مدرنیته و رایحه‌ی باروت

به نقل یکی از کتب تاریخی، به یکی از پیرمردهای الجزایر گفتند که نیروهای فرانسوی آمده‌اند تا تمدن جدید غرب را در کشور الجزایر گسترش دهند. او بسیار خشک و موجز اما مفید پاسخ داد: پس چرا این همه سلاح با خودآورده‌اند؟! این پیرمرد از همان ابتدا ارتباط بین مدرنیته غربی و امپریالیزم را درک کرد و این چیزی بود که بسیاری، بعدها دریافتند.

 
 
 
چکیده:
آنچه در پی می آید، سخن از مدرنیته و ارتباط آن با استعمار غربی است. سیستم مدرنیته غربی در واقع همان سیستم امپریالیزم داروینی است. اعتقاد این نوع مدرنیته، بر محوریت انسان در هستی است و اینکه انسان در مدیریت جامعه و تشخیص صحیح از ناصحیح، تنها به عقل خود نیازمند است. عصر اکتشافات جغرافیایی و عصر رنسانس در غرب، عصری است که کشتار میلیونی و استعمار در آن آغاز شد. استعمارگران آمدند و کشورهای عربی و اسلامی را درهم کوبیدند. آنها به انواع روش های استعمارگرانه، ملت ها را به زیر سلطه درآوردند. این نوع مدرنیته، تفکر پیشرفت بی نهایت را به عنوان هدف نهایی انسان مطرح می‌کند. هدف این پیشروی آن است که انسان غربی جهان را به تسخیر خود درآورد. از مهم ترین نشانه های این پیشرفت، مصرف مداوم و بی حد و حصر منابع طبیعی توسط انسان غربی است. آنها خواهان تسلط بر منابع طبیعی هستند؛ چرا که این امر وعده مدرنیته داروینی به آنهاست.

از بین رفتن خانواده، بیماری های روانی، تنهایی و غربت، پیدایش انسان تک بعدی، بی بندو باری و…از اثرات مدرنیته غربی است. بنابراین شایسته است همگان متحد شده و برای ایجاد طرح جدید عربی و اسلامی همکاری کنند. این پروژه می‌کوشد از مدرنیته داروینی که جدای از ارزش ها است، عبور کند. مدرنیته عربی و اسلامی در چهارچوب یک سیستم ارزشی است و معتقد است که تحقق سعادت در پذیرفتن ارزش های انسانی چون عدل و اتحاد و همبستگی است که در واقع، خیر تمام انسانیت در آن است.

سخن از مدرنیته در تمامی زمینه ها در غرب و هم در کشور ما افزایش یافته است: در زمینه سیاسی (دمکراسی)، در زمینه اقتصادی (افزایش خصوصی سازی)، در زمینه تربیتی (تغییر مقررات تحصیلی و هماهنگ ساختن آن با معیارهای جدید غربی). عده ای معتقدند، طبیعت اسلام مخالف با مدرنیته است؛ به همین خاطر برخی از متفکران عرب و اسلام به دفاع از اسلام پرداخته و عکس این مطلب را ثابت کردند. آنها براهین قاطعی مطرح کردند مبنی بر اینکه طبیعت اسلام مخالف با مدرنیته نیست، بلکه با آغوش باز پذیرای آن است و این امکان را دارد که شیوه ها و ارزش های آن را پی ریزی کند.

این بحث اصطلاح مدرنیته را اصطلاحی با معنا و دلالت مشخص در نظر     می‌گیرد، با این تصور که مدرنیته تاریخی ندارد و سابقه  آن از تمدنی به تمدنی دیگر و یا از یک دوره تاریخی به دوره دیگر متفاوت نیست و تنها یک مدرنیته وجود دارد. ما معمولاً برای فهم معنای دقیق هر اصطلاحی، به فرهنگ های غربی مراجعه می‌کنیم و پس از آنکه تعاریف مختلف هر اصطلاحی را می خوانیم، تمامی این تعریفات یا یکی از آنها را با اطمینان کامل می پذیریم. اشکالی که در اینجا وجود دارد این است که ما چگونه این تعاریف را ترجمه می‌کنیم بدون آنکه این تعاریف و میزان مطابقت آنها را با واقعیت ـ چه واقعیت زمان ما باشد چه واقعیت دنیای غرب ـ بررسی کنیم و نیز بدون بررسی تاریخی تحول پدیده ای که این اصطلاح به آن اشاره دارد.

اصطلاح مدرنیته، استثنائی بر این قاعده نیست، در نتیجه، اصطلاح مدرنیته تعاریف بسیاری دارد. اما اجماع نظر بر این است که مدرنیته کاملاً مرتبط با تفکر روشنگری است و سرچشمه این تفکر آن است که انسان محور هستی می‌باشد. بر اساس این تفکر، انسان در بررسی واقعیت، مدیریت جامعه و یا تشخیص درست از نادرست، تنها به عقل خود نیازمند است.

طبق این چهارچوب، علم اساس تفکر و منبع معانی و ارزش هاست. تکنولوژی نیز ابزار اساسی در تلاش برای تسخیر طبیعت و تکرار ساختار آن در راستای تحقق سعادت و منفعت انسان. برخی این تعریف را تعریفی جامع و مانع و یا حداقل کافی می پندارند. اما اگر این موضوع را با دقت بیشتری بررسی کنیم، در خواهیم یافت که مدرنیته تنها به کارگیری عقل و علم و تکنولوژی نیست بلکه به کارگیری عقل و علم و تکنولوژی، صرف نظر از ارزش هاست. همانطور که در زبان انگلیسی می‌گویند: value-free .

این بعد، بعد مهمی از سیستم مدرنیته غربی است؛ چرا که در جهان عاری از ارزش ها، تمامی امور مساوی و نسبی خواهد شد که در نتیجه آن، قضاوت در مورد هر امری دشوار است، همانطور که تشخیص خیر از شر، عدل از ظلم، واقعی از نسبی و در نهایت، بین انسان و طبیعت یا انسان و ماده، محال خواهد بود. سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چگونه می توان به درگیری ها و اختلافات خاتمه داد، در حالی که تمامی این اختلافات از عمق وجود انسانی است؟ وقتی که ارزش ها وجود ندارد، چگونه می توان آنها را به داوری گذاشت و در حالی که انسان تنها مرجع و کانون توجه است، در نتیجه آنچه به صلاح خویش بداند پایه و اساس و در غیر این صورت، بیهوده است. این امر منجر به این می‌شود که نیرو و اراده فردی، تنها ابزار فیصله دادن به مناقشات و اختلافات شود. این همان مدرنیته ای است که دنیای غرب آن را پذیرفته و موجب شده که خود (نه انسان یا انسانیت) را محور هستی و جهان را کالایی مصرفی بداند که آن را به نفع مصالحش و در راستای دستیابی به پیشرفت و قدرت بیشتر به کار گیرد. بنابراین، سیستم مدرنیته غربی در واقع همان سیستم امپریالیزم داروینی است. این همان تعریف مدرنیته است که در طول تاریخ تحقق یافته و با تعریفی که در فرهنگ لغت یافتید، متفاوت است. این تعریفی است که مطالعه بسیاری از پدیده های جدید را برای ما ممکن می سازد.

فرآیند جدید غربی بر این امر تأکید داشت که تمدن انسانی، انسان را محور هستی می داند. مجامع غربی در آن زمان، از نظر اجتماعی و خانوادگی همچنان مجامعی به هم پیوسته بود و بسیاری از رویدادهای منفی که هم اکنون شاهد آن هستیم و یا در روزنامه ها و مجلات می خوانیم، وجود نداشت. تمامی اصلاح طلبان (لیبرال ها، مارکسیست ها و اسلامگراها) ندای ضرورت پیوستن به غرب را سر دادند (یعنی پذیرفتن سیستم مدرنیته غربی)، در حالی که هیچ صدایی برای مخالفت با مدرنیته یا نقد آن وجود نداشت، بلکه همه زبان به ستایشش گشودند و تا حد زیادی هم حق داشتند؛ چرا که شکل مدرنیته ای که آنها در آن زمان درک کردند، همه را به وجد می آورد. ولی به تدریج چهره داروینی نمایان شد: زمانی که مدرنیته غرب لشگرهای استعمار را فرستاد تا خشک و تر را یکجا بسوزاند و کشورهایمان را به کالایی مصرفی به عنوان منبعی برای مواد خام و نیروی کار ارزان تبدیل کند و بازاری که همیشه به روی کالاهای غربی باز باشد. به نظر   می رسد، اولین متفکران اصلاح طلب، رابطه بین مدرنیته غرب و امپریالیزم غربی را درنیافتند. آنان به پایتخت کشورهای غربی رفتند و زمانی که توپ خانه های غربی کشورمان را به شدت ویران می‌کردند، در آنجا جز زرق و برق چیزی ندیدند؛ در حالی که آنهایی که در کشورشان ماندند، زبانه های آتش سوزان را می دیدند، صدای بمباران را می‌شنیدند و رائحه باروت را استشمام می‌کردند.

به نقل یکی از کتب تاریخی، به یکی از پیرمردهای الجزایر گفتند که نیروهای فرانسوی آمده‌اند تا تمدن جدید غرب را در کشور الجزایر گسترش دهند. او بسیار خشک و موجز اما مفید پاسخ داد: پس چرا این همه سلاح با خودآورده‌اند؟! این پیرمرد از همان ابتدا ارتباط بین مدرنیته غربی و امپریالیزم را درک کرد و این چیزی بود که بسیاری، بعدها دریافتند.

عصر اکتشافات جغرافیایی و عصر رنسانس در غرب،   عصری است که کشتار میلیونی در آن آغاز شد. همانطور که رهبر الجزایر (بن بلا) می‌گوید: «این الهه صنعتی جدید، نژاد سرخ پوست را که در واقع ساکنان اصلی این سرزمین بودند، به کلی از بین برد. نژاد دیگر، نژاد سیاه بود که از طریق به بردگی گرفتن میلیون ها انسان، آنها را نیز نابود کرد، به طوری که قربانیان این جریان، حدود صد میلیون انسان بود؛ زیرا اگر این برده فروشان یک برده را به خدمت می‌گرفتند، در مقابل، نه برده را می‌کشتند.»

بن بلا به کشتار ساکنان مکزیک نیز اشاره می‌کند و ساکنان الجزائر که به خاطر مخالفت های پی در پی علیه استعمار فرانسه، میلیون ها نفر از آنها کشته شدند. می توان به جنگ افیون چین و قحطی هایی که در نتیجه اجرای قوانین جدید، پادشاهی غرب هند را دچار کرد نیز اشاره کرد. و نیز جنگ های جهانی اول و دوم که اولی بیست میلیون و دومی پنجاه میلیون کشته بر جای گذاشت و بمباران هیروشیما و ناکازاکی و قربانیان اردوگاه های گولاگ در اتحاد جماهیر شوروی.

قهرمان رمان زیبای «موسم مهاجرت به شمال» طیب صالح، این موقعیت را خلاصه کرده و گفته است: «کشتی هایی که عرض نیل را می‌شکافت، اولین بار حامل توپ بود نه نان. خطوط راه آهن در واقع برای جا به جایی سربازان به وجود آمد. مدارس را ساختند تا به ما بیاموزند، چطور به زبان آنها (بله) بگوییم.»

استعمارگران آمدند و کشورهای عربی و اسلامی را درهم کوبیدند. آنها به انواع روش های استعمارگرانه، ملت ها را به زیر سلطه درآوردند. استعمار نظامی در مصر، سوریه، لبنان، مغرب، سودان، عراق و لیبی. استمعار شهرک سازی در الجزایر و نیز استعمار شهرک سازی اشغالگرانه در فلسطین. در حالی که نیروهای ارتجاعی جامعه آنها را یاری می‌کردند. آنها تلاش کردند مانع از نوگرایی جهان عربی ما شوند، بنابراین تجربه محمدعلی پاشا را که اولین تجربه تجددگرایی خارج از جهان غرب بود، تخریب کردند. سپس انقلاب ملی عربی را در هم کوبیدند. خدیو سپاهیان جدید غربی را حمایت و پشتیبانی کرد. در نهایت، سپاهیان کشورهای جدید مدرنیته ای را باقی گذاشتند که جز سلاح های کشنده و سرکوبگرانه، چیزی نمی‌شناختند. در نتیجه، دنیای جدید غرب با استفاده از نیروی سلاحشان، گروهی از شهرک نشینان را در میان ما به جا گذاشتند، با این ادعا که فلسطین کشوری بدون ملت است و آنها ملتی یهودی هستند که بر اساس روایت تورات، به سرزمین گذشتگان خویش بازگشته‌اند.

صهیونیست ها و آمریکایی ها در حال حاضر خواستار تجدید مؤسسات حکومت فلسطین هستند؛ با وجود اینکه معروف است، صهیونیست ها  ـ مانند تمامی استعمارگران ـ از همان ابتدا، تعامل با بخش های جدید جامعه فلسطین مانند اصناف، کارگران و احزاب سیاسی را رد کردند (حتی قبل از سال ۱۹۴۸، اقدام به ترور یکی از رهبران کارگران فلسطینی کردند). آنها ترجیح می دادند که با بخش های سنتی جامعه فلسطین تعامل داشته باشند؛ چراکه تصور می‌کردند، آنها به دلیل عدم درک طبیعت هجوم استعمار انگلیسی / صهیونیستی علیه آنها، سازش بیشتری در تعامل با آنها خواهند داشت؛ اما ناامید شدند.

آنها اکنون خواهان مدرنیزه شدن نظام سیاسی عربی و نظام تربیتی اسلامی هستند. اما این مدرن شدن، در واقع به معنای تضعیف تدریجی مجموعه های  ارزشی و فرهنگی است. ارزش هایی که به ما اتحاد و انسجام می‌بخشد و ما را قادر می سازد، در مقابل تهاجم نظامی و فرهنگی ایستادگی کنیم. به همین علت، یکی از تحلیل گران، از این نوع مدرنیته به عنوان مدرنیته طبیعی یاد می‌کند؛ به عبارت دیگر، مدرنیته ای که ما را وادار به پذیرش ظلم و استثماری جان فرسا و کمرشکن کند. آثار منفی مدرنیته داروینی، تنها شامل حال ما نشد بلکه تمامی‌کره زمین و همه بشریت را گرفتار کرد.

این نوع مدرنیته، تفکر پیشرفت بی نهایت را به عنوان هدف نهایی انسان مطرح کرد. پیشرفت، همیشه حرکت به سوی هدف است، هدفی که در فرهنگ ها تعریف نشده؛ اما در عمل می دانیم که هدف این پیشروی آن است که انسان غربی کل جهان را به تسخیر خود درآورد. از مهم ترین نشانه های این پیشرفت، مصرف مداوم است، مصرف بی حد و حصر مواد طبیعی توسط انسان غربی. نتیجه آن می‌شود که ملت های غربی که بیست درصد ملل جهان را تشکیل می دهند، هشتاد درصد مواد طبیعی هستی را مصرف می‌کنند. حجم مواد مصرفی مردم آمریکا در قرن گذشته، بیش از آن چیزی است که بشریت در طول تاریخ مصرف کرده است. این در حالی است که منابع طبیعی محدود است و این امر منجر به بحران محیطی می‌شود که همه ما را گرفتار خواهد کرد. بر اساس یکی از تحقیقات، اگر پیشرفت به شیوه غربی به طور کامل فراگیر شود، بشریت برای استخراج مواد خام، به  شش کره زمین و برای دور انداختن زباله های آن به دو کره دیگر نیاز خواهد داشت. همه اینها به این معناست که پروژه مدرنیته داروینی غرب، طرح محالی است که جز جهان غرب و برخی نخبه های حاکم در جهان سوم از آن سود نخواهند برد. هیاهوی آمریکایی داروینی علیه عراق، تنها بیانگر این است که نظام حاکم آمریکا، این حقیقت را درک کرده است. آنها خواهان تسلط بر منابع طبیعی در جهانی هستند که منابع آن رو به کاهش است؛ با این هدف که انسان آمریکایی بتواند میانگین بالای مصرفی خود را حفظ کند، چرا که این امر، وعده مدرنیته داروینی به اوست.

پارگی لایه اوزن، آلودگی دریاها، بیابان زایی ناشی از قطع درختان، زباله های هسته ای، آلودگی هوا، افزایش حرارت پوسته جوی، از نتایج مدرنیته داروینی است. مدرنیته داروینی بر بافت اجتماع و مجموعه های حاکم بر آن نیز تأثیر     می‌گذارد. در اینجا به ذکر برخی از انواع پدیده های اجتماعی منفی می پردازیم:
ـ از بین رفتن خانواده؛

ـ کاهش ارتباط بین مردم؛

ـ بیماری های روانی؛

ـ افزایش احساس بیگانگی؛

ـ تنهایی و غربت؛

ـ پیدایش انسان تک بعدی؛

ـ دیوانسالاری؛

ـ افزایش خشونت و جرم (سرعت گسترش بخش زندان ها در اقتصاد آمریکا، سریع تر از تمام بخش هاست)؛

ـ بی بند و باری (هزینه مادی ای که صرف تولید آن می‌شود و هزینه های معنوی که در ازای مصرف آن به وجود می آید)؛

ـ کالاهای بی ارزش (که نه به معرفت انسان می افزایند و نه به احساس او عمق می‌بخشند و در عین حال، وقت جامعه در تولید و مصرف آن صرف        می‌شود)؛

ـ بزرگ شدن دولت و استیلای آن بر افراد از طریق تجهیزات امنیتی و تربیتی؛

ـ افزایش لذت جویی و مد گرایی، هجوم آن بر زندگی شخصی انسان و نقش عظیم آن در ساختن تصویر انسان و آمال و آرزوهایش؛

ـ افزایش هزینه های نظامی و تولید روز افزون ابزارهای کشتار  جمعی (گفته می‌شود برای اولین بار در تاریخ بشریت، مبلغی که انسان به خاطر اسلحه هزینه می‌کند، بیش از مخارج او برای غذا و لباس است)؛

ـ امکان ویران کردن کره زمین، یا به طور ناگهانی (از طریق سلاح هسته ای) یا به تدریج (از طریق آلودگی هوا)؛

بسیاری از متفکران غربی، جوانب منفی مدرنیته داروینی را درک کرده‌اند. عباراتی چون بحران مدرنیته و بحران معنا، بحران اخلاق و … عباراتی هستند که در علم جامعه شناسی غربی فراوانند و دلالت بر رشد این ادراک دارند. روژه گارودی (قبل از مسلمان شدن) در نقد مدرنیته داروینی گفته است: «مبارزه عصر ما علیه اسطوره پیشرفت و توسعه به شیوه غرب است؛ چرا که اسطوره ای انتحاری است. همچنین این جنگ علیه ایدئولوژی ای است که نشان جدایی بین علم و تکنولوژی از یک سو و حکمت را (تأمل در مورد آینده و معنای زندگی) از سوی دیگر به همراه دارد. تأکید این نوع ایدئولوژی بر فردگرایی افراطی است که انسان را از ابعاد انسانی اش جدا می سازد و در نهایت قبری برای دفن تمام عالم به وجود می آورد.» حق با اوست؛ چرا که مدرنیته به شیوه غربی، با این ادعا که انسان محور هستی است آغاز و به سخنان میشل فوکو ختم شد: «اگر کسی همچنان بخواهد از انسان و ملکوت و آزادی اش سخن بگوید، بی تردید با خنده فیلسوف مآبانه همگان رو به رو خواهد شد. انسان نابود خواهد شد، همچون نقشی بر شن های ساحل که امواج دریا آن را محو می‌کنند. جهان بدون انسان آغاز شد و بدون او پایان می‌یابد. آنچه در این روزها مورد تأکید است، پایان انسان است نه نبود خدا و مرگش.»

وعده  مدرنیته غربی، تأکید بر محوریت انسان در هستی بود اما تحقق تاریخی آن، ما را به سوی گام هایی بی وقفه در جهت مرگ انسان و البته طبیعت سوق می دهد. جایگاه انسان در مدرنیته داروینی جدای از ارزش ها، جزئی از این ثروت جهانی است و تلاشی هدف دار به سوی بازگشت مفاهیم مخالف با انسان؛ مفاهیمی‌که بر تمدن جدید سایه افکنده است.

بنابراین شایسته است همگان متحد شوند و برای ایجاد طرح جدید عربی و اسلامی همکاری کنند. این پروژه در واقع به عنوان بخشی از تلاش عموم انسانیت است که می‌کوشد از مدرنیته داروینی که جدای از ارزش ها است عبور کند. مدرنیته ای که بر پایه نزاع، رقابت، کشتار و مصرف روزافزون است، تا به مدرنیته انسانی که از انسانیت مشترک بین ما سرچشمه می‌گیرد، دست یابیم. این مدرنیته جامعه را به روش های گوناگون اداره می‌کند، زیرا انسان را ماده ای محض و جدای ار ارزش ها نمی داند. مدرنیته  عربی و اسلامی در چهارچوب یک سیستم ارزشی است و به این امر که تحقق سعادت، تنها از طریق افزودن ثروت و غارت طبیعت و سودجویی از انسان است، اعتقادی ندارد؛ بلکه تحقق سعادت را در پذیرفتن ارزش های انسانی چون عدل، اتحاد (همبستگی)، هماهنگی (با هستی و طبیعت) می داند، که در واقع خیر ما و خیر تمام انسانیت در این است.

منبع: www.ahram.org.eg
سیاحت غرب شماره۷۵

د. عبدالوهاب المسیری

همچنین ببینید

از كيومرث تا سوشيانس‏

عقيده به ظهور «موعود» مخصوص به دين يا ملت خاص نيست. هر يك از ملل منتشر در عالم به نوعى براى اين اعتقاد اقرار آورده اند و براى رهايى جهان از ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *