آثارتربیتى انتظار

گفتگوباحائرى‏شیرازى

موعود: با سپاس از اینکه اجازه فرمودید خدمتتان برسیم و از محضرتان استفاده بکنیم. موضوع اصلى بحث مساله آثار تربیتى انتظار است. اما در مورد مفهوم انتظار فرج و اینکه چه اراده‏اى از این مفهوم مى‏شود، دیدگاههاى متفاوتى هست، هم در گذشته و هم در حال حاضر. هر کس با دیدگاهى با مساله انتظار فرج برخورد کرده است و مفهومى خاص از انتظار فرج ارائه داده است و بر اساس همین مفهوم هم مشى اجتماعیش را شکل داده است. با توجه به اهمیت مساله و اینکه هر مفهومى که ما از انتظار فرج اراده بکنیم، در عمل اجتماعیمان تاثیر مى‏گذارد، به عنوان اولین سؤال بفرمائید که اصلا مفهوم انتظار فرج از نظر شما چیست و حضرت‏عالى دیدگاههاى مختلفى را که در این زمینه هست چگونه ارزیابى مى‏کنید؟

آیت‏الله‏محى‏الدین‏حائرى‏شیرازى: بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم، هر مطلب مفید و مثبتى قابل تحریف است، مى‏شود با اندک تصرفى، اندک دخالتى مطلب راازمسیر خودش منحرف کرد، شیطان کارش همین است که یک مطلب اصیل را وارونه کند، دین براى یک امرى است، شیطان از دین چیز دیگرى مى‏سازد. این همه کسانى که انسانهاى بسیارى را منحرف کرده‏اند، یعنى دین جعل کرده‏اند، حقیقت دین را مسخ کردند، شد یک چیزى که شیطان‏پسند باشد، انتظار هم از این قبیله مستثنى نیست، شیاطین بهترین کارشان براى خودشان همین هست که انتظار را از معنى اصلى خودش دور کنند، معنى انحرافى برایش درست کنند، پس معنى‏اصیل انتظار را ببینیم‏چیست تا معنى انحرافیش مشخص بشود.

معنى اصیل انتظاراین است که انسان در خودش زمینه آمادگى براى اطاعت و پیوستن به آن حضرت‏را پیدابکندو همچنین‏زمینه را براى آن حضرت آماده کند. یعنى هم خودش آماده باشد براى پیوستن به آن حضرت، هم براى آن حضرت زمینه‏سازى بکند. بعضى‏ها یک بعد انتظار را گرفته‏اند و آن اینکه مى‏گویند آن حضرت تا نیاید امور اصلاح نمى‏شود اما اینکه آیا لازم است که ما کارى کنیم تا براى آن حضرت زمینه هموارتر بشود، این را مى‏گویند به ما مربوط نیست، این برداشت غلطى از انتظار است، این یاس است، این انتظار نیست. مى‏گویند از دست ما کارى ساخته نیست. صاحبش مى‏آید خودش امور را اصلاح مى‏کند، خیر از دست‏شما کارى ساخته است، بعضى جایگاه تقدیر را و جایگاه مقدرات را نشناخته‏اند، جایگاه تقدیر و مقدرات این نیست که از انسانها سلب اختیار کنند، سلب قدرت کنند، تقدیر جاى خودش را دارد، قدرت و اختیار انسان هم جاى خودش را دارد و به دلیلى که انسان مختار است و خدا امانت قدرت را به انسان داده است، این زمینه انتظار فراهم مى‏شود. چرا؟ چون آن روزى که آن حضرت مى‏آید اینطور نیست که ایشان از انسانها، سلب قدرت مى‏کند و انسانها را به راهى که مى‏رود مجبور مى‏کند، اگر بنا بر چنین کارى بود نیاز به انتظار نبود، در همان سال وقتى که ایشان چهار ساله بودند، نه، وقتى که ایشان ده یازده ساله بودند یا پانزده ساله بودند یا بیست‏ساله بودند اگر بنا بر اکراه بود خوب همان موقع اقدام مى‏شد نیاز نبود که این همه زمان بگذرد و قرآن مکررا مى‏فرماید:

«انلزمکموها و انتم لها کارهون‏» (1)
با اینکه شمابدتان مى‏آید و کراهت دارید، شما را به قضیه ملزم بکنیم؟ یا مى‏فرماید:

«انما انت مذکر لست علیکم بمصیطر»; (2) «لست علیهم بوکیل‏» (3) پس این مجموعه‏ها نشان مى‏دهد که آن حضرت در انتظار مساعدشدن شرایط و اذن پروردگار جل و اعلى است، پروردگار متعال هم برنامه‏اش این نبوده است که مردم عوض نشدند او عوض کند، چه ظهور، چه غیبت، جزء این آیه هستند: «ان‏الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم‏» (4) آن روزى که غیبت صورت گرفت، باز باعثش مردم شدند، مردم یک کارى کردند که نعمت ازشان سلب شد و آن روزى که حضور پیدا بشود قبلش مردم عوض شده‏اند، «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم‏» (5) یا مى‏گوید: «ان عدتم عدنا» (6) اگر شما برگردید ما برمى‏گردیم، گاهى هم در توبه راباز مى‏کند و خدا لطفى مى‏کند درآنجاو مى‏گوید: «تاب‏علیهم‏لیتوبوا» (7) ملاحظه وضعیتشان و ضعفشان را کرده است، نظرى کرده است، اجازه داده است که دلشان بشکند و توبه کنند، آن هم جایگاه خودش را دارد. پس اصل غیبت که شروع شد از ناشکرى شروع شد، کارى با امام یازدهم کردند شیعیان که با هیچ‏کدام از امامان نکردند، یک نامه‏اى به ایشان نوشتند که پولهایى را که ما خدمتتان فرستادیم شما بیلانش را به ما بگویید در «تحف العقول‏» حضرت پاسخشان را اینطورى دادند که اگر این امامت امر مستمرى است چرا این سؤال از یکى از پدران من نشد، چرا آنها متهم به این معنا نشدند؟ بعد از آن حضرت نپذیرفت و دستور فرمود پرده سیاهى در اتاق ایشان آویختند، مردم مى‏آمدند از پشت پرده سؤال مى‏کردند و مى‏رفتند. این هم پرده غیبت است. این حرکت است، چون خداى تعالى مى‏توانست آسمانها و زمین رادر یک لحظه خلق کند اما آنها را شش روزه آفرید، در روایت داریم که اى براى «اناته‏» است، «تانى‏» است، خداوند «تدرج‏» را دوست دارد، این متین‏تر است. پس اول غیبت کبرى است‏با نواب لاعلى التعیین[غیرمعینى]، که حضرت دیگر تعیین نمى‏کنند، قلوب مردم به سمتى برود و آمادگیشان و ساخته‏شدنشان براى ظهور، معناى انتظار این است که هم خودش را فرد آماده کند براى پیوستن به آن حضرت، و هم دیگران را براى این کار تشویق کند و براى این کار تمهید مقدمات کند. در یک مصداق کوچک مى‏شود اینطورى مثال زد، امام راحل، قدس‏سره، در نجف بود و مردم آرزو داشتند بیاید ایران، همکارى با او مى‏کردند با اینکه در بینشان نبود، نوارش را تکثیر مى‏کردند، صحبتش را اشاعه مى‏کردند، ذکر خیر او مى‏کردند، اطلاعیه به نفعش مى‏دادند، کار برایش مى‏کردند، تا امام رفتند به پاریس. باز هم مردم در اینجا تظاهرات مى‏کردند، راهپیمایى مى‏کردند، آن اندازه تلاش کردند، کار کردند، تا حکومت‏شاه را فلج کردند، تا امام آمد و حکومت هم نتوانست کارى بکند، این نقش مردم بود. آمدن امام بر اساس کار و حرکت و تلاش مردم است، از مردم حرکت، از خدا برکت، نتیجه‏اش این شد که آمد. ظهور هم مثل همین است، در قبل از ظهور هم باید، اینهایى که دوستان آن حضرت هستند، آنچنان کار کنند که دشمنان آن حضرت فلج‏بشوند. آنچنان تبلیغ کنند، ترویج کنند، نام ببرند که اسم آن حضرت، انتظار آن حضرت، آمدن آن حضرت، یک امر شایع و رایجى بشود. این مى‏شود انتظار حقیقى. بعضى‏ها مى‏گویند ما چکار داریم که مى‏آید ما خودمان اصلاح مى‏کنیم، این غلط است، این عینا مثل قضیه دعاست، فرد مى‏گوید من در مساله روزى باید کار کنم، دعا یعنى چه، یکى دیگر مى‏گوید، دعا مى‏کنم، کار یعنى چه؟ اما دستور این است که انسان کار بکند، دعا هم بکند، اگر دعا بکند و کار نکند، روایت داریم چند دسته دعایشان مستجاب نیست، یکیش این است که کسى در خانه بنشیند و بگوید «اللهم ارزقنى‏» مى‏گوید خداوند متعال به تو دست داده است، پا داده است، اینها وسایل روزى است، صلاح دانستم مى‏دهم، مى‏روى بیرون ممکن است صلاح ندانم و ندهم. تو معذورى، در مساله انتظار تلاشمان را باید بکنیم، دعا هم باید بکنیم، دعاى براى تعجیل ظهور و تلاش براى آن. خداوند متعال نمونه دعاى مستجاب را اینجورى مى‏گوید، موسى علیه‏السلام، وقتى رسید به چاه دید که عده‏اى در اطراف چاه جمع شده و مى‏خواهند به گوسفندانشان مى‏خواهند آب بدهند، دو زن هم در آنجا ایستاده‏اند و منتظرند. آمد پیش آنها و گفت‏شماء چه چیزتان است؟ «قال ما خطبکما قالتا لا نسقى حتى یصدر الرعاء» (8) گفتند: جلوى‏چشم‏این‏چوپانهاآب نمى‏دهیم، تااینها بروند «فسقى‏لهما»رحم کرد به اینها و برایشان آب کشید، «ثم تولى الى الظل‏» (9) در آفتاب نایستاد و دعا کند، مى‏خواست در حال خودش باشد. از این جهت رفت توى سایه، «فقال رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر» (10) کارش را کرد، بعد دعایش را هم کرد، ما داریم در روایت «ارحم ترحم‏» رحم کرد به آنها خدا هم به او رحم کرد. تلاش کرد در حد خودش براى دیگران، اما فرج شد براى خودش، از این جهت مى‏گویند دعا کنید براى فرج ما که فرج مى‏شود براى خودتان، موسى، علیه‏السلام، آب کشید براى دختران شعیب اما فرج شد براى خودش، در آن وقتى که درخواست مى‏کرد «لما انزلت الى من خیرفقیر» ما نمى‏دانیم چه خیرى مى‏خواهد، على، علیه‏السلام، مى‏داند، مى‏فرماید: «والله ماساله الا خبزا یاکله‏» (11) منظور موسى از خبز یک تکه نان بود، یک کف دست نان، از بس علف خورده بود «لانه کان یاکل بقله‏الارض و لقد کانت‏خضره‏البقل ترى من شفیف صفاق بطنه‏» (12) از زیر وست‏شکمش سبزى علف پیدا بود، پیداست که همه چربى بدنش آب شده بود در این مدت، این خیلى حرف است که على،علیه‏السلام، مى‏فرماید: سبزى علف از زیر پوست‏شکمش پیدا بود، موسى علیه‏السلام چقدر پوستهایش نازک شده بود و چقدر هم علف خورده بود، اما با این همه علف خوردن به کسى نگفت‏یک تکه نان به من بده، مناعت طبع موسى را نشان مى‏دهد. خوب گاهى انسان از خدا یک پاره نان مى‏خواهد، او به‌اندازه حاجتش مى‏خواهد خدا به‌اندازه کرمش به او مى‏دهد. خدا براى او مساله زن را حل کرد، مساله اشتغال را حل کرد، مساله مسکن را حل کرد، الان مساله جوانان ما و احتیاجات عمده جوانان ما این چهار تاست، شغلى، خانه‏اى، همسرى، بعد هم براى ادامه تحصیل کنکور بدهند و وارد دانشگاه بشوند، خداوند متعال همه اینها را براى موسى علیه‏السلام فراهم کرد. اول گفت: «انى ارید ان انکحک احدى ابنتى هاتین‏» (13) همه مى‏روند سراغ فردى که او پیشنهاد کند به پدرزن، پدرزن پیشنهاد مى‏کند به داماد، یکى از این دو تا دختر را مى‏خواهم به تو بدهم، این از زنش، «على ان تاجرنى ثمانى حجج‏»; (14) هشت‏سال برایم کار کنى، این هم از شغلش، الان که مى‏خواهد دست توى این سفره بکند بر اساس قرارداد است، میهمان نیست، تصدقى و اعانت و اینها نیست، از همین امشب غذایى که مى‏خواهد بخورد بر اساس این است که مى‏خواهد کار بکند، از حالا جزء قرارداد است. چون اجیر اینهاست‏باید به اجیر مسکنش را هم بدهند، چون کار مى‏کند، در مقابل کار مسکن مى‏گیرد و زن مى‏گیرد و قوت و غذا و بالاتر از هر سه اینها دانشگاه است، چه استاد دانشگاهى بهتر از شعیب و دانشگاهى بهتر از تربیت پیغمبر، شما دانشگاه تربیت معلم یا تربیت مهندس دارید اما اینجا دانشگاه تربیت پیغمبر است، خوب او یک تکه نان خواست، اینطورى بهش دادند، خدا به ما مى‏آموزد عمل کنید، دعا هم کنید، در انتظار هم، هم عمل، هم دعا، هر کس بگوید من تلاش مى‏کنم براى آن حضرت، دعا نمى‏کنم، اشتباه مى‏کند. هرکس بگوید من دعا مى‏کنم، کارى از دست ما ساخته نیست، ما فقط نشسته‏ایم. پس آنها انتظار افراطى و تفریطى و این هم حد وسط، حد اعتدال، این نوع انتظار، اثر تربیتى‏اش این است که من مى‏گویم. من براى اصلاح عالم، هر کارى را مقدورم شد مى‏کنم، هر چه را که نتوانستم او مى‏آید تکمیلش مى‏کند، ما مى‏خواهیم این عالم را بسازیم، هر اندازه‏اش را که بتوانم مى‏کنم، او مى‏آید تکمیل مى‏کند، من وقتى که بدانم که این کار من دیگر کسى دنبالش را نمى‏آورد، انگیزه کارکردن از من گرفته مى‏شود، وقتى که من مى‏دانم بالاخره دیگران مى‏آیند و این امور درست مى‏شود، من هیچ نگران نیستم، چقدر از کار را مى‏کنم، طلبه تربیت مى‏کنم که برود انصار ایشان بشود. چون مى‏دانم که آقا بعدا از اینها استفاده مى‏کند. هیچ نگرانى نیست، خستگى، افسردگى حاصل نمى‏کند، اثر دیگرش این است که انسان در حین انتظار این حکومتهایى که هست قبول ندارد مى‏گوید اینها طاغوتند، الا یک حکومت انتظار که اهل انتظار باشد، آن حکومت را قبول دارد. بیعت‏با اینها نمى‏کند چون منتظر است که با آقا بیعت کند، ببینید کسى که منتظر است از آن سفره بخورد، از این سفره نمى‏خورد، مى‏گوید سفره ما بعد از این هست. خودش را از این ضعیت‏سیر نمى‏کند، حالش، حالت مسافر مى‏شود، آن حال منتظر است، حال منتظر یک حال قائم است نه یک حال قائد، ببینید شما نشسته باشید بخواهید از این طرف اتاق نشسته بروید آن طرف اتاق، چقدر طول مى‏کشد و چقدر زحمت دارد، اما اگر برخیزید چقدر راحت مى‏توانید کار کنید. توان انسان را انتظار بالا مى‏برد، ببینید بعضى مى‏پرسند مثلا چه‏کار مى‏کند؟ «جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس‏» (15) این کعبه را اینطورى نگاهش نکن. هر که به این کعبه معتقد باشد از جایش برمى‏خیزد، مى‏گوید دیگران دل به دنیا بسته‏اند، نشسته‏اند سر سفره دنیا همین را کرده‏اند خانه و مسکن، این بیت‏الله انسان را از خاک بلند مى‏کند، انسان را سراپا بلند مى‏کند، انتظار هم همین‏طور است، انتظار انسان را سرپا مى‏کند، روحیه به انسان مى‏دهد، یک اثر دیگر انتظار این است که به انسان سنخیت مى‏دهد با آنها، چون به خودش مى‏گوید من منتظر آنها هستم اما اگر آنها آمدند و گفتند ما تو را قبول نداریم، چه‏کار کنم؟ قرآن را مشاهده مى‏کند که طالوت گفت که «ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منى و من لم یطعمه فانه منى الا من اغترف غرفه‏بیده‏». (16) خوب مى‏گوید آقا امام زمان علیه‏السلام هم که قیام مى‏کند اول جنودش‏313 نفر است، طالوتیها هم که‏313 نفر بودند پس وقتى که در۳۱۳ این دو تا مشترکند، جنگ بدر هم‏313 تا بوده است، پس یک مشترکات دیگرى هم دارد. نه همین شرب که به من بگوید هر کس خورد با ما نیست، هر کس نخورد از ماست مواظب مى‏شود که از قدرتش سوء استفاده نکند، از آنچه که در اختیارش هست، «الا من اغترف غرفه بیده‏» تا «من لم یطعمه فانه منى‏»بشوى، پس انتظار این خاصیت را دارد که دریچه‏اى است‏بسوى نور. {mospagebreak}

انتظار مى‏گوید اصلا آن حال تو این نیست منتظرش شو، و همین مى‏شود نفس‏کش او، زمینه تنفس او، مثل نماز، نماز براى انسان تنفس است، که این همه فانى، این همه کوچک، این هم یکجور دیگر بازى، یک طرفى هست که انسان با آن بازى نکند، وگرنه این همه عالم را ببیند، اگر این نماز نباشد، این انسان دق مى‏کند و انتظار هم نباشد انسان مؤمن دق مى‏کند. پس اثر روحى مى‏گذارد، اثر تربیتى مى‏گذارد، اثر اخلاقى مى‏گذارد و بالاتر از همه ایشان گفته‏اند: شما دعا کنید براى تعجیل فرج ما که همین کار، فرج خود شماست.

موعود: ببخشید در صحبتهاى شما نکته‏اى بود، در ارتباط با برخورد شخص منتظر با حکومتهایى که در زمان غیبت وجود دارند، این نکته ممکن است این سؤال را پیش بیاورد که پس حرکتى که در کشور ما براى تشکیل یک حکومت اسلامى ایجاد شد، چگونه باید توجیه کرد؟ این حرکت چگونه با مساله انتظار قابل جمع است؟

آیت‏الله‏محى‏الدین‏حائرى‏شیرازى: جمهورى اسلامى خصلت‏بالایش همین انتظار است، امام راحل همیشه مى‏فرمود «ما منتظر طلوع خورشیدیم‏»، «ان شاءالله این حکومت را ما به صاحب اصلیش بسپاریم‏»، نسبت‏به غیر این حکومت‏بله، بگوید آنها فاسقند، آنها فاسدند، آنها موانع راهند، از من نیستند، من از اینها نباشم، امانسبت‏به این حکومت‏باید معتقد باشد، براى پیوستن به آن حضرت آمادگى داشته باشد که افراد را به حضرت ملحق کند، اما اینکه کار آن حضرت را این حکومت مى‏کند، خیر، آنطورى که حضرت اقامه عدل مى‏کنند، اینها هم مى‏توانند، نه، اینها مى‏توانند زمینه‏چینى کنند، چرا، بعضى از امور را هم اینها تجربه کنند که زمینه فراهم بشود، مثلا ما مى‏گوییم ولایت مطلقه فقیه، خوب کسى که به ولایت مطلقه فقیه معتقد بود و راضى شد به ولایت مطلقه امام به طریق اولى حاضر مى‏شود که براى غیر معصوم ولایت مطلقه قائل بود و اینطورى از آن اطاعت کرد، تمرینى مى‏شود براى اطاعتش از معصوم و معمولا هم اینطور بزرگان وقتى که مى‏آیندیکضرب‏نمى‏آیند، یک‏امتحانى مى‏کنند، یک‏آزمایشى مى‏کنند، یک سر و چشمى آب مى‏دهند و بعد مى‏آیند. هر عاقلى اینطورى است، امام حسین،علیه‏السلام، وقتى که کوفیان این همه نامه نوشتند، مسلم بن عقیل را فرستاد که سالى که نکوست از بهارش پیداست، با ایشان چه کنند. معلوم مى‏شود که با آن حضرت چه مى‏کنند. امام راحل را که براى این امت فرستادند مثل مسلم بن عقیل بود، اگر با او خوشرفتارى مى‏کردند پیدا بود که مى‏شد براى آن آقا هم اینها مریدهاى خوبى باشند. واقعا هم مردم براى امام مریدان خوبى بودند، استقبالى از او کردند پنج‏میلیونى. وقت رحلتش هم بدرقه‏اى کردند بیشتر از آن استقبال، هر چه هم فتوا داد رعایت احترام فتوایش را کردند با سنتش و آدابش و عاداتش و مى‏گفتند مرجع هرچه بگوید، هشت‏سال جنگیدن را لازم کرد، آدم یک روز بجنگد، دو روز بجنگد، یک ماه، یک سال، آن هم با دست‏خالى، اینها همه‏اش پیداست که آن وفادارى که به آن حضرت کردند براى این حضرت هم مى‏کنند.

موعود: وقتى که ما معارفى را که از ائمه معصومین،علیهم‏السلام، در مورد انتظار به ما رسیده است مورد مطالعه قرار مى‏دهیم، مى‏بینیم که تعبیرات خیلى بلندى در مورد اصل مساله انتظار در آنها وجود دارد، تعبیرى مثل اینکه «افضل‏العباره انتظارالفرج‏». این موضوع این سؤال را در ذهن ایجاد مى‏کند که حالت‏یک انسان منتظر با حالت‏یک انسان غیر منتظر چه تفاوتهایى دارد؟ چه چیزى به انتظار این فضیلت را بخشیده که «برترین عبارتها» شده است؟ اصولا وجه ممیزه انسان منتظر چیست؟

آیت‏الله‏محى‏الدین‏حائرى‏شیرازى: انتظار و عدم انتظار مثل مسافر و حاضر است، کسانى که اهل دنیا هستند قصد اقامت کرده‏اند، کسانى که اهل آخرت هستند توى دنیا قصد اقامت ندارند، حالت مسافر دارند. مسافر چه کار مى‏کند؟ مسافر مثلا مى‏خواهد برود کشور عربستان، مى‏خواهد برود در آنجا مثلا متوطن بشود، نمى‏خواهد برود حج و برگردد، یک کسانى هستند که مى‏خواهند بروند خارج و بمانند و دیگر برنگردند، اینها چه کار مى‏کنند، همین‏ها کافى است‏براى مطالعه کار، اینها همه‏چیزشان را دلار مى‏کنند، فرششان، باغشان، تجارت‏خانه‏شان، همه‏شان را پول مى‏کنند مى‏گذارند توى بانکهاى خارج، کسى هم که اهل آخرت است، همه را مى‏فرستد توى بانکهاى آخرت، اینجا مصرفش نمى‏کند، پس آن کسى هم که معتقد است‏به آخرت، حالتش، حالت مسافر دارد که قصد رفتن کرده است، حالتش این است که همه چیزش را تبدیل به جنس ارز آن کشور مى‏کند، انتظار هم همین حال را به انسان مى‏دهد که شاید امشب آمد، شاید امروز صبح آمد، در روایات نگفته‏اند که آقا ده سال دیگر مى‏آید، بیست‏سال دیگر مى‏آید، راوى مى‏گوید که به آقا امام صادق،علیه‏السلام، عرض کردند که آقا من نماز صبح را که خواندم دلم مى‏خواهد بخوابم اما مى‏ترسم که خورشید از مغرب طلوع کند (چون در روایت است که از علائم است) اگر خورشید از مغرب طلوع کند آن وقت من آماده نباشم به خاطر اینکه مى‏خواهم نگاه کنم ببینم از کدام طرف طلوع مى‏کند امروز روز ظهور است. الان شمشیرم را بردارم و آماده باشم براى قیام، خوابم نمى‏برد، حضرت فرمودند: نه بگیر بخواب. روزى که باید آفتاب بزند از مغرب سپیده‏اش هم از مغرب مى‏زند، ببینید آقا چطورى با این حرف زد، نگفت آقا این قضیه مربوط به حالا نیست مربوط به نوه پشت چندمى من است، ایشان که اینقدر منتظر بود که هر روز به دنبال وقتش‏مى‏گشت‏آقاحالش‏رابه‏هم‏نزد، گفت‏حال‏خوشى‏داردبگذاردرحال خودش‏باشد، حال‏انتظارقربى داشت. حضرت‏آب‏سردنریخت‏رویش. از این جهت‏بسیارى مى‏گفتند همین امروز ممکن است آقا ظهور کند. زمان نمى‏گفتند، مى‏گفتند شاید همین جمعه آمد، این حالتى که آنها مى‏خواستند این بوده است که انسان آمادگى خودش را حاصل کند، خوب وقتى که انسان آماده شد، مرگ هم بخواهد در آن حال آمادگى برسد، پشیمانى ندارد، مى‏سازد انسان را از نظر اخلاقى.

موعود: یکى از مسائل مهمى که الان وجود دارد مسئله تهاجم فرهنگى و مسائلى است که در مورد جوانها وجود دارد، به نظر شما ما چه استفاده‏اى مى‏توانیم از ترویج فرهنگ انتظار و توسعه فرهنگ مهدویت و انتظار براى اصلاح وضعیت فرهنگى، بخصوص جوانان داشته باشیم. با ترویج فرهنگ انتظار چه تاثیرى مى‏توانیم بگذاریم در اصلاح جوانان و هدایت آنها به طریقى مطلوب؟

آیت‏الله‏محى‏الدین‏حائرى‏شیرازى: فرهنگ انتظار ولایت انسان را حفظ مى‏کند و با ولایتش انسان هر چه بخواهد بشود، مى‏شود «الله ولى الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الى النور» (17) ولایت است که سبب مى‏شود که انسان از ظلمت‏به سوى نور بیاید این وقتى که انتظار آقا را دارد چهره ولایت در انتظار تجلى مى‏کند، من این را برایتان توضیح بدهم یعنى چهره ممکن است ابعاد مختلف داشته باشد، کسى به نام زید مى‏خواهد توى اتاق بیاید، هرکسى نسبت‏به زید موضعى مى‏گیرد. آنکه از زید طلبکار است مى‏گوید به او بگویم و طلبم را از او بگیرم، او که به زید بدهکار است‏یا مى‏خواهد از زید فرار کند که زید را نبیند یا مى‏خواهد بدهیش را به او بپردازد، خلاصه هرکس یک جورى با او برخورد مى‏کند. وقتى که مى‏گوییم ولایت، وقتى که امام حاضر است، ولایت‏یعنى اطاعت، وقتى که امام غایب است، نیست که از او اطاعت کنى، انتظارش را که مى‏کشى ولایت در همین انتظار تجلى پیدا مى‏کند. وقتى که ولایت آمد همه چیز مى‏آید، اول ولایت‏بعد نماز، این ولایت است که به نماز روح مى‏دهد، چطورمى‏گوییم اول لباس غصبى نباشد بعد نماز، زمین غصبى نباشد، بعد نماز، انتظار جلوگاه ولایت است.

ماهنامه موعود شماره ۶

پى‏نوشتها:

۱. سوره هود(۱۱)، آیه ۲۸.

۲. سوره غاشیه(۸۸)، آیات ۲۲-۲۱.

۳. سوره انعام(۶)، آیه‏66.

۴. سوره رعد(۱۳)، آیه ۱۱.

۵. سوره انفال، آیه‏53.

۶. سوره اسراء(۱۷)، آیه ۸.

۷. سوره توبه(۹)، آیه ۱۱۸.

۸. سوره قصص(۲۸)، آیه‏23.

۹. همان سوره، آیه ۲۴.

۱۰. همان آیه.

۱۱. فیض‏الاسلام، نهج‏البلاغه، ص‏507، خطبه‏159.

۱۲. همان‏جا.

۱۳. سوره قصص(۲۸)، آیه‏27.

۱۴. همان آیه.

۱۵. سوره مائده(۵)، آیه‏97.

۱۶. سوره بقره(۲)، آیه‏249.

۱۷. سوره بقره(۲)، آیه‏257.

همچنین ببینید

فرج صالحان‏

بسيارندمردان و زنانى كه در ميانه درد و رنج وابتلا، آنگاه كه احساس مى كردند ديگر هيچ روزنه اميدى نيست دست نياز وتوسل به سوى ائمه معصومين، ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *