مهدى موعود از دیدگاه ملاصدرا


عبدالرسول هادیان شیرازى

اشاره: بحث درباره موعود آخرالزمان مسأله اى است که از دیر باز مورد توجه اندیشمندان و متفکران دینى بوده است. و هر کس بسته به ذوق و استعداد خود به گوشه یا گوشه هایى از زوایاى مختلف آن توجه کرده است. در این نوشتار به بررسى دیدگاه عالم ربانى و حکیم الهى محمد بن ابراهیم، صدرالدین شیرازى (معروف به صدرالمتألهین و ملاصدرا) مى پردازیم.

۱. زمین هیچ گاه از حجت الهى خالى نیست

ملاصدرا معتقد است، بر پیامبر واجب است که براى بعد از خود جانشینانى قرار دهد، و باید به گونه اى درباره آنها تصریح کند که جایى براى شک و طعن باقى نماند، زیرا وجود مادى آنها براى همیشه باقى نیست، بناچار باید آشکارا به وجود امامى تصریح کند که امت بدان اقتدا نماید۱. همچنین باید دانست که زمین هیچ گاه از حجت الهى خالى نیست، و با رفتن هر کدام، نوبت دیگرى مى رسد. ایشان براى این مدعا به این آیه استشهاد مى کنند:
و لقد أرسلنا نوحاً و إبراهیم و جعلنا فى ذریتهما النبوه و الکتاب فمنهم مهتد و کثیر منهم فاسقون ثمّ قفّینا على آثارهم برسلنا، و قفّینا بعیسى بن مریم و آتیناه الإنجیل…۲
 ما نوح و ابراهیم را فرستادیم، و در فرزندان آنها نبوت و کتاب را قرار دادیم، پس از آن بعضى از آنها هدایت یافتند و بسیاى از آنها فاسق شدند. سپس به دنبال آنها رسولان دیگر خود را فرستادیم، پس از آن عیسى بن مریم را مبعوث کردیم و به او انجیل عطا کردیم.
بیان ملاصدرا در ذیل این آیه چنین است:
این آیه دلیل بر این است که زمان از کسى که قیام کند و حجت خدا بر خلقش باشد، خالى نیست، این سنت الهى از زمان نوح و آدم و آل ابراهیم تا زمان پیامبر ما جارى بوده و سنت الهى تبدیل نمى شود. با تمام شدن نبوت آن ولایتى که باطن نبوت است، تا روز قیامت باقى است. پس بناچار بعد از سپرى شدن زمان رسالت، لازم است ولى و سرپرستى باشد که با کشف شهودى و بدون یادگیرى از خلق، خدا را عبادت کند، و نزد او منبع تمام دانشهاى دانشمندان و مجتهدان موجود است، و در امر دین و دنیاى مردم ریاست دارد، و از جانب خدا، مردم را به فطرتشان دعوت مى کند، چه مردم اطاعت کنند چه نکنند، و یإ؛ ؛ لاپ پ دعوت او را اجابت کنند یا او را انکار نمایند، و فرقى نمى کند آن ولى ظاهر باشد و دیگران او را ببینند، ویا همچون بسیارى از ائمه طاهرین از دیده ها پوشیده و پنهان باشد.۳
 شاهد این مطلب فرمایش على، علیه السلام، به کمیل است که پس از بیان فضیلت علم و ارزش علما مى فرماید:
أللّهم بلى! لا تخلواالأرض من قائم للّه بحجّه، ظاهراً و مشهوراً، أو مستتراً مغموراً لئلّا تبطل حجج اللّه و بیناته، کم ذا و أین أولئک؟ أولئک واللّه الأقلون عدداً، الأعظمون خطراً، بهم یحفظاللّه حجته و بیناته حتى یودعوها نظرائهم، و یزرعوها فى قلوب أشباههم. هجم بهم العلم على حقیقهالبصیره و باشروا روح الیقین، و استلانوا ما استوعره المترفون، و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون، صحبواالدنیا بأبدانف أرواحها معلّقه بالمحل الأعلى؛ أولئک خلفاءاللّه فى أرضه، والدعاه إلى دینه. آه! آه! شوقاً إلى رؤیتهم.
بار خدایا! آرى، زمین از قیام کننده براى خدا به وسیله حجت و دلیل، خالى نمى ماند، یا آشکار و مشهور است، یا پنهان و مجهول، تا اینکه حجتها و دلیلهاى خدا از بین نرود. اینها چند نفرند؟ و کجا هستند؟
سوگند به خدا که اینها از نظر شمارش اندک هستند و از نظر منزلت و بزرگى، بسیار بزرگوار و بلند مرتبه اند. به وسیله اینها حجت و دلیلهاى روشن خدا حفظ مى شود تا آن را به همانند آنها بسپارند، و آن را در قلبهاى همانند آنها کشت نمایند.
علم و دانش با بصیرت حقیقى به اینها روى آورده، و روح یقین را به کار بسته اند. آنچه را که اشخاص خوش گذران سخت مى گیرند، اینها آسان مى گیرند. و به آنچه که افراد نادان از آن وحشت دارند، انس گرفته اند به وسیله بدنهایى که ارواح آن به جاى بسیار بلندى آویخته، در دنیا زندگى مى کنند. اینها جانشینان خدا در زمینش هستند که به سوى دین او دعوت مى کنند. آه! آه! چه بسیار مشتاق دیدار آنها هستیم.۴
 صدرالمتألهین پس از بیان على، علیه السلام، نتایجى به شرح زیر مى گیرند:
اول: عالفم حقیقى ولایت و ریاست در دین دارد.
دوم: سلسله عرفان به خدا و ولایت مطلقه هیچگاه قطع نمى شود.
سوم: آبادى جهان و انسانها و سایر حیوانات و همه موجودات به خاطر وجود آن عالم ربانى است.
چهارم: آن حجت الهى واجب نیست ظاهر باشد و چه بسا پنهان باشد.
پنجم: اولیاى خاص الهى، با الهام از خداوند، علوم و معارف را کسب مى کنند.
ششم: با این اوصاف شرافت حکمت الهى و منزلت صاحبان روشن مى شود که چگونه على، علیه السلام، مشتاق لقاى آنهاست.۵
 
۲. شرایط امامت و تعیین مصداق

امامف منصوب از جانب خدا باید از گناهان پاک باشد، و باید داراى اوصاف کمالیه اى همچون علم، قدرت، شجاعت، کرم، زهد، مروت، و فصاحت در حد اعجاز باشد که اجتماع همه آنها در یک نفر کمیاب باشد و با آن شایسته خلافت در زمین و سپس آسمان شود.
همچنین امام باید از نقصها و عیبهاى نفسانى که با خلافت جمع نمى شود، همچون کفر، جهل، سفاهت، تندخویى، کبر و نفاق و از امراض بدنى پاک باشد.
صدرالمتألهین پس از بیان این اوصاف مى گوید:
پس از رسول خدا، صلّى اللّه علیه وآله، هیچ کس جز على بن أبى طالب – برادر و پسر عموى پیامبر – داراى چنین فضایل و کمالاتى نبود.
و براى اثبات این مدعا، سه دلیل ذکر مى کند:
دلیل اول، کلام خدا که مى فرماید:
لا ینال عهدى الظالمین.۶
 عهد من به ظالمان نمى رسد.
دلیل دوم، آیه شریفه:
إنّما ولیکم اللّه و رسوله و الّذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون.۷
 تنها ولى شما خدا و رسول او، و کسانى هستند که نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى پردازند.
دلیل سوم، تصریح به ولایت على، علیه السلام، در حجهالوداع، و احادیث دیگرى که از پیامبر رسیده است.۸
 سپس مى گوید:
بعد از على، علیه السلام، اولاد معصومش که این صفات در آنها جمع است، شایستگى ولایت دارند تا برسد به صاحب این زمان، حضرت مهدى، عجّل اللّه تعالى فرجه، که به قسط و عدل قیام مى کند، زیرا بوسیله او زمین از عدل و قسط پر مى شود، پس از آنکه از ظلم و جور پر شده است.
پس وجود آن حضرت ثمره عالم و کمال آن است و با از بین رفتن او همه چیز زایل مى شود. زیرا ثابت شده که وجود انسان کامل علت غایى این عالم است. و این مباحث از راه تتبع در آثار و اخبار به دست مى آید، نه از طریق مباحث کلامى و استدلال.۹
 همچنین در شرح اصول کافى، پس از ذکر روایاتى که دلالت دارد که ائمه دوازده نفرند، در جمع بندى مى گوید:
تمام این روایات سندشان از طریق اهل سنت ذکر شده و در کتب صحاح آنها، همه آنها ثابت است.
و در ذیل روایت دیگرى درباره حضرت مهدى، از شارح »مشکوه« نقل مى کند که:
این احادیث و امثال آن، دلیل روشنى است بر این که خلافت مختص به قریش است و براى غیر آنها جایز نیست، و پیامبر اکرم، صلّى اللّه علیه وآله، نیز فرموده این حکم تا آخر روزگار است، و کسى که در عقلش آفتى نباشد، و جلو چشمان بصیرتش حجابى نباشد، مى داند که این روایات متواتر و صحیح دلالت دارد که جانشینان پیامبر دوازده نفرند که همه از قریش هستند، و دین الهى و اسلام را تا قیامت بپا مى دارند، و جز ائمه شیعه امامیه کسى چنین صفاتى ندارد.۱۰
 
۳. فضیلت اهل بیت، علیهم السلام

اعتقاد ملاصدرا این است که انسانها از لحاظ درجه روحى و در شدت و ضعف با هم متفاوتند.۱۱ بالاترین مرتبه کمال روحى روح انبیاست، و در میان پیامبران نیز شریف ترین روح، روح خاتم آنهاست، سپس روح اولیاى الهى و اهل پیامبر که سلسله آنها تا زمان حضرت مهدى ادامه دارد۱۲.
 اولیاى الهى و علماى بعد از پیامبر تا قیام مهدى، و حتى کسانى که قبل از پیامبر بوده اند از راه باطنى، از روح پیامبر، صلّى اللّه علیه وآله، بهره مى جویند.۱۳
 همچنین در دست این بزرگواران کتاب جفر و جامعه به ودیعه گذاشته شده و تا ظهور حضرت مهدى، عجّل اللّه تعالى فرجه، از هر امامى به امام دیگر مى رسد، و هر چه حلال و حرام خداست و هر چه انسان بدان محتاج است، در آن وجود دارد.۱۴
 
۴. ایمان به حضرت مهدى، علیه السلام، ایمان به غیبت است

بر اساس بسیارى از روایات آخرین سلسله امامت به حضرت مهدى، عجّل اللّه تعالى فرجه، مى رسد بر همین اساس ایشان تصریح مى کند که علماى امامیه اتفاق نظر دارند که امام زمان ما، همان مهدى است که ظهورش در آخرالزمان وعده داده شده است. و بنا بر۱۵ بعضى روایات که از اصحاب ما رسیده است، مراد به »الذین یؤمنون بالغیب« زمان غیبت و زمان قیام۱۶ آن حضرت است که قرآن و روایات از آن خبر داده است.۱۷

۵. ویژگى هاى حضرت مهدى، علیه السلام، در هنگام ظهور

از مطالبى که بیان شد، روشن مى شود که کارهایى که در زمان ظهور حضرت مهدى، علیه السلام، تحقق مى یابد کاملاً با خواسته هاى پیامبر اسلام منطبق است، زیرا بین این دو، به وسیله امرى باطنى ارتباط وجود دارد، و به همین جهت اهداف وحى و نبوت، در زمان ظهور آن حضرت تحقق مى یابد، و شعاع خورشید حقیقت همه جا را فرا مى گیرد. در آن روز نور دین و توحید الهى ظهور پیدا مى کند و ظلمتهاى شرک ابلیسى غروب مى کند، باطل بکلى رخت بر مى بندد، زیرا بعد از آنکه زمین از ظلم و جور پر شده است، خداوند به وسیله او زمین را از قسط و عدل پر مى کند.۱۸
 از ویژگیهاى زمان ظهور این است که اختلاف بین اهل ظاهر برطرف مى شود، و اجتهاد و کلام از بین مى رود و احکام مختلف در یک مسأله تبدیل به یک حکم مى شود، و آن هم همان حکمى است که در علم خداى سبحان است، و همچون زمان رسول خدا مذهبها به یک مذهب تبدیل مى شود، چون این مطابق علم الهى است.
بنابراین، اگر اجماع فقها در یک فتوا مخالف کشف صحیح باشد، حجّت نیست، هر چند که مطابق صراحت روایات باشد. بر اساس این مبنا، اگر کسى از راه کشف صحیح به حکمى از احکام الهى پى برد؛ و در انجام اعمال، با اجماع فتاوى اهل ظاهر مخالفت کند، در این مخالفت ملامتى نیست و از شریعت خارج نشده است، چون از راه باطن کلام پیامبر و باطن کتاب و سنت را به دست آورده است.۱۹

۶. صدرالمتألهین و مسأله رجعت

در روایاتى از اهل بیت، علیهم السلام، آمده است که خداوند گروهى از مردگان را به همان صورتى که بوده اند، به این دنیا برمى گرداند.این واقعه نسبت به کسانى است که در مراتب بالایى از ایمان و یا در نهایت فساد باشند، و در زمان قیام حضرت مهدى، عجّل اللّه تعالى فرجه، اتفاق مى افتد. این همان معناى »رجعت« است، و از دیر باز مورد اختلاف علماى دین بوده است.
نظر صدرالمتأالهین این است که با توجه به روایات زیاد و صحیحى که از امامان و بزرگان از اهل بیت رسیده است، مذهب رجعت حق است و هنگام ظهور قائم آل محمد تحقق مى یابد. در این باره مانع عقلى هم وجود ندارد، چون شبیه به آن در زنده شدن مردگان با اذن خداوند و به دست پیامبرانى همچون حضرت عیسى و شمعون اتفاق افتاده است.۲۰

 7. اهل سنت و مسأله امامت و مهدویت

صدرالمتألهین با ذکر دو نظریه از اهل سنت درباره امامت و حضرت مهدى، هر دو را رد مى کند.
درباره امامت، با تعجب مى گوید:
اینها امام را به پادشاهان دنیوى و قدرتمندان حمل کرده اند، چه عالم باشند، چه جاهل، چه عادل باشند، چه فاسق.
سپس بر آنها خرده مى گیرد که با توجه به اینکه در روایات آمده است:
من مات و لم یعرف إمام زمانه، مات میتهالجاهلیه
کسى که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است.
حال براى شناخت این امام جاهل و فاسق چه ثمره اى وجود دارد که اگر کسى بمیرد و آن را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؟۲۱
 اما درباره حضرت مهدى، عجّل اللّه تعالى فرجه، نیز آنها وجود آن حضرت و بقایش را تا این زمان بعید مى شمارند.
ایشان در جواب مى گوید:
این استبعاد در نهایت سقوط است، زیرا دلایل طبى و نجومى محال بودن بقاى انسان بعد از ۱۲۰ سال را درست نمى داند، و همچنین ما مواردى از گذشتگان را سراغ داریم که عمرهاى طولانى داشته اند؛ مثل آدم و نوح و امثال آن دو و همچنین دجّال لعین که عمرش از زمان رسول خدا تا وقت خروج مهدى ادامه دارد.۲۲
 با توجه به مطالبى که بیان شد، اعتقاد مرحوم صدرالمتألهین به مهدى موعود، علیه السلام، و ظهور آن حضرت و همچنین مسأله رجعت، بر پایه آیات الهى و روایات معصومین، بنا نهاده شده و با عقل سلیم نیز هماهنگ است. همچنانکه در بعضى مباحث، براى اثبات مدعاى خود از برهان عقلى استفاده کرده است.

پى نوشتها:
۱. صدرالدین الشیرازى، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، قم، انتشارات بیدار، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۵، ج۴، ص۲۲۰.
۲. سوره حدید (۵۷)، آیات ۲۶ و ۲۷.
۳. تفسیر القرآن الکریم، ج۶، ص۲۹۸.
۴.نهج البلاغه (صبحى صالح)، کلمات قصار ۱۴۷.
۵. تفسیر القرآن الکریم، ج۶، ص۲۹۹ – ۳۰۰ و شرح الاصول الکافى، ص۴۶۰.
۶. سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۴.
۷. سوره مائده (۵)، آیه ۵۵.
۹. همان، ص۲۲۱.
۱۰. شرح الاصول الکافى، ص۴۶۱.
۱۱. تفسیر القرآن الکریم، ج۵، ص۵۲.
۱۲. همان، ص۵۳.
۱۳. همان، ج۷، صص۱۷۱ – ۱۷۲.
۱۴. صدرالدین شیرازى، محمد، مفاتیح الغیب، ص۳۷، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول ۱۳۶۳ عربى.
۱۵. تفسیر القرآن الکریم، ج۶، ص۳۰۱.
۱۶. سوره بقره (۲)، آیه ۳.
۱۷. تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۶۸.
۱۸. همان، ج۶، ص۵۰.
۱۹. مفاتیح الغیب، ص۴۸۷.
۲۰. تفسیر القرآن الکریم، ج۵، صص۹۲ – ۹۱.
۲۱. همان، ج۶، ص۳۰۲.
۲۲. همان، ص۳۰۱.
 

همچنین ببینید

من مهدى هستم‏

سيد جمال الدين حجازى‏اين ماجرا مربوط به شخصى است كه «حسن عراقى» نام داشت. او در زهد و معنويت به جايى رسيد كه همرديف بزرگان عصر خويش قرار ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *