به نظر مى رسد هویت خود را از دست داده اند و تقریباً هیچ تعریف مشخصى از خود ندارند. براى آنهإ؛ تکثر یعنى آنکه درها بر هر میراثى، جز میراث خودى، باز باشد. کسى که نمى داند کجا ایستاده است، در واقع هیچ جا ایستاده نیست.
با آنها که علاقه مند به عرفان آسیایى هستند هیچ مخالفتى نداریم؛ مشروط بر آنکه نخست عرفان را بدرستى شناخته باشند. عرفان هندى را بکاوید اما نه تا آن حد که عرفان آنگلوساکسونى را فراموش کنید. انسان نمى تواند بدون هیچ توجهى به خوان دولاکروز کاتولیک باشد؛ چون در آن صورت بیقین از ریشه هاى خود بریده است. نمى توانید از دیگران یاد بگیرید مگر آنکه ابتدا بدانید خودتان که هستید.
به یاد راهبه اى مى افتم که گفت: در کالج کاتولیک ما، به جاى آنکه درسهایى در مورد داستان نویسى کاتولیک داشته باشیم، در زمینه داستان نویسى زنان و سیاهان کلاس داریم.
لازم است به اثرى مهم – که اخیراً رادنى استارک در مورد خاستگاه و رشد مسیحیت نوشته است – اشاره کنم. او در این اثر نتیجه مى گیرد که مسیحیت، به خاطر جایگاه شفقت در این دین، موفق بود.
خدا مى داند که ما از آموزشهاى مسیحیت منحرف شده ایم. دلیل اصلى اش آن است که رهبران مذهبى کوشیدند مجموعه اى از قوانین را جایگزین رحم و شفقت کنند.
پایان کلام
در دوم ژانویه ۲۰۰۰، شرایط مذهب در آمریکا با وضعیت مذهب در ۲۰ دسامبر ۱۹۹۹ چندان تفاوت ندارد. به نظر نمى رسد در سال ۲۰۰۵ نیز اوضاع تفاوتى بنیادین بیابد. اگر جرأت داشته باشیم وضع پنجاه سال آینده را هم پیش بینى کنیم، باید بگویم احتمالاً در آن هنگام نیز مذهب وضعیتى چون امروز دارد.
در هر حال، من نمى توانم شرایطى را در مورد مذهب در آمریکا متصور شوم که موارد عنوان شده، به گونه اى در آن مطرح نباشد: مبلغان سکولاریزاسیون با مذهب خواهند جنگید، بحث در مورد رابطه مذهب و سیاست ادامه مى یابد، خانواده و جنسیت همچنان از مسائل عمده شمرده مى شود، راز، بخشندگى و اجتماع و تکثر نیز چون گذشته موضوع بحث خواهد بود.
× برگرفته از: پگاه حوزه، شماره ۱، ۱۵ آبان ۱۳۷۹.
ماهنامه موعود شماره ۲۳