على کورانى
ترجمه: عباس جلالى
اما منابع حدیثشیعه علاوه بر ایرانیان، افراد دیگرى را به عنوان زمینه سازان ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، به نام یمنیها ذکر نموده است، چنانکه روایات بىشمارى در منابع شیعه وجود دارد که بطور عموم دلالت دارد که قبل از ظهور آن حضرت، حکومت و یا نیرو و یا نهضتى مبارز و انتقام گیرنده برپا خواهد شد… مانند این روایتى که مىگوید: «او مىآید و براى خداوند، شمشیرى است از نیام کشیده شده» البته اگر چنین روایتى وجود داشته باشد. چه اینکه صاحب کتاب «یوم الخلاص» آن را با ذکر پنج منبع نقل کرده است که من این روایت را در این منابع نیافتم، همچنین موارد متعدد دیگرى که براى آنها هم منابعى را ذکر نموده است! خداوند به ما دقت و امانت در نقل روایات را عنایت فرماید… و مانند روایت ابان بن تغلب از امام صادق، علیهالسلام، که گفتشنیدم، حضرت مىفرمود:
هنگامیکه درفش حق برافراشته مىگردد شرقیها و غربیها آن را لعن و نفرین مىکنند! آیا مىدانى براى چه؟ عرض کردم خیر. حضرت فرمود: براى آنچه را که مردم با آن روبرو مىشوند از اهل بیت و فرزندان آن حضرت پیش از ظهور وى. (۱)
این روایت دلالت دارد که اهل بیت آن حضرت، از بنى هاشماند و پیروان وى، غرب و شرق را خشمگین و ناراحت کردهاند، آنها (دشمنان) زمانیکه با نهضت ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، روبرو مىشوند براى آنان مصیبتى بس بزرگ است که در اثر آن اعصابشان را از دست مىدهند و روایتى که قبلا از روضه کافى در تفسیر آیه شریفه «بعثنا علیکم عبادا لنا اولى باس شدید» از امام صادق، علیهالسلام، نقل شد حضرت فرمودند:
گروهى را که خداوند پیش از ظهور قائم برمىانگیزد، هیچ دشمنى را از آل پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، فرا نمىخوانند مگر اینکه او را به قتل مىرسانند.
و سایر روایاتى که دلالت دارد، مهیا شدن مقدمه و زمینه براى ظهور آن حضرت، با نیروى نظامى و تبلیغاتى جهانى است و چنانکه در برخى روایات آمده استبه گونهاى است که «نام او سر زبانهاست».
بنابراین، روایات مربوط به مقدمات ظهور، به سه دسته تقسیم مىشود:
الف – روایات مربوط به روى کار آمدن یاران درفشهاى سیاه که شیعه و سنى بر آن اتفاق دارند.
ب – روایات مربوط به حکومتیمنى که فقط در منابع شیعه وارد شده است، البته شبیه این روایات، احادیثى در برخى از منابع اهل سنت مبنى بر ظاهر شدن یمنى پس از ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام.
ج – روایاتى که حاکى از ظاهر شدن و روى کار آمدن زمینه سازان ظهور آن بزرگوار است، بى آنکه آنها را مشخص نماید… اما بزودى متوجه خواهید شد که این روایات بطور عموم دلالتبر یاران ایرانى و یمنى آن حضرت دارد که زمینه ساز حکومت وى هستند.
اما روایات، زمان روى کار آمدن حکومتیمنیها را مشخص نموده است که در همان سال ظهور حضرت و همزمان با خروج سفیانى از سرزمین شام و یا نزدیک خروج سفیانى که دشمن و مخالف حضرت است، مىباشد.
اما حکومت زمینه سازان ایرانى، به دو مرحله مشخص تقسیم مىشود:
مرحله اول، آغاز نهضت آنان به وسیله مردى از قم، کسى که حرکتش سرآغاز امر ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، است، چه اینکه روایات گویاى این است که «آغاز نهضت آن حضرت از ناحیه مشرق زمین است».
مرحله دوم، ظاهر شدن دو شخصیت مورد نظر، در بین آنان به نام سید خراسانى و فرمانده نیروهاى آن حضرت و جوان گندمگونى که نام وى در روایات، شعیب بن صالح ضبط شده است.
چنانکه مىتوان، نقش ایرانیان زمینه ساز را با توجه به پیشامدها و حوادثى که ذکر آنها در اخبار آمده است نیز، به چهار مرحله تقسیم نمود:
مرحله اول: از آغاز نهضت توسط مردى از قم تا ورودشان در جنگ.
مرحله دوم: داخل شدن در جنگى طولانى، تا اینکه خواستههاى خویش را بر دشمن تحمیل کنند.
مرحله سوم: رد کردن خواستههاى نخستین خود که اعلام کرده بودند و به پا داشتن قیام همه جانبه آنان.
مرحله چهارم: سپردن پرچم اسلام به دست تواناى حضرت مهدى، علیهالسلام، و شرکت جستن آنها در نهضت مقدس آن حضرت.
در برخى از روایات، آمده است که ظاهر شدن خراسانى و شعیب در اثناى جنگ ایرانیان به وقوع مىپیوندد، به گونهاى که آنها با توجه به طولانى شدن نبردشان با دشمن، خودشان سید خراسانى را به عنوان سرپرستى امور اجتماعى و سیاسى خود برمىگزینند گرچه وى از پذیرفتن این منصب خرسند نیست، اما آنها او را سرپرستخود قرار مىدهند، سپس سید خراسانى، شعیب بن صالح را به فرماندهى نیروهاى مسلح خویش برمىگزیند.
در تعدادى از روایات، زمان آخرین مرحله زمینه سازى آنان که متصل به ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، است مشخص گردیده که شش سال خواهد بود. این برهه، مرحله شعیب و خراسانى است، از محمدبنحنفیه نقلشدهاست که فرمود:
درفشهاى سیاهى از بنى عباس و پس از آن درفشهاى سیاه دیگرى از خراسان خروج مىکنند که حاملان آنها کلاه سیاه و لباس سفید بر تن دارند، پیشاپیش آنان مردى است که وى را صالح بن شعیب و یا شعیب بن صالح مىنامند او از قبیله بنى یمنم است آنان نیروهاى سفیانى را شکست داده و در بیت المقدس فرود مىآیند تا مقدمه حکومتحضرت مهدى، علیهالسلام، را فراهم آورند، تعداد سیصد تن دیگر از شام به او مىپیوندند، فاصله خروج او تا تقدیم زمام امور به حضرت مهدى، علیهالسلام، هفتاد و دو ماه مىباشد. (۲)
در مقابل این احادیث، روایات دیگر است که مىگوید، ظاهر شدن خراسانى و شعیب، مقارن و همزمان، ظاهر شدن یمنى و سفیانى است از امام صادق، علیهالسلام، روایتشده است که فرمود:
خروج خراسانى و سفیانى و یمنى در یک سال و یک ماه و یک روز واقع مىشود، درفش یمنى در بین این پرچمها از همه هدایتگر است، زیرا وى مردم را به حق دعوت مىکند. (۳)
و از امام باقر، علیهالسلام، منقول است که فرمود:
خروج سفیانى و یمنى در یک سال و یک ماه و یک روز است مانند نظم و ترتیب دانههاى تسبیح که یکى بعد از دیگرى است. جنگ از هر طرف روى مىآورد. واى بر کسانى که در مقابل آنان بایستند در میان آن درفشها، پرچم یمنى هدایتگرتر است، آن درفش حق است و شما را به سوى صاحبتان (مهدى، علیهالسلام) دعوت مىکند. (۴)
ظاهرا، مراد از خروج این سه نفر به ترتیب، مانند دانههاى تسبیح، با اینکه در یک روز واقع مىشود این است که انگیزههاى خروج آنها با یکدیگر ارتباط سیاسى دارد. البته آغاز خروج آنان در یک روز است، اما ترتیب جنبش آنان و استحکام امورشان مانند مهرههاى تسبیح، یکى پس از دیگرى واقع مىشود.
به علاوه روایت هفتاد و دو ماه اگرچه قابل قبول است. چون به طرق زیادى از محمد بن حنفیه نقل شده است. روایات، گویاى این است که وى داراى نوشتهاى از پدر بزرگوارش حضرت على، علیهالسلام، بوده که حضرت آن را از گفتار پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، نوشته بوده و در آن حوادث و پیشامدهاى آینده بوده، بلکه بنا به گفته برخى از روایات، در آن نوشته، نام تمام فرمانروایان حاکم بر مسلمانها، تا روز قیامت ذکر شده بوده و آن را فرزندش ابو هاشم از وى به ارث برده و نام کسانى را که از عباسیان حکومتخواهند کرد به اطلاع آنان رسانده است…
اما با این همه، آنچه در مساله خراسانى و شعیب بهتر به نظر مىرسد، روایاتى است که مىگوید خروج خراسانى و شعیب همزمان خروج سفیانى و یمنى است، چون این روایات، منتسب به امامان، علیهمالسلام، مىباشد و سندش محکمتر است، بلکه در این روایات احادیث صحیح (۵) السندى نیز مانند روایت ابوبصیر از امام باقر، علیهالسلام، وجود دارد.
در هر صورت، این مرحله از حکومت زمینه سازان دولتحضرت، چنانچه ما هم ترجیح دادیم، سال قبل از ظهور وى و یا احتمال اینکه شش سال باشد و در هر حال آخرین مرحله حکومت آنهاست، اما آنچه مشکل به نظر مىرسد، شناخت مراحل دیگر دولت آنها قبل از آخرین مرحله آن است و اینکه فاصله بین آغاز حکومت آنان به واسطه مردى از قم و بین خروج سید خراسانى و شعیب چقدر است؟… این در حقیقتبخشى مفقود از سلسله روایات مربوط به ایرانیان است که من در روایات ندیدم چهاندازه بوده است.. آرى در برخى از روایات، اشارههایى در این زمینه وجود دارد که بعد از بیان مهمترین روایات مربوط به حکومت آنان، خواهد آمد.
روایت: آغاز حکومت مهدى، از ایران
از جمله آن روایات، حدیثى است که صراحت دارد، آغاز نهضتحضرت مهدى، علیهالسلام، از ناحیه مشرق خواهد بود از امیر مؤمنان، علیهالسلام، نقل شده است که فرمود:
آغاز ظهور او از مشرق است، زمانیکه این امر پیش آمد، سفیانى خروج مىکند. (۶)
و از طرفى آنچه که علما بر آن اتفاق دارند و در روایات به نحو تواتر (۷) وارد شده این است که ظهور
آن حضرت از مکه است، بنابراین باید مراد از گفته امیر مؤمنان، علیهالسلام، که فرمود: «آغاز نهضت او از ناحیه مشرق است» یعنى آغاز و شروع نهضت وى از مشرق، یعنى ایران است. و همچنین دلالت دارد که آغاز نهضت آن حضرت، قبل از خروج سفیانى بوده و فاصله بین آغاز امر او و خروج سفیانى، مدتى نه کوتاه و نه طولانى است. زیرا در روایت، هضتحضرت بر خروج سفیانى، با «واو» عطف شده است نه «فاء» و «ثم» که دلالتبر فاصله داشته باشد، بلکه مىتوان گفت این روایت، اشاره به نوعى ارتباط سببى بین آغاز امر زمینهسازى براى دولتحضرت مهدى، علیهالسلام، از سرزمین ایران و بین خروج سفیانى دارد، توجه داشتید که جنبش سفیانى صرفا واکنشى است جهت رویارویى با موج فزاینده نهضت اسلامى که زمینهساز مقدمه قیام آن حضرت است.
روایت:امت پیامبر و حکومت مردى از اهل بیت
روایتى را که ابو بصیر از امام صادق، علیهالسلام، نقل کرده نیز از جمله روایات در این زمینه است، حضرت فرمود:
اى ابو بصیر امت پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، تا زمانیکه خاندان فلان بر مسند حکم هستند هیچگاه به گشایشى نخواهند رسید تا آنکه فرمانروایى آنان منقرض شود، با تمام شدن آن، خداوند آن را به مردى از اهل بیت ارزانى مىدارد که روش او بر اساس تقوى و عمل وى هدایتگر مردم است. در مقام قضاوت و حکم بر مردم، اهل رشوه نیست. به خدا سوگند من او و نام او و پدرش را مىدانم آنگاه، آن مرد تنومند و کوتاهاندام که داراى علامتخال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوستبدن دارد مىآید، او پیشوایى عادل است که حافظ و نگاهبان آنچه که نزد او ودیعه گذاشته شده است مىباشد، دنیا را پر از عدل و داد مىنماید آنگونه که بدکاران آن را پر از ظلم و جور کردهاند. (۸)
این روایت قابل توجهى است ولى متاسفانه بخش پایانى آن ناقص است، این روایت را صاحب بحار از کتاب «اقبال» سید بن طاوس نقل کرده است که صاحب اقبال در کتابش ص559 بیان داشته است که این روایت را در سال ۳۶۲ در کتاب «ملاحم» بطائنى دیده است و از آن کتاب این روایت را نقل کرده اما ناتمام، و در پایان گفتارش گفته است «سپس تمام روایت را نقل کرده است» حال آنکه کامل نقل نکرده است، بطائنى از یاران امام صادق، علیهالسلام، بوده و نسخه کتاب وى نایاب است البته ممکن است در کتابهاى خطى ناشناخته در اطراف و اکناف کشورهاى اسلامى در کتابخانهها وجود داشته باشد.
روایت دلالت دارد که سید بزرگوارى از ذریه اهل بیت، علیهمالسلام، پیش از ظهور حضرت قائم، علیهالسلام، حکومت مىکند و مقدمات دولت آن حضرت را فراهم مىنماید، مردم را متوجه تقوا و پرهیزکارى مىنماید و طبق احکام اسلام عمل مىکند، وى اهل سازش و رشوه گیرى نیست، این سید که ذکر آن در روایت آمده احتمال دارد مراد از او امام خمینى باشد.
اما جمله خاندان فلان که امام فرمود: «تا زمانیکه خاندان فلان بر سر کار باشند» ملازمه ندارد که مراد از آنها بنى عباس باشند آنگونه که سید بن طاوس فهمیده است، همینطور در سایر روایاتى که امامان، علیهمالسلام، در آنها تعبیر به فلان و آل فلان نمودهاند، البته گاهى منظور امامان، علیهمالسلام، از این تعبیر، بنى عباس و گاهى خاندانهایى است که قبل از ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، فرمانروایى مىکنند، مثلا روایات متعددى که بازگو کننده اختلاف بین خاندان فلان و آل فلان، از حکام حجاز است وجود دارد که آنان بر شخص فرمانروایى از خودشان اتفاق نظر پیدا نمىکنند و بین قبیلهها ایجاد اختلاف مىشود، آنگاه حضرت مهدى، علیهالسلام، ظهور مىکند و مانند روایتى که از امیر مؤمنان على، علیهالسلام، روایتشده است که حضرت فرمود:
آیا خبر ندهم شما را به پایان سلطنتخاندان فلان؟ عرض کردیم آرى اى امیر مؤمنان. فرمود: کشته شدن بىگناهى در سرزمین حرم از قبیله قریش، سوگند به خدایى که دانه را شکافت و موجودات را هستى بخشید بعد از پانزده شب دیگر، سلطنتى برایشان نخواهد بود. (۹)
و غیر از این روایت، روایات متعدد دیگرى که اختلاف بین بنىفلان و یا به هلاکت رسیدن فرمانرواى ظالمى از آنان را بیان کرده است و اینکه پس از آن سفیانى خروج خواهد کرد و یا ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، به وقوع مىپیوندد و یا اینکه بیانگر برخى از نشانهها و پیشامدهاى نزدیک ظهور آن حضرت است… بنابراین باید این روایت را به غیر بنى عباس تفسیر نمود زیرا صدها سال پیش، حکومت و فرمانروایى آنها سپرى شده است.
بلکه روایاتى که بصراحت از بنىعباس نام برده است، حتما باید مورد بررسى و دقت قرار گیرد. چه اینکه این روایات از امامان، علیهمالسلام، با عبارت «فرزندان فلان» و «خاندان فلان» وارد شده است و شخص راوى آن را به لفظ بنىعباس روایت کرده به این اعتقاد که مراد از گفته امام، علیهالسلام، از «فرزندان فلان»، بنى عباس مىباشد.
گاهى در روایات ظهور، تفسیر به بنىعباس صحیح است زیرا مراد از ذکر نام آنها، روش آنان است که در نقطه مقابل امامان، علیهمالسلام، بوده است، نه اینکه مراد شخص آنها و فرزندان و یا ذریه آنان باشد… البته بندرت نیاز به چنین تفسیرى پیدا مىکنیم زیرا در اغلب روایات تعبیر به فرزندان و خاندان فلان شده است.
به هر حال، منظور از خاندان فلان در روایت مورد بحث که فرمود: «تا زمانیکه خاندان فلان بر مسند حکم باشند، تا اینکه فرمانروایى آنان منقرض شود، با تمام شدن آن خداوند آن را بر مردى از اهل بیت قرار مىدهد» حکام ظالم و ستم پیشه، غیر از بنى عباس است که سید موعود، بعد از آنان ظاهر مىشود و قبل از ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، با دالتحکمرانى مىکند.
اما لفظ «آنگاه، آن مرد تنومند کوتاهاندام که داراى علامات خال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوستبدن دارد، پیشوایى است عادل» حکایت از این دارد، بعد از آن سید کسى خواهد آمد که مفهوم آن این است که آن شخص حضرت مهدى، علیهالسلام، است و هم اوست که داراى این نشانههاست، چنانکه در اوصاف حضرت آمده است. اما صفت «مرد تنومند کوتاه قد» بر آن حضرت تطبیق نمىکند. زیرا در مجموعه روایات، آن حضرت بلند قامت و موزون یاد شده است، بعید نیست که یک بخش و یا بیشتر از این روایت، در اثر نقل سید بن طاوس و یا دیگرى از راویان، افتاده باشد. و این مرد تنومند و کوتاهاندام، بعد از سید مورد نظر مىآید و برخى از صفات دیگرش از روایت افتاده است، بدین سان نمىتوانیم در اتصال زمان این سید مورد نظر را به زمان ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، از این روایت استفاده کنیم.
ماهنامه موعود شماره ۱۳
۱. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج52، ص63.
۲. ابن حماد المروزى، الو عبدالله نعیم، الفتن، (نسخه خطى)، ص ۸۴ و قریب به همین مضمون در ص ۷۴.
۳. المجلسى، محمدباقر، همان، ص ۲۱۰.
۴. المجلسى، محمدباقر، همان، ص ۲۳۲.
۵. روایت صحیح آن است که تمام راویان آن ثقه و مورد اعتماد باشند.
۶. المجلسى، محمدباقر، همان، ص252، به نقل از: ابونعیمالاصبهانى، احمد، الاربعون فى المهدى.
۷. متواتر، خبرى است که راویان آن به حدى برسد که عادتا محال است اهل کذب باشند و این در همه طبقات راویان باید ثابتباشد.
۸. المجلسى، محمدباقر، همان، ص269.
۹. همان، ص ۲۳۴.