اى پسر احمد آیا به سوى تو راهى هست تا ملاقات شوى. چه وقت روزها را با تو سپرى کرده و بهرهمند مىگردیم. تشنگى زیاد ما طول کشید. چه هنگام از آب گوارایت استفاده خواهیم کرد؟ مولایم سرورم چه وقت ما را دیده و ما نیز تو را مىبینیم در حالى که پرچم پیروزى را برافراشتهاى؟ مولایم چه زمانى یکدیگر را دیده و چشمان ما از دیدار تو روشن مىگردد و با راهنمایى تو هدایت مىشویم؟ و آنگاه ما را از حقایق امورمان آگاه کرده، گرهام به دست تو باز شده، نادانیها از بین رفته و کمالات کامل مىشود.
آقا و مولایم امید و آرزویم کاش سرنوشت خود را مىدانستم، آیا با نور جمالت دیدگانم روشن خواهد شد آیا از وصال گوارایت سیراب خواهم شد یا با این اندوهها روانه قبرم شده و با غصهها و اندوه فراوان از این دنیا مىروم
« آقایم طولانى شدن جدایى شما مرا کشته و امید وصال شما و آنچه درباره نشانههاى ظهورتان فرمودید، زندهام مىکند. چرا چنین نباشد که اگر این وعدههاى در روایات و انتظار ظهور شما و آثار آن نبود از بین رفته بودیم. درود و سلام خدا بر کسى که ما را با این وعدهها و انتظار ظهور شما زنده کرده و ما را از آن آگاه نمود. زیرا این مطلب، امروز باعث زندگى بندگان مشتاق به شما و به وصال شماست و زبان حال همه ما مىگوید: »مرا وعده دادند. مرا وعده دادند. و اعلام رأى دادگاه آیین عشق را به تأخیر انداختند، در حالى که آیین عشق آیین من است. دل را با یاد محبوب شاد گردان و گوشهایم را با وعدهاش نوازش کن»؟
« آقایم اگر نمىدانستیم که گشایش بعد از سختى است، این سختیها بر دل و جان ما بیش از آن بود که بتوانیم آن را تحمل کنیم، ولى باین جهت که اینها علامت گشایش است تحمل آن براى ما آسان است و بدین جهت که باین وسیله به شما مىرسیم این سختیها محبوب ماست.
آقایم مدت سپرى شده و به آخر رسید. منتظر امر شما هستیم. با یاد شما زندگى کرده، و آثار ظهور شما را جستجو مىکنیم.
آقایم کار سخت شده و ظلم و ستم فراوان، و فساد بىسابقهاى سراسر گیتى را فرا گرفته است. هواى نفس نیز ضمیمه آن شده و آتش هواهاى نفسانى شعلهور گردیده و گیتى را سوزانده است، بوسیله آن شهرها خراب، آبادانى نابود و انسانها و حیوانات از بین رفتهاند.
