ظهور مهدی موعود را سؤال کنم…

قلم اجازه بده تا که عرض حال کنم
ظهور مهدی موعود را سؤال کنم
دلم گرفت و دلم را به یک نوا دادم
تمام بغض دلم را به واژه ها دادم
غروب جمعه رسیده است و عطر شوق تو باز
غروب جمعه رسیده است و وقت راز و نیاز
تمام هفته ی ما روی جاده ها سر شد
تمام هفته ی ما بی حضورت آخر شد

 تمام هفته ی ما بی تو سرد و غمگین بود
 و زیر هر قدمی احتمال یک مین بود
کبوتری به بلندای آسمان نپرید
 کسی ز دختر بی خانمان گلی نخرید
جهان لباس سیاهی و مرگ پوشیده است
تمام صحن خیابان ز برگ پوشیده است
تمام حجم خیابان هجوم تابوت است
و عشق بمب بزرگی بدون باروت است
و عشق واژه ی تکرار هر غزل شده است
و عشق تا حدّ یک نام مبتذل شده است
و آنچه در دل ما نیست پاکی ذات است
و عشق مضحکه ی قرن ارتباطات است
دوباره باغچه آتش گرفت و بلبل سوخت
و مرگ، صاعقه ای زد و شهر کابل سوخت
چقدر چلچله ها یک شبه یتیم شدند
زنان سر به گریبان دچار بیم شدند
اگر چه دست توسّل به طور سینین است
عروس زخمی دنیای ما فلسطین است
و در تمام جهان یک ستاره روشن نیست
اگر که هست ولی چشم، چشم دیدن نیست
خدا کند که در این سال، سال بی لبخن
د خدا کند که در این صحنه ی بگیر و ببند
خدا کند که در این روزهای مرگ و گناه
که هر چه راه رسیده است تا دهانه ی چاه
غروب جمعه ای آن آفتاب سر بزند
و بی خبر برسد عاشقانه در بزند
در انتظار چه ساعت نشسته ای آقا!
که پشت میز بلاغت نشسته ای آقا!
گناه کردن ما را عذاب بیخود نیست
برون نیامدن آفتاب بیخود نیست
قلم اجازه بده تا که عرض حال کنم
ظهور مهدی موعود را سؤال کنم

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *