مترجم:قبس زعفرانى
اشاره :
آقاى دکتر دن لایدینز استاد »دانشگاه امید« میشیگان آمریکا، از پژوهشگران برجسته علوم اجتماعى و از صاحبنظران مذاهب مسیحى، بهویژه جریانات اصولگراى آمریکایى (معروف به مسیحیت صهیونیستى) است.
متن حاضر بنا به درخواست »گروه عربى گفتوگوى اسلام و مسیحیت« براى ایراد در اجلاس بیروت در سال ۲۰۰۳ آماده شده بود، اما چون آقاى دن لایدینز به دلایلى نتوانست در این اجلاس شرکت کند آن را به صورت مکتوب به این اجلاس ارائه نمود.
گفتنى است که در پایان این مقاله ملاحظات آقاى دکتر محمد سماک، دبیر گروه عربى گفتوگوى اسلام و مسیحیت آمده است که انشاءاللَّه به همراه قسمت دوم مقاله در مجله درج خواهد شد.
این افتخار بزرگى است که من با شما باشم و در این دیدار تاریخى با شما همکلام شوم. دوست دارم، سپاس بىشائبه خود را از کار بزرگى که گروه عربى گفتوگوى اسلام و مسیحیت انجام مىدهد، ابراز کنم. در حال حاضر، ما در دهکده جهانى بهسر مىبریم که نظیر آن تا کنون در تاریخ بشریت بهوقوع نپیوسته است… و این خطرات و تهدیدات بسیارى را از سوى کارشناسان امور متوجه دین و مذهب مىکند. در نتیجه، افزایش چنین میزگردها و گفتوگوهایى را در سراسر جهان لازم است و من دعا مىکنم، گفتوگوهاى ما در این زمان به فهم عمیقتر و بهتر این اوضاع و احوال بحرانى کمک کند.
از من خواسته شده بهطور عام از »بنیادگرایى« و بهویژه از »گونه مسیحى« آن سخن گویم. بنابراین من به نشو و نما و تغییر و تحول بنیادگرایى مسیحى آمریکا و به ویژه به بنیادگرایى موجود در خاورمیانه و اسلام مىپردازم. من از این بحثها و گفتوگوها استقبال مىکنم، اما ترس و واهمههایى نیز در این راه وجود دارد. من به عنوان دانشمند علوم اجتماعى در حیات مذهبى آمریکا از بنیادگرایى موجود در این جامعه اطلاع دارم، با اینکه من جزو بنیادگرایان سنتى مسیحى نیستم، با اینحال نسبت به این موضوع احاطه دارم.
علاوه بر اینکه من سیاستمدار کار کشته و موافق رئیسجمهور آمریکا، جورج بوش نیستم، با اینکه تحلیلهاى سیاسى و تلاش جهت بیان اندیشهها و ایدههاى رئیسجمهور بوش بخش جدایىناپذیرى از مقاله امروز مرا تشکیل مىدهد.
ریشههاى بنیادگرایى آمریکایى
حیات مذهبى آمریکا فعال و متنوع است، بهگونهاى که ادعا مىشود، از هر چهار آمریکایى سه نفر مسیحى هستند. غیر از آن در این کشور سه میلیون یهودى و حدود یک میلیون مسلمان وجود دارد و با اینکه جمعیت یهودیان در دهه اخیر رو به نقصان گذاشته (شاهد تقریباً کاهش ۱۰% بوده است)، اما جمعیت مسلمانان رو به فزونى نهاده است. همچنین در ایالات متحده حدود یک میلیون بودایى و یک میلیون هندو زندگى مىکنند و گفته مىشود، حدود ۳۰ میلیون نفر در آمریکا وجود دارند که به هیچ مذهبى پایبند نیستند به عبارت دیگر آنها جزء »لا ادرى«ها هستند؛ یعنى کسانى که به شناخت وجود خدا دست نیافتهاند.