آقایم بلاها زیاد، مطالب پوشیده بر ملا گردیده و فقط به شما شکایت مىکنم. آقایم جدایى و هجران تو از تمام این سختىها سختتر است زیرا بلا بهمراه تو، نعمت و اذیت در مقابل دیدگان تو راحت است. آقایم »و از من انتقام بگیر، اگر این انتقام مرا به تو نزدیک مىنماید. فدایت گردم در آن شتاب کن. و با هر وسیلهاى که مىخواهى مرا در عشقم به خودت آزمایش کن. و من آنچه رضاى تو در آن است را انتخاب خواهم کرد. و در هر حال، تو به من از خودم سزاوارترى. زیرا اگر تو نباشى، من هم نخواهم بود.«»
« آقایم »تو قدرت نابودى قبیله را دارى، در راه عشق تو هر موجود زندهاى از نابودى لذت مىبرد. برده تو هرگز تقاضاى آزادى نخواهد کرد. اگر تو او را رها کنى او تو را رها نمىکند. آن زیبایى که با جلال بزرگ خود آن را پوشانیدهاى، هر نوع شکنجهاى را در اینجا گوارا مىداند.«»« مولایم آرزویم »دلم آب شده به او رخصت بده تا باقیمانده خود را در آرزوى تو بگذراند. دستور بده خواب در چشمانم گذر کند. زیرا من مطیع این دستور هستم. شاید در عالم رؤیا وجود گرانقدر تو را ببینم و به من وحى شود.«»« حبیب من »و هرگاه باقیمانده جان من با آرزو زنده نمانده و فناى من مقتضى بقاى تو باشد. و اگر شیوه عشق از سنت چشم بر هم نهادن حمایت کند و از دیدارت محروم گردد. سیاهى چشمى براى من باقى بگذار، شاید پیش از مرگم بوسیله آن، کسى را که تو را دیده است ببینم.«»
« آه »چیزى را که تو مىخواهى کجا در من هست، هرگز. و بلکه پلک چشمان من فاقد پردهاى از خاک پاى تو است.«»« مولایم »اگر مژده دهندهاى با مهربانى از سوى تو آید و هستى من هم در مشتم قرار داشته باشد، آن را به تو تقدیم نموده و خواهم گفت: آن را بگیر.«»« سرور و مولایم اى امام من »بشکستگى من، بذلت من، بخضوع من، بفقر و نیاز خودم و به بىنیازى تو. مرا به زیر دست خائنى واگذار مکن. چون من یکى از ضعیفان تو هستم.«»
« آقایم آنگاه که درباره رسیدن و وصل شدن به شما و لذت دیدار شما مىاندیشم و در مورد احوال کسانى که آنها را به پناه خود نزدیک نموده، به آنان احسان کرده، مشرف به دیدار جمالت نموده، با تعلیم خود آنان را بزرگداشته، با نوشانیدن جامهاى توحید بر آنان منت گذاشته و شرافت آمدن در محفل اهل توحید را به آنان کرامت نمودى تأمل مىکنم، نزدیک است قلبم از حسرت شکافته شده و از غیرت، دو تکه شود. آه آه »واى بر قلب کسى که مثل قلب من باشد«. »اى پوست بدن من پاکیزگى مرا سعادتمند نمىکند. و اى کبد من بدون دیدار باید پاره پاره شوى.»
« آقایم خواهان شما، با سایر مشتاقین فرق دارد. زیرا زیبایى تو قابل مقایسه با زیبایى سایر معشوقها نبوده و بزرگى تو مانند دیگر بزرگی ها نمىباشد. باین جهت که شما محبوبى هستى که علت ایجاد خواهان و دوستدار خود بوده و او در هر حال و براى هر کارى به شما احتیاج دارد، ولى دیگران چنین نیستند. بلکه در عالم محسوسات زیبایى وجود ندارد مگر این که مظهر گوشهاى از زیبایى شما، و بزرگیى نیست مگر ناشى از یکى از آثار بزرگى شماست. زیرا زیبایى شما مظهر زیبایى خداوند زیبا و زیبایى دیگران از مظاهر زیبایى شماست. و نیز بزرگى شما مظهر بزرگى ]خداوند[ بزرگ و بزرگى دیگران برگرفته از بزرگى شماست. شما منبع همه بزرگیها و زیباییها هستید. منظور از زیباترین زیباییها، و بزرگترین بزرگها، در دعاى سحر، شما مىباشید. و شمایید نورانىترین و درخشندهترین نور خدا. و نیز جدایى و دورى شما مانند جدایى محبوبهاى دیگر نیست. زیرا اگر محبوبهاى دیگر دوستدار را ترک کنند، مىگویند: محبوب او را ترک کرده، و بخاطر ترک کردن محبوب سرزنش متوجه دوستدار نمىگردد. ولى اگر شما کسى را ترک کنید، مردم او را سرزنش نموده و خود نیز خودش را سرزنش مىکند. و هیچگونه تسلاى خاطرى نیز ندارد. زیرا نمىتوان گفت شما بیوفا بوده یا به دوستدار خود علاقمند نیستى. همه دوستدارانت اعتقاد دارند که دوستى و وفاى تو بیش از دوستى و وفاى آنان است. بنابراین اگر آنان را ترک کنى معلوم مىشود، آنان کوتاهى نمودهاند. و کم محبتى آنان نشاندهنده نادانى آنان است. بهمین جهت کسى که او را ترک نمایى ورشکستهترین افراد است مگر این که خود را تسلى داده و بگوید: در آینده به شما رسیده و هجران شما پاداشى براى او در پى دارد. ولى چه پاداشى بزرگتر از دیدار شماست مولایم همه فداى تو. جانم فداى مجد ریشهدارى که همتایى ندارد. جانم فداى شرافتى که لنگهاى ندارد. تا کى برایت سرگردان بوده و تا کى و چگونه و با چه زبانى دربارهات بگویم؟ براى من سخت است که ببینم دیگران در مقابل تو و در مملکت تو تصرف، و بر پیروان و حتى بر خویشانت حکومت کرده و آنها به تو پناه آورده و از تو کمک مىخواهند ولى جوابى نمىشنوند. پناه بر خدا از این مصیبتهاى دردناک و سختیهاى زیاد »انا للّه و انا إلیه راجعون« از مصیبت نبودن تو و طولانى بودن غیبتت در حالى که شیعیانت مانند گله گوسفندى شدهاند که چوپان آن نبوده و گرگها از هر طرف به آن حمله کردهاند گروهى را خورده و گروهى را براى ذخیره مىکشند.
سرورم این مصیبتهاى ما بود ولى ناراحتیهاى شما بخاطر این مطالب براى ما سختتر بوده و دل ما را بیشتر بدرد مىآورد تا مصیبتهایى که به خودمان وارد مىآید. زیرا از رأفت شما به شیعیانتان و غیرت و رقت قلب شما آگاهى داریم. مگر جد شما امیر المؤمنین علیه السّلام نبود که از ربودن خلخال زن ذمى توسط لشکر معاویه شکایت کرده و مىفرمود: »اگر مسلمانى از این مطلب بمیرد او را قابل سرزنش نمىدانم.« پس شما چه حالى دارید زمانى که بدانید با زنهاى مسلمان چه مىکنند خداوند ملتت را یارى کند، مولایم به خداوند و به سرور مردم محمد مصطفى و به على مرتضى و به سرور بانوان و به پدران پاکت، امامان هدایت و شیران درنده نبرد و به حمزه، سرور شهیدان و به »طیّار در میان فرشتگان مقرّب«، از این پیشآمدهاى ناگوار و اوضاع بد شکایت مىکنیم. بندگان گرفتارت را یارى کن اى یاور یارى خواهان. سرورشان را به آنان بنمایان اى مهربانترین مهربانان. و با آن ستم ستمکاران، حاکمیت کفار و حیلههاى مخالفین را از آنان دور کن. و با فرج ولى خود، در فرج آنان تعجیل نما و بعد از پر شدن زمین از ظلم و جور آن را پر از قسط و عدل گردان. دیدگان مؤمنین را با جمال ولىّ دین روشن نموده و بهره آنان را با ظهور جلالش در میان جهانیان بیشتر گردان. عدل فراوان و حکومت بزرگ و عالى خود را آشکار نما و با آن حق را بر پا و باطل از بین ببر. اولیایت را با آن حاکم و دشمنانت را خوار فرما. با آن از ستمکاران و دشمنان برگزیدگانت انتقام بگیر. و در انجام وعدههایت در مورد یارى مؤمنین و عاقبت پرهیزکاران تعجیل فرما. اى راستگوترین راستگویان و تواناترین توانمندان
برگرفته از کتاب المراقبات حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی