سخن سردبیر
گستره وکارکرد موضوع مهدویت!
پیش از این در پاره اى از سرمقاله ها به این نکته اشاره شده بود که: »وقتى دریافتیم آنچنان که شایسته است ذکر نام امام عصر، ارواحنافداه، و گفتگو درباره ایشان در دستور کار جدى رسانه هاى رسمى و غیر رسمى وارد نشده با امید به جلب عنایت حضرتش دست به کار نشر مجلات »موعود« و »موعود جوان« شدیم. امّا، این همه ماجرا نبود.
طى چند دهه گذشته برخى اشخاص حقیقى و حقوقى، آثار گوناگونى را (بویژه در قالب کتاب) به نام مقدس امام عصر، علیه السلام، عرضه کرده اند که بیگمان از نظر بلند آن عزیز دور نمانده است. آثارى که در گستره موضوعاتى چون: غیبت، ظهور، نواب اربعه، فلسفه غیبت و امثال اینها با چاشنیاى از آثار ادبى و شاعرانه خوانندگان طالب را مجذوب خویش ساخته اند. در واقع گستره موضوع مهم »مهدویت« محدود به طرح چند سرفصل کلامى، تاریخى و شاعرانه میشد.
واهمه متهم شدن به ارتباط و وابستگى فکرى و علمى با برخى محافل نیز دانسته یا ندانسته طرح شایسته این موضوع و ذکر نام بلند حضرت صاحب الزمان، علیه السلام، را در محاق برد و اجازه و امکان خروج از گستره سابق الذکر و تدارک مقدمات لازم براى بسط فرهنگ انسان ساز مهدوى در میان عموم مردم را فراهم نیاورد. اگر چه سابقه و رد اندیشه و عمل منفعلانه کسانى که انجام اصلاحات بزرگ و تشکیل نظام اجتماعى، سیاسى و دینى را در عصر غیبت مردود میدانستند در میان برخى از مدیران و مسؤولان دستگاههاى متولى امور اجتماعى، فرهنگى و حتى سیاسى میشد جستجو کرد. چنانکه در همین ایّام نیز در میان جماعت مبشرین و تابعین تفکّر »سکولاریستى« و داعیان دمکراسى و مردم سالارى رد همان اندیشه و عمل را میتوان نشان داد و حتى تجدید حیات آن اندیشه را در صورت نوین مشاهده کرد. در واقع، دو جریان دانسته یا ندانسته در یک مسیر گام برمیداشتند. جریانى که با سلام و صلوات و صورت سازى در لابلاى دستورالعملها، استراتژیهاى غربى در پى یافتن طریق و طرحى براى استمرار حیات و اصلاح امور فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى جامعه مسلمین بود و به امید اصلاح و صلاح آب توبه بر سر و روى همه مناسبات غربى میریخت و دیگر، جریانى که با سر و صدا قائل به قرائت هاى گوناگون از دین، عصرى کردن دین و نشر سکولاریزم، تجربه کامل مدرنیته را راه خلاصى از بن بستها فرض میکرد. جملگى دیر یا زود به یک نقطه میرسیدند چه، در هر دو صورت دین در محدوده باورى شخصى به انحصار درمیآمد و همه کارکردهاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى خود را از دست میداد.
مگر جز اینست که وقتى همه محتوى و شاکله نظام آموزشى مبتنى بر آراء زیست شناسان، روانشناسان، جامعه شناسان و اقتصاددانان شکل گرفت و مباحث دینى در عرض فیزیک و جغرافیا تنها وجهه اى شخصى مییابد، وقتى که نظام اجتماعى و اقتصادى همه همّ خود را مصروف پیروى از تئوریهاى دست دوم و سوم نظریه پردازان غربى کرد و تمامیت نظام شهرسازى، معمارى غربى را که ملغمه اى از معمارى عصر مدرنیته و پست مدرن است بعنوان الگوى زندگى مردم اعلام داشت، دین مبدل به دریافتى وجدانى و شخصى میشود و در واقع پایان تاریخ مصرف اعلام میشود؟!
آیا این واقعه چیزى جز قبول »سکولاریزم« و سلب حیثیت معنوى از حیات فردى و اجتماعى مسلمین است؟!
جماعتى با ساز و دهل و اباحى گرى و فمنیسم و گروهى دیگر با سر دادن شعار سنت گرایى در طریق جماعتى گام میگذاشتند که در خواب رؤیاى ملاقات حضرت یار را میجست و فرهنگ و تمدن عصر مدرنیته و پست مدرن را فصل الخطاب مناسبات اجتماعى و اقتصادى مسلمین در عصر غیبت میشناخت. هیهات که جملگى خود را اهل ولایت و تابع فرهنگ ولایى نیز میشناسند.
پیروى از »مذهب ظاهر« و »ظاهر مذهب« بلاى بزرگ عصر ماست. چنانکه امروزه روشنفکران اهل اباحه پیامبران مذهب ظاهرند و مقدس مآبان، منادى »ظاهر مذهب«. و در همه اعصار حقیقت دین از این دو جریان دچار لطمه و مصیبت شده است.
بر هیچکس پوشیده نیست که »انتظار« جان مایه تفکّر شیعى است. کلمه اى زیبا که همواره برداشتهایى گوناگون از آن عرضه شده.
اگر چه مسلمین و شیعیان در عصر غیبت دعوت به »انتظار« شده اند و حتى آنرا بعنوان برترین عبادت نیز معرفى کرده اند امّا، در هیچ کجا و در هیچ روایتى سخنى درباره پذیرش صورتهاى مختلف ظلم و بیعدالتى و تن دادن به انفعال بمیان نیامده، چنانکه در هیچ منبعى شیعیان تحریض به قبول آئین و احکام اهل اباحه و نفاق و شرک نشده اند. چه این انتظار، در تفکر شیعى همواره قرین با عدل و امام عدل بوده و هست.
مهمترین رویکرد مرام منتظران به آینده است. چه بیمقصد، ره به هیچ کجا نمیتوان برد. چگونه میتوان در طریق »انتظار« گام نهاد و جامه »منتظران« بر تن داشت امّا درباره صورتهاى مختلف حیات فردى و اجتماعى و میزان دورى و نزدیکى آن از عدل سؤال نکرد؟ در کدامیک از منابع شیعى و فقهى عالمان عالیمقام معروف و منکر محدود و منحصر در اعمال و احکام شخصى و فردى شده؟!
مگر جز اینست که ناگزیر به بازشناسى مصادیق معروف و منکر در میان همه مناسبات اعم از سیاست، اقتصاد، شهرسازى و غیره هستیم؟!
همه سخن اینست که گفتگو از »امام عدل« و »مذهب انتظار« گفتگو از طریق عدالت است و بازپرسى از نحوه ظهور و بروز ظلم و منکر در ساحات عقیدتى، فرهنگى و عملى در ادوار مختلف و همه تکلیف، همسو شدن با تکلیف بزرگى که بر دوش بزرگترین مرد عالم نهاده شده: »اقامه عدل« و بالاخره اتخاذ سیاستى که در شکل کلان همه مناسبات فردى و جمعى مسلمین را در راستاى اشارات »امام عدل« قرار دهد.
گستره مباحث »مهدوى« وسیع، فراگیر و همه جانبه است. با کارکردى گسترده که همه پهنه ها را درمینوردد و در شعر و غزل و شیرینى و نقل جشن نیمه شعبان خلاصه نمیشود.
یتیمان آل محمد، صلّیاللَّه علیه وآله، باید بدانند که در کجاى زمین، کدامین عصر و کدام نقطه از تاریخ ایستاده اند.
فرزندان انتظار باید دریابند که ظلم چگونه خود را احیاء مینماید و در صورتهاى زیبایى از هنر و علم و تکنیک و سیاست آشکار میشود.
منتظران با آمادگى تمامیت جسم و جان و تمامیت سرمایه هاى خدادادى را مصروف زمینه سازى میکنند تا در هنگامه وقوع حادثه شریف ظهور، تمامیت سرزمین خود را پیراسته از شائبه ها و مرام پیروان »ظاهرمذهب« و »مذهب ظاهر« تقدیم »امام منتظر« سازند.
محدود ساختن گستره این مباحث در شعر و قطعه و آه و اوخ منفعلانه و سانتیمانتالیسم و حتى اکنده ساختن بیمحتوى و هدف در و دیوار شهر از نام حضرت صاحب الزمان، علیه السلام، بهمان اندازه ظلم است که به دست نسیان و فراموشى سپردن.
چگونه میتوان پذیرفت که متولیان نظام اقتصادى و اجتماعى سرزمینهاى اسلامى سرتاسر هفته را در غفلت از نام و سیره و سنت امام عدل روزگار بگذرانند و روز جمعه از صبح علیالطلوع تا به وقت غروب آفتاب از طریق رسانه ها شعر و غزل و مطالب کم خاصیت و عارى از هر گونه تعهد را به خورد خلق روزگار دهند و دیگر بار روز از نو روزى از نو؟
اگر فرزندان ما طعم عدالت را در میان مناسبات تجربه کنند ما را تابع »امام عدل« میشناسند. چنانکه آن امام نیز »میزان عدالت« را معیار شناسایى انسان منتظر از غیر آن میشناسد.
خدایا، همه ما را براى ورود در طریق عدل یارى و براى ماندن در آن مساعدت فرما. آمین
تصدق شما – سردبیر
طى چند دهه گذشته برخى اشخاص حقیقى و حقوقى، آثار گوناگونى را (بویژه در قالب کتاب) به نام مقدس امام عصر، علیه السلام، عرضه کرده اند که بیگمان از نظر بلند آن عزیز دور نمانده است. آثارى که در گستره موضوعاتى چون: غیبت، ظهور، نواب اربعه، فلسفه غیبت و امثال اینها با چاشنیاى از آثار ادبى و شاعرانه خوانندگان طالب را مجذوب خویش ساخته اند. در واقع گستره موضوع مهم »مهدویت« محدود به طرح چند سرفصل کلامى، تاریخى و شاعرانه میشد.
واهمه متهم شدن به ارتباط و وابستگى فکرى و علمى با برخى محافل نیز دانسته یا ندانسته طرح شایسته این موضوع و ذکر نام بلند حضرت صاحب الزمان، علیه السلام، را در محاق برد و اجازه و امکان خروج از گستره سابق الذکر و تدارک مقدمات لازم براى بسط فرهنگ انسان ساز مهدوى در میان عموم مردم را فراهم نیاورد. اگر چه سابقه و رد اندیشه و عمل منفعلانه کسانى که انجام اصلاحات بزرگ و تشکیل نظام اجتماعى، سیاسى و دینى را در عصر غیبت مردود میدانستند در میان برخى از مدیران و مسؤولان دستگاههاى متولى امور اجتماعى، فرهنگى و حتى سیاسى میشد جستجو کرد. چنانکه در همین ایّام نیز در میان جماعت مبشرین و تابعین تفکّر »سکولاریستى« و داعیان دمکراسى و مردم سالارى رد همان اندیشه و عمل را میتوان نشان داد و حتى تجدید حیات آن اندیشه را در صورت نوین مشاهده کرد. در واقع، دو جریان دانسته یا ندانسته در یک مسیر گام برمیداشتند. جریانى که با سلام و صلوات و صورت سازى در لابلاى دستورالعملها، استراتژیهاى غربى در پى یافتن طریق و طرحى براى استمرار حیات و اصلاح امور فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى جامعه مسلمین بود و به امید اصلاح و صلاح آب توبه بر سر و روى همه مناسبات غربى میریخت و دیگر، جریانى که با سر و صدا قائل به قرائت هاى گوناگون از دین، عصرى کردن دین و نشر سکولاریزم، تجربه کامل مدرنیته را راه خلاصى از بن بستها فرض میکرد. جملگى دیر یا زود به یک نقطه میرسیدند چه، در هر دو صورت دین در محدوده باورى شخصى به انحصار درمیآمد و همه کارکردهاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى خود را از دست میداد.
مگر جز اینست که وقتى همه محتوى و شاکله نظام آموزشى مبتنى بر آراء زیست شناسان، روانشناسان، جامعه شناسان و اقتصاددانان شکل گرفت و مباحث دینى در عرض فیزیک و جغرافیا تنها وجهه اى شخصى مییابد، وقتى که نظام اجتماعى و اقتصادى همه همّ خود را مصروف پیروى از تئوریهاى دست دوم و سوم نظریه پردازان غربى کرد و تمامیت نظام شهرسازى، معمارى غربى را که ملغمه اى از معمارى عصر مدرنیته و پست مدرن است بعنوان الگوى زندگى مردم اعلام داشت، دین مبدل به دریافتى وجدانى و شخصى میشود و در واقع پایان تاریخ مصرف اعلام میشود؟!
آیا این واقعه چیزى جز قبول »سکولاریزم« و سلب حیثیت معنوى از حیات فردى و اجتماعى مسلمین است؟!
جماعتى با ساز و دهل و اباحى گرى و فمنیسم و گروهى دیگر با سر دادن شعار سنت گرایى در طریق جماعتى گام میگذاشتند که در خواب رؤیاى ملاقات حضرت یار را میجست و فرهنگ و تمدن عصر مدرنیته و پست مدرن را فصل الخطاب مناسبات اجتماعى و اقتصادى مسلمین در عصر غیبت میشناخت. هیهات که جملگى خود را اهل ولایت و تابع فرهنگ ولایى نیز میشناسند.
پیروى از »مذهب ظاهر« و »ظاهر مذهب« بلاى بزرگ عصر ماست. چنانکه امروزه روشنفکران اهل اباحه پیامبران مذهب ظاهرند و مقدس مآبان، منادى »ظاهر مذهب«. و در همه اعصار حقیقت دین از این دو جریان دچار لطمه و مصیبت شده است.
بر هیچکس پوشیده نیست که »انتظار« جان مایه تفکّر شیعى است. کلمه اى زیبا که همواره برداشتهایى گوناگون از آن عرضه شده.
اگر چه مسلمین و شیعیان در عصر غیبت دعوت به »انتظار« شده اند و حتى آنرا بعنوان برترین عبادت نیز معرفى کرده اند امّا، در هیچ کجا و در هیچ روایتى سخنى درباره پذیرش صورتهاى مختلف ظلم و بیعدالتى و تن دادن به انفعال بمیان نیامده، چنانکه در هیچ منبعى شیعیان تحریض به قبول آئین و احکام اهل اباحه و نفاق و شرک نشده اند. چه این انتظار، در تفکر شیعى همواره قرین با عدل و امام عدل بوده و هست.
مهمترین رویکرد مرام منتظران به آینده است. چه بیمقصد، ره به هیچ کجا نمیتوان برد. چگونه میتوان در طریق »انتظار« گام نهاد و جامه »منتظران« بر تن داشت امّا درباره صورتهاى مختلف حیات فردى و اجتماعى و میزان دورى و نزدیکى آن از عدل سؤال نکرد؟ در کدامیک از منابع شیعى و فقهى عالمان عالیمقام معروف و منکر محدود و منحصر در اعمال و احکام شخصى و فردى شده؟!
مگر جز اینست که ناگزیر به بازشناسى مصادیق معروف و منکر در میان همه مناسبات اعم از سیاست، اقتصاد، شهرسازى و غیره هستیم؟!
همه سخن اینست که گفتگو از »امام عدل« و »مذهب انتظار« گفتگو از طریق عدالت است و بازپرسى از نحوه ظهور و بروز ظلم و منکر در ساحات عقیدتى، فرهنگى و عملى در ادوار مختلف و همه تکلیف، همسو شدن با تکلیف بزرگى که بر دوش بزرگترین مرد عالم نهاده شده: »اقامه عدل« و بالاخره اتخاذ سیاستى که در شکل کلان همه مناسبات فردى و جمعى مسلمین را در راستاى اشارات »امام عدل« قرار دهد.
گستره مباحث »مهدوى« وسیع، فراگیر و همه جانبه است. با کارکردى گسترده که همه پهنه ها را درمینوردد و در شعر و غزل و شیرینى و نقل جشن نیمه شعبان خلاصه نمیشود.
یتیمان آل محمد، صلّیاللَّه علیه وآله، باید بدانند که در کجاى زمین، کدامین عصر و کدام نقطه از تاریخ ایستاده اند.
فرزندان انتظار باید دریابند که ظلم چگونه خود را احیاء مینماید و در صورتهاى زیبایى از هنر و علم و تکنیک و سیاست آشکار میشود.
منتظران با آمادگى تمامیت جسم و جان و تمامیت سرمایه هاى خدادادى را مصروف زمینه سازى میکنند تا در هنگامه وقوع حادثه شریف ظهور، تمامیت سرزمین خود را پیراسته از شائبه ها و مرام پیروان »ظاهرمذهب« و »مذهب ظاهر« تقدیم »امام منتظر« سازند.
محدود ساختن گستره این مباحث در شعر و قطعه و آه و اوخ منفعلانه و سانتیمانتالیسم و حتى اکنده ساختن بیمحتوى و هدف در و دیوار شهر از نام حضرت صاحب الزمان، علیه السلام، بهمان اندازه ظلم است که به دست نسیان و فراموشى سپردن.
چگونه میتوان پذیرفت که متولیان نظام اقتصادى و اجتماعى سرزمینهاى اسلامى سرتاسر هفته را در غفلت از نام و سیره و سنت امام عدل روزگار بگذرانند و روز جمعه از صبح علیالطلوع تا به وقت غروب آفتاب از طریق رسانه ها شعر و غزل و مطالب کم خاصیت و عارى از هر گونه تعهد را به خورد خلق روزگار دهند و دیگر بار روز از نو روزى از نو؟
اگر فرزندان ما طعم عدالت را در میان مناسبات تجربه کنند ما را تابع »امام عدل« میشناسند. چنانکه آن امام نیز »میزان عدالت« را معیار شناسایى انسان منتظر از غیر آن میشناسد.
خدایا، همه ما را براى ورود در طریق عدل یارى و براى ماندن در آن مساعدت فرما. آمین
تصدق شما – سردبیر
ماهنامه موعود شماره ۲۷