موعود: با سپاس از اینکه اجازه فرمودید خدمتتان برسیم و از محضرتان استفاده بکنیم. موضوع اصلى بحث مساله آثار تربیتى انتظار است. اما در مورد مفهوم انتظار فرج و اینکه چه ارادهاى از این مفهوم مىشود، دیدگاههاى متفاوتى هست، هم در گذشته و هم در حال حاضر. هر کس با دیدگاهى با مساله انتظار فرج برخورد کرده است و مفهومى خاص از انتظار فرج ارائه داده است و بر اساس همین مفهوم هم مشى اجتماعیش را شکل داده است. با توجه به اهمیت مساله و اینکه هر مفهومى که ما از انتظار فرج اراده بکنیم، در عمل اجتماعیمان تاثیر مىگذارد، به عنوان اولین سؤال بفرمائید که اصلا مفهوم انتظار فرج از نظر شما چیست و حضرتعالى دیدگاههاى مختلفى را که در این زمینه هست چگونه ارزیابى مىکنید؟
آیتاللهمحىالدینحائرىشیرازى: بسماللهالرحمنالرحیم، هر مطلب مفید و مثبتى قابل تحریف است، مىشود با اندک تصرفى، اندک دخالتى مطلب راازمسیر خودش منحرف کرد، شیطان کارش همین است که یک مطلب اصیل را وارونه کند، دین براى یک امرى است، شیطان از دین چیز دیگرى مىسازد. این همه کسانى که انسانهاى بسیارى را منحرف کردهاند، یعنى دین جعل کردهاند، حقیقت دین را مسخ کردند، شد یک چیزى که شیطانپسند باشد، انتظار هم از این قبیله مستثنى نیست، شیاطین بهترین کارشان براى خودشان همین هست که انتظار را از معنى اصلى خودش دور کنند، معنى انحرافى برایش درست کنند، پس معنىاصیل انتظار را ببینیمچیست تا معنى انحرافیش مشخص بشود.
معنى اصیل انتظاراین است که انسان در خودش زمینه آمادگى براى اطاعت و پیوستن به آن حضرترا پیدابکندو همچنینزمینه را براى آن حضرت آماده کند. یعنى هم خودش آماده باشد براى پیوستن به آن حضرت، هم براى آن حضرت زمینهسازى بکند. بعضىها یک بعد انتظار را گرفتهاند و آن اینکه مىگویند آن حضرت تا نیاید امور اصلاح نمىشود اما اینکه آیا لازم است که ما کارى کنیم تا براى آن حضرت زمینه هموارتر بشود، این را مىگویند به ما مربوط نیست، این برداشت غلطى از انتظار است، این یاس است، این انتظار نیست. مىگویند از دست ما کارى ساخته نیست. صاحبش مىآید خودش امور را اصلاح مىکند، خیر از دستشما کارى ساخته است، بعضى جایگاه تقدیر را و جایگاه مقدرات را نشناختهاند، جایگاه تقدیر و مقدرات این نیست که از انسانها سلب اختیار کنند، سلب قدرت کنند، تقدیر جاى خودش را دارد، قدرت و اختیار انسان هم جاى خودش را دارد و به دلیلى که انسان مختار است و خدا امانت قدرت را به انسان داده است، این زمینه انتظار فراهم مىشود. چرا؟ چون آن روزى که آن حضرت مىآید اینطور نیست که ایشان از انسانها، سلب قدرت مىکند و انسانها را به راهى که مىرود مجبور مىکند، اگر بنا بر چنین کارى بود نیاز به انتظار نبود، در همان سال وقتى که ایشان چهار ساله بودند، نه، وقتى که ایشان ده یازده ساله بودند یا پانزده ساله بودند یا بیستساله بودند اگر بنا بر اکراه بود خوب همان موقع اقدام مىشد نیاز نبود که این همه زمان بگذرد و قرآن مکررا مىفرماید:
«انلزمکموها و انتم لها کارهون» (1)
با اینکه شمابدتان مىآید و کراهت دارید، شما را به قضیه ملزم بکنیم؟ یا مىفرماید:
«انما انت مذکر لست علیکم بمصیطر»; (2) «لست علیهم بوکیل» (3) پس این مجموعهها نشان مىدهد که آن حضرت در انتظار مساعدشدن شرایط و اذن پروردگار جل و اعلى است، پروردگار متعال هم برنامهاش این نبوده است که مردم عوض نشدند او عوض کند، چه ظهور، چه غیبت، جزء این آیه هستند: «انالله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» (4) آن روزى که غیبت صورت گرفت، باز باعثش مردم شدند، مردم یک کارى کردند که نعمت ازشان سلب شد و آن روزى که حضور پیدا بشود قبلش مردم عوض شدهاند، «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم» (5) یا مىگوید: «ان عدتم عدنا» (6) اگر شما برگردید ما برمىگردیم، گاهى هم در توبه راباز مىکند و خدا لطفى مىکند درآنجاو مىگوید: «تابعلیهملیتوبوا» (7) ملاحظه وضعیتشان و ضعفشان را کرده است، نظرى کرده است، اجازه داده است که دلشان بشکند و توبه کنند، آن هم جایگاه خودش را دارد. پس اصل غیبت که شروع شد از ناشکرى شروع شد، کارى با امام یازدهم کردند شیعیان که با هیچکدام از امامان نکردند، یک نامهاى به ایشان نوشتند که پولهایى را که ما خدمتتان فرستادیم شما بیلانش را به ما بگویید در «تحف العقول» حضرت پاسخشان را اینطورى دادند که اگر این امامت امر مستمرى است چرا این سؤال از یکى از پدران من نشد، چرا آنها متهم به این معنا نشدند؟ بعد از آن حضرت نپذیرفت و دستور فرمود پرده سیاهى در اتاق ایشان آویختند، مردم مىآمدند از پشت پرده سؤال مىکردند و مىرفتند. این هم پرده غیبت است. این حرکت است، چون خداى تعالى مىتوانست آسمانها و زمین رادر یک لحظه خلق کند اما آنها را شش روزه آفرید، در روایت داریم که اى براى «اناته» است، «تانى» است، خداوند «تدرج» را دوست دارد، این متینتر است. پس اول غیبت کبرى استبا نواب لاعلى التعیین[غیرمعینى]، که حضرت دیگر تعیین نمىکنند، قلوب مردم به سمتى برود و آمادگیشان و ساختهشدنشان براى ظهور، معناى انتظار این است که هم خودش را فرد آماده کند براى پیوستن به آن حضرت، و هم دیگران را براى این کار تشویق کند و براى این کار تمهید مقدمات کند. در یک مصداق کوچک مىشود اینطورى مثال زد، امام راحل، قدسسره، در نجف بود و مردم آرزو داشتند بیاید ایران، همکارى با او مىکردند با اینکه در بینشان نبود، نوارش را تکثیر مىکردند، صحبتش را اشاعه مىکردند، ذکر خیر او مىکردند، اطلاعیه به نفعش مىدادند، کار برایش مىکردند، تا امام رفتند به پاریس. باز هم مردم در اینجا تظاهرات مىکردند، راهپیمایى مىکردند، آن اندازه تلاش کردند، کار کردند، تا حکومتشاه را فلج کردند، تا امام آمد و حکومت هم نتوانست کارى بکند، این نقش مردم بود. آمدن امام بر اساس کار و حرکت و تلاش مردم است، از مردم حرکت، از خدا برکت، نتیجهاش این شد که آمد. ظهور هم مثل همین است، در قبل از ظهور هم باید، اینهایى که دوستان آن حضرت هستند، آنچنان کار کنند که دشمنان آن حضرت فلجبشوند. آنچنان تبلیغ کنند، ترویج کنند، نام ببرند که اسم آن حضرت، انتظار آن حضرت، آمدن آن حضرت، یک امر شایع و رایجى بشود. این مىشود انتظار حقیقى. بعضىها مىگویند ما چکار داریم که مىآید ما خودمان اصلاح مىکنیم، این غلط است، این عینا مثل قضیه دعاست، فرد مىگوید من در مساله روزى باید کار کنم، دعا یعنى چه، یکى دیگر مىگوید، دعا مىکنم، کار یعنى چه؟ اما دستور این است که انسان کار بکند، دعا هم بکند، اگر دعا بکند و کار نکند، روایت داریم چند دسته دعایشان مستجاب نیست، یکیش این است که کسى در خانه بنشیند و بگوید «اللهم ارزقنى» مىگوید خداوند متعال به تو دست داده است، پا داده است، اینها وسایل روزى است، صلاح دانستم مىدهم، مىروى بیرون ممکن است صلاح ندانم و ندهم. تو معذورى، در مساله انتظار تلاشمان را باید بکنیم، دعا هم باید بکنیم، دعاى براى تعجیل ظهور و تلاش براى آن. خداوند متعال نمونه دعاى مستجاب را اینجورى مىگوید، موسى علیهالسلام، وقتى رسید به چاه دید که عدهاى در اطراف چاه جمع شده و مىخواهند به گوسفندانشان مىخواهند آب بدهند، دو زن هم در آنجا ایستادهاند و منتظرند. آمد پیش آنها و گفتشماء چه چیزتان است؟ «قال ما خطبکما قالتا لا نسقى حتى یصدر الرعاء» (8) گفتند: جلوىچشماینچوپانهاآب نمىدهیم، تااینها بروند «فسقىلهما»رحم کرد به اینها و برایشان آب کشید، «ثم تولى الى الظل» (9) در آفتاب نایستاد و دعا کند، مىخواست در حال خودش باشد. از این جهت رفت توى سایه، «فقال رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر» (10) کارش را کرد، بعد دعایش را هم کرد، ما داریم در روایت «ارحم ترحم» رحم کرد به آنها خدا هم به او رحم کرد. تلاش کرد در حد خودش براى دیگران، اما فرج شد براى خودش، از این جهت مىگویند دعا کنید براى فرج ما که فرج مىشود براى خودتان، موسى، علیهالسلام، آب کشید براى دختران شعیب اما فرج شد براى خودش، در آن وقتى که درخواست مىکرد «لما انزلت الى من خیرفقیر» ما نمىدانیم چه خیرى مىخواهد، على، علیهالسلام، مىداند، مىفرماید: «والله ماساله الا خبزا یاکله» (11) منظور موسى از خبز یک تکه نان بود، یک کف دست نان، از بس علف خورده بود «لانه کان یاکل بقلهالارض و لقد کانتخضرهالبقل ترى من شفیف صفاق بطنه» (12) از زیر وستشکمش سبزى علف پیدا بود، پیداست که همه چربى بدنش آب شده بود در این مدت، این خیلى حرف است که على،علیهالسلام، مىفرماید: سبزى علف از زیر پوستشکمش پیدا بود، موسى علیهالسلام چقدر پوستهایش نازک شده بود و چقدر هم علف خورده بود، اما با این همه علف خوردن به کسى نگفتیک تکه نان به من بده، مناعت طبع موسى را نشان مىدهد. خوب گاهى انسان از خدا یک پاره نان مىخواهد، او بهاندازه حاجتش مىخواهد خدا بهاندازه کرمش به او مىدهد. خدا براى او مساله زن را حل کرد، مساله اشتغال را حل کرد، مساله مسکن را حل کرد، الان مساله جوانان ما و احتیاجات عمده جوانان ما این چهار تاست، شغلى، خانهاى، همسرى، بعد هم براى ادامه تحصیل کنکور بدهند و وارد دانشگاه بشوند، خداوند متعال همه اینها را براى موسى علیهالسلام فراهم کرد. اول گفت: «انى ارید ان انکحک احدى ابنتى هاتین» (13) همه مىروند سراغ فردى که او پیشنهاد کند به پدرزن، پدرزن پیشنهاد مىکند به داماد، یکى از این دو تا دختر را مىخواهم به تو بدهم، این از زنش، «على ان تاجرنى ثمانى حجج»; (14) هشتسال برایم کار کنى، این هم از شغلش، الان که مىخواهد دست توى این سفره بکند بر اساس قرارداد است، میهمان نیست، تصدقى و اعانت و اینها نیست، از همین امشب غذایى که مىخواهد بخورد بر اساس این است که مىخواهد کار بکند، از حالا جزء قرارداد است. چون اجیر اینهاستباید به اجیر مسکنش را هم بدهند، چون کار مىکند، در مقابل کار مسکن مىگیرد و زن مىگیرد و قوت و غذا و بالاتر از هر سه اینها دانشگاه است، چه استاد دانشگاهى بهتر از شعیب و دانشگاهى بهتر از تربیت پیغمبر، شما دانشگاه تربیت معلم یا تربیت مهندس دارید اما اینجا دانشگاه تربیت پیغمبر است، خوب او یک تکه نان خواست، اینطورى بهش دادند، خدا به ما مىآموزد عمل کنید، دعا هم کنید، در انتظار هم، هم عمل، هم دعا، هر کس بگوید من تلاش مىکنم براى آن حضرت، دعا نمىکنم، اشتباه مىکند. هرکس بگوید من دعا مىکنم، کارى از دست ما ساخته نیست، ما فقط نشستهایم. پس آنها انتظار افراطى و تفریطى و این هم حد وسط، حد اعتدال، این نوع انتظار، اثر تربیتىاش این است که من مىگویم. من براى اصلاح عالم، هر کارى را مقدورم شد مىکنم، هر چه را که نتوانستم او مىآید تکمیلش مىکند، ما مىخواهیم این عالم را بسازیم، هر اندازهاش را که بتوانم مىکنم، او مىآید تکمیل مىکند، من وقتى که بدانم که این کار من دیگر کسى دنبالش را نمىآورد، انگیزه کارکردن از من گرفته مىشود، وقتى که من مىدانم بالاخره دیگران مىآیند و این امور درست مىشود، من هیچ نگران نیستم، چقدر از کار را مىکنم، طلبه تربیت مىکنم که برود انصار ایشان بشود. چون مىدانم که آقا بعدا از اینها استفاده مىکند. هیچ نگرانى نیست، خستگى، افسردگى حاصل نمىکند، اثر دیگرش این است که انسان در حین انتظار این حکومتهایى که هست قبول ندارد مىگوید اینها طاغوتند، الا یک حکومت انتظار که اهل انتظار باشد، آن حکومت را قبول دارد. بیعتبا اینها نمىکند چون منتظر است که با آقا بیعت کند، ببینید کسى که منتظر است از آن سفره بخورد، از این سفره نمىخورد، مىگوید سفره ما بعد از این هست. خودش را از این ضعیتسیر نمىکند، حالش، حالت مسافر مىشود، آن حال منتظر است، حال منتظر یک حال قائم است نه یک حال قائد، ببینید شما نشسته باشید بخواهید از این طرف اتاق نشسته بروید آن طرف اتاق، چقدر طول مىکشد و چقدر زحمت دارد، اما اگر برخیزید چقدر راحت مىتوانید کار کنید. توان انسان را انتظار بالا مىبرد، ببینید بعضى مىپرسند مثلا چهکار مىکند؟ «جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس» (15) این کعبه را اینطورى نگاهش نکن. هر که به این کعبه معتقد باشد از جایش برمىخیزد، مىگوید دیگران دل به دنیا بستهاند، نشستهاند سر سفره دنیا همین را کردهاند خانه و مسکن، این بیتالله انسان را از خاک بلند مىکند، انسان را سراپا بلند مىکند، انتظار هم همینطور است، انتظار انسان را سرپا مىکند، روحیه به انسان مىدهد، یک اثر دیگر انتظار این است که به انسان سنخیت مىدهد با آنها، چون به خودش مىگوید من منتظر آنها هستم اما اگر آنها آمدند و گفتند ما تو را قبول نداریم، چهکار کنم؟ قرآن را مشاهده مىکند که طالوت گفت که «ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منى و من لم یطعمه فانه منى الا من اغترف غرفهبیده». (16) خوب مىگوید آقا امام زمان علیهالسلام هم که قیام مىکند اول جنودش313 نفر است، طالوتیها هم که313 نفر بودند پس وقتى که در۳۱۳ این دو تا مشترکند، جنگ بدر هم313 تا بوده است، پس یک مشترکات دیگرى هم دارد. نه همین شرب که به من بگوید هر کس خورد با ما نیست، هر کس نخورد از ماست مواظب مىشود که از قدرتش سوء استفاده نکند، از آنچه که در اختیارش هست، «الا من اغترف غرفه بیده» تا «من لم یطعمه فانه منى»بشوى، پس انتظار این خاصیت را دارد که دریچهاى استبسوى نور. {mospagebreak}
انتظار مىگوید اصلا آن حال تو این نیست منتظرش شو، و همین مىشود نفسکش او، زمینه تنفس او، مثل نماز، نماز براى انسان تنفس است، که این همه فانى، این همه کوچک، این هم یکجور دیگر بازى، یک طرفى هست که انسان با آن بازى نکند، وگرنه این همه عالم را ببیند، اگر این نماز نباشد، این انسان دق مىکند و انتظار هم نباشد انسان مؤمن دق مىکند. پس اثر روحى مىگذارد، اثر تربیتى مىگذارد، اثر اخلاقى مىگذارد و بالاتر از همه ایشان گفتهاند: شما دعا کنید براى تعجیل فرج ما که همین کار، فرج خود شماست.
موعود: ببخشید در صحبتهاى شما نکتهاى بود، در ارتباط با برخورد شخص منتظر با حکومتهایى که در زمان غیبت وجود دارند، این نکته ممکن است این سؤال را پیش بیاورد که پس حرکتى که در کشور ما براى تشکیل یک حکومت اسلامى ایجاد شد، چگونه باید توجیه کرد؟ این حرکت چگونه با مساله انتظار قابل جمع است؟
آیتاللهمحىالدینحائرىشیرازى: جمهورى اسلامى خصلتبالایش همین انتظار است، امام راحل همیشه مىفرمود «ما منتظر طلوع خورشیدیم»، «ان شاءالله این حکومت را ما به صاحب اصلیش بسپاریم»، نسبتبه غیر این حکومتبله، بگوید آنها فاسقند، آنها فاسدند، آنها موانع راهند، از من نیستند، من از اینها نباشم، امانسبتبه این حکومتباید معتقد باشد، براى پیوستن به آن حضرت آمادگى داشته باشد که افراد را به حضرت ملحق کند، اما اینکه کار آن حضرت را این حکومت مىکند، خیر، آنطورى که حضرت اقامه عدل مىکنند، اینها هم مىتوانند، نه، اینها مىتوانند زمینهچینى کنند، چرا، بعضى از امور را هم اینها تجربه کنند که زمینه فراهم بشود، مثلا ما مىگوییم ولایت مطلقه فقیه، خوب کسى که به ولایت مطلقه فقیه معتقد بود و راضى شد به ولایت مطلقه امام به طریق اولى حاضر مىشود که براى غیر معصوم ولایت مطلقه قائل بود و اینطورى از آن اطاعت کرد، تمرینى مىشود براى اطاعتش از معصوم و معمولا هم اینطور بزرگان وقتى که مىآیندیکضربنمىآیند، یکامتحانى مىکنند، یکآزمایشى مىکنند، یک سر و چشمى آب مىدهند و بعد مىآیند. هر عاقلى اینطورى است، امام حسین،علیهالسلام، وقتى که کوفیان این همه نامه نوشتند، مسلم بن عقیل را فرستاد که سالى که نکوست از بهارش پیداست، با ایشان چه کنند. معلوم مىشود که با آن حضرت چه مىکنند. امام راحل را که براى این امت فرستادند مثل مسلم بن عقیل بود، اگر با او خوشرفتارى مىکردند پیدا بود که مىشد براى آن آقا هم اینها مریدهاى خوبى باشند. واقعا هم مردم براى امام مریدان خوبى بودند، استقبالى از او کردند پنجمیلیونى. وقت رحلتش هم بدرقهاى کردند بیشتر از آن استقبال، هر چه هم فتوا داد رعایت احترام فتوایش را کردند با سنتش و آدابش و عاداتش و مىگفتند مرجع هرچه بگوید، هشتسال جنگیدن را لازم کرد، آدم یک روز بجنگد، دو روز بجنگد، یک ماه، یک سال، آن هم با دستخالى، اینها همهاش پیداست که آن وفادارى که به آن حضرت کردند براى این حضرت هم مىکنند.
موعود: وقتى که ما معارفى را که از ائمه معصومین،علیهمالسلام، در مورد انتظار به ما رسیده است مورد مطالعه قرار مىدهیم، مىبینیم که تعبیرات خیلى بلندى در مورد اصل مساله انتظار در آنها وجود دارد، تعبیرى مثل اینکه «افضلالعباره انتظارالفرج». این موضوع این سؤال را در ذهن ایجاد مىکند که حالتیک انسان منتظر با حالتیک انسان غیر منتظر چه تفاوتهایى دارد؟ چه چیزى به انتظار این فضیلت را بخشیده که «برترین عبارتها» شده است؟ اصولا وجه ممیزه انسان منتظر چیست؟
آیتاللهمحىالدینحائرىشیرازى: انتظار و عدم انتظار مثل مسافر و حاضر است، کسانى که اهل دنیا هستند قصد اقامت کردهاند، کسانى که اهل آخرت هستند توى دنیا قصد اقامت ندارند، حالت مسافر دارند. مسافر چه کار مىکند؟ مسافر مثلا مىخواهد برود کشور عربستان، مىخواهد برود در آنجا مثلا متوطن بشود، نمىخواهد برود حج و برگردد، یک کسانى هستند که مىخواهند بروند خارج و بمانند و دیگر برنگردند، اینها چه کار مىکنند، همینها کافى استبراى مطالعه کار، اینها همهچیزشان را دلار مىکنند، فرششان، باغشان، تجارتخانهشان، همهشان را پول مىکنند مىگذارند توى بانکهاى خارج، کسى هم که اهل آخرت است، همه را مىفرستد توى بانکهاى آخرت، اینجا مصرفش نمىکند، پس آن کسى هم که معتقد استبه آخرت، حالتش، حالت مسافر دارد که قصد رفتن کرده است، حالتش این است که همه چیزش را تبدیل به جنس ارز آن کشور مىکند، انتظار هم همین حال را به انسان مىدهد که شاید امشب آمد، شاید امروز صبح آمد، در روایات نگفتهاند که آقا ده سال دیگر مىآید، بیستسال دیگر مىآید، راوى مىگوید که به آقا امام صادق،علیهالسلام، عرض کردند که آقا من نماز صبح را که خواندم دلم مىخواهد بخوابم اما مىترسم که خورشید از مغرب طلوع کند (چون در روایت است که از علائم است) اگر خورشید از مغرب طلوع کند آن وقت من آماده نباشم به خاطر اینکه مىخواهم نگاه کنم ببینم از کدام طرف طلوع مىکند امروز روز ظهور است. الان شمشیرم را بردارم و آماده باشم براى قیام، خوابم نمىبرد، حضرت فرمودند: نه بگیر بخواب. روزى که باید آفتاب بزند از مغرب سپیدهاش هم از مغرب مىزند، ببینید آقا چطورى با این حرف زد، نگفت آقا این قضیه مربوط به حالا نیست مربوط به نوه پشت چندمى من است، ایشان که اینقدر منتظر بود که هر روز به دنبال وقتشمىگشتآقاحالشرابههمنزد، گفتحالخوشىداردبگذاردرحال خودشباشد، حالانتظارقربى داشت. حضرتآبسردنریخترویش. از این جهتبسیارى مىگفتند همین امروز ممکن است آقا ظهور کند. زمان نمىگفتند، مىگفتند شاید همین جمعه آمد، این حالتى که آنها مىخواستند این بوده است که انسان آمادگى خودش را حاصل کند، خوب وقتى که انسان آماده شد، مرگ هم بخواهد در آن حال آمادگى برسد، پشیمانى ندارد، مىسازد انسان را از نظر اخلاقى.
موعود: یکى از مسائل مهمى که الان وجود دارد مسئله تهاجم فرهنگى و مسائلى است که در مورد جوانها وجود دارد، به نظر شما ما چه استفادهاى مىتوانیم از ترویج فرهنگ انتظار و توسعه فرهنگ مهدویت و انتظار براى اصلاح وضعیت فرهنگى، بخصوص جوانان داشته باشیم. با ترویج فرهنگ انتظار چه تاثیرى مىتوانیم بگذاریم در اصلاح جوانان و هدایت آنها به طریقى مطلوب؟
آیتاللهمحىالدینحائرىشیرازى: فرهنگ انتظار ولایت انسان را حفظ مىکند و با ولایتش انسان هر چه بخواهد بشود، مىشود «الله ولى الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الى النور» (17) ولایت است که سبب مىشود که انسان از ظلمتبه سوى نور بیاید این وقتى که انتظار آقا را دارد چهره ولایت در انتظار تجلى مىکند، من این را برایتان توضیح بدهم یعنى چهره ممکن است ابعاد مختلف داشته باشد، کسى به نام زید مىخواهد توى اتاق بیاید، هرکسى نسبتبه زید موضعى مىگیرد. آنکه از زید طلبکار است مىگوید به او بگویم و طلبم را از او بگیرم، او که به زید بدهکار استیا مىخواهد از زید فرار کند که زید را نبیند یا مىخواهد بدهیش را به او بپردازد، خلاصه هرکس یک جورى با او برخورد مىکند. وقتى که مىگوییم ولایت، وقتى که امام حاضر است، ولایتیعنى اطاعت، وقتى که امام غایب است، نیست که از او اطاعت کنى، انتظارش را که مىکشى ولایت در همین انتظار تجلى پیدا مىکند. وقتى که ولایت آمد همه چیز مىآید، اول ولایتبعد نماز، این ولایت است که به نماز روح مىدهد، چطورمىگوییم اول لباس غصبى نباشد بعد نماز، زمین غصبى نباشد، بعد نماز، انتظار جلوگاه ولایت است.
ماهنامه موعود شماره ۶
پىنوشتها:
۱. سوره هود(۱۱)، آیه ۲۸.
۲. سوره غاشیه(۸۸)، آیات ۲۲-۲۱.
۳. سوره انعام(۶)، آیه66.
۴. سوره رعد(۱۳)، آیه ۱۱.
۵. سوره انفال، آیه53.
۶. سوره اسراء(۱۷)، آیه ۸.
۷. سوره توبه(۹)، آیه ۱۱۸.
۸. سوره قصص(۲۸)، آیه23.
۹. همان سوره، آیه ۲۴.
۱۰. همان آیه.
۱۱. فیضالاسلام، نهجالبلاغه، ص507، خطبه159.
۱۲. همانجا.
۱۳. سوره قصص(۲۸)، آیه27.
۱۴. همان آیه.
۱۵. سوره مائده(۵)، آیه97.
۱۶. سوره بقره(۲)، آیه249.
۱۷. سوره بقره(۲)، آیه257.