از میان فرقههاى مسیحى، بزرگترین فرقه کاتولیکها هستند که ۵۱ میلیون نفر یا یک چهارم جمعیت ایالات متحده را تشکیل مىدهند و صد میلیون نفر نیز پیرو فرقههاى متعدد پروتستان هستند. راههاى چندى براى طبقهبندى این فرقهها وجود دارد، یکى از راههاى سنتى این است که فرقههاى بزرگ پروتستان را به سه گروه تقسیم کنیم: ۱. پروتستانهاى سنتى Mainline) (Protestants؛ ۲. انجیلىها یا اوانجیلىها، (Evangelicals)؛ و ۳. بنیادگرایان (Fundamentalists). کلیساهاى سنتى پروتستانى نیز شامل: ۱. ماشیحایىها؛ ۲. متدودیستها (یا مکتبىها)؛ ۳. لوترىها؛ ۴. کلیساى اصلاحطلب و ۵. اسقفىها مىشود. غیر از آن فرقههاى دیگرى نیز وجود دارند که اکثر مواقع در میدان سیاست و فرهنگ تاریخ آمریکا حضور داشتهاند. یاران و پیروان این فرقهها از کارگزاران و صاحبان حرفهها بوده و هستند و همیشه تأکید دارند، رهبران کلیساها را افرادى با فرهنگ و تحصیل کرده تشکیل دهند، به این ترتیب آنها به فرهنگ و آموزش اهمیت بسزایسى مىدهند. مجلس جهانى کلیساها و مجلس خاورمیانهاى کلیساها موفق شد، از حمایت اکثر این کلیساها برخوردار شود. در مورد سیاستهاى خاورمیانهاى آنها همچنان به شکل خاصى از فلسطینیها و مسلمانان عرب ایالات متحده حمایت و پشتیبانى مىکنند. با اینکه کلیساهاى ایشان براى تقریباً مدت ۲۰۰ سال در رأس هرم قدرت قرار داشتند، اما در سالهاى اخیر قدرت این کلیساها کاهش یافته و کلیساهاى پروتستانى »انجیلى« جاى آنها را گرفتهاند.
کلمه »انجیلىها« (Evangelicals) در ایالات متحده معناى بىهمتایى دارد و به فرقههایى اشاره مىکند، که بسیار با احساس بوده و از بفعد مذهبى بسیار متعصب هستند، آنها به شدت اعتقاد دارند، دیگر فرقههاى مذهبى را – که بالطبع مسیحى هستند – باید از طریق راهنمایى و ارشاد وارد آیین خود نمود یا اینکه آنها را رد کرد. پیروان این فرقه مذهبى چون شیوههاى نوین اندیشیدن و تفکر را مىپذیرفتند، همیشه این میل در آنها ملاحظه مىشد که کلیساهاى سنتى را به باد انتقاد بگیرند. به عنوان مثال انجیلىها به شدت از مجلس جهانى کلیساها و مجلس ملى کلیساهاى ایالات متحده انتقاد مىکردند. در سالهاى اخیر انجیلىها با توجه به نامى که براى معرفى خود استفاده مىکنند، میانهروتر شدهاند و چه بسا این اعتدال و میانه روى از فهم میزان قدرت و مسئولیت رو به فزاینده ایشان سرچشمه مىگیرد. سازمان ملى انجیلىها نماینده این گروه است و مطابق مطلب ذکر شده در روزنامه »نیویورک تایمز«، رئیس سازمان ملى انجیلىها گروهى از رؤساى این کلیساها را اینگونه مورد خطاب قرار داد:
تا زمانى که ما در جامعهاى بینالمللى زندگى مىکنیم، که در این مسئله شکى نیست، باید از زبان خوش استفاده کنیم و اساساً از طریق کار و تجارت با دیگران رابطه برقرار کنیم.
رئیس سازمان از ملاحظات »خطرناک« و »نامساعدى« سخن مىگفت که سومین فرقه پروتستانها؛ یعنى بنیادگرایان، درباره »اسلام« ارائه مىدهند.
بنیادگرایان بهسان انجیلىها همیشه تعصب و تمایل شدیدى در انتشار مسیحیت داشتند، به حدى که آنها در این کار خویش هجومى و خصمانه عمل مىکردند. آنها بهویژه از تمام فرقههاى مسیحیت آمریکایى – پروتستانها، کاتولیکها و ارتدوکسها، انتقاد مىکردند، چون این فرقهها تمایل شدیدى به همراهى و همگامى با دنیاى نوین و مدرن از خود نشان مىدهند. آنها اعتقاد دارند، نجات و رهایى فقط شامل کسانى مىشود که ایمان داشته باشند، »یسوعف مسیح همان خداست« و دیگران – از جمله مسلمانان و یهودیان – در صورتى که به آیین مسیحیت در نیایند، هلاک خواهند شد، آنها بهشدت به این باور و پندار مذهبى ایمان دارند.
بنیادگرایى آمریکایى بیانگر گردهمآمدن رویکردها و دیدگاههاى گوناگون و مختلف تاریخى است و در زمان انتخاب جورج بوش جهت احراز پست ریاست جمهورى، فهم این رویکردها اهمیت بسیارى پیدا کرد، چون بیشتر آنها بر دیدگاههاى جهانى بوش تأثیر گذاشتند. مایلم براى [فهم] بنیادگرایى آمریکایى چهار رویکرد در نظر بگیرم که از اهمیت ویژهاى برخوردارند و سه اصل از این چهار اصل در سیاست خارجى بوش کاملاً آشکار است. این رویکردها عبارتند از: ۱. احساس برگزیدگى الهى (برگزیده شدن از سوى خداوند)؛ ۲. احساس عمیق به اینکه ظرف زمانى حاضر، دوره شرارت و بدى است و اینکه فرجام جهان نزدیک شده است؛ ۳. پیوند اقلیمگرایى جنوبى میان مذهب محافظهکار و سیاست محافظهکار؛ رویکرد چهارم چندان در دولت آمریکا مشهود نیست و به این راحتى نمىتوان آن را مشاهده کرد و آن عبارت است از: باور به اینکه فقط بنیادگرایى است که درک و فهم کامل و مطلقى دارد و تمام فرقههاى مسیحیت و سایر ادیان در اشتباهاند.
احساس برگزیدگى الهى
در آستانه سال ۲۰۰۳ و در گردهمایى گویندگان مذهبى در شهر »ناشویل« ایالت تنسى عنوان شد که بوش گفته است: »ایالات متحده فراخوانده شده تا آزادى را که یکى از مواهب الهى است به تمام مخلوقات در سراسر جهان ارزانى دارد«. این جمله نشان دهنده باور عمیق بنیادگرایان آمریکایى است؛ اینکه آنها افراد برگزیدهاى هستند که رسالت نجات و رهایى [بشریت] را حمل مىکنند و آن را به سراسر جهان ارزانى مىدارند. ریشههاى این اندیشه عمیق است، و ریشه در اصولى دارد که مهمترین آنها عبارتند از: وعدهاى که در کتاب مقدس به ابراهیم داده شده است. این اندیشه از یک سو اندیشهاى غربى است؛ مانند استعمار و از سوى دیگر اندیشهاى آمریکایى است؛ مانند عقیده »اعلام سرنوشت« که در قرن نوزدهم منتشر شد و عنوان مىکرد، ایالات متحده حق حاکمیت بر تمام سرزمینهاى موجود در حد فاصل اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس را دارد.
اولین بار در اواخر قرن نوزدهم و در زمان توسعهطلبیهاى سریع آمریکا رویکرد بنیادگرایانه آمریکا آغاز شد. آمریکاییها اعتقاد داشتند، مسئولیت رسم دوباره چهره بشردوستانه سیاست و فرهنگ بر دوش آنها نهاده شده است؛ چون خداوند آنها را مشمول لطف و مرحمت خویش نموده و ایشان را حامى آزادى قرار داده است. این احساس به شدت حتى در میان ساکنان مناطق دوردست آمریکا تقویت شد و در برخى موارد ملاحظه مىکنیم، بنیادگرایى از پیشگوییهاى مبلغان و ساکنان مناطق دوردست استفاده کرد و منادى ایده برگزیده شدن آمریکا و مسئولیت انتشار مسیحیت به سراسر مناطق »نامتمدن« جهان شد.
همچنین بنیادگرایى آمریکایى از واکنشهاى لاهوتى و مردمى در برابر »مدرنیسم« (Modernism) نیز استفاده کرد و آن را وارد اعتقادات خویش نمود. این کلمه (مدرنیسم) به شروع مرحله جدیدى از انتقاد جهانى به پژوهشها و مطالعات کتابى (که منظور کتابمقدس است) و تأثیر فزاینده »مادیگرایى محض« Positive) (Materialism اشاره مىکند. مفسران و تحلیلگران کتاب مقدس در قرن نوزدهم از قواعد و قوانین تفسیرهاى علمى در پژوهشهاى خویش پیرامون کتاب مقدس استفاده کردند. علم باستانشناسى درباره درستى و صحت تاریخى کتاب مقدس چه مىگوید؟ و آیا قوانین و اصول زمینشناسى حوادث خارقالعادهاى (معجزاتى) که در کتاب مقدس ذکر آنها رفته است، حمایت مىکند؟ آیا این تفاوتها [میان آموزههاى کتاب مقدس و علوم جدید] به وجود تفاوت و عدم هماهنگى میان اعتقادات مسیحیان اشاره مىکند؟ تمام این مسائل، سؤالات جدى و عمیقى پیرامون »حق« ذکر شده و حفظ شده در کتاب مقدس برانگیخت.
یکى از نتایج [این مباحث]، واکنش معکوس علیه انتقاد جهانى از کتاب مقدس و تکیه آن بر اصول علمى بود.
موج این واکنش معکوس اندیشمندانى را گرفت که تحقیقات و مطالعات کتابى (منظور کتاب مقدس است) مىکردند و یکى از مهمترین اقدامات از این نوع در ابتداى قرن بیستم بهدست دو سکولار مسیحى صورت گرفت، ایندو مقدار زیادى پول (۲۵۰/۰۰۰ دلار) براى انتشار مجموعه ۱۲ جلدى، کتابهایى که به اصول ایمان مسیحى مىپرداخت جمعآورى کردند. قرار بود این کتابها براى خدمتگزاران به انجیل و مبلغان و نمایندگان مدارس یکشنبه و دیگر کارگزاران »انگلیسى زبان« آیین پمسیحیت در سراسر جهان ارسال شود. این مطالب که عنوان اصول یا اصول اساسى The) (Fundamentals داشتند [بعدها] نام خود را به جنبش بنیادگرایى (Fundamentalism) تغییر دادند.
در زمانى که اولین منتقدان »مدرنیسم« (Modernism) اسقفها، کشیشان و اساتید دانشگاه بودند، روى سخن بنیادگرایان مستقیماً متوجه مردم آمریکا بود که چندان به سنن مذهبى و لاهوتى روى خوش نشان نمىدادند، اما به شدت از تجارب روزانه مذهبى خویش تأثیر مىپذیرفتند. بدین ترتیب »رابطه شخصى ایشان با یسوع« از آن چه که کلیسا مىگفت یا نتایجى که دانشمندان علوم مذهبى به آن دست مىیافتند، مهمتر بود. به عبارت دیگر آنچه که بر زندگى خصوصى افراد تاثیر مىگذاشت و با آن هماهنگ بود، مهمتر از دستاوردهاى فلسفى و لاهوتى بود.
خود بوش نیز به اصول و باورهاى بنیادگرایان آمریکایى معتقد است، او ایمان دارد که بنیادگرایان آمریکا از سوى خداوند برگزیده شدهاند تا رسالت آزادى سیاسى و ایمان مذهبى را به سراسر جهان انتقال دهند. بسیارى از بنیادگرایان اعتقاد دارند، فواید بنیادگرایى و فواید آزادیهاى فردى در مسئله بزرگ سیاسى و لاهوتى مشترکى ادغام شده است که مسائل سیاست خارجى بخشى از آن را تشکیل مىدهد. این اعتقاد در میل شدید دولت آمریکا جهت دخالت در افغانستان و عراق و شوق و ذوق بنیادگرایان در دخل و تصرف در مسیحیت و در کنار آن دمکراسى و انتشار آن بهسراسر جهان آشکار است.
دوره شرارت و آخرالزمان
یکى از مسائل و موضوعاتى که به بنیادگرایان آمریکایى نسبت داده شده، پیشگویى و احساس برگزیده شدن الهى است. بنیادگرایان اعتقاد دارند، ایشان راه نجات و رهایى را یافتهاند و مسئولیت الهى بر دوش ایشان نهاده شده است مشارکت در مسائل که جامعه جهانى است. در همان زمان بنیادگرایان دیدگاهى منفى نسبت به آینده جهان دارند. این احساس منفى در پایان قرن نوزدهم از طریق جنبشى که »تدبیرگرایى« (Dispensationalism) نامیده مىشد، بخشى از اعتقادات بنیادگرایى آمریکایى را تشکیل داد. »سیدنى آستورم« مورخ آمریکایى پیرامون تدبیرگرایى مىگوید:
عامل به وجود آورنده این انگیزه جدید اعتقادى بود که از دو جزء تشکیل مىشد. تمام دنیاى مسیحیت از جمله ایالات متحده و کانادا از دین روىگردان و گمراه شده و به شدت به بدعتها روى آورده است، این به معناى نزدیک شدن روزهاى واپسین است. بخش دوم که از بخش اول نشأت مىگیرد، نیاز بسیار به موعظه و راهنمایى به سوى حقایق سخت و خللناپذیر از نام و کلمه خدا برگرفته شده است.
عبارت »حقایق سخت و خللناپذیر برگرفته شده از نام و کلمه خدا« بدین معناست که مىبایست کتاب مقدس را کلمه به کلمه تفسیر و به همان ترتیب درک کرد. »آمستورم« درباره مفاهیم این آموزش جوهرى از تدبیرگرایى این تفسیر را ارائه مىدهد:
تدبیرگرایى در ابتدا آشکارا بر لغزشناپذیر بودن کتاب مقدس و عصمت حرفى مطلق این کتاب تاکید مىکند، به عبارت دیگر این کتاب را سخن »نوشته« ابدى خداوند مىداند که تغییر نمىکند و هر کلمه یا عبارت موجود در آن نه فقط توانایى پاسخ به نیازهاى مورخان و زبانشناسان را دارد بلکه بیانگر حق الهى نیز مىباشد. استفاده بیش از اندازه از رمزها و اسرار و گروهها و دستهجات در عهد قدیم و پیشگویى براساس اعداد و ارقام و تکیه بر تفسیرهایى که باعث ایجاد مناقشهها و بحث و گفتوگوهاى بسیار و شدید (اگر نگوییم تفسیرهاى خیالى) پیرامون برخى از متون پیچیده پیامبران شده است، باعث شده تا بسیارى تاکید کنند، تفسیرهاى این یقیناً کتاب تفسیرهاى حرفى و دقیق نیست.
هنگامى که بنیادگرایان آمریکا چارچوب و دیدگاه تدبیرگرایى را پذیرفتند، شروع به استفاده از مفردات و شیوههایى در قبال کتاب مقدس نمودند که در نوع خود بىهمتا بود. بنیادگرایى بدون توجه به سنن و عرفهاى مسیحیت و رهبران کلیساها و علم تحقیق و پژوهش در کتاب مقدس، دانش نوینى ابداع کرد که بىشک به نوعى مدرنیزه شده بود (و نکته جالب توجه این بود که کلمات کتاب مقدس علیه افکار و اندیشههاى رایج میان ایشان به کار گرفته شد).
به عنوان مثال رهبران جنبش جدید به سرعت مقرر نمودند، هدف اصلى کتاب مقدس، ارائه برنامهاى زمانى پیرامون نزدیک شدن فرجام جهان است (و عملاً برخى از فرقههاى بنیادگراى اولیه اقدام به مشخص کردن تاریخ فرجام جهان نمودند). از جمله مسائل دیگرى که به بنیادگرایان اولیه آن ایمان آوردند، تقسیم تاریخ بشر به هفت دوره بود. آخرین دوره، دورهاى است که با مرگ و برانگیختن یسوع مسیح آغاز مىشود و با بازگشت مسیا – یسوع – به مجیدو۱ نام منطقهاى در فلسطین – پایان مىیابد، تا از آنجا بر جهان حکومت کند. هر آن انتظار مىرود که مسیح بازگردد و ظهور کند، بازگشت مسیح تأسیس »مملکت اسرائیلى هزاره« یا دولتى را که تحت حاکمیت مسیح هزار سال دوام خواهد داشت دربرمىگیرد«.
از خلال سنن و عادات جنبش تدبیرى، جنبش بنیادگرایى شروع به حمایت از دولت اسرائیل نمود. از همان ابتدا این جنبش یک هدف را دنبال مىکرد و آن خواندن »نشانههاى زمانه« بود تا در آن نقاط اشتراکى میان وعدههایى که در کتاب مقدس داده شده بود و حوادث بهوقوع پیوسته در حال حاضر بیاید (و در عمل در سالهاى اخیر در ایالات متحده کتابهایى که به نوعى با داستانهاى »پیامبران« ارتباط پیدا مىکرد و زمان بازگشت »مسیا« را پیشگویى مىنمود تا بیاید و اقلیت برگزیده خداوند را به آسمان ببرد، رواج بسیارى پیدا کرد). به این ترتیب تأسیس دولت نوین اسرائیل تکمیل مبارک و میمون پیشگوییهاى خداوند و یکى از نشانههاى مهم دوران تلقى شد تا بشریت را به سوى حکومت هزاره موعود راهنمایى کند. به همین دلیل نخستوزیر سابق و متوفاى اسرائیل، مناخیم بگین بهسان همتایان خویش که بهخوبى فهمیده بودند اسرائیل مىتواند از حمایت و پشتیبانى بىشائبه بنیادگرایان آمریکایى بهسان »جرى فالویل« و »پترابرتسون« بهره ببرد، سعى کرد با تملق و چاپلوسى رضایت آنها را به دست آورد و از هزاران تن از بنیادگرایان مسیحى به عنوان گردشگرانى که از اسرائیل و فلسطین دیدن مىکنند، استقبال کند.
با اینکه بسیارى عقیده داشتند، عنصر تدبیر در جنبش بنیادگرا صرفاً یک تفسیر خیالى و وهمآلود است، اما منبع بسیار مهم حمایت بىقید و شرط از دولت اسرائیل بود و بهنظر مىرسد، این حمایت آشکارا در مطبوعات جناح راست قابل ملاحظه است. یکى از مهمترین سخنگویان و طرفداران این دیدگاه »کال توماس« روزنامهنگار طرفدار سندیکاها است. انتقاد و توهین توماس به اعراب و اسلام، پا را از نژادپرستى افراطى نیز فراتر گذاشته، اما با کمال تأسف ملاحظه مىکنیم، دیدگاههاى او طى مدت کوتاهى و به سرعت در میان یاران و پیروان این فرقه مسیحى منتشر مىشود، این نویسنده مىگوید:
اگر سیاستمداران تسلیم فشارهاى وارده از سوى گروههاى اسلامى شوند و میان اسلام و میراث مذهبى و سیاسى این دولت (ایالات متحده) تفاوتى قائل نشوند، ما به جرأت مىتوانیم بگوییم که دشمنانمان توانستهاند در این کشور جاى پایى براى خود باز کنند و به دلیل فعالیتهایى که در نقاط دیگر جهان انجام مىدهند، مىتوانیم با تمام وجود پیشگویى کنیم، از این جاى پا براى نشر مسئله مورد توجه خویش (اسلام) استفاده مىکنند.
و یکى از مقالات روزنامه نیویورک تایمز از واکنش بنیادگرایان در مقابل اسلام مىنویسد و مىگوید خشم »تمام مسیحیان انجیلى« در قبال مسلمانان افزایش یافته است. آنچه این نفرت و انزجار را افزایش داده، این است که گفته شده اسلام قصد دارد، مسیحیت را نابود کند، در واقع زبان رسایى که در این زمینه مورد استفاده قرار مىگیرد و موجب این نفرت و انزجار مىشود، تصویرى از ادعاهاى مشابه است و عنوان مىکند مسیحیان نیز در قبال اسلام چنین قصدى دارند و روزنامه نیویورک تایمز در این زمینه این حادثه را که میان فرستادگان (مبلغان) بنیادگرا در زمان آموزش بهوقوع پیوست نقل مىکند:
شهر کراف، ایالت اوهایو، روز شنبه و در سالن کلیسا مسیحیان انجیلى براى حضور در همایش یک روزه چگونگى جذب مسلمانان و دور ساختن آنها از اسلام از چندین ایالت گردهم آمدهاند. یکى از سخنرانان در این زمینه مىگوید:
»همیشه محبت و صداقت و مهماننوازى خویش نسبت به مسلمانان را نشان دهید و همواره با خود نسخهاى از عهد جدید داشته باشید تا آن را به ایشان هدیه کنید«. در میان حضار که مطالب را یادداشت مىکردند دو کشیش، منشى یکى از مدارس و چندین دانشجو دیده مىشدند و همه امید داشتند، روزى بتوانند مسلمانان ایالات متحده و دیگر کشورهاى جهان را به آیین مسیحیت درآورند.
با اینکه این سخنران که از واعظان انجیلى بیروت بود، به شدّت از توهین به مسلمانان دورى مىکرد، با این حال در سخنرانى خویش با استفاده از تصاویر کامپیوترى برخى از آیات قرآن را بهحضار نشان داد و سعى کرد، ثابت کند اسلام، آیین مکر و فریب و خشونت است و پیروان آن رو به کاهش هستند.
این سخنران که نخواست هویتش برملا شود، چون قرار بود، نزد مسلمانان برود و ممکن بود، این موضوع جان او را به خطر اندازد، گفت: »آیات قرآن مىگوید، آنها را قربانى کنید، بىدینان را بکشید«. سپس افزود: »در کتاب مقدس هیچ جملهاى از یسوع مشاهده نمىشود که در آن به ما گفته باشد، افراد بىگناه را بکشید«.
میراث همیشگى و دائمى به جا مانده از حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ منعکس کننده تصویر خشونت و عنف منسوب به مسلمانان و سراسر جهان اسلام است، با وجود اینکه دولت آمریکا و رهبران گروهها و فرقههاى مسیحى و مسلمان آمریکا این مسئله را محکوم کردند و با اینکه کشورهاى عربى و مسلمانان این حادثه تأسفبار را در دستگاههاى اطلاعرسانى آمریکا محکوم نمودند، با این حال دولت آمریکا به سرعت اقدام به استفاده از جملات و عبارات کینهتوزانه و خصمانه مانند »حملات صلیبى« نمود و احساس حاکم در میان بسیارى از آمریکاییها – و نه تنها میان مسیحیان بنیادگرا – این بود که اسلام دین جنگ است و با استفاده از خشونت و عنف مىخواهد مسیحیت را نابود کند. این احساس ترس و هراس را پخش تصاویر جوانان عربى که پرچمهاى آمریکا را آتش مىزدند و تخریب مرکز تجارت جهانى آمریکا را جشن مىگرفتند، افزایش داد و بنیادگرایان – از پترابرتسون گرفته تا فرانکلین گراهام – برانگیزنده این نفرت و انزجار فزاینده بود. فرانکلین گراهام در سایت اینترنتى خود ادعا مىکند که به مسلمانان عشق مىورزد، در حالىکه به اسلام توهین و حکومتهاى اسلامى را محکوم مىکند.
او در یکى از موعظههاى خویش مىگوید:
من اعتقاد ندارم که مسلمانان به دلیل ایمان و اعتقاداتشان ملت شؠ
پىنوشتها :
1 . اشاره به منطقه آرماگدون دارد که محل وقوع نبرد آخرالزمان است.(م.)
2 . منظور مذاکرات به اصلاح صلح اعراب و اسرائیل است
موعود شماره ۴۳