هشتاد و دومین نشست، از سلسله نشستهای ماهانه ی موسسه موعود عصر(عج)، همزمان با میلاد تنها منجی عالم، حضرت مهدی صاحب الزمان(عج)، برگزار شد. در این نشست، «اسماعیل شفیعی سروستانی»، مدیر مسئول موسسه ی موعود، در سخنرانی معرفتی خود با موضوع «ولی خداحصن حصین خداوند» سخنان خود را با بیان دو سنّت جاری در میان خطیبان و واعظان آغاز کردند
«مرسوم همه ی خطبا و علما در وقت خطابه و سخن گفتن، دو چیز است: یکی در قول ودر مطلع کلام بیان میشود و یکی در فعل: آنچه در قول بیان میشود همان، ذکر سلام و صلوات بر محمّد و آل محمّد(ص) بود. در واقع این حسن مطلع، کلامی را علنی و اعلام میکند: یکی نگاه ودریافت خطیب و یکی موضع او را اعلان میکند. به همین خاطر است که در سخنان آغازین دو نکته ی تبری و تولی آشکار میشود. وقتی خطیب صلوات می فرستد و به آن دعوت میکند، تولّی، محبّت و عشق خودش را اعلام میکند و وقتی در ادامه، بر دشمنان و منکران و مبغضان اولیاء الله لعنت می فرستد، تمامیت تبرّی جستن خودش را در همین کلام کوتاه اعلام میکند.
دومین سنّت، این است که سخنران و خطیب در مسجد وحسینیه، پشت به قبله و رو به مردم می نشینند و سخن میگویند. حتماً دیده اید که برخی ائمّه ی جماعت، وقتی نمازشان را خواندند یا میان دو نماز، به طرف مردم برمیگردند، سخنرانی میکنند، سوالات شرعی مردم را جواب می دهند پشت به قبله می نشینند.امّا چرا پشت به قبله ؟ شاید دریافت مردم این باشد که می خواهند رو به مردم باشند. عرض میکنم: نه! چنین نیست!»
تکیه بر قبله، تکیه به ولیّ الله
آقای سروستانی در توضیح سنّت خطیبان ادامه دادند:
«وقتی خطیب پشت به قبله میکند یک حرکت تمثیلی را انجام می دهد. حرکت تمثیلی است که این حرکت هم باید ضمانت قلبی داشته باشد. وقتی این حرکت در صورت و معنا با همدیگر جمع شوند، زیباترین تمثیل را ایجاد میکنند در غیر این صورت این حرکت هیچ ارزشی ندارد. خطیب تکیه گاه خودش را قبله قرار می دهد. یعنی وقتی سخن میگویم: ایّها الناّس بدانید تکیه گاه من قبله است؛ از سوی قبله حمایت میشوم، قبله مرا حمایت میکند، سخنگوی قبله ام، اهل قبله ام، سخنم را از زبانی میشنوید که باور به قبله دارد، تکیه گاه او قبله است و امید دارکه قبله در میان گفت و گوهایش از او حمایت کند. این حرکت تمثیلی است.
اگر خطیبان از این حرکت مطّلع باشند؛ به شرطی که باور قلبی و ضمانت قلبی برایش وجود داشته باشد که باید به اتکا قبله سخن بگوند، زیباترین حرکت اتفاق می افتد؛ چون آنگاه صورت و معنا با هم جمع میشوند: در صورت پشت به قبله نشسته است و در حقیقت قلب او متوجّه قبله است و سخن میگویند. آنکه بی مراجعه به قبله سخن بگوید، بی حضور قلب و توجّه فرد به قبله، خودکامه ای است که در میان مردم شبهه می افکند، ذهن و جانشان را آلوده میکند و زبان و جان مردم را آماده ی فرود شیاطین می سازد. چرا اینهمه مردم پراکنده گویند، پراکندهاندیشند، چرا اینمهه مردم مبتلای مرام ها، ایدئولوژی ها، «ایسم»ها، فرقه ها، حزبها و مسلکها هستند؟ چرا هر یک از مردم برای خود امامیشدهاند و در مقام امامت نابه جای غاصبانه سخن میگویند چون تکیه شان به قبله نیست چون باور نیاوردهاند و به آنها تعلیم ندادهاند که: حقّ سخن گفتن نداری، مگر آنکه همه ی تکیه ی خودت را قبله قرار داده باشی. در مدرسه ها و دانشگاه ها معلّمان آنها، به آنان نیاموخته بودند، در نتیجه، جمع منتشر، پراکنده در میان کوی و برزن، طعمه میشوند. طعمه ی ابلیس. چون به جایی متصّل نیستند.
باید در دریا با لنگر ایستاد. کشتی در کناره ی ساحل، قبل از آنکه نردبان را نصب کنند تا مسافران پیاده شوند، لنگر می اندازد. لنگر، کشتی و قایق را از لرزش و لغزش نگه می دارد.
منظور از قبله ساختمان سنگین سنگی مستقر در مسجدالحرام نیست. که مردم هم صبح و شام رو به آن نماز می خوانند. کعبه، مثل است. کعبه صورت است، کعبه صورت قبله است و نه حقیقت قبله.
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
هر ظاهری یک حقیقت و باطنی دارد و این درباره ی همه چیز صادق است. کعبه صورت قبله است ونه حقیقت قبله است. نشان قبله است نه خود قبله. به حقیقت قبله این بنای سنگین مکعبی میان مسجدالحرام نیست. حقیقت قبله ولی الله اعظم است. حقیقت قبله امام مبین است. حقیقت قبله حجّت حیّ خداوند است. حقیقت قبله کتاب مبین است. حقیقت قبله امام زمان(صلوات الله و سلامه علیه) است.»
ولایت علی(ع) و کلمه ی توحید
سردبیر ماهنامه ی موعود، در ادامه بیان داشت:
«وقتی خطیب و نویسنده و گوینده، در سخن گفتن پشت و تکیه ی خودش را به قبله قرار می دهد، در حقیقت تکیه گاه خودش را امام مبین و حجّت خداوند قرار می دهد. اگر همگان در وقت گفتن و فرمان راندن، همه ی تکیه گاه خودشان را قبله قرار می دادند یعنی همه ی دلها متوجّه و متجمع در حقیقت قبله میشد، اختلاف از جمعشان بیرون می رفت.
حالا به جامعه نگاه کنید! آیا می توانیم میزان اختلافات را شمارش کنیم؟ هفت میلیارد؟ وقتی می فرمایند حجّت الله است، یعنی حجیتش را از خداوند گرفته است، بنابراین حجت قول و فعل ماست. اگر تایید کنند، قول و فعل صحیح است و اگر مهر باطل بزنند، هر که می خواهی باش، باطل است. از آنهایی که حجت است، قولش صد در صد است و از آنجایی که کلام و فعلش را خداوند مهر تایید زده است، قولش و فعلش حجّت است. وقتی که به سراغ این حجّت، این ولیّ می رویم، هشدار که به سراغ فردی می روی که تمامیت فعل و قولش را در مقام حجت بالغه ی خداوندی، خداوند متعال کریم سمیع بصیر حکیم، تایید کرده است. یعنی بی تردید، بی شیب، بی شک باید خودت را به او بسپاری.
مشکل ما اینجاست که خودمان را به اماممان نمی سپاریم و طعمه میشویم. کلام وزین و حدیث قدسی بسیار زیبا را بشنوید: امام علی بن موسی الرضا(ع) در سفرشان در مسیر مرو به نیشابور می رسند و در میان جمع بزرگی از شیعیان و هواداران قرار میگیرند. مردم از ایشان می خواهند که: یابن رسول الله! پیش از آنکه از میان بروی، سخنی به ما بگو. امام در جمع کثیر مردم که تعداد بسیاری از آنها قلم به دست داشتند فرمودند:
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی؛ کلمه ی لااله الّا الله حصن و قلعه ی محکمی است که هر کس در آن داخل شود، از عذاب من ایمن می ماند.»
کسی مستحق عذاب میشود که از رحمت دور شده باشد. کسی مستحق عذاب میشود که لعنت شامل حال او شده باشد.
افراد یا واجد رحمت و مرحوم اند یا واجد لعنت و ملعونند. کسی که از رحمت جدا میشود، مبتلای لعنت میشود. آنکه مسحق لعنت میشود، الزاماً استحقاق عذاب شدن را دارد. نه فقط در دنیا و آخرت، بلکه در برزخ هم در آن گرفتار است.
وقتی امام رضا(ع) سخن میگویند و کاروان می خواهد راه بیفتد، امام دیگربار، پرده ی هودج را کنار می زنند و می فرمایند:
«بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛ شرایطی دارد و من از شرایط آن هستم.»
یعنی این لفظ باید ناظر بر یک معنا باشد. چنانکه این کعبه صورت است و معنایی دارد؛ کلمه ی لااله الّا الله هم صورتی است که از عذاب ایمن می دارد؛ امّا باید با معنایش همراه شود که آن علی بن موسی الرضا(ع) و ولیّ و حجّت خداوند است.
این کلام را به صورت زیبا و شنیدنی در قالب یک لوح، حضرت اسرافیل(ع) از سوی خداوند آوردند: «وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»
بدین ترتیب، یعنی ولایه علی بن ابی طالب(ع) به حقیقت همان حصن حصینی است که اگر در آن داخل شدید، وارد حصن حصین خداوند میشوید.
کلمه ی لا اله الله الله ظهورش در ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) و فرزندان بلافصل ایشان تا آخرین ولیّ، خاتم الاوصیا، حضرت صاحب الزّمان(عج) است.
ابلیس بر سر صراط کمین کرده است!
در ادامه ی ی نشست، سخنران ضمن بیان استکبار ورزی شیطان، طریق اغواگری او را چنین شرح داد:
«اگر درون قلعه باشیم، شیطان در درون قلعه راهی ندارد. ما نمی توانیم چیزی را به گردن شیطان بیندازیم. تا افراد و قبائل و امم از قلعه بیرون نیایند، طعمه نمیشوند.
خداوند متعال مکر کرد و در یک امتحان بسیار لطیف، ما فی الضّمیر ابلیس را رو کرد. ابلیس، پیش از آن، هزاران سال، بال به بال ملائک سجده کرده بود؛ چیزی در درون او پنهان بود، بک ابتلا و امتحان حادث شد که تمام خلق عالم بدانند که تا زمانی که زندهاند از ابتلا و امتحان جان بدر نخواهند برد. یعنی هیچ کسی نیست که بتواند از امتحان قسر در برود. وقتی فرمان آمد که جمیع حاضران بر آدم(ع) سجده کنید، همه سجده کردند، الّا ابلیس که ابا ورزید و استکبار کرد. وقتی که از او پرسیدند برای چه وقتی فرمان آمد چرا سجده نکردی؟ گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ…؛ من از او بهترم. چون او از خاک آفریده شده است و من از آتش.»
این مکر خداوند بود که شیطان را از مخفی گاهش بیرون انداخت؛ یعنی آنچه در فی ماضمیر او بود، آشکار کرد. امتحان او در وقتی بود که در برابر آدم ابوالبشر(ع) باید سجده میکرد؛ وقتی بود که خداوند تمام اسماء را به او آموخته بود و وقتی بود که من می خواهم در زمین می خواهم جانشینی بسازم. پس ابلیس این را شنیده بودو می دانست. وقتی خداوند اراده کرد که خلیفه ای در زمین داشته باشد، شیطان خوب درک کرد که خداوند می خواهد برای تمام موجودات تا ابدالاباد یک ولیّ بسازد. ولیّ ای که دارای عالی ترین درجه از علم، کمالات و صفالی و در قرب و نزدیکی به خداوند متعال به عالی ترین درجه ای رسیده است که دیّار البشری پیش از او و پس از او به آن نمی رسد.
حالا با چنین درکی، ابلیس سجده نکرد. او فهمید که آدم(ع) نماینده است و در او استعداد ویژه ای است در گذر ایّام خداوند متعال، از او و نسل او و فرزندان او، ولیّ الله اعظم را با همه ی شئون خلق میکرد.
وقتی شیطان سجده نکرد، از قلعه بیرون آمد. وقتی از قلعه بیرون آمد، خطاب به او گفته شد: «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ؛ از این مقام خارج شو» و پس از آن خداوند علیم فرمودند: وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلى یَوْمِ الدِّینِ؛ همانا لعنت من بر تو باد تا روز قیامت.»
وقتی ابلیس ملعون شد، از دایره ی رحمت خارج شد و از حصن حصین خارج شد که ضرورتاً استقرار در جهنّم را تجربه خواهد کرد. امّا به جای آنکه برگردد و توبه کند و استغفار بگوید، قسمی خورد و این قسم بسیار قابل توجّه است:
«أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم؛ پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى، من هم براى [فریفتن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست.»
در این آیه، معلوم میشود که اغواگری ابلیس در چه مسیری است. چرا که گفت: سر راه مستقیم تو می نشینم و کمین میکنم تا وقتی که کسی از حصن حصین تو بیرون افتاد، آن را شکار میکنم.
صراط مستقیم، ولایت آل علی(ع)
«صراط چه بود که ابلیس بر سر راهش می ایستد؟
صراط چیزی نبود مگر ولایت محمّد و آل محمّد(ص). از امام محمّد باقر(ع) روایت شده است که فرمودند: «وَ نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ، وَ نَحْنُ رَحْمَهُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه، ….وَ نَحْنُ الطَّرِیقُ وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ إِلَى اللَّهِ؛ ما ریسمان خداوندیم [که اگر بدان چنگ بزنید نجات مییابید]، ما رحمت خداوند بر خلق اوییم… ما راه و صراط مستقیم به سوی خداوند هستیم.»
امام فرمودند: صراط مستقیم ماییم. یعنی وقتی صبح و ظهر و عشا در نمازمان میگوییم «اهدنا الصراط المستقیم»، صراط راهی نیست جز ولایت حضرت ختمی مرتبت(ص) و امیرالمؤمنین(ع) تا آخرین امام حضرت بقیه الله اعظم(ارواحنا له الفداء).
حضرت علی(ع) در سخنی زیبا می فرمایند: «أَنَا حُجَّهُ اللَّهِ وَ أَنَا خَلِیفَهُ اللَّهِ وَ أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ وَ أَنَا بَابُ اللَّهِ…؛ من حجّت خدایم و من خلیفه ی اویم و من صراط الله هستم و من باب الله ام.»
به تبع این کلام که جملگی معصومین نور واحدند و جملگی حجج الله هستند و صراط خداوند درباره ی همه آنها این صدق میکند که: جملگی آنان تکیه گاه محکمی هستند که اگر به آنان تکیه کنیم، نجات پیدا میکنیم.
باید وضویی برای جان ساخت
استاد شفیعی ادامه دادند:
«گفته شده است: وقتی می خواهی قرآن را بخوانی، قرآن مکتوب را در دست بگیر و بخوان؛ ولی وقتی می خواهی قرآن را ببینی به چهره ی ولیّ الله اعظم(ع) نگاه کن. حالا؛ وقتی می خواهیم قرآن بخوانیم در گوشه ی ابتدای قرآن میبینیم نوشته است: لایمسّه الّا المطهرون؛ جز پاکان آن را لمس نمیکنند. بنابراین ما وضو میگیریم و سپس به قرائت مشغول میشویم. و دل خوش میشویم که شرط قرائت قرآن را به جا آوردیم. عرض میکنم: اگر برای شرط قرائت صورت قرآن، وضوست بفرمائید برای رفتن به سراغ حقیقت قرآن و باطن قرآن، کدامین وضو را باید ساخت؟ مگر وضو نمی خواهد؟ خداوند فرموده است: : لایمسّه الّا المطهرون؛ یعنی تطهیر جسم. وقتی ما می خواهیم به سراغ ظاهر قرآن برویم، جسم خود را طاهر میکنیم؛ ولی وقتی می خواهیم به سوی باطن قرآن برویم باید باطنمان تطهیر شود و وضوی جسم کفایت نمیکند. تطهیر جان با تطهیر جسم فرق میکند. تطهیر جسم یعنی پاک کردن جسم از نجاسات، وضو به حقیقت تطهیر جسم از نجاسات ظاهری است و قرابت و نزدیکی به باطن قرآن نیازمند به تطهیر جان است. تطهیر جان، تطهیر جان از ماسوی الله است.، تطهیر جان از همه ی عهدها و پیمان هایی که ولیّ خدا و رسول خدا(ص) بر آن مهر تایید نمی زنند. مگر میشود با صد جا عهد بست و وضویی ساخت و به ولیّ الله نزدیک شد؟! تطهیر جان، گسست همه ی عهدها و پیمانهاست با همه ی آنچه غیر از خدا و غیر از ولیّ خداست. مگر نه که در زیارت آل یس می خوانیم که حضرت مهدی(عج) پیمان و میثاق خداست که عهد آن محکم شده است. این عهدی است که خداوند در روز الست از ما گرفته است و گسست از آن بیرون افتادن از حصن حصین خداوند است.»
کعبه حقیقی، امام است
سخنران در ادامه ی سخنانشان به سفر معراج رسول خدا(ص) اشاره کردند و آیاتی از سوره ی نجم قرائت کردند که در آن قرب مقام و نزدیکی صفات عالی حضرت ختمی مرتبت(ص) به خداوند متعال، بیان شده بود. استاد شفیعی بیان کردند که به دلیل آنکه حضرت خاتم الانبیاء(ص)، دارای بالاترین صفات کمالی بودند و نزدیک ترین مقام را به مقام خداوند داشتند، خداوند ایشان را به عنوان خلیفه انتخاب فرمود و این مقام عیناً برای حضرات امامان، از امیرالمؤمنین(ع) تا حضرت خاتم الاوصیاء(ع) نیز وجود دارد. سخنران در ادامه بیان داشت:
«به دلیل داشتن این مقامات است که آنان کعبهاند. باید به دورشان طواف کرد. از کجا میگوییم و مستند سخنمان چیست؟ خداوند کریم به رسول خدا(ص) فرمودند: «قُمْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، فَإِنَّ مَثَلَهُ مَثَلُ الْکَعْبَهِ یُحَجُ إِلَیْهَا، وَ لَا تَحُجُ إِلَى أَحَدٍ؛ به سوی علی برو. همانا مثل او مثل کعبه است؛ درباره ی او حج به جا می آورند؛ ولی او حاجی هیچ کسی نیست.»
و امام محمّد باقر(ع) به جابر فرمودند: «ای جابر! مثل امام مثل کعبه است؛ به سویش می روند و به سوی کسی نمی رود.»
راز طولانی شدن غیبت
استاد سروستانی، ادامه ی سخنانشان، به راز غیبت اشاره کردند و گفتند:
«در اینجا و در شب نیمه ی شعبان باید یک جمله معلوم شود: راز غیبت و راز طولانی شدن غیبت چیست؟
راز طولانی شدن غیبت این است که خلق روزگار به جای آنکه به سوی کعبه بروند منتظرند کعبه به سویشان بیایند. برای زیارت صورت گلی کعبه، ده سال در صف می مانیم، پول می دهیم، هواپیما سوار میشویم، قرائت نماز و روزه مان را درست میکنیم، تتمه ی باقی مانده ی خمسمان را می پردازیم و سرمان را می تراشیم و میگوییم: رفته ایم حجّ! در حالی که این حج، طواف به گرد صورت کعبه است؛ امّا برای طواف به دور حقیقت کعبه، از پرداخت یک درهم، پرهیز میکنیم. از رفتن به سوی حقیقت کعبه که ولی خداست از احقاق یک ساعت پرهیز میکنیم؛ در ناپرهیزگاری تمام، بی وضو، بی تطهیر جان، بی اذن، بی صلاحیت، دست بالا میبریم و درخواست میکنیم. با کدام محرمی؟ راز غیبت به همین برمیگردد که میان ما و امام محرمی نیست. چرا؟ چون ما با ایشان عهدی نداریم. ما صد جور عهد داریم که غیر از عهد امام است.
ما همگی مان حلقه های متعددی را بر گردن خود آویختیم که اگر چشمها باز بشود و کسی ما را با چشم برزخی نگاه کند، میبیند در گوش هر کدام ما صد حلقه وجود دارد و با صد جا عهد و پیمان داریم. آن وقت به امام میگوییم: بیا؟ کجا بیایند؟ مثل امام مصل کعبه است! باید به سمت امام برویم نه آنکه به سوی ما بیایند.
حالا به چه سبکی عهد ببندیم؟ به سبک کوفیان؟ مثل کوفیان نامه بدهیم و بعد امام را ذبح کنیم؟ نه! با اینگونه عهد، هرگز و تا قیامت اماممان را نمیبینیم. اگر نیمه ی شعبان بیاید و برود و حدّاقل باعث باز شدن برخی از حلقه های عهد نادرست ما نشود، ما ره به دهی نمیبریم. اتفاق بزرگی در حیات و صحنه ی قلب ما نمی افتد.
همین شیوه است که باعث شده نماز نخوانده در کوی و برزن رها شویم. نه نماز نخوانده؛ بلکه اذان نگفته و وضو نگرفته به نماز می ایستیم. وقتی میگویند حیّ علی الصلاه و حیّ علی الفلاح، یاد گرفته ایم زنبیل دست بگیریم و در صف اوّل بایستیم. ما صورت نماز را هم به سختی به جا میاوریم. چنانکه حقیقت کعبه امام است، حقیقت صوم و صلاه نیز امام است. وقتی در اذان موذن میگوید: حیّ علی الصلاه، ما را دعوت به صورت صلاه و فلاح و خیرالعمل میکند. پس آیا نماز خواندن یعنی همین رکوع و سجده و … والسلام؟
نماز بخوانیم، امام می آیند
اسماعیل شفیعی سروستانی، در آخرین بخش از سخنانشان بیان داشتند:
«اگر مردم نماز می خواندند، امام می آمد؛ امّا نه به جا آوردن صورت نماز، بلکه حقیقت نماز. وقتی موذن صدا می زند، این صورت نماز است که نماز اول وقت و در صف اوّل و با قرائت درست بخوانیم؛ امّا اگر در کمال صورت اتفاق بیفتد باز هم به حقیقت نماز نمی رسد.
حضرت امیرالمؤمنین فرمودند: «أَنَا صَلَاهُ الْمُؤْمِنِ أَنَا حَیَّ عَلَى الصَّلَاهِ أَنَا حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ أَنَا حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَل….؛ من نماز مومنم، من حی علی صلاه، علی الفلاح و علی علی خیر العمل هستم.»
پس حی علی الصّلاه یعنی بشتابید به سوی ولی خدا!»