مقالات

سردرد ملکه

سید جمال الدین حجازیسردرد ملکه شدید شده بود وهر چه از شب می گذشت بر شدتش افزون می گشت. ملکه آن شب را بادرد و نج سپری کرد و ناله زد واشک ریخت. ...

بیشتر بخوانید »

من مهدی هستم

سید جمال الدین حجازیاین ماجرا مربوط به شخصی است که «حسن عراقی » نام داشت. او در زهد و معنویت به جایی رسید که همردیف بزرگان عصر خویش قرار گرفت ...

بیشتر بخوانید »

ردّ پا

پیرزن نگاهش را از حیاط کوچک که کم کم از برف سفیدپوش می شد ، گرفت و آهی کشید. بخار کمی روی نایلون پلاستیکی که به جای شیشه شکسته قرار گرفته بود ...

بیشتر بخوانید »