اگر اینگونه بود و ما دربارهاش اینگونه گمان میکردیم که از اصل به سراغش نمیرفتیم و خدمت به او را شغل و پیشه خودمان نمیساختیم.
داشتم میگفتم مدیرکلّ ما بینیاز از هر گزارش و دوسیه و پروندهبازی است. اگر حالا هم چیزی را قلمی میکنم نه برای ایشان بلکه برای کسانی است که حساب و کتاب از دستشان در رفته و در چاه ویل حیف و میل اموال و تفریط و افراط در جاه و مال و نام و اعتبار گرفتار آمدهاند و امروز نه، فردا مجبورند پیش روی همان «مدیرکلّ» عالم که از سیر تا پیاز همه چیز خبر دارد و حساب نقیر و قطمیر و ذرّ\المثقال را دارد، قرار بگیرند و به سؤالاتش جواب بدهند.
قصه از آنجا شروع میشود که بعضی از ما، قبل از آنکه بالبال بزنیم و جزع و فزع داشته باشیم و یا شبی و نیمه شبی در ژرفای اضطراب و اضطرار دست به دعا برداشته باشیم، دست و بالمان به خزانه و گنجخانه به ظاهر بیصاحب و سرپرست، بند شده و به ناگهان هوس میدانداری و بزرگداشت گرفتن و همایشبازی و جشنوارهنوازی به سرمان زده است و گُرگُر از آن خزانه به ظاهر بیصاحب و بیحساب خرج کردهایم. تا شاید این نمایش و بازی چند صباحی ما را روی صحنه بیاورد و سری در میان سرها درآوریم و به نام امام مهدی(ع)، جهان را به کام خودمان و رفقا و طایفهامان بنشانیم. به عبارتی:
خرج که از کیسه مهمان بُود
حاتم طایی شدن آسان بود
اگر اینگونه نبود که با صد کورباش و دورباش در سالنهایی به بزرگی زمین چوگان، گوی هوس را از این طرف به آن طرف پرتاب نمیکردیم و اجر و مزد بازی و بندبازی را حیف و میل میلیاردها تومان وجه رایج مملکتی قرار نمیدادیم!
این بدون رودربایستی گفتن را هم همان مدیر کلّ عالم به ما آموخته است که با هیچ دیّار البشری در عالم رودربایستی ندارد و هیچ وقت کلاه سرش نمیرود. اگر اینگونه بود و میخواست به ظاهر جشن و کارت دعوتهای ما نگاه کند که صد بار، بلکه هزار بار پردهها را کنار زده بود و چهره عیان نموده بود. خوبیش این است که قبل از آنکه خودمان متوجه نیّتمان شویم، از عمق خاطر و گمان و پندارمان باخبر است.
پیش خودمان حساب کردیم چه کارها را که با یک هزارم همین خزانه ـ که هباءً منثورا کردند ـ میشد کرد؟
پیش خودتان فرض کنید ۸۰۰ میلیون تومان، بلکه بیشتر از یک تا دو میلیارد تومان پول بیزبان که به دست آدمیزاد زباندار همایش باز و جشنواره راهانداز افتاده است، میشد برای مدت ۲۰ سال، هر ماه بیش از صدهزار نسخه مجله و کتاب چاپ کرد و مفت و مجانی به خلق روزگار بخشید.
مگر نه اینست که هزاران جوان در آرزوی یک میلیون تومان سالهاست که ازدواج خودشان را به عقب میاندازند و هر شب خواب زندگی در یک چهاردیواری کوچک کنار همسرشان را میبینند؟
عرض میکردم از روی اتّفاق و شاید هم میل به رقابت و شرکت در مسابقه سیاسی بود که در طرفـ[ العینی رقبای میدان سیاست و ملکداری به یاد مدیرکلّ عالم افتادند و بساط جشن و پایکوبی و موسیقی و بساط طرب را در گوشه گوشه این شهر بزرگ یعنی تهران به راهانداختند. شاید فکر میکردند شلوغی این روزها و ازدحام آرزومندان درب خانه امام زمان(ع) باعث میشود تا حساب و کتاب از دست ایشان خارج شود یا به خاطر نقل و نبات و شیرینی چشم بر آنچه در آشکار و نهان میکنیم و ریخت و پاشهایمان میبندند و شاید….
شاید گمان میکردیم اگر در سالنهای دربسته و سربسته که گرداگرد آن را محافظان و پاسبانان قرق کردهاند، این بساط را عَلم کنیم، چیزی به بیرون درز نمیکند و از دیدگان آن ناظر شجره طوبی و سدر\ المنتهی
مخفی میماند؟
کسی چه میداند، شاید کار عالم دیگرگون شده است که اظهار دوستی و معاشقه با اولاد یهودا و اسرائیل و تولّی بیتبرّی به ساحت مقدّس حضرت صاحبالزّمان(ع)، یکجا با هم جمع شده است و ما خبر نداریم؟
شاید آن روزی که تربیتشدگان یونسکو و لژهای فراماسونری شیوه همایشبازی در بزرگداشت شاعران و فیلسوفان و نقاشان بیتولّی و بیتبرّی عهد بوق را در این کشور باب کرده بودند، امروز ما را میدیدند، به پاسداشت آن سیره و سنت توسط ما دلخوش میشدند. به هر صورت امروزه نمود و نمایش آن را شاهدیم.
از اصل برای همین منظور سالنهایی را با همین عنوان یعنی «همایشها» عَلَم کردیم و در کار آوردیم. روزی در جمع رفقا میگفتم بهترین روش برای مهجور کردن قرآن و نهجالبلاغه انتشار آنها بر کاغذهای الوان و چاپ رنگین آنهاست. مجموعههایی که به درد کلکسیونها و مجموعههای هنری و طالبان عتیقهجات و زیرخاکی میخورد.
معرفی و بزرگداشت اینچنینی نیمه شعبان و جشن میلاد هم به درد همان جماعت میخورد. از میان این شیوه و سیره که مجالی برای آمادگی و ظهور فراهم نمیآید.
هیهات که پشت آدمی از این روایت که از قول حضرت صاحبالزّمان(ع) نقل شده است، میلرزد. آنجا که فرمود:
وقتی برای هیچ کس جایز نیست که در مال دیگران بدون اجازه آنان تصرف کند، پس چگونه این کار در مال ما جایز میشود؟۱
هیهات! که ندانستیم ورود به صحنه و پهنه گفتوگوی مهدوی به سان راه رفتن بر لبه تیز شمشیر است. آن هم از نوع ذوالفقار امام عدل، آیت کبرای خداوند، امیر مؤمنان که امروزه در کف با کفایت حضرت صاحب دوران در انتظار نشسته است. هم او که فرمود:
هر کس [به ناحق] چیزی از اموال ما را بخورد، همانا آتش در شکم خود میخورد و به زودی به رو در آتش جهنّم میافتد.۲
نباید از نظر دور داشت که:
این آمادگی و طلب عمومی است که موجب میشود فوج فوج به در خانه ولیّ خدا بروند و حضورش را طلب کنند؛
این درک ژرفا و پهنه دوری و غیبت است که اضطرار را در جانها میافکند تا از اجابتکننده دعای مضطر، صاحب و ولیّ دوران را مطالبه کنند و فرجش را بخواهند؛
این احیای سنت عدالتورزی و حذف دیوارهای فاصله است که زمینهها را برای حضور امام عدل فراهم میآورد؛
این آمادگی برای ادای دین و واگذاری همه امور و زمام همه امور به آل محمّد(ص) است که عهد ترازو را یادآور میشود و منجی را برای نجات بشر فرا میخواند؛
این تبرّی جستن از صورت و سیرت فرهنگ و تمدّن الحادی از سویی و تفکر آمادهگر برای تجدید عهد با حجّت حیّ خداوند است که وقت و ساعت طلوع فجر را سرعت میبخشد؛
این … بگذریم.
میگفت: احتمال میدادیم پای سفره میهمانی و جشن ما هفتصد نفر بیایند، قبل از آنکه وجه لازم برای پذیرایی از این جماعت فراهم شود سفارش غذا دادیم، تازه، بعد از آنکه وجهش را همراه با انعام کارگران پرداختیم، دنبال کسانی میگشتیم که دلبخواه خود، نذر چشمان مولا و صدقه سلامتیاش خودشان را در این میهمانی شریک ساخته بودند. گفتم: مگر غیر از این انتظار داشتی؟
برو و راز این همه را از هزاران هزار مرد و زن ساکن شهر و روستا بپرس که تمامی ساکنان شهر را برای شیرینی و شربت دعوت کردند و بهاندازه یک ریال هم مدیون کسی نشدند و… از کسانی که جعبه شیرینی و سینی شربت را در صحن کوچه و خیابان با احترام فرا روی رهگذران قرار دادند. از بچّهها که در دفتر نقاشیاشان نام مهدی(ع) را نقاشی کردند و…
از مادرانی که قطرات اشک خود را که در وقت شنیدن نام امام مهدی(ع) از چشمشان جاری شده بود، پنهان ساخته بودند.
از آن صاحب کلّ عالم بپرس. حتماً جواب میشنوی، اگر باور بیاوری که نیازمند هیچگونه گزارشی نیست.
والسّلام
سردبیر
پینوشتها:
۱. کمالالدّین، ص ۵۲۱.
۲. همان.
ماهنامه موعود شماره ۹۱