حدیث عشق و انتظار

م. یگانه

مولایم…

بى یادت پژمرده ام، و بى عشقت مرده.

مزرع دلم تنها با حضور سبز تو زنده و باطراوت مى شود.

و کام جانم فقط از شیرینى وصل تو پرحلاوت مى گردد.

محبوبم!

اى همه وجودم! تو خود مگذار فراموشت کنم.

آن قدر عوامل غفلت و فراموشى زندگیم را پر کرده;

آن قدر زمینه دلفریبى و گناه زیاد است، و آن قدر به غیر تو مشغولم که «به یاد تو بودن » و دل به حضورت سپردن، براستى برایم جهادى بس مشکل گردیده است; جهادى بزرگ، بل «جهاد اکبر».

مولایم!

شیطان درون، ابلیس برون، هوى و هوس، خط بازیها، جناح بندیها، محبت دنیاى غدار و توجه به اغیار، همه و همه کمند انداخته و دلم را از حریم یادت بیرون مى کشند.

جد بزرگوارت، امیر مؤمنان على، علیه السلام، فرمود:

زمین، آکنده از دام شیاطین و توطئه ها و کمینهاى آنهاست [که در هر قدم و هر نفس ره پویان کوى ولایت را در دام و کام خود فرو مى کشد] و هیچ کس را از آنها رهایى نباشد، مگر آنکه به حبل ولایت ما درآویزد، و دامان عنایت ما گیرد. (۱)

اى پدر (۲) راستین و حقیقى ام! تو خود مرا و دستم را رها مکن که شیطان در کمین است و مترصد آن که دستم از دامانت جدا گردد تا مرا از تو برباید، و راه تباهى و سیاهى به رویم گشاید.

و من در این میان، بسان غریقى، دست نیاز به سویت دراز کرده ام.

مولایم!

اى آب حیات، اى کشتى نجات; اى فتادگان را دستگیر، دستم بگیر و از این گرداب گناه، فراموشى، غفلت و دام شیاطین و ابلیس لعین برون آر.

به خدا لحظه هایى از زندگیم که بى یادت مى گذرد، جز خسارت نیست و آن دم که از تو غافل مى گردم، برایم جز اسارت نیست.

پس دلبرم!

جلوه اى کن و دلم ببر تا جاى دیگر نرود. این مرغ وحشى را به تیر غمزه اى از مژگان سیاهت بزن تا از بام یادت نپرد و به دام غیر، گرفتار نگردد.

تو را به آنان که در عشقت فانى و ذوب گشته اند، سوگند! عنایتى کن، و هدایتى! و اشارتى! که زندگى بى تو سر نکنم، و روزگار بى یاد تو گلعذار بسر نبرم.

اى ولى کردگار!

اى مظهر «پروردگار»!

تو را سوگند به حضرت دادار، از این یک اشارت دریغ مدار!

 

مجله موعود شماره ۱۸

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *