پیرمرد دستهای چروكیدهاش را به هم حلقه كرد. لحاف را روی شانههایش كشید. حیدر شرمنده از سرمایی كه تا مغز استخوان پدر پیرش را میلرزاند، ...
Read More »برای مسلمانان میانمار
سروده شد با دلی سوخته برای مسلمانان میانمار كه در خاموشی جهان، میسوزندبه این آتش برس! هیزم مهیّا كن! مهیّاتر!گلستانیم ما در آتش نمرود ...
Read More »بچّههای دو كوچه بالاتر
تقدیم به تمامی كودكانی كه میمیرند تا مدالی بر سینه سربازی نصب شودبچّههای دو كوچه بالاترزیر توپ و تفنگ میخوابندآسمان را لحافشان ...
Read More »شوق ظهور
شوق ظهورمولا! سلام، جز غم دوری ملال نیستدارم هزار سینه سخن ... كو؟ مجال نیستآلودهست آب و هوای جهان، عزیز!آبی درون چشمه دنیا، زلال ...
Read More »دستهای پشت پرده گرانی کاغذ …
سالها پیش کتابی درباره اوضاع و احوال آلمان بحرانزده بعد از جنگ جهانی اوّل و پیش از به قدرت رسیدن آدولف هیتلر خوانده بودم. شاید یکی از ...
Read More »روح سلام در تن هستی
روح سلام در تن هستیای جان جان جان جهانهای مختلف!ایمان عاشقانه جانهای مختلف!روح سلام در تن هستی که زندهایهمواره در نسوج زبانهای ...
Read More »چشم به راه
چشم به راهدر بر گرفته خلوت دل را غبارهاای علّت شکفتن گل در بهارهابا چلچراغ و آینه و آب، سالهاستصف بستهاند در طلبت بیقرارهارقصیست ...
Read More »تو در کدام ثانیه میاُفتی اتّفاق؟!
تو در کدام ثانیه میاُفتی اتّفاق؟!حالا سه شب گذشته که من توی این اتاق...شبهای من ولی همه بی ماه ... بیچراغ فنجان چای سرد شده ... رختهای ...
Read More »گمارده
از خواب بیدار شد ... پیشانیاش خیس عرق شده بود. از جا بلند شد و زیر نور ماه به حیاط رفت و کوزه آب را برداشت، چند جرعه آب خورد، نفس عمیقی کشید و ...
Read More »چشم به راه تو
چشم به راه توای خوب! چشم عالم و آدم به راه توستخورشید، زنده در هوس روی ماه توستهر صبح میدمد به امید تو آفتابچشم سپیده بر خطّ خال سیاه ...
Read More »