کتابهاى غیبت بعد از امام حسن عسکرى، علیهالسلام
بعد از وفات امام حسن عسکرى و در زمان غیبت صغرى نیز کتابهایى درباره غیبت امام زمان تألیف شد از باب نمونه:
۱- حسن بن حمزه عبداللّه بن محمد بن حسن بن حسین بن على سجاد کتابى در غیبت تألیف نمود. او از بزرگان و فقهاى امامیه بوده و در سال ۳۵۸ق. وفات نموده است.۱
۲- عبداللَّه بن جعفر بن حسن حمیرى کتابى در غیبت نوشته است. او از بزرگان و شخصیتهاى بزرگ قم بوده و در حدود سال ۲۹۰ق. به کوفه رفت و اهل کوفه از وى استماع حدیث نمودند.۲
۳– حسن بن محمد بن یحیى معروف به ابن اخى طاهر نیز کتابى در غیبت ولى عصر نگاشته، و در سال ۳۵۸ق. وفات نموده است.۳
۴- محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانى معروف به ابن ابى زینب کتابى در غیبت تألیف نموده است. نجاشى دربارهاش مىنویسد:
محمد بن ابراهیم از بزرگان اصحاب و جلیلالقدر و صحیحالعقیده و کثیرالحدیث است. داراى کتابهایى است که یکى از آنها »الغیبه« است.۴
کتاب مذکور به چاپ رسیده و در دسترس مىباشد. مؤلف کتاب در اوایل غیبت صغرى متولد شده و چنانکه از خود کتاب معلوم مىشود در موقع تألیف کتاب هشتاد و چند سال از عمر شریف حضرت صاحبالامر مىگذشته است.۵
نعمانى از اصحاب مخصوص محمد بن یعقوب کلینى بوده که در سال ۳۲۹ق. یعنى سال وفات آخرین نایب امام زمان، على بن محمد سمرى وفات نموده است.
نعمانى به طورى که از کتابش معلوم مىشود تا اواسط قرن چهارم هجرى زنده بودهاست، زیرا محمد بن ابى الحسن شجاعى مىگوید:
نعمانى در سال ۳۴۲ق. کتاب غیبت را براى من قرائت نمود.۶
5- محمد بن قاسم بغدادى نیز کتابى در غیبت نوشته است. او از مشاهیر متکلمین امامیه و معاصر ابن همام بوده که در تاریخ ۳۲۸ق. وفات نموده است.۷
6- سلامه بن محمد بن اسماعیل ارزنى کتابى در غیبت تألیف نموده و از بزرگان و موثقین امامیه بوده و تلعکبرى در سال ۳۲۸ق. از او استماع حدیث نموده است. او در سال ۳۳۳ق. به شام رفت. بعداً به بغداد مراجعت نمود و در همانجا وفات کرد.۸
7- محمد بن شلمغانى نیز کتابى در غیبت نوشته است۹. وى معاصر حسین بن روح نایب سوم امام زمان بوده است. نجاشى در رجالش و شیخ در »فهرست« مىنویسد:
در آغاز امر، خوب بود ولى بعداً به حسین بن روح حسد ورزید و موضوعات باطلى را ادعا کرد و بدین جهت توقیعى در مذمت او از ناحیه مقدسه صادر شد و به دستور خلیفه وقت توقیف و به قتل رسید.۱۰
8- مظفر بن على بن حسین حمدانى – که اواخر زمان مفید را درک نموده – کتابى در غیبت نوشته است.۱۱
9- حنظله بن زکریا بن یحیى بن حنظله تمیمى نیز کتابى در غیبت نوشته است۱۲. شیخ طوسى در رجالش او را از جمله کسانى که از ائمه روایت نکردهاند ذکر نموده و مىنویسد:
از امامیه بوده و تلعکبرى از او حدیث شنیده و اجازه دارد.۱۳
10- احمد بن محمد بن عمران معروف به ابن جندى نیز کتابى در غیبت تألیف نموده است. نجاشى مىنویسد:
ابن جندى استاد من است و کتابهایى نوشته که از جمله آنها کتاب غیبت است۱۴. او در سال ۳۹۶ق. وفات نموده است.۱۵
11- محمد بن على بن حسین بن موسى بن بابویه قمى صدوق کتاب بزرگى در غیبت تألیف نموده به نام »کمالالدین و تمام النعمه« که به چاپ رسیده است. نجاشى دربارهاش مىنویسد:
از فقهاى بزرگ امامیه است و کتابهاى زیادى تألیف نموده که از جمله آنها کتاب غیبت است. و در سال ۳۸۱ ق. در رى وفات نمود.۱۶
شیخ طوسى در »الفهرست« مىنویسد:
محمد بن على بن حسین مرد جلیلالقدر و دانشمند بىنظیرى است و در حدود سیصد کتاب نوشته و از جمله آنها کتاب »غیبت« است.۱۷
12- محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شیخ مفید نیز چندین کتاب و رساله در غیبت تألیف نموده است. او از بزرگان علماى امامیه و استاد شیخ طوسى و نجاشى است و در سال ۳۳۶ق. تولد یافته و در سال ۴۱۳ق. وفات نمود.۱۸
13- على بن حسین بن موسى، معروف به سید مرتضى، کتابى در غیبت تألیف نموده به نام »المقنع«، نجاشى دربارهاش مىنویسد:
عالم بىنظیرى بوده، در علم حدیث و کلام و ادبیات دست داشت. و در سال ۴۳۶ق. وفات نمود.۱۹
شیخ طوسى نیز درباره او مىنویسد:
در علوم بىنظیر بود. در علم کلام و فقه و اصول و ادبیات تبحر داشت. کتابهایى نوشته که یکى از آنها کتابى است به نام »المقنع« در غیبت، در سال ۳۵۵ق. تولد یافت و در سال ۴۳۶ق. وفات نمود.۲۰
دفاع از اندیشه دوازدهامامى
چنانکه نوبختى در کتاب »فرق الشیعه« و سعد بن عبداللَّه اشعرى در »المقالات و الفرق« نوشتهاند، بعد از وفات امام حسن عسکرى پیروانش چهارده فرقه شدند. جمعیت قلیلى از آنان گفتند که امام حسن عسکرى فرزندى دارد و اوست مهدى موعود و غایب است. ولى طرفداران این عقیده، خیلى کم بودند، چنانکه نعمانى که در زمان غیبت صغرى مىزیسته مىنویسد:
این جمعیت کمى که در این عقیده پا بر جا ماندند همانهایى هستند که على بن ابیطالب دربارهشان مىفرماید: »در پیمودن راه حق از کمى نفرات وحشت نکنید«.۲۱
آن جمعیت کم هم کاملاً در تقیه و تحت فشار مخالفان بودند و نمىتوانستند عقیده خودشان را اظهار دارند. حتى جرأت نداشتند که نام امام غایب را در یکى از مجالس عمومى بر زبان جارى سازند. زیرا اگر چنین سخنى از دهان یک نفر صادر مىشد، جانش در معرض خطر قرار مىگرفت.
حسن بن موسى نوبختى و سعد بن عبداللَّه اشعرى که در همان عصر مىزیستهاند مىنویسند:
بر ما جایز نیست که درباره امام غایب بحث کنیم و در جستجویش باشیم زیرا جانمان در معرض خطر قرار مىگیرد. و ما حق نداریم امام دیگرى براى خودمان اختیار کنیم، زیرا خدا آن حضرت را براى ما انتخاب نموده و خودش بهتر صلاح ما را مىداند. و خود امام وظیفه خودش و اوضاع زمانه را بهتر مىداند.
امام صادق، علیهالسلام، با اینکه در بین مردم معروف، و ولادت و جایش معلوم بود باز هم مىفرمود:
هرکس مرا در مجلس عمومى ذکر کند خدا لعنتش کند.
یکى از اصحاب او را در بین راه ملاقات نمود ولى کناره گرفت. پس امام صادق، علیهالسلام، از او تشکر کرد و فرمود:
فلان شخص مرا در راه دید و صحبت و سلام کرد. در صورتیکه کار خوبى انجام نداد.
همچنین موسى بن جعفر، علیهالسلام، به اصحابش مىفرمود:
نام مرا در مجالس نبرید.
در صورتیکه آنان چنین بودند پس چگونه براى ما جمعیت اندک امکان دارد که نام آن حضرت را ببریم با اینکه مخالفین، با کمال جدیت در جستجوى آن حضرت مىباشند و از طرف خلیفه وقت چه ستمها مىشود و مراعات حقوق امثال او را نمىکنند. مگر امام حسن عسکرى، علیهالسلام، مورد تعدى صالح بن وصیف قرار نگرفت؟ مگر آن حضرت را زندان نکرد تا از نام و جاى فرزندش اطلاع پیدا کند.۲۲
فرقه دوازده امامى و معتقدین به وجود امام حسن عسکرى، در زمان غیبت صغرى، کاملاً در اقلیت بودند و بیش از حدّ، تقیه و تحفّظ مىنمودند و بدین جهت چندان مورد توجه واقع نمىشدند و بحث و انتقاد زیادى در عقیدهشان به عمل نمىآمد.
کتاب الغیبه نعمانى که در آن زمانها تألیف شده، ایراد و بحثهاى دامنهدار و مفصل در آن دیده نمىشود. و در آن به ذکر روایاتى که دلالت دارند بر اینکه ائمه دوازده نفرند و زمین هرگز از امام خالى نمىشود و روایات غیبت اکتفا شده است.
گاهى هم که بحثى به میان آمده به جوابهاى ساده و کوتاه اکتفا شده است. مثلاً بعد از ذکر روایات غیبت مىنویسد:
مردم مىگویند جانشین امام حسن کجاست و تا کى غایب خواهد ماند، در صورتى که هماکنون هشتاد و چند سال از عمرش مىگذرد؟ بعضى مىگویند: مرده است. بعضى اصل ولادت را انکار مىکنند و معتقدان او را مسخره مىنمایند و مدت هشتاد سال عمر را بعید مىشمارند و نمىدانند که خداوند قدرت دارد عمر ولى خود را طولانى گرداند. ما هم اکنون افرادى را مشاهده مىکنیم که صد سال یا زیادتر عمر دارند و حواس و قوایشان برجاست.۲۳
هرچه زمان غیبت طولانىتر مىگردید؛ تعداد معتقدان به غیبت ولى عصر زیادتر مىشد و دعوتشان علنىتر مىگشت و در اظهار عقیده خودشان بیشتر پافشارى مىکردند. و به همین نسبت، تعداد مخالفان آن عقیده نیز، افزایش مىیافت و زبان طعن و انتقاد و بحث و رد و ایرادشان بازتر مىشد. بطورى که وقتى زمان شیخ صدوق فرا رسید دائره مباحث و رد و ایرادها توسعه یافته بود.
{mospagebreak}
شیخ صدوق و مسأله غیبت
صدوق در اواخر زمان غیبت صغرى تولد یافت و در سال ۳۸۱ق. وفات نمود. او کتاب »کمال الدین و تمامالنعمه« را در اواخر عمرش تألیف کردهاست. اما علت تألیف کتاب یاد شده این بود که در آن عصر، از طرف فرقه اسماعیلیه که فرقه قابل توجهى بودند و فرقه زیدیه و طرفداران جعفر کذاب و اهل تسنن که اکثریت داشتند، ایرادات و اشکالاتى به فرقه امامیه وارد مىشد و بدین وسیله اذهان مردم را مشوب مىکردند. از این جهت شیخ صدوق، علیهالرحمه، کتاب »کمال الدین« را تألیف نمود. در اول آن کتاب اشکالات مخالفان را نقل مىکند و بدانها پاسخ مىدهد. و بخوبى از عقیده امامیه دفاع مىکند و بتفصیل درباره قائم آل محمد بحث مىکند.
شیخ مفید و مسأله غیبت
وقتى نوبت به شیخ مفید رسید باز هم دایره اشکالات توسعه یافته بود و مسأله امامت، یکى از مسائل قابل توجه شده بود. مفید در سال ۳۳۶ق. تولد یافت و در سال ۴۱۳ق. وفات نمود. موقعیت حساس و اهمیت مسأله امامت را از کتابهاى زیادى که مفید در آن عصر، در آن باره تألیف نموده مىتوان دریافت.
نجاشى کتابهاى زیر را از جمله کتابهاى مفید مىشمارد:
کتاب الایضاح فى الامامه، کتاب النقض على ابن عباد فى الامامه، کتاب المسائل العشره فى الغیبه، کتاب مختصر فى الغیبه، کتاب جوابات الفارقیین فى الغیبه، کتاب نقض الامامه على جعفر بن حرب، کتاب النقض على الطلحى فى الغیبه، کتاب المسأله على الزیدیه، کتاب نقض الامم فى الامه، النقض على غلام العجرانى فى الامامه، کتاب النقض على النصیبى فى الامامه، الرد على لکرابیسى فى الامامه، کتاب الجوابات فى خروج المهدى، کتاب الرد على ابن رشید فى الامامه، کتاب الرد على ابن الاخشید فى الامامه، کتاب العهد فى الامامه.۲۴
سید مرتضى و مسأله غیبت
سید مرتضى در سال ۳۵۵ق. تولد یافت و در سال ۴۳۶ق. وفات نمود. سید مرتضى از استادان شیخ طوسى بوده است. در آن عصر نیز دائره ردّ و ایراد باز هم تا حدودى توسعه یافته بود لذا سید مرتضى قدّ علم کرد و کتاب بزرگى پیرامون امامت تألیف نمود به نام »الشافى«. او در این کتاب تمام مسائل امامت را مورد بحث و بررسى قرار داده و اشکالات و ایرادات مخالفان را پاسخ داده و درباره امام غایب بتفصیل وارد بحث شده است. علاوه بر آن کتابى هم در خصوص غیبت تألیف نموده به نام: »المقنع«.
شیخ طوسى و مسأله غیبت
سید مرتضى در سال ۴۳۶ق. درگذشت و منصب زعامت و ریاست امامیه به شیخ طوسى، علیهالرحمه، محول شد. در آن عصر فرقه دوازده امامى، کاملاً معروف و سرشناس بودند و مناقشات و مباحثات مذهبى مخصوصاً در مسأله امامت به اوج خود رسیده بود. افکار عالى شیخ مفید و سید مرتضى و سایر دانشمندان در پیرامون امامت، در بلاد اسلامى مخصوصاً بغداد پخش شده بود و بدین جهت، حملات و ردّ و ایرادهاى مخالفان متوجه محیط علمى بغداد بود. فرقه اسماعیلیه و زیدیه به وسیله زبان و قلم به مبارزه مىپرداختند، اکثریت مسلمین یعنى اهل تسنن نیز که تا آن روز کاملاً به خطر توجه نداشتند، در مقابل امامیه بسیج شدند.
اما محیط علمى بغداد، با تمام این اوضاعف خطرناک آماده تبلیغ و مبارزه شده و فداکاریها و مبارزات علمى شیخ مفید و سید مرتضى و سایر دانشمندان جهان اسلام را متوجه بغداد ساخته بود. در چنین محیط پر انقلاب و غوغایى، از طرف خلیفه وقت »القائم باللّه« کرسى کلام رسماً به شیخ طوسى واگذار شد و او در چنین موقعیت حساس و خطرناکى قرار گرفت و به پیکارهاى علمى و دفاع از عقیده تشیع مشغول گشت.
در اثر مساعى و فداکارى آن دانشمند مبارز، و استادان از خود گذشتهاش بود که فرقه دوازده امامى که تا مدتى قبل، فرقه گمنامى شمرده مىشد به یک مذهب علمى، فعال و مبارز تبدیل شد. تبلیغات شیخ و استادان فداکارش به حدى مؤثر واقع شد که اذان رسمى شهر بغداد بر طبق عقیده شیعه خوانده مىشد. و بر درب اکثر خانههاى شیعیان نوشته بود: محمد و على بهترین مردم هستند. و بسیارى از امراء و بزرگان به مذهب امامیه متمایل شده بودند و از آنان طرفدارى مىکردند. سنّى و شیعه در مجلس درس شیخ حاضر مىشدند و از سخنان علمى وى بهرهمند مىگشتند. کار فداکارى کلامى و تبلیغى شیخ به جایى رسید که مخالفان، از پاسخ علمى عاجز شدند و کار به دست عوام افتاد و ناگهان به شیعیان حمله نمودند و محیط شهر بغداد را تصرف کردند و شعارهاى محمد و على را که بر درب خانهها بود محو ساختند و اذان شهر را بر طبق مذاق خودشان درآوردند و کتابخانه بزرگ و نفیس امامیه را که بهترین نسخههاى خطى در آن موجود بود آتش زدند و ضربه بسیار سنگین و غیر قابل جبرانى بر پیکر علمى جهان تشیع وارد ساختند.
ما قصد نداریم تاریخچه زندگى شیخ را بنگاریم و در صدد نیستیم مشرب کلامى شیخ را بتفصیل تشریح کنیم و امیدواریم دانشمندان، آن شعبهها را بخوبى بررسى نمایند. هدف ما بیان فهرستى از داستان غیبت ولى عصر و عقیده شیخ طوسى در این باره است. لذا سخن را در همین موضوع متمرکز مىسازیم.
شیخ طوسى کتاب »الشافى« استادش سید مرتضى را در زمان حیات استاد، تلخیص و تألیف کرد و در جلد اول و چهارم آن کتاب، درباره امام زمان، علیهالسلام، بحث نمود. علاوه بر آن، کتاب جداگانهاى در خصوص امام زمان، علیهالسلام، تألیف نمود و در مقدمه آن کتاب نوشت:
شیخ بزرگوار به من دستور داد که کتابى درباره غیبت صاحبالزمان و سبب دوام غیبت و پاسخ شبهات مخالفان بنویسم. من با وجود کمى فرصت و ناراحتى روحى و موانع روزگار خواهش او را پذیرفتم و بطور اختصار آن مطلب را تعقیب خواهم کرد.۲۵
در وقتى که شیخ به تألیف کتاب »الغیبه« مشغول بوده در حدود ۱۹۲ سال از عمر امام زمان، علیهالسلام، مىگذشته است. زیرا در کتاب مذکور مىنویسد:
اکنون که سال ۴۷۷ق. است من به نوشتن کتاب اشتغال دارم.۲۶
چنانکه از مقدمه کتاب پیداست تألیف غیبت، در زمانى صورت گرفته که شیخ از هر جهت تحت فشار و شکنجه روحى قرار داشته و مخالفان اسباب اذیت و آزارش را فراهم مىساختهاند. مخالفان چندین مرتبه خانه و کتابخانهاش را مورد تجاوز قرار دادند تا در مرتبه آخر در سال ۴۴۹ یا ۴۴۸ق. خانهاش را خراب نمودند و کتابخانهاش را آتش زدند و نوشتههایش را غارت کردند و کرسى کلامش را سوزانیدند و خودش ناچار شد از ترس دشمنان فرار کند و به نجف منتقل گردد.
مؤلف، با آن همه گرفتارى و در اوضاع آشفته و خطرناک بغداد به تألیف کتاب غیبت اشتغال داشت. ابتدا با ادلّه و براهین متعدّد، وجود امام دوازدهم یعنى فرزند بلافصل امام حسن عسکرى را اثبات مىکند؛ سپس به شبهات اسماعیلیه، زیدیه، کیسانیه، ناووسیه، واقفیه، فطحیه و سایرین جواب مىدهد. و عقائدشان را ابطال و در هر مورد روایات مناسبى را از باب نمونه نقل مىکند.
شیخ طوسى در این کتاب روایات غیبت مهدى موعود را نقل کرده و براى رفع استبعاد از غایب شدن پیغمبر در غار و »شعب ابیطالب« و غایب شدن خضر و یوسف و موسى و یونس و اصحاب کهف و غیبتهاى منسوب به بعضى از پادشاهان فرس، و حکماى روم و هند تمسک مىجوید.
براى رفع استبعاد از طول عمر آن جناب، به عمر حضرت نوح و خضر و دجّال و سلمان فارسى و لقمان حکیم و گروه دیگرى استدلال مىنماید. و درباره طول عمر آن جناب که در آن زمان در حدود ۱۹۲ سال بوده مىنویسد:
چنین عمرى بر خلاف طبیعت هم نیست. زیرا افراد دراز عمرى دیده و شنیده شده است. و خدا هم قدرت دارد که هر کس را خواست عمر درازى عطا کند و زنده و جوان باقى بدارد. چنانکه اهل بهشت در بهشت جوان مىمانند و پیر نمىشوند.
و در فلسفه غیبت ترس از کشته شدن را ذکر مىکند.
و در فایده امام غایب مىگوید:
وجود امام لطفى است و تصرف کردن در امور لطف دیگر. خدا به وسیله ایجاد امام لطف خودش را به عمل آورده و فردى را که براى اداره اجتماع لازم است آفریده و حجت را بر مردم تمام کرده تا اگر خواستند از وجودش بهرهمند گردند، بتوانند و زبان معذرتشان منقطع شود. و تصرف کردن در امور مردم و خوددارى از دخالت و هدایت، از جانب خود مردم است و آنانند که اسباب رعب و ترس و غیبت او را فراهم ساختهاند. و از جانب خدا کوتاهى به عمل نیامده است.
شیخ طوسى نسبت به موقعیت زمانى و مکانى و فرصت کمى که داشته بخوبى از غیبت حضرت ولى عصر، علیهالسلام، دفاع نموده و به شهادت و اشکالات مخالفان پاسخ داده است.{mospagebreak}
کتابهاى غیبت بعد از شیخ طوسى
در خاتمه، لازم به ذکر است که بعد از شیخ طوسى نیز کتابهاى زیادى در پیرامون غیبت ولى عصر، علیهالسلام، نوشته شده است ولى مندرجات آنها همان مطلبى است که شیخ مفید و سید مرتضى و شیخ صدوق و شیخ طوسى، علیهمالرحمه، تحقیق کردهاند. تغییر صورت پیدا کرده و مطلب تازه در بین آنها کم است. بر روى هم باید اعتراف کرد که موضوع مهدى موعود گر چه از لحاظ حدیث بسیار غنى و قابل شک و شبهه نیست و محدثین بزرگوار اسلام رسالت خویش را به انجام رسانیدهاند ولى هنوز مشکلاتى دارد و محتاج به تحقیقات عمیق و بررسیهاى بیشترى است.
پىنوشتها:
×. برگرفته از کتاب »پیداى نهان« ویژهنامه نیمه شعبان ۱۴۱۹ق. ستاد بزرگداشت نیمه شعبان مسجد آیهاللّه انگجى تبریز.
۱- رجال نجاشى، ص۵۱.
۲- رجال نجاشى، ص۱۶۲.
۳- نجاشى، ص۵۱.
۴- رجال نجاشى، ص۲۹۷.
۵- غیبت نعمانى، ص۸۰.
۶- غیبت نعمانى، ص۲.
۷- آغا بزرگ تهرانى، الذریعه، ج۱۶ و کتاب تأسیس علوم الشیعه العلوم الاسلام، ص۳۸۰.
۸- رجال نجاشى، ص۱۴۵ و رجال شیخ، ص۴۷۵ و فهرست شیخ، ص۱۰۷.
۹- آغا بزرگ تهرانى، الذریعه، ج۱۶.
۱۰- رجال نجاشى، ص۲۹۲ و رجال شیخ، ص۱۷۳.
۱۱- الذریعه، ج۱۶.
۱۲- رجال نجاشى، ص۱۱۳.
۱۳- رجال شیخ، ص۴۶۷.
۱۴- رجال نجاشى، ص۶۷.
۱۵- شوشترى، قاموسالرجال، ج۱، ص۴۱۵.
۱۶- رجال نجاشى، ص۳۰۶.
۱۷- فهرست شیخ، ص۱۸۴.
۱۸- رجال نجاشى، ص۳۱۱ – ۳۱۵.
۱۹- رجال نجاشى، ص۲۰۶.
۲۰- فهرست شیخ، ص۱۲۵.
۲۱- غیبت نعمانى، ص۹.
۲۲- فرق الشیعه، ص۱۳۲ و المقالات و الفرق، ص۱۰۴.
۲۳- غیبت نعمانى، ص۸۰.
۲۴- رجال نجاشى، ص۳۱۱ – ۳۱۵.
۲۵- غیبت شیخ طوسى، ص۲.
۲۶- غیبت شیخ طوسى، ص۷۸.
ماهنامه موعود شماره ۱۶