حکیمه خاتون یکی از بانوان بزرگ عالم اسلام و تشیع است که در یکی از برهههای حساس تاریخ، یعنی در آستانه میلاد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف میزیسته است و پرستاری و آموزش مادر ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را عهده دار بوده است. ایشان جزء اولین کسانی است که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیده است و راوی حدیث ازدواج پدرانشان و تولد و رشد آن حضرت میباشد.
چکیده
حکیمه خاتون یکی از بانوان بزرگ عالم اسلام و تشیع است که در یکی از برهههای حساس تاریخ، یعنی در آستانه میلاد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف میزیسته است و پرستاری و آموزش مادر ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را عهده دار بوده است. ایشان جزء اولین کسانی است که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیده است و راوی حدیث ازدواج پدرانشان و تولد و رشد آن حضرت میباشد.
مقاله حاضر که در پی تبیین زندگی و نقش حساس حضرت حکیمه خاتون در دورههای امامت چهار امام همام میباشد. با مراجعه به متون اولیه، سعی در ارائه تحلیلی روشن پیرامون وقایع زندگی آن بانوی بزرگ دارد و در آخر به بیان شبهاتی چند و پاسخ آنها خواهیم پرداخت.
واژههای کلیدی: حکیمه خاتون، نرجس خاتون، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، امامت، امام حسن عسکری علیه السلام
مقدمه
زنان درتاریخ نهضتهای توحیدی، دوشادوش مردان در جهت براندازی موانع رشد وتعالی، به جهادی پیگیر، بیامان، همه جانبه وخستگی ناپذیر دست زدند. ازمیدان خودسازی گرفته تا ساختن نسلی شایسته و پدیدآوردن جامعه و تمدن مطلوب، به منظور رسیدن به آرمانهای والا، هماره هم شأن وهمتای مرد و در کناراو؛ و گاه در این راه ازمردان پیشتر و چابک تر، گام برداشتهاند. در این میان، بانوانی که تربیت یافته خاندان عصمت و طهارتاند و خود از دامان این خاندان تولد یافته وبالیدهاند؛ درخشندگی ونورافشانی خاصی دارند.
مطالعه زندگی این ستارگان درخشان، علاوه بر تبیین فضای دینی، اجتماعی وفرهنگی آن روزگاران، نقش این الگوهای جاودانه ومبارزه بیامان آنها راباحاکمیت طاغوت و ثبات شان درمسیرحق را آشکارمی سازد و راههای عملی دفاع ازحاکمیت الهی و ولی خدا را درچشم انداز نسل امروز به تصویر میکشد. شخصی که دراین مقاله در جستوجوی ابعاد وجودی اوهستیم، سینه سینای اسراروحکمت الهی است.
بانویی که حافظ سر انبیا و اولیا وعصاره عالم خلقت بوده ودرمعرفت به مرحلهای رسیده که درس آموز مادر یگانه منجی عالم به شمار میآید؛ اولین کسی که جمال محبوب آن دلآرا را در زیر این آسمان کبود کره خاکی، نظاره کرده وسفیرآن ولی امر اعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف است. افزون بر آن که وی راوی حدیث آن محبوب یگانه میباشد. پس شایسته است که تحقیقی گسترده درباره شخصیت این بانوی گرانمایه انجام گیرد؛ اما متأسفانه که به علت کمبود منابع و نصوص و گزارشهای تاریخی، تنها میتوان گوشههایی ازچهره این شخصیت ـ که درحساسترین لحظات تاریخ حضور داشته است ـ را به تصویرکشید.
تجلی نور
هرگاه بخواهیم درباره شخصیتها یا حوادث تاریخی به تحقیق بپردازیم یکی ازاولین پرسشهایی که باید مطرح کرده وپاسخ آن رابیابیم، این است که آیا چنین حادثه یا شخصیتی، وجود خارجی داشته یا ساخته وپرداخته خیا ل بافان وافسانه سرایان ودروغ پردازان است؟؛ تا تکلیف اصل وجود یک شخصی یا پدیده معلوم نشده، چگونه میتوان درباره حالات، زمان، مکان و جنبههای گوناگونِ دیگر مربوط به آن پدیده وشخصیت به بحث پرداخت؟!
دلایل کافی، حکایتگر اصل وجود ایشان است از جمله:
١. درکتب قدما، همچون مرحوم کلینی ومرحوم صدوق ومرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی:
آنچه دراین خصوص درباره حکیمه خاتون و روایات وی آمده، برای اثبات وجود ایشان کافی است. از جمله:
الف: مرحوم کلینی در اصول کافی با سلسله سند خود از ایشان نقل کرده که «حکیمه»درشب تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وپس از آن، ایشان را مشاهده کرده و تصریح کرده است که ایشان فرزند محمد بن علی، امام جواد علیه السلام وعمه امام حسن عسکری بودهاند.[۱]ب. مرحوم صدوق نیز ایشان را به عنوان کسی که عهدهدار امرحضرت نرجس خاتون علیه السلام برای به دنیا آوردن حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است، معرفی کرده است.[۲]ج. مرحوم شیخ مفید، روایتی راباذکرسلسله سند از حکیمه دختر محمد بن علی (امام جواد علیه السلام ) درباره امام دوازدهم نقل میکند.[۳]۲. ذکر نام ایشان در کتب رجالی، تراجم وحدیث:
مرحوم مجلسی در بحارالانوار[۴]، مرحوم طبرسی در اعلام الوری، [۵] شیخ عباس قمی در منتهی الامال[۶]، مرحوم اردبیلی در جامعالرواه[۷]، مرحوم مامقامی در تنقیح المقال[۸] و مرحوم خویی در معجم رجال الحدیث[۹] از ایشان نام برده یا روایتی یا در سلسله سند حدیثی نقل کردهاند.
شبهه
برخی از نویسندگان، علیرغم اذعان بر وجود حکیمه خاتون به بزرگانی چون شیخ مفید نسبت دادهاند که ایشان بر وجود حکیمه خاتون صحه نگذاشته و تأیید نکرده است. برای نمونه، مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال[۱۰] میگوید: «…عجیبتر از آن، متعرض نشدن مثل شیخ مفید در ارشاد و غیر او در کتب تواریخ و سیر و نسب، آن مخدره را در اولاد حضرت جواد علیه السلام …» و مضمون همین مطلب در کتاب ریاحین الشریعه نیز موجود است.[۱۱]
ملاحظه میشود که این نویسندگان از شیخ مفید متعجباند که چرا نام «حکیمه خاتون» را به عنوان فرزند امام جواد علیه السلام در ارشاد نیاورده؛ با اینکه شیخ مفید یکی از آگاهان قدما بوده و سخنش در این گونه امور سند است. آیا واقعا شیخ مفید از ایشان نامی نبرده است؟! اگر چنین باشد جای تعجب بسیار است. یا اینکه همچنان که بعضی گفتهاند گر چه شیخ مفید در ارشاد با نام «حکیمه»به ایشان اشاره نکرده، ولی تحت عنوان «امامه»که به وی «فاطمه» نیز گفته شده تصریح کردهاند.[۱۲]
پاسخ
برای آن که به قضاوت صحیحی در این باره برسیم، شایسته است عین عبارت شیخ مفید را در اینجا ذکر کنیم:
ایشان میفرماید: فرزندان حضرت امام جواد علیه السلام ـ که پس از ایشان به یادگار ماندهاند ـ عبارتند از (دو پسر) یکی علی علیه السلام که پس از ایشان امام بود و دیگری موسی و دو دختر به نامهای «فاطمه»و«امامه». پسر دیگری جزآن دوکه نام بردیم نداشتند.[۱۳] ازکلمات شیخ مفید، معلوم میشود که:
اولاً: حضرت، دو دخترداشتند: یکی که نامش امامه بوده و به او فاطمه گفته میشده است. بنابر این نمیتوان گفت آن دو، یکی بودهاند. واژه«واو»در عبارت نیز نشان میدهد که دو نفر (دختر) بودهاند نه یکی که به او فاطمه هم گفته شده؛ به ویژه که ایشان تصریح دارد که امامه و فاطمه دو دخترحضرت (ابنتیه) است
ثانیاً: ایشان تصریح میکند که اولاد پسر جز این نبوده؛ اما آیا اولاد دختر جز این دو بوده یا نه، تصریحی ندارند؛ بلکه کلام ساکت است.
ثالثاً: مرحوم شیخ در جای دیگر ارشاد از حضرت «حکیمه» درسلسله سند روایت نام برده و تصریح میکند که عمه امام حسن عسکری علیه السلام بودهاند؛ بنابراین چه نام یکی ازآن دو (دختر) حکیمه باشد یاحکیمه، دخترسوم امام جواد علیه السلام باشد مشکلی ایجادنمیشود؛ گر چه ظهوراسمای مختلف بدون هیچ قیدی نشان دهنده مسماهای گوناگون میباشد و بعید نیست با قیدی که در کلام خود آوردهاند، اشاره به این مطلب نیز داشته باشند. بنابراین نمیتوان به مرحوم شیخ مفید نسبت داد که ایشان نامی از «حکیمه خاتون» به عنوان فرزندامام جواد علیه السلام نیاورده است.
تولد حکیمه خاتون
کسانی که متعرض زندگی حکیمه خاتون شدهاند، درباره چگونگی و سال و ماه و روز میلاد، اظهار نظری نکردهاند. میتوان گفت از این نظر، تاریخ، خاموش است. ولی با توجه به اینکه امام جواد علیه السلام در سا ل١۹۵هجری[۱۴] در مدینه به دنیا آمدهاند و درسا ل ۲۲۰هجری در ۲۵سا لگی، شربت شهادت نوشیدند و از سوی دیگر میلاد امام هادی علیه السلام در سا ل ۲١۲[۱۵] بوده است، میتوان گفت که تولد ایشان بین سالهای ٢١٢ تا ٢٢٠ بوده است.
وجه تسمیه
«حکیمه» از «حکمت» و از ریشه «حکم» به معنای «منع» است و اصل آن از « حکم » به معنای «منع از ظلم » میآید.هنگامیکه عا قل، دست سفیه را میگیرد و او را از انجام کارهای سفیهانه باز میدارد، گفته میشود: «حکمت السفیه وٲحکمته». حکمت ـ که بر وزن «فِعْلَه» است ودلالت بر نوع خاصی از حکم میکند ـ نیز از آن جهت حکمت نامیده میشود که انسان را از جهل باز میدارد.[۱۶]
نام این بانوی فرزانه را اهل بیت علیهم السلام ـ که خود معدن حکمتاند و زبان شان با زبان قرآن[۱۷] یکی است و مفسر و مبین آناند ـ بیجهت حکیمه نگذاشتهاند؛ زیرا که او در دو جنبه حکمت عملی و نظری از انسانهای بلند مرتبه است.
پدر
پدر بزرگوار ایشان، حضرت محمد بن علی الجواد علیه السلام هستند.[۱۸]درباره مقام والای این امام معصوم علیه السلام همین بس که امام رضا علیه السلام درباره ایشان فرمودند:
«این مولودی است که در اسلام، پر خیر و برکتتر از او زاییده نشده است».[۱۹]در زیارتنامه آن حضرت میخوانیم: هادی امت، وارث اﺋمه، گنج رحمت، سر چشمه حکمت، قائد برکت، همتای قرآن در وجوب اطاعت، در شمار اوصیا در اخلاص و عبادت، راهنمای به سوی تو، پرچم و نشانه برای بندگانت و بیانگر کتاب خودت و حاکم به امرت، و یاور دینت و محبت بر خلقت و نوری که بدان تاریکیها شکافته میشود، وپیشوایی که بدان به هدایت رسیده شود، و واسطهای که بدو به بهشت راه برده شود، قراردادی.[۲۰]
مادر
مادر ایشان «سمانه مغربیه» (مادر امام هادی علیه السلام نیز بوده) معروف به« سیده »وکنیهاش «ام فضل»بوده است. ایشان از بهترین زنان عصر خود بوده و بلکه با فضیلتترین آنها به شمار میرفته و درزهد وتقوا، بیمانند بوده است. بیشتر روزها را روزه میگرفتند و خداوند او را به شرف بزرگی که «حفظ سر پنهان»بوده مشرف کرده وآن مادری امام دهم علیه السلام میباشد.
از امام جواد علیه السلام چهار پسر وچهار دختر از جمله حکیمه خاتون باقی مانده و مادر ایشان «مغربیه» میباشد.[۲۱]امام هادی علیه السلام درباره مادر عزیزشان، این گونه فرمودهاند:
«مادرم، عارف به حق من میباشد واهل بهشت است. شیطانِ سر کش به او نزدیک نمیشود ومکر زورگوی لجوج به وی نمیرسد و خداوند، حا فظ ونگهبان اوست و او در زمره مادران صدیقین و صالحان قرار دارد.[۲۲]
در پرتو چهار نور درخشان الهی
حضرت حکیمه خاتون، دوره امامت چهار امام هدی را درک کرده است: امام جواد، امام هادی، امام عسکری و امام عصر علیهم السلام .
برای پی بردن به ابعاد زندگانی این بانوی فرزانه، نا گزیریم با شرایط حاکم بر آن دوران وفضایی که ایشان در آن نشو و نما داشتهاند ـ هر چند به اختصار ـ آشنا شویم.
دوران امامت امام جواد علیه السلام
امامان بزرگوار در عصر خود فعالیتهای گوناگونی به تناسب زمان خود داشته ودر مکتب خود شاگردانی در جهات مختلف تربیت میکردند.آنان علوم و دانش اجتماعی وسیاسی خود را با توجه به فشارهای گونا گون حکومتی به صورتهای مختلف در جامعه منتشر میکردند. در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام، از آنجا که شرایط اجتماعی و سیاسی تا حدودی مساعد بود توانستند چندین هزار شاگرد تربیت کنند، ولی از دوره امام جواد تا امام عسکری علیهم السلام به دلیل فشارهای سیاسی وکنترل شدید حکومت، شعا ع فعالیت آنان بسیار محدود بود.از این رو تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق علیه السلام کاهش چشمگیری را نشان میدهد. بنابراین اگر میخوانیم که جمع احادیثی که از ایشان (امام جواد علیه السلام) نقل شده، ٢۵٠حدیث بوده نباید تعجب کنیم. با نگاهی به سیر حوادثی که بین اما م جواد علیه السلام از یک سو و هیئت حاکمه ودررٲس آن، خلیفه عباسی، مأمون وپس از او در مدتی کوتاه، برادرش معتصم، از سوی دیگر جریان یا فته است، به میزان اصرار وحرص شدید حکومت در زدن ریشه «امامت»پی میبریم؛ گاهی از راه تهی جلوه دادن آن از محتوای علمی ـ که مهمترین عنصر وبزرگترین پایه واساس امامت بود ـ وگاه از راه مخدوش جلوه دادن عصمت اﺋمه علیهم السلام، با تلاش در جهت بد آوازه کردن آنان و از بین بردن کرامت وقداست آنان نزد مردم، برای رسیدن به این هدف خود وارد میشدند.
با ملاحظه متون تاریخی به نظر میرسد که این تلاشها واقدامات، گوناگون و مداوم بوده است وشاید آنچه که تمام حقیقت را نشان بدهد به دست ما نرسیده است و شواهدی که در دسترس ماست، فقط نشان دهنده گوشهای کوچک وجزئی ناچیز از واقعیتهایی است که گذشته است.[۲۳]در چنین فضای تاریکی، معلوم است که امام، چقدر باید زیرکانه و بدون سرو صدا شاگردان وفرزندانش را تربیت کند وچگونه با پنهان کاری، آنها را آموزش دهد و چهره کریه ستمکاران رابرای آنا ن آشکارکند که حتی همسرش که جاسوسه دشمن است متوجه آن نشود وازطرفی معلوم میشود که حضرت حکیمه تا چه حد خوددار و ستار است که ازآموختههای پدر چیزی را بروز ندهد تا بر خلاف مصا لح امامت و ولایت باشد. بنابراین میبینیم دراین دوران، گزارشی از حکیمه خاتون ونحوه زندگانی وآموزش وفعالیتهای فردی، اجتماعی ایشان نقل نشده است. گرچه بعدها خود ایشان (حکیمه خاتون) راوی جریانی از زندگانی پدر بزرگوار خویش است که بیانگر یکی از سختترین و مصیبتبارترین لحظات زندگی امام جواد علیه السلام در دوران مأمون عباسی است.
دوران امامت امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال ۲۱۲هجری قمری در ناحیه صریا در اطراف مدینه به دنیا آمد و در سال ۲۲۰ پس از شهادت پدر گرامیاش در هشت سالگی به امامت رسید و تا سال ۲۵۴ هجری به مدت ۳۳ سال به این امر خطیر پرداخت.[۲۴] دوران امامت ایشان، معاصر با شش خلیفه عباسی بود.[۲۵]اوضاع سیاسی اجتماعی در عصر امام هادی علیه السلام ویژگیهایی دارد که به بعضی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
ـ گسترش ظلم؛
ـ بیدادگری و خودکامگی و غارت بیتالمال و صرف آن در خوش گذرانیها از جمله ظلمهایی بود که جان مردم را به لب رسانده بود و هر اعتراضی به شدت سرکوب میشد؛
ـ افزایش خوشگذرانی و هوسرانی درباریان؛
ـ نابودی هیبت و عظمت خلافت.
حکومت و خلافت در دوره اموی و (تا این زمان) عباسی هیبت و جلالی داشت؛ اما از دوره معتصم به بعد که وی غلامان ترک را وارد دستگاه خلافت کرد، به سرعت بر اثر تسلط ترکان و قدرت آنان، جلال و هیبت حکومت از بین رفته و خلیفه در عمل، یک مقام تشریفاتی بیش نبود؛ البته در عین حال، هرگاه خطری از جانب مخالفان احساس میشد، خلفا، اطرافیان و عموم کارمندان دستگاه خلافت در سرکوبی آن نظر واحدی داشتند.
در این دوره، نهضتهای زیادی صورت گرفت؛ از جمله در فاصله سال ۲۱۹ تا ۲۷۰ قمری تعداد هیجده قیام ضبط شده است. البته این قیامها از جانب دستگاه خلافت به شدت و بی رحمانه سرکوب میشد. بسیاری از این انقلابها مورد تأیید امامان قرار نمیگرفت؛ زیرا یا صد در صد اسلامی نبود و در اهداف آنها و رهبران شان انحرافهایی مشاهده میشد و یا طراحی و برنامه ریزی آنها طوری بود که شکست آنها به سادگی پیش بینی پذیر بود که اگر آشکارا آنها را تأیید میکرد اساس تشیع و امامت و هسته اصلی نیروهای شیعه در معرض خطر قرار میگرفت.
تا قبل از آن که متوکل بر سر کار آید، سیاست مأمون تا حدودی دنبال میشد؛ این سیاست، حمایت از معتزله بود؛ حمایتی که به خودی خود، فضا را برای شیعه و نیز علویان هموار میکرد. با آمدن متوکل، مجدداً سخت گیری آغاز شد و با حمایت از اهل حدیث و (برانگیختن آنها) علیه معتزله و شیعه، سرکوبی این دو گروه به شدت دنبال گردید.[۲۶]
متوکل، آن چنان نسبت به حضرت امام هادی علیه السلام و خاندانش، کینه و عداوت داشت که اگر آگاه میشد کسی به آن حضرت علاقهمند است، اموال او را مصادره و خود او را به هلاکت میرساند؛ از این رو حضرت، فعالیتهای خود را به صورت سری انجام میداد و در مناسبات خود با شیعیان، نهایت پنهان کاری را رعایت میکرد. این شرایط بحرانی باعث شد تا حضرت از طریق شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف با آنها ارتباط برقرار کند تا بدین وسیله هم نیازهای دینی آنها را پاسخ گوید و هم با جمع آوری خمس، زکات، نذورات و هدایا، مصالح بندگان را در مناطق مختلف در نظر گرفته و مقاصد دین را در حد امکان بر پای دارد.
متوکل برای جلوگیری از نفوذ امام علیه السلام در مدینه، حضرت را با خانواده به سامرا دعوت کرد تا به طور مستقیم و پیوسته تحت نظر باشد. با این همه مراقبتها باز هم وجود امام را برای حکومت خود خطری جدی میدانست و میترسید یاران و پیروان امام، مخفیانه با او تماس گیرند و برای قیام و شورش، نقشهای طرح کنند و برای زمینه سازی، جهت این کارها پول و سلاح جمع آوری کرده، افرادی را آموزش دهند؛ لذا هر چند یک بار دستور میداد خانه امام را به دقت مورد بازرسی و تفتیش قرار دهند، گرچه مأموران هر بار دست خالی برمیگشتند؛ اما وی پیوسته نگران بود و احساس خطر میکرد. اشعار بزم شراب متوکل و اشعار آتشین بیدارساز امام یکی از این نمونهها است.[۲۷]
در نهایت، متوکل تصمیم گرفت امام را به شهادت برساند، ولی خدا به او مهلت نداد و در بستر خود مورد حمله ترکان قرار گرفت و کشته شد؛ آنگاه امام از دست وی رهایی یافت. شایان ذکر است که امام، هلاکت وی را پیش گویی کرده بود.[۲۸]
امام هادی علیه السلام پس از عمری محدودیت بدون سازش با ستم گران، سرانجام به دستور معتز، مسموم گردید و در سال ۲۵۴ هجری به شهادت رسید و در سامرا در خانه خود به خاک سپرده شد.[۲۹
حکیمه خاتون در چنین شرایط و جو اختناقی به گونهای تربیت شدند که بعدها بتوانند حافظ بزرگترین اسرار الهی باشند. درباره حکیمه خاتون در این زمان نیز جز مواردی اندک در تاریخ ثبت نشده است.
دو روایت در دوران امام هادی علیه السلام درباره ایشان ضبط شده است که گویای مطالب بلندی درباره این شخصیت در زمان این امام همام است. هر دوی این روایات مربوط به مقدمات ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام با حضرت نرجس خاتون است.
یکی از مهمترین مطالبی که از این روایات فهمیده میشود، این است که امام هادی علیه السلام حضرت حکیمه را به منزل برده که وی مادر حضرت قائم و همسر فرزندش ابی محمد حسن العسگری علیه السلام است. این گونه خطاب، نشان گر عمق دانایی حضرت حکیمه است؛ چرا که وی تنها فردی از خاندان امام هادی علیه السلام است که شایستگی تعلیم دادن، آن هم برای شخصیتی که بتواند همسر امام و مادر عصاره خلقت شود و نشانگر تبحر و توانایی این بانوی فرزانه در شناخت دین است و از آن جا که خطاب به وی به طور مطلق ادا شده، یعنی حضرت، دین واقعی را آن چنان که نزد معصومان بوده میشناخته و همان را باید به نرجس خاتون تعلیم دهد؛ تعالیمیکه برازنده همسری حضرت عسکری علیه السلام و در راستای اهداف عالیه وی باشد و هم تعالیمیکه بتواند بزرگترین منجی عالم بشریت را به نحو احسن مادری کند؛ چه قبل از تولد، چه در هنگام تولد و چه پس از آن.
دوران امامت امام حسن عسکری و امام عصر علیهما السلام
دوران امامت امام حسن عسکری و امام عصر علیهم السلام، امامت و غیبت صغری امام عصر (مهدی) عجل الله تعالی فرجه الشریف، امامت شش ساله سیزدهمین معصوم علیه السلام در عصر زمام داری معتز و مهتدی و معتمد عباسی سپری شد. در کارنامه این سه خلیفه که مقامی تشریفاتی داشتند، نکته مثبتی به چشم نمیخورد و همه کارهای مهم به وسیله ترکان که گردانندگان اصلی حکومت بودند، انجام میشد.[۳۰]
هر چند مهتدی در مقایسه با دیگر خلفای عباسی، فردی معتدل بود؛ ولی بسیاری از محققان، ملاحظات سیاسی را انگیزه کردار وی دانستهاند. به زندان انداختن و تصمیم بر قتل امام علیه السلام، گواه روشن این مطلب است. امام علیه السلام تا شبی که خلیفه کشته شد، در زندان به سر برد. این که دو پیشوای بزرگ شیعه در سامرا و مرکز حکومت عباسی تحت نظر سلطنت قرار میگیرند و در جوانی به شهادت میرسند، بیان گر شدت اختناق و فشار آن دوران است. فشارها و محدودیتهای امام عسکری علیه السلام به دو علت، بیشتر بوده است:
۱. در این زمان؛ شیعه قدرت عظیم عراق شده بود و همه میدانستند که این گروه، حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع نمیدانند.[۳۱]
۲. براساس روایات و اخبار متواتر، خاندان عباسی میدانستند مهدی موعود که همه حکومتهای خود کامه را از میان میبرد فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است، لذا پیوسته مراقب حضرت علیه السلام بودند و هر هفته ایشان را مجبور کرده بودند در روزهای دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شوند.
در چنین شرایط دشواری، امام عسکری علیه السلام با ایجاد شبکه ارتباطی، از طریق نمایندگان و ارسال پیکها و پیامها با شیعیان مناطق مختلف ارتباط داشتند و از سوی دیگر با فعالیتهای سیاسی پنهان که به دور از چشم جاسوسان انجام میداد و افزون بر آن، ضمن تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه، شیعیان را برای دوران غیبت و انتظار آماده میساخت.[۳۲]
نقش حکیمه خاتون در این دوران
گرچه از آن چه در پیشین آمد عظمت این بانوی فرزانه نمایان است، ولی از مطالبی که پس از این میآید بیش از پیش اهمیت نقش این شخصیت بزرگ مشخص میشود.
مجموع روایات حاکی از این است که در این دوره:
۱. حضرت حکیمه خاتون با خانه امام و امام عسکری علیه السلام و سپس امام عصر علیه السلام ارتباط پیوسته داشته است.
۲. در این رفت و آمدها قبل از میلاد، از صمیم قلب و از سر علاقه مندی مرتباً برای تولد امام دعا میکرده است.
۳. قبل از تولد مهدی علیه السلام و هنگام تولد ایشان حضور داشته و عهده دار پرستاری از مادر ایشان بوده است.
۴. حافظ سر امامت و اسلام به ویژه، درباره وجود حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و حفظ جان ایشان بودند؛ به ویژه آن که حکومت عباسی تلاشی بی وقفه در کنترل خانه امام و جست و جوی شدیدی برای یافتن فرزند حضرت عسکری علیه السلام، داشتند. برای مثال گاه بی خبر، منزل امام را بررسی میکردند، گاه جاسوسانی در لباس خدمتکار و پزشک میفرستادند و پس از بیماری امام عسکری علیه السلام چندین پزشک و ده نفر از معتمدان را به خانه امام عسکری علیه السلام فرستادند و گفتند شبانه روز در آن جا بمانند و دستور دادند تا کنیزان را کنترل کنند تا ببینند کدامیک باردار هستند و…[۳۳].
روایاتی که از حکیمه خاتون درباره تولد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیده گوناگون است، ولی مضامین آنها به هم نزدیک و برخی جهاتش نیز متحد است. در بعضی از روایات، چیزی نقل شده که در پارهای دیگر به اختصار آمده است یا به جهت بعضی جهات دیگر مانند بی نیازی شنونده یا عدم توانایی درک شنونده و یا بعضی مصالح دیگر نقل نشده است. به ویژه آن که در بعضی از روایات، حکیمه خاتون خود تصریح دارد که هر آن چه اتفاق میافتد از پرسشگر و پرسش و نحوه پاسخ، همه را امام از پیش به من میفرماید.
درباره میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از زبان حکیمه خاتون، روایتی که مبسوطتر است را از کمال الدین صدوق انتخاب کردیم که ذکر مینماییم و سپس نکاتی از روایات دیگر در این زمینه بیان میکنیم.
راوی (محمد بن عبدالله) گوید: پس از درگذشت ابومحمد به نزد حکیمه دختر امام جواد علیه السلام رفتم تا در موضوع حجت و اختلاف مردم و حیرت آنها درباره او پرسش کنم، گفت: بنشین، و من نشستم، سپس گفت: ای محمد! خدای تعالی، زمین را از حجتی ناطق و یا صامت خالی نمیگذارد و آن را پس از حسن و حسین علیهما السلام در دو برادر ننهاده است و این شرافت را مخصوص حسن و حسین علیهم السلام ساخته، برای آنها عدیل و نظیری در روی زمین قرار نداده است؛ جز اینکه خدای متعال فرزندان حسین را بر فرزندان حسن علیهما السلام برتری داده؛ هم چنان که فرزندان هارون را بر فرزندان موسی به فضل نبوت برتری داد، گرچه موسی حجت بر هارون بود، ولی فضل نبوت تا روز قیامت در اولاد هارون است و به ناچار بایستی امت یک سرگردانی و امتحانی داشته باشند تا مبطلان از مخلصان جدا شوند و از برای مردم بر خدا حجتی نباشد و اکنون پس از وفات امام حسن عسکری علیه السلام دوره حیرت فرا رسیده است.
گفتم: ای بانوی من! آیا از برای امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی بود؟ تبسمیکرد و گفت: اگر امام حسن علیه السلام فرزندی نداشت پس امام بعد از وی کیست؟ با آن که تو را گفتم که امامت پس از حسن و حسین علیهم السلام در دو برادر نباشد.[۳۴] ای بانوی من ولادت و غیبت مولایم را برایم باز گو، …[۳۵]
حکیمه گوید: امام هادی علیه السلام درگذشت و ابومحمد بر جای پدر نشست و من هم چنان که به دیدار پدرش میرفتم به دیدار او نیز میرفتم. یک روز نرجس آمد تا کفش مرا بر گیرد و گفت: ای بانوی من کفش خود را به من ده![۳۶] گفتم: بلکه تو سرور و بانوی منی، به خدا سوگند که کفش خود را به تو نمیدهم تا آن را برگیری و اجازه نمیدهم که مرا خدمت کنی، بلکه من به روی چشم تو را خدمت میکنم.
ابومحمد علیه السلام این سخن را شنید و گفت: ای عمّه! خدا به تو جزای خیر دهد. تا هنگام غروب آفتاب نزد امام نشستم، سپس به کنیزم گفتم که لباسم را بیاور تا بازگردم! امام فرمود: خیر، ای عمه جان! امشب را نزد ما باش که امشب آن مولودی که نزد خدای تعالی، گرامی است و خداوند به واسطه او زمین را پس از مردنش زنده میکند متولد میشود. گفتم: ای سرورم! از چه کسی متولد میشود؟ و من در نرجس آثار بارداری نمیبینم. فرمود: از همان نرجس، نه از دیگری. حکیمه گوید: به نزد او رفتم، آثار بارداری در او ندیدم، به نزد امام برگشتم و به وی گزارش دادم، تبسمی فرمود و گفت: در هنگام فجر، آثار بارداری برایت نمودار خواهد گردید؛ زیرا مثل او مثل مادر موسی علیه السلام است که آثار بارداری در او ظاهر نگردید و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد؛ زیرا فرعون در جست و جوی موسی، شکم زنان باردار را میشکافت و این نظیر موسی علیه السلام است.
حکیمه گوید: به نزد نرجس بازگشتم و گفتار امام را بدو گفتم و از حالش پرسش کردم، گفت: ای بانوی من چیزی نیست (حالم خوب است)، حکیمه گوید: تا طلوع فجر مراقب او بودم و او پیش روی من خوابیده بود و از این پهلو به آن پهلو نمیرفت تا چون آخر شب و هنگام طلوع فجر رسید، هراسان از جا جست[۳۷] و او را در آغوش کشیدم و بدو «اسم الله» میخواندم، ابومحمد بانگ برآورد و فرمود: «سوره انا انزلنا بر او بخوان!» و من بدان آغاز کردم و گفتم: حالت چون است؟ گفت: امری که مولایم خبر داد در من نمایان شده است و من هم چنان که فرموده بود بر او میخواندم و جنین در شکم من پاسخ داد و مانند من قرائت کرد و بر من سلام نمود. حکیمه گوید: من از آن چه شنیدم، هراسان شدم و ابومحمد، بانگ برآورد: از امر خدای تعالی در شگفت مباش، خدای تعالی ما را در خردی به سخن درآورد و در بزرگی، حجت خود در زمین قرار دهد و هنوز سخن او تمام نشده بود که نرجس از دیدگانم نهان شد و او را ندیدم. گویا پردهای بین من و او افتاده بود و فریادکنان به نزد ابومحمد علیه السلام دویدم، فرمود: ای عمه! برگرد، او را در مکان خود خواهی یافت.
گوید: بازگشتم و طولی نکشید که پردهای که بین ما بود برداشته شد و دیدم نوری نرجس را فرا گرفته است که توان دیدن آن را ندارم و آن کودک علیه السلام را دیدم که روی به سجده نهاده است و دو زانو بر زمین نهاده است و دو انگشت سبابه خود را بلند کرده و میگوید: اشهد ان لا اله الله [وحده لا شریک له] و ان جّدی محمداً رسول الله و ان ابی امیرالمؤمنین، سپس امامان را یکایک برشمرد تا به خودش رسید، سپس فرمود: بار الها! آن چه به من وعده فرمودی به جای آر و کار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمین را به واسطه من پر از عدل و داد گردان. ابومحمد علیه السلام بانگ برآورد! ای عمه او را بیاور و به من برسان، او را برگرفتم و به جانب پدر بردم، چون او در میان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام کرد و امام حسن علیه السلام او را از من گرفت و زبان خود در دهان او گذاشت و او از آن نوشید (مکید).
سپس فرمود: او را به نزد مادرش ببر تا بدو شیر دهد، آنگاه نزد من بازگردان….[۳۸] و در انتهای روایت آمده است:
حکیمه گوید: پس از آن که ابومحمد علیه السلام درگذشت و مردم چنان که میبینی پراکنده شدند و به خدا سوگند که من هر صبح و شام او را میبینم و مرا از آن چه میپرسید آگاه میکند و من نیز شما را مطلع میکنم و به خدا سوگند که گاهی میخواهم از او پرسش کنم و او نپرسیده پاسخ میدهد و گاهی امری بر من وارد میشود و همان ساعت، پرسش نکرده، از ناحیه او جواب صادر میشود. شب گذشته من را از آمدن تو باخبر ساخت و فرمود: تو را از حق خبردار سازم و راوی (محمد بن عبدالله) گوید: به خدا سوگند حکیمه اموری را به من خبر داد که جز خدای تعالی کسی بر آن مطلع نیست و دانستم که آن صدق و عقل و از جانب خدای تعالی است؛ زیرا خدای تعالی او را به اموری آگاه کرده است که هیچ یک از خلایق را بر آن آگاه نکرده است.[۳۹]
در این جا لازم است که نکات مهمیکه در روایات دیگر از زبان حکیمه خاتون نقل شده که در این روایت نیامده است را نیز ذکر کنیم:
ـ (پیوسته) هرگاه حکیمه خاتون وقتی بر امام عسکری علیه السلام وارد میشدند، برای آن جناب دعا میکرد که خداوند به ایشان فرزندی عطا کند و میگوید: روزی داخل شدم بر آن جناب، پس دعا کردم برای او، آن چنان که میکردم، امام فرمود: «ای محمد آگاه باش، آن را که دعا میکردی که خداوند به من روزی کند، امشب که نیمه شعبان سال ۲۵۵ است متولد میشود، پس افطار خود را در نزد ما بکن و آن شب، جمعه بود.[۴۰]
ـ حکیمه گوید: پس از نماز شب نرجس خاتون، هنگامیکه فجر نزدیک شد، برخاستم تا به افق بنگرم، دیدم فجر اول طلوع کرده است، در دلم نسبت به وعدهای که ابومحمد علیه السلام داده بود شک و تردیدی پیدا شد، حضرت، مرا از درون اطاق ندا دادند که «تردید نکن». من از آن حضرت و شکی که در دلم افتاده بود شرمگین شدم و خجل بازگشتم. در این هنگام نرجس، نمازش را تمام کرده بود و با ناراحتی و فزع از اطاق بیرون میآمد. او را در برابر اطاق دیدم و به وی گفتم: آیا از آن چه به تو گفتم چیزی را حس میکنی؟ فرمود: آری عمه جان، امری بزرگ مییابم.[۴۱]
نکات
از این روایات نکاتی چند استفاده میشود:
۱. دعای حکیمه خاتون و مستجاب شدن دعای وی برای روزی شدن فرزند به امام علیه السلام حاکی از معرفت این بانوی فرزانه و علاقه مندی و ارادت به ولایت وی است.
۲. نهایت تواضع حکیمه خاتون نسبت به نرجس خاتون (و بالعکس) و اصرار حکیمه خاتون در خدمت رسانی به وی.
۳. دعای امام عسکری علیه السلام برای حکیمه خاتون ـ خدا به تو جزای خیر دهد ـ این دعا از آن چه خورشید بر آن بتابد برتر است و نشانه آن است که عمل حکیمه خاتون، موردپسند و رضایت ایشان بوده است.
۴. آگاهی و خبر دادن امام به حکیمه از غیب (امشب شب میلاد مولود است).
۵. ایمان حکیمه خاتون به سخن امام و شب را در انتظار تولد نور به سر آوردن.
۶. خواندن اسم الله و سوره مبارکه انا انزلنا برای حضرت نرجس و آرامش وی.
۷. مشاهده خوارق عاداتی چند در یک شب مانند سخن گفتن نوزاد از رحم، خواندن آیات قرآن، سجده کردن کودک تازه به دنیا آمده و شهادت مولود شریف به وحدانیت خدا و….
۸. سلام مولود شریف بر پدر بزرگوار و عمهاش (حکیمه).
۹. حکیمه، اولین کسی است که این مولود شریف را در آغوش کشیده است.
۱۰. دیدار پی در پی او با امام زمان.
۱۱. هر صبح و شام به دیدار حضرت نائل شدن (که به بیان سید بحرالعلوم، ایشان باب و سفیر حضرت بودند).
۱۲. اهل سّر بودن حکیمه خاتون برای هر دو امام و پنهان کردن مطالب از نااهلان.
حکیمه خاتون علاوه بر آن که خود سفیر امام بود (هم چنان که آمد) مردم را به سفیر بزرگواری دیگر نیز راهنمایی میکرد.
احمد بن ابراهیم گوید: در مدینه بر حکیمه دختر امام جواد و خواهر امام هادی علیه السلام در سال۲۶۲ وارد شدم و از پشت پرده با وی سخن گفتم و از دینش پرسیدم، امام را نام برد و گفت: فلان بن الحسن و نام وی را بر زبان جاری ساخت، گفتم: فدای شما شوم! آیا او را مشاهده کردهای و یا آن که خبر او را شنیده ای! گفت: خبر او را از ابومحمد شنیده ام[۴۲] و آن را برای مادرش نوشته بود، گفتم: آن مولود کجاست؟ گفت: مستور است، گفتم: پس شیعه به چه کسی مراجعه کند؟ گفت به جدّه او، مادر ابومحمد، گفتم آیا به کسی اقتدا کنم که به زنی وصیت کرده است؟ گفت: به حسین بن علی بن ابی طالب اقتدا کرده است؛ زیرا حسین علیه السلام در ظاهر به خواهرش زینب وصیت کرد و دستورات علی بن حسین علیه السلام به سبب حفظ جانش به زینب نسبت داده میشد. سپس گفت: شما اهل اخبارید، آیا برای شما روایت نشده است که نهمین از فرزندان حسین علیه السلام میراثش در دوران حیاتش تقسیم میشود؟[۴۳]
رحلت
درباره تاریخ وفات ایشان، بعضی از بزرگان فرمودهاند که تاریخ آن برای ما معلوم نشده است، [۴۴] ولی بعضی بدون ذکر مدرک سال ۲۷۴ را تاریخ وفات ذکر نمودهاند، ولی مدرک قابل توجهی که بتوان بدان استناد نمود ذکر نکردهاند.[۴۵]
مرقد مطهر ایشان در سامرا در ضریح مطهر عسگریین علیهما السلام واقع است.[۴۶]
زیارت نامه
«علامه مجلسی» درباره زیارتنامه حضرت حکیمه میفرماید: «در بقعه شریف عسگریین (امام هادی و عسگری علیهم السلام) قبر بانوی با نجابت و بزرگوار، عالم و دانشمند، پرهیزکار و بلند مقام؛ حکیمه دختر امام جواد علیه السلام قرار دارد و نمیدانم چرا عالمان و دانشمندان، زیارتی را برای این بانوی بزرگ نیاوردهاند؛ در حالی که وی دارای فضل و جلال درخشانی بوده، در خدمت ائمه معصوم قرار داشته، به هنگام ولادت آن بزرگوار حضور یافته و بارها آن وجود مبارک را در زمان امام حسن عسکری علیه السلام ملاقات و زیارت میکرده و پس از وفات امام حسن علیه السلام نیز واسطه و سفیر او بوده که مردم به وسیله او حوائج و مسائل خود را حل میکردهاند.
بنابراین، سزاوار است، حکیمه دختر امام جواد علیه السلام در آن بقعه و حرم زیارت شود و آن گونه شأن و صلاحیت او اقتضا میکند از وی تجلیل و تکریم به عمل آید.[۴۷]بزرگان، کلام مرحوم مجلسی را تلقی به قبول کردند و یا عیناً آن را آورده یا با اندکی تصرف ذکر کردهاند.[۴۸]برای نمونه، مرحوم محسن امین در اعیان الشیعه مینویسد: «حکیمه از بانوان صالح و عابد و قانت بوده و از ایشان اخباری در تزویج امام عسکری علیه السلام با نرجس خاتون علیهما السلام و ولادت امام از ایشان نقل شده است».[۴۹]مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان فرمودهاند: در کتب «مزار»، زیارت مخصوصی برای آن معظمه ذکر نشده؛ آن مرتبه رفیعه که برای او است. پس سزاوار است او را زیارت کنند به الفاظی که در زیارت اولاد ائمه علیهم السلام نقل شده است یا زیارت کنند او را به الفاظی که در زیارت عمه مکرمهاش حضرت فاطمه معصومه، بنت موسی ابن جعفر علیها السلام وارد شده است.
[۱] . محمد بن یعقوب کلینی، اصول الکافی؛ دارالاسر للطباعه والنشر، الثانیه، ١٤۲٢ه.ق. ج١، ص٠ ٣٧ وبدین مضمون درابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق) عیون اخبارالرضا علیه السلام؛ تصریح سید صدر لاجوردی، تهران، جهان، ص۴٢۶ موجود است.
[۲] . محمد بن علی (شیخ صدوق) ابن بابویه قمی، کمال الدین وتمام النعمه؛ مترجم؛ منصور پهلوان، جمکران، ١٣٨٤ه.ش جزء۲، باب٤٢، ح١.
[۳] . محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید) العکبری، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد؛ ترجمه وشرح سید هاشم رسولی محلاتی، علمیه اسلامیه، ج٢، ص٣٣١.
[۴]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار الجامعه لدرر، اخبار الائمه الاطهار؛ دار احیاءالتراث العربی، بیروت، ج٩٩ص٧٩-٨٠.
[۵]. امین الاسلام طبرسی، ابن علی الفضل بن الحسن؛ اعلام الوری با علام الهدی؛ دار المعرفه، بیروت، ١٣٩٩ه.ق ص ٣٣٨.
[۶]. شیخ عباس قمی، منتهی الامال؛ موسسه مطبوعاتی حسینی، ص٩٧٢.
[۷] . محمد بن علی الاردبیلی الغروی الحائری، جامع الرواه؛ دارالاضواء، بیروت، ١٤٠٣ه.ق، ج٢، ص٤٥٧.
[۸] . عبدالله بن محمد بن عبدالله ما مقانی، تنقیح المقا ل فی علم الرجا ل؛ مطبعه المرتضویه، نجف ١۳۵۲ه.ق ج۳ص۷۶.
[۹] . سید ابوالقاسم الخویی الموسوی، معجم رجال الحدیث؛ قم، الرابعه، ١٤١٠ه.ق- ج٢٣ص١٨٧.
[۱۰] . منتهی الامال، ص٩٧٢.
[۱۱] . ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه؛ در ترجمه بانوان دانشمند شیعه؛ دارالکتب الاسلامیه، تهران، پنجم، ١٣٦٨، ج٤، ص١٥٠.
[۱۲] . محمد حسین اعلمی حاﺋری، تراجم اعلام النساء؛ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، اولی، ١٤١٧، ص٢٢.
[۱۳] . وخلف بعد من الولدعلیا ابنه الامام من بعده وموسی وفاطمه امامه ابنتیه ولم یخلف ذکراغیرمن سمیناه، ارشاد، همان، ج٢ص۲۸۴.
[۱۴] . همان، ج۲، ص۲۶۴.
[۱۵] . همان، ج۲، ص۲۸۵.
[۱۶] . ابوالحسن احمد بن فارس بن زکریا؛ معجم مقائیس اللغه؛ مکتب الاعلام الاسلامی، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم ١۴٠۴ه .ق، ج٢، ص ٩١.
[۱۷] . قرآن کریم در سوره مبارکه لقمان، آیه۱۲ به هر دو نوع حکمت نظری و عملی اشاره دارد.
[۱۸] . شواهد درقبل ذکرشد.
[۱۹] . بحارالانوار، ج۵٠، ص٢٠؛ و ر: ک: الارشاد، ج٢، ص٢٦٨ و کافی، ج١، ص٢۵۸.
[۲۰] . شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان؛ ترجمه مهدی الهی قمشهای، تعاونی ناشران، نوزدهم، ١٣٨٣، صص٩٣٩- ٩٣٨.
[۲۱] . منتهی الآمال، ص٩٦٧.
[۲۲] . ابوجعفر طبری، محمد بن جریر رستم؛ دلاﺋل الامامه؛ قم، منشورات الرضی، ١٣٦٣ه. ش ص٢١٦ و مسعودی؛ اثبات الوصیه؛ قم، رضی ص١٩٣.
[۲۳] . ر.ک: جعفر مر تضی العاملی، زندگی سیاسی امام جواد علیه السلام؛ ترجمه سید محمد حسینی؛ دفتر انتشارات اسلامی٣٦۴صص٦٩-٦٨.
[۲۴]. الارشاد، ج۲، ص۲۸۵.
[۲۵]. معتصم، برادر مأمون، واثق، پسر معتصم، متوکل، پسر دیگر معتصم، منتصر، پسر متوکل، مستعین، پسرعموی منتصر و معتز، پسر دیگر متوکل.
[۲۶]. ر.ک: رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه؛ تبلیغات اسلامی، قم، اول، ۱۳۷۱، ج۲، ص۱۴۱-۱۵۱و مهدی پیشوایی؛ سیره پیشوایان؛ مؤسسه امام صادق، قم، اول، ۱۳۷۲ ص۵۶۷-۵۷۱.
[۲۷]. ر.ک: سیره پیشوایان و حیات فکری سیاسی امامان شیعه و باقرشریف القرشی؛ تحلیلی از زندگانی امام هادی (ع)، مترجم، محمد رضا عطایی، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱، ص۳۱۹ تا ۴۲۷.
[۲۸]. علی بن عیسی اربلی؛ کشف الغمه، تبریز، ۱۳۸۱ق، ج۲ ص۳۹۴.
[۲۹]. الارشاد، ج۱، ص۲۹۹.
[۳۰]. ر.ک: ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ؛ تحقیق عبدالله التافی، بیروت، ۱۴۰۷ ق ج۷، صص۱۹۶-۱۹۵.
[۳۱]. بحارالانوار، ج۵، ص۳۱۳.
[۳۲]. ر.ک: محمد نصیری رضی، تاریخ تحلیلی اسلام، نهاد مقام معظم رهبری، ۱۳۷۸، صص۲۶۶-۲۶۴ و باقر شریف قرشیریا؛ زندگانی امام حسن عسکری (ع)، مترجم سید حسن اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، اول، ۱۳۷۱.
[۳۳]. ر.ک: الکافی، ج۱ ص۵۰۶ و اعلام الوری، ص ۳۵۹.
[۳۴]. از این فراز می توان انکار امامت جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری (ع) را نیز دریافت.
[۳۵]. در این میان حضرت حکیمه خاتون جریان ازدواج امام با نرجس را بازگو میکند.
[۳۶]. ظاهراً ادب و احترام خاصی است که برای بزرگان انجام می دادند.
[۳۷]. در روایت دیگر آمده که نرجس، ناگهان از خواب برجهید و از اتاق بیرون رفت و وضو ساخت، آن گاه برگشته نماز شب را خواند تا آن که به نماز وتر رسید.
[۳۸]. ر.ک: کمال الدین، ج۲ صص۱۵۴-۱۴۷ و بحارالانوار، ج۵۱، ص۱۴-۱۳.
[۳۹]. ر.ک: کمال الدین، ص۱۵۴ و بحارالانوار، ج۵۱ ص۱۴.
[۴۰]. حاج میرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، آستان قدس جمکران، دوم، ۱۴۱۲ه.ق ص۲۷.
[۴۱]. بحارالانوار، ج۵۱ ص۲۶.
[۴۲]. از این روایت برمی آید که جو و اوضاع بسیار دشوار بوده؛ حدی که حکیمه از نام بردن صریح امام خودداری ورزیده و به فلان قناعت کرده و دیدار پیاپی خویش را نیز بازگو نمیکند.
[۴۳]. کمال الدین، ج۲، صص۲۶۷-۲۶۶ و بحارالانوار، ج۵۱، ص۳۶۴.
[۴۴]. سید محسن الامین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف ۱۴۰۳هـ (افست ایران) ج۶، ص۲۱۷.
[۴۵]. ریاحین الشریعه، ج۴، ص۱۵۰.
[۴۶]. بحارالانوار، ج۱۰۲، ص۸۰-۷۹.
[۴۷]. همان، ص۸۰.
[۴۸]. مانند: مرحوم نوری در نجم الثاقب، ص۳۸-۳۷ و مرحوم سید محسن امین در اعیان الشیعه، ج۶، ۲۱۷ و مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال، ص۹۷۲ و مرحوم محلاتی در الشریعه، ج۴، ص۱۵۰.
[۴۹]. اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۱۷