گلشنِ تاریخِ پر افتخار ایران اسلامی، همواره به شمیم حضور شجره طیّبه صاحبدلان روشن ضمیر و دانشوران پاکنژاد، عطرآگین بوده و گستره آسمان علم و عرفان اسلامی، پیوسته به ستارگانِ وجودِ پر فروغِ عالمان ربّانی و عارفان اهل یقین، مزیّن بوده است. از زمره این فرهیختگانِ وادیِ علم و معرفت، حضرت آیت الله عبدالکریم حقشناس است. آنچه پیش روی دارید، یکی از سخنرانیهای این مرد بزرگ است.
سخنانی از آیت الله عبدالکریم حقشناس
اشاره
گلشنِ تاریخِ پر افتخار ایران اسلامی، همواره به شمیم حضور شجره طیّبه صاحبدلان روشن ضمیر و دانشوران پاکنژاد، عطرآگین بوده و گستره آسمان علم و عرفان اسلامی، پیوسته به ستارگانِ وجودِ پر فروغِ عالمان ربّانی و عارفان اهل یقین، مزیّن بوده است. از زمره این فرهیختگانِ وادیِ علم و معرفت، حضرت آیت الله عبدالکریم حقشناس است. آنچه پیش روی دارید، یکی از سخنرانیهای این مرد بزرگ است.
امیرالمؤمنین(ع) در «نهج البلاغه» امام حسن(ع) را مخاطب قرار داده و میفرماید: حسن جان! «فابک علی خطیئتک؛ ۱ بر گناهانت گریه کن.» و در بیان قضیه ملک الموت میفرمایند: «و کن منه علی حذر۲؛ و از ملک الموت بر حذر باش.»
خدا شاهد است هر وقت من اینجا را میخوانم اصلاً نمیتوانم گریه نکنم! «و کن منه علی حذر»؛ یعنی باید آماده باشید، بابا جان!.
این آیه نورانی «أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ؛ ۳ [خطاب شود] آیا شما را بهاندازهای عمر ندادم که هر که اهل پند شنیدن است، در این مدّت متذکّر شود و توبه نماید؟»
بارها عرض کردهام، باز هم میگویم که یکی از آقایان اهلِ علم در قم، بسیار مقدّس بود و در ایّام تابستان، نزد یکی از اساتید اخلاق، در «همدان» میرفت. بسیار جوان مهذّبی بود. چند دفعه ایشان از بنده حلالیّت طلبید و گفت: اوّلاً من یک قران به شما بدهکارم و یک قدری سستی کردم از اینکه حلالیّت بطلبم و در ثانی، چون حقّ استادی به گردن من داری، یک روز وقتی آمدی از اینجا بروی، من دیر بلند شدم و میترسم که احترام استاد را به جا نیاورده باشم و مسئول باشم.
بارها عرض کردهام، باز هم میگویم که یکی از آقایان اهلِ علم در قم، بسیار مقدّس بود و در ایّام تابستان، نزد یکی از اساتید اخلاق، در «همدان» میرفت. بسیار جوان مهذّبی بود. چند دفعه ایشان از بنده حلالیّت طلبید و گفت: اوّلاً من یک قران به شما بدهکارم و یک قدری سستی کردم از اینکه حلالیّت بطلبم و در ثانی، چون حقّ استادی به گردن من داری، یک روز وقتی آمدی از اینجا بروی، من دیر بلند شدم و میترسم که احترام استاد را به جا نیاورده باشم و مسئول باشم.
ایشان، یکی از دهلیزهای قلبش گشاد شد و دکتر، بیماری ایشان را صعب العلاج یا لاعلاج تشخیص داده و گفته بود که بیشتر از شش ماه دیگر زنده نخواهد بود. غرض عرضم این است که پدرش نقل میکرد که هنگام جان دادن همینطور که دستش در دست من بود، گفت: آقا جان! ملک الموت آمد و بعد گفت: ای رُسُلِ پروردگار (چون بیشتر به صاحب الزّمان(ع) قسم میخورد) تو را به صاحب الزّمان(ع) با من ارفاق کنید.
اینها مربوط به زمان خاصّی نیست؛ انسان باید همیشه در حال مراقبه باشد، آقا جان!
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «فاستدرکوا بقیّه ایّامکم و اصبروا لها انفسکم؛ ۴پس در این چند روزی که زندهاید، گذشته را جبران کنید و خود را به شکیبایی ورزیدن و سختی دیدن، خوی دهید.» یعنی «لیس لانفسکم ثمن الّا الجنّه فلا تبیعوها؛ ۵ جانهای شما را بهایی نیست جز بهشتِ جاویدان، پس مفروشید جز بدان.» در هر پُستی هستی، هر که هستی، متعلّمی، معلّمی، بزرگی، کوچکی، آقا، خادم، هر که هستی، بقیّه عمرتان را درک کنید. «فاستدرکوا» یعنی دریابید.
بارها این شعر را خواندهام که:
از آن برد گنج مرا دزد گیتی
که در خواب بودم گه پاسبانی
آن وقتی که من باید از این سرمایه عزیزم ـ که عمر من است و پروردگار برای من قرار داده است ـ
محافظت میکردم، شیطان از این طرف و از آن طرف آن را از من ربود و با اینکه پروردگار فرموده است: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا؛ ۵ در حقیقتشیطان دشمن شماست. شما [نیز] او را دشمن گیرید.» یعنی شیطان را دشمن بگیرید. امّا بنده، روی عدم توجّه و غفلت، او را دوست خود تصوّر کرده و سرمایهام را از دست دادم.
متاعی که من رایگان دادم از کف
تو گر میتوانی مده رایگانی
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «فاستدرکوا بقیّه ایّامکم و اصبروا لها انفسکم؛ ۴پس در این چند روزی که زندهاید، گذشته را جبران کنید و خود را به شکیبایی ورزیدن و سختی دیدن، خوی دهید.» یعنی «لیس لانفسکم ثمن الّا الجنّه فلا تبیعوها؛ ۵ جانهای شما را بهایی نیست جز بهشتِ جاویدان، پس مفروشید جز بدان.» در هر پُستی هستی، هر که هستی، متعلّمی، معلّمی، بزرگی، کوچکی، آقا، خادم، هر که هستی، بقیّه عمرتان را درک کنید. «فاستدرکوا» یعنی دریابید.
بارها این شعر را خواندهام که:
از آن برد گنج مرا دزد گیتی
که در خواب بودم گه پاسبانی
آن وقتی که من باید از این سرمایه عزیزم ـ که عمر من است و پروردگار برای من قرار داده است ـ
محافظت میکردم، شیطان از این طرف و از آن طرف آن را از من ربود و با اینکه پروردگار فرموده است: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا؛ ۵ در حقیقتشیطان دشمن شماست. شما [نیز] او را دشمن گیرید.» یعنی شیطان را دشمن بگیرید. امّا بنده، روی عدم توجّه و غفلت، او را دوست خود تصوّر کرده و سرمایهام را از دست دادم.
متاعی که من رایگان دادم از کف
تو گر میتوانی مده رایگانی
حالا بنازم به آن جوانی که از حالا متذکّر شده است و در مقابل این دشمن ایستادگی میکند. حضرت میفرماید: «و اصبروا لها انفسکم». در لغت «صبر» به معنای «خویشتنداری» است.
اگر یک قدری شما استقامت بفرمایید، از طرف پروردگار کمک میآید و شما را بر مخالفت امیال نفسانی، یاری میکند.
خیلی کم است آن ایّامیکه شما در موعظه باشید و حال آنکه برعکس، بیشتر اوقات شما در غفلت گذشته است. حضرت میفرماید: «در غفلت بودید، در موقعیّت «تشاغل عن الموعظه» بودید. پس ایّام موعظه، در طول عمر شما، خیلی کم بوده است.»
خیلی کم است آن ایّامیکه شما در موعظه باشید و حال آنکه برعکس، بیشتر اوقات شما در غفلت گذشته است. حضرت میفرماید: «در غفلت بودید، در موقعیّت «تشاغل عن الموعظه» بودید. پس ایّام موعظه، در طول عمر شما، خیلی کم بوده است.»
و در خطبهای دیگر که نظر بنده را خیلی جلب کرد ـ هر چند همه فرمایشات ایشان نظر را جلب میکند ـ فرمودند که یکی از موانع این است، که انسان با اهل هوا و هوس همنشینی کند. «مجالسه اهل الهوی منساهٌ للایمان و محضره للشیطان؛ ۷ همنشینی با پیروان هوا و هوس، فراموش کردن ایمان و جای حضور شیطان است.»
من در برخورد با اشخاص، یک قدری حسّاسیت دارم. از بعضی اشخاصی که با آنها معاشرت دارم، توقّعات فوقالعادّه دارم. اگر من، استغنای طبع داشته باشم، دوست دارم رفقای من هم استغنای طبع داشته باشند.
من در برخورد با اشخاص، یک قدری حسّاسیت دارم. از بعضی اشخاصی که با آنها معاشرت دارم، توقّعات فوقالعادّه دارم. اگر من، استغنای طبع داشته باشم، دوست دارم رفقای من هم استغنای طبع داشته باشند.
اینکه حضرت امام خمینی(ره) فرمودهاند: علم اخلاق، در رأس علوم است، به این معنی است که اگر در کنار آیه محکم، علم تهذیب اخلاق نباشد، نتیجهای ندارد. این علوم، بدون علم تهذیب اخلاق، به درد نمیخورد.
چه بسا یادگیری علم توحید، میشود هواپرستی!
غیبت هم میکند، علم فلسفه هم میخواند! یا الهیّات به معنی اخص میخواند! این نتیجه ندارد، قربانت بروم.
حالا ببینید علم اخلاق، چه تغییری در انسان، ایجاد میکند. یک باب از کتاب «جامع السّعاد\» درباره این است که آیا مطالب اخلاقی واقعاً در انسان تغییر ایجاد میکند؟ خیلی آقا. بسیار بسیار تأثیرگذار است.
غیبت هم میکند، علم فلسفه هم میخواند! یا الهیّات به معنی اخص میخواند! این نتیجه ندارد، قربانت بروم.
حالا ببینید علم اخلاق، چه تغییری در انسان، ایجاد میکند. یک باب از کتاب «جامع السّعاد\» درباره این است که آیا مطالب اخلاقی واقعاً در انسان تغییر ایجاد میکند؟ خیلی آقا. بسیار بسیار تأثیرگذار است.
حالا بنده یک نمونه برای شما نقل میکنم:
بنده وقتی مشغول به تحصیل شدم، دایی بنده خیلی متمکّن بود؛ میلیاردر بود؛ وقتی مدّتی پیش استادم مشغول به تحصیل شدم، ایشان هر روز یک حدیث برای ما میخواند. حضرت آیت الله العظمیبروجردی(ره) فرموده بودند: آقایان اساتید، برای شاگردان، قبل از درس یک حدیث بخوانند، تا اینها یک مقدار توجّه پیدا کنند. من به استادم گفتم که: دایی بنده هیچ توجّهی به من ندارد. استاد گفت: شما چی گفتی بابا جان؟ گفتم: ایشان میلیاردر است، ولی توجّهی به بنده ندارد. استاد گفت: این شعبهای از شعبات محبّت دنیاست، که در قلب تو رسوخ کرده است. هرچه زودتر باید این را از قلب خودت خارج کنی. دایی کدام است؟ باید امام زمان(ع) و خدا رزق تو را بدهند. «کفی الله برزق کل بریهٍ؛ خداوند رزق مخلوقاتش را کفایت میکند.»
بنده وقتی مشغول به تحصیل شدم، دایی بنده خیلی متمکّن بود؛ میلیاردر بود؛ وقتی مدّتی پیش استادم مشغول به تحصیل شدم، ایشان هر روز یک حدیث برای ما میخواند. حضرت آیت الله العظمیبروجردی(ره) فرموده بودند: آقایان اساتید، برای شاگردان، قبل از درس یک حدیث بخوانند، تا اینها یک مقدار توجّه پیدا کنند. من به استادم گفتم که: دایی بنده هیچ توجّهی به من ندارد. استاد گفت: شما چی گفتی بابا جان؟ گفتم: ایشان میلیاردر است، ولی توجّهی به بنده ندارد. استاد گفت: این شعبهای از شعبات محبّت دنیاست، که در قلب تو رسوخ کرده است. هرچه زودتر باید این را از قلب خودت خارج کنی. دایی کدام است؟ باید امام زمان(ع) و خدا رزق تو را بدهند. «کفی الله برزق کل بریهٍ؛ خداوند رزق مخلوقاتش را کفایت میکند.»
همانطور که طبیب جسمانی، جسم را معالجه میکند، طبیب روحانی هم، روح را معالجه میکند.
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
باید بیایی و دوا بخواهی. چگونه است که اگر یک قدری، پوست دستت، زبر شود، زود به طبیب پوست مراجعه میکنی! اگر بهاندازه یک درصد توجّهات مادّی، متوجّه مقام روحت بودی، حال و روزت بهتر از این بود.
چند سالی که ما در مکتب استاد، بودیم، تأثیراتی داشت، حالا ببینید چه اثری بخشید!
یک کسی بود به نام شیخ رضای علما، که قریب نود سال عمر داشت، ایشان یک روز به من گفت: من رفتهام پیش دایی شما و یک ماهیانه زیادی برای شما تعیین کردهام. بنده ناراحت شدم و به او گفتم: شما با اجازه چه کسی چنین کاری کردی؟! (ببینید مطالب اخلاقی چه تأثیری در من گذاشته است) گفتم: با اجازه چه کسی رفتی و چنین درخواستی برای من کردی؟! روز قیامت، در حضور پیغمبر(ص) گریبان تو را خواهم گرفت! گفت: بابا جان! من به شما احسان کردهام. گفتم: خیر، این کار شما، احسان در حقّ من نبوده است! باید بروی و به دایی بنده بگویی که اگر تو پول میخواهی به من حواله بده!
یک کسی بود به نام شیخ رضای علما، که قریب نود سال عمر داشت، ایشان یک روز به من گفت: من رفتهام پیش دایی شما و یک ماهیانه زیادی برای شما تعیین کردهام. بنده ناراحت شدم و به او گفتم: شما با اجازه چه کسی چنین کاری کردی؟! (ببینید مطالب اخلاقی چه تأثیری در من گذاشته است) گفتم: با اجازه چه کسی رفتی و چنین درخواستی برای من کردی؟! روز قیامت، در حضور پیغمبر(ص) گریبان تو را خواهم گرفت! گفت: بابا جان! من به شما احسان کردهام. گفتم: خیر، این کار شما، احسان در حقّ من نبوده است! باید بروی و به دایی بنده بگویی که اگر تو پول میخواهی به من حواله بده!
خوب اگر دایی حواله میداد، آیا من دروغ میگفتم؟ میتوانستم این حواله را بدهم؟ البتّه که میتوانستم، البتّه بر اساس توجّه به مقام مقدّس امام زمان(ع). به او گفتم: توبه شما این است که باید بروی و به دایی بنده بگویی که ایشان گفت: من نیاز به پول شما ندارم و اگر شما پول میخواهی، باید به من مراجعه کنی! و اگر این کار را نکنی، من از سر تقصیر تو نمیگذرم.
ببینید مطالب اخلاقی، چه تأثیری میگذارد! من همان کسی بودم که از دایی خودم، توقّع مالی داشتم.
من میخواهم رفقایم هم در کمال استغنا باشند. مگر کسی میتوانست بفهمد که من پول دارم یا ندارم. کسی جرئت نداشت این سؤال را بکند. غرضِ عرض بنده، داداش جون! «من استغنی اغناه الله؛ ۸ کسی که استغنا داشته باشد، خداوند او را بینیاز میکند.»
من میخواهم رفقایم هم در کمال استغنا باشند. مگر کسی میتوانست بفهمد که من پول دارم یا ندارم. کسی جرئت نداشت این سؤال را بکند. غرضِ عرض بنده، داداش جون! «من استغنی اغناه الله؛ ۸ کسی که استغنا داشته باشد، خداوند او را بینیاز میکند.»
البتّه، پروردگار، شما را امتحان میکند و بنده، دلم میخواهد، رفقای من همینطور باشند؛ امّا اگر خلاف این باشند، وای بر حال من!
خلاصه اینکه، مطالب اخلاقی اینقدر تأثیرگذار است.
خلاصه اینکه، مطالب اخلاقی اینقدر تأثیرگذار است.
«و مجالسه اهل الهوی منساه للایمان؛ ۹ همنشینی با اهل هوا و هوس فراموشی ایمان است.» یک کسی از همین دانشجویان که در زمان پهلوی مدرسه میرفت، برای من نقل کرد که: آقا! وقتی من میآیم اینجا (مسجد)، یاد بهشت و قیامت تا مدّتی در وجود من است، امّا همین که (در زمان پهلوی) به دبیرستان پا میگذارم و با مردم عادّی، معاشرت میکنم؛ اصلاً بهشت و قیامت و ماوراءالطّبیعه را فراموش میکنم.
«و مجالسه اهل الهوی منساه للایمان» یعنی با اینها (اهل هوا) مجالست و همنشینی نکنید. سلامی و والسّلام … اگر توانستی و قدرت داشتی، آنها را جذب میکنی والّا باید اجتناب کنی.
ماهنامه موعود شماره ۱۱۷
۱. میرجهانی، محمّد حسن، مصباح البلاغه (مستدرک نهج البلاغه)، ج ۳، ص ۱۵۵.
۲. نهج البلاغه، نامه31 خطاب به امام حسن مجتبی(ع).
۳. سوره فاطر (۳۵)، آیه ۳۷.
۴. نهج البلاغه، خطبه ۸۵.
۵. همان، کلمات قصار، ش ۴۵۶.
۶. سوره فاطر (۳۵)، آیه ۶.
۷. نهج البلاغه، خ۸۶.
۸. الکافی، ج۲، ص۲۰۲، باب القناعـه.
ماهنامه موعود شماره ۱۱۷
پینوشتها:
۱. میرجهانی، محمّد حسن، مصباح البلاغه (مستدرک نهج البلاغه)، ج ۳، ص ۱۵۵.
۲. نهج البلاغه، نامه31 خطاب به امام حسن مجتبی(ع).
۳. سوره فاطر (۳۵)، آیه ۳۷.
۴. نهج البلاغه، خطبه ۸۵.
۵. همان، کلمات قصار، ش ۴۵۶.
۶. سوره فاطر (۳۵)، آیه ۶.
۷. نهج البلاغه، خ۸۶.
۸. الکافی، ج۲، ص۲۰۲، باب القناعـه.