هیچ کس نمیدانست چه اتّفاقی در حال وقوع است…
فرزانهای به دنیا آمد، نامش را محمّد نهادند؛ هم نام پدرش.
شیعهای پارسا، معلّم، ساکندر نزدیکیهای بغداد که همه دلخوشیاش علمآموزی فرزند بود.
فراست و تیزهوشی محمّد را که میدید، لبخندی از شوق بر لبانش مینشست.
ذیقعده سال۳۳۶ هجری ـ «بغداد»
هیچ کس نمیدانست چه اتّفاقی در حال وقوع است…
فرزانهای به دنیا آمد، نامش را محمّد نهادند؛ هم نام پدرش.
شیعهای پارسا، معلّم، ساکندر نزدیکیهای بغداد که همه دلخوشیاش علمآموزی فرزند بود.
فراست و تیزهوشی محمّد را که میدید، لبخندی از شوق بر لبانش مینشست.
و محمّد از همان کودکی، برازنده بزرگی گردید..
و تعجّبی هم نیست…
میگویند:او با پنج واسطه نسبش به سعید بن جبیر میرسد که از شاگردان و پیروان امام چهارم بوده و با دریافت معارف از محضر امام سجّاد(ع)، دانشمندی بزرگ گردید و نخستین کسی است که در علم تفسیر، کتاب نوشته است.
شرح حال از نوعی دیگر ـ «بحر در کوزه!»
عشق به تحصیل، او را همراه پدر راهی بغداد کرد…
فراگیری علم و دانش آغاز میشود، آن هم به شکلی اعجاب آمیز…
در پنج سالگی برای او از ابن ابی الیاس اجازه روایت گرفتند….
در حالی که هفت سال و چند ماه داشت، از
ابن سمّاک نقل روایت میکند….
از محضر بیش از هفتاد نفر از بزرگان، بهره علمیبرده است …
فقه را نزد جعفر بن محمّد بن قولویه فرا گرفت….
از مظفّر بن محمّد، ابو یاسر و ابن جنید اسکافی، کلام و عقاید آموخت…
با محمّد بن عمران مرزبانی، مورّخ چیرهدست، علم روایت را شناخت…
ابن حمزه طبری، ابن داود قمی، صفوان و شیخ صدوق استادان بزرگ محمّد بودند که دل و جانش را میزبان علم و دانش نمودند…
این گونه بود که مفید:
در علوم عقلی و نقلی محقّقی بینظیر شد….
در فنّ کلام، تبحّری خاص یافت و بینهایت حاضر جواب گردید….
همّت او در ترویج و اثبات مذهب جعفری زبانزد دوست و دشمن گشت…..
مناظرات او با معتزله، غلات، زیدیه و… همه را به شگفتی وا داشت….
منزلتی ویژه در دولت آلبویه یافت…..
و سر انجام:
آغاز گر نهضت فکری و رنسانس علمی در قرن چهارم شد و قریب پنجاه سال پرچمدار
عرصههای علمی، فکری و فرهنگی مسلمانان گردید …
مفید از بزرگترین متکلّمین شیعه و شیخ المشایخ از امامیّه و زبان گویای آن بود.
مفید برای همه
« هر چه او را لقب دهند، آن است »
«مفیدشناسان» گفتهاند:
در وجه تسمیه او به مفید، دو وجه در کتب تاریخ و رجال ذکر شده:
وجه اوّل، چند توقیع رفیع همایونی است که از ناحیه مقدّسه در شأن شیخ وارد شده و او را به خطاب، الأخ السّدید و المَولیَ الرَّشید الشـَّیخ المُفید … مفتخر فرمودهاند.
وجه دوم آنکه مخالفان به او لقب دادهاند و آن چنان بوده که روزی قاضی عبد الجبّار معتزلی در «بغداد» در مجلس درس نشسته بود که شیخ مفید ناشناس آمد و از قاضی اجازه سؤال خواست. قاضی گفت بپرس. فرمود: خبری که شیعه نقل میکنند از زبان پیامبر اکرم (ص):«مَن کـُنتُ مَولاهُ فـَهذا عـَلِیّ ٌمَولاهُ؛ هر که من مولای اویم، پس این علی مولای اوست»، مسلّم است که پیغمبر در روز غدیرخم فرمود یا شیعیان ساختهاند؟!
قاضی سنّی گفت: خبر صحیح است. شیخ گفت: لفظ «مولا» را چه معنا میکنید؟
قاضی گفت: اَوّلی( دارای ولایت و برتری). شیخ گفت: پس این اختلافها و خصومتها چیست؟ قاضی گفت: برادر! این خبر روایت است و خلافت ابو بکر دِرایَت و مردم عاقل به سبب روایت،ترک درایت نکنند!.
شیخ گفت: چه میگویید در این خبر که پیغمبر (ص) فرمود: «یا علیّ حَربُکَ حَربی و سِلمُکَ سِلمی؛ ای علی! جنگ تو جنگ من و صلح تو صلح من است.
قاضی گفت: صحیح است! شیخ گفت: پس در حق اصحاب جَمَل [پیروان عایشه و طلحه و زُبَیر که با علی(ع) جنگیدند] چه میگویی؟! همانا بهقول تو کافِرند!
قاضی گفت: ایشان توبه کردند! شیخ گفت: ای قاضی! به قول خودت: حرب درایت است [و همه فهمیدهاند] و توبه روایت و مردم عاقل درایت را به روایت از دست ندهند!
قاضی سر در پیش افکند و بعد گفت: تو کیستی؟
گفت: محمّد بن محمّد بن نعمان. قاضی برخاست و او را بهجای خویش نشاند و گفت: «اَنتَ المُفیدُ حَقّاً!»
به طوری که صاحب کتاب «روضات الجنّات» مینویسد: پس از مفید کسی به نام (مفید) شهرت نیافته است و باید گفت لقب مفید ویژه اوست.
فرمان امام(ع) ـ حکم از تو، اصلاح از ما
اینکه بزرگانی مانند شیخ طوسی، سیّد شرف الدّین عاملی، علّامه بحرالعلوم، قاضی نورالله شوشتری، ابن شهر آشوب مازندرانی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، حاج میرزا حسین نوری و کسانی دیگر از بزرگان شیعه شیخ را مردی فقیه، صاحب فکری بلند و عالی و دارای ذهن دقیق و قابل توجّه دانستهاند و او را در دوری از خطا و گناه و برخورداری از فقاهت و عدالت و بهره مندی از تیزهوشی و فضائل بسیار، کمنظیر شمردهاند، به جای خود!
اینکه در بین دانشمندان اهل تسنّن شخصیّتهایی چون ابن ندیم، ابن جوزی، ابن حجر عسقلانی و دیگران زبان به تمجید او گشودهاند و او را پاسدار علم، فروتن، دارای جایگاهی والا و صاحب نظر در فقه و کلام و روایت دانستهاند و از سویی دیگر، ریاست امامیّه را به او نسبت داده و بر مقام بس رفیع شیخ، سر تعظیم فرود آوردهاند، هم به جای خود!
این که نجاشی، شاگرد نامدار و مورد اعتماد شیخ مفید در حقّ اومیگوید: فضل او در فقه و حدیث و ثقه بودن اومشهورتر از آن است که توصیف شود. جای خود!
اینکه شیخ طوسی در فهرست مینویسد: ابن المعلّم (شیخ مفید)، از متکلّمان امامیّه است در عصر خویش ریـاسـت و مرجعیّت شیعه به او منتهی گردید در فقه و کلام بر هر کس دیگر مقدّم بود حافظه خوب و ذهن دقیق داشت و در پاسخ به سؤالات، حاضرجواب بود. جای خود!
اینکه خیلی از علما و اندیشمندان بهترین تعریفها را از شیخ کردهاند، جای خود!
امّا شاید لطیفترین تأیید و تعریف از مفید را هنگامیبیابیم که حضرت ولیّعصر(عج) از او میخواهد که همچنان بر مسند فتوا بنشیند.
میگویند:مردی روستایی به حضور شیخ آمد و سؤال کرد: هرگاه زن آبستنی بمیرد، اما بچّه در رحمش زنده باشد، میتوان پهلوی آن زن را شکافت و آن بچّه را بیرون آورد یا او را باید با همان بچه دفن کرد؟ شیخ پاسخ داد: او را با همان بچّه دفن کنند. آن مرد پذیرفت و بیرون رفت. در میان راه پیکی با عجله خود را به وی رسانید و گفت که شیخ میگوید: شکم مادر را شکافته و بچّه را بیرون آورید و سپس زن را به خاک بسپارید. مرد به روستای خود رفته و به دستوردوم عمل کرد. پس از چندی شیخ را از این اتّفاق آگاه کردند. وی گفت: من کسی را به چنین کاری مأمور نداشتم و او بیشک حضرت ولیّ عصر(عج) بوده، حال که در دادن فتوا خطا میکنم دیگر فتوا نمیدهم. و در خانه نشست و از فتوا خود داری کرد. تا آنکه توقیعی به این مضمون به او رسید.(بر شما لازم است فتوا بدهید و بر ما لازم است که شما را از خطاکاری نگهداری کنیم) شیخ بار دیگر بر مسند فتوا نشست.
توقیعات ـ «صدای سخن عشق»
چه شیرین است امام (ع) برای کسی نامهای، نه نامههایی، بنگارد و او را برادر با ایمان و دوست رشید خود خطاب کند…!
چه توفیقی است، امام(ع) کسی را برادر راستگو و درستکار و دوست مخلص خود بنامد..!
و خوشا به حال شیخ مفید که نزد حجّت حق، چنین جایگاهی یافته است! تنها خدا میداند حال او را وقتی نامه حضرت بقیه الله(عج) را میبیند، میخواند، میبوید و میبوسد.
«امّا بعد، سلام بر تو ای دوست با اخلاص در دین.! ویژگی تو این است که در اعتماد به ما، علم و یقین داری.
ما در مورد نعمت وجود تو خداوندی را که جز او خدایی نیست سپاس گزارده و از او، درود و رحمت بر آقا و مولا و پیامبرمان حضرت محمّد(ص) و خاندان پاکش را خواستاریم.
و تو را که پروردگار توفیقت را برای یاری حق دوام بخشد و پاداشت را به خاطر سخنانی که با صداقت از جانب ما میگویی، افزون گرداند، آگاه میکنیم. به ما اجازه داده شد تو را به مکاتبه، شرافت و افتخار دهیم و موظّف میکنیم آنچه را از ما دریافت میکنی به دوستان ما که نزد تو میباشند، برسانی. دوستانی که خداوند به اطاعت خودگرامیشان بدارد و با حراست و عنایات خود، امورشان را کفایت بکند. پس به آنچه یادآور میشوم متوّجه و آگاه باش که خداوند با یاریاش تو را در برابر دشمنان که از دین خارج شدهاند، تأیید بنماید و در رساندن و ابلاغ به کسانی که به آنها اعتماد داری، طبق آنچه برای تو ـ اگر خدا بخواهد ـ ترسیم و تعیین میکنیم، عمل نما.»
یادماندهها ـ شاگردان
تربیت شاگردانی که هریک، خود بزرگ مردی در میدان علم و دین بودند، تلاشی دیگر در زندگی این عالم شیعی است. از جمله شاگردان وی میتوان به سیّد مرتضی علم الهدی، سیّد رضی، شیخ طوسی، نجاشی و ابو الفتح کراجکی اشاره کرد.
خواب استاد ـ آغاز آشنایی
وقتی استاد، شیخ مفید است و شاگردان سیّد رضی و سیّد مرتضی، اوّلین دیدارشان هم حکایت از مقامی علمی و منزلتی معنوی دارد.
«شبی شیخ در خواب میبیند که دریکی از مساجد بغداد نشسته است و حضرت زهرا (س) وارد میشود؛ در حالی که دست عزیزان خود امام حسن و امام حسین (ع) را در دست داشته و خطاب به شیخ فرمود: «یا شیخ! علّمهما الفقه» ای شیخ! به این دو فقه بیاموز.»
ساعاتی بعد حیرت مرحوم مفید برطرف شد؛ چرا که مادر سیّد مرتضی و سیّد رضی را دید که دست دو فرزند خود را در دست داشته و به شیخ گفت:
ای شیخ! به این دو فقه یاد بده.
اختلاف استاد و شاگرد
حکمیّت امیر المومنین(ع)
در مسئلهای فقهی بین استاد و شاگرد (شیخ مفید و سیّد مرتضی) اختلاف نظر پیشآمد و با بحث و ارائه دلیل مشکل حل نشد. هر دو راضی به قضاوت امیر المؤمنین، علی(ع) شدند. مسئله را بر کاغذی نوشته و بالای ضریح مقدّس حضرت گذاشتند. صبح روز بعد که کاغذ را برداشتند، دستخطّی مزیّن به چنین نوشته ای دیدند که:
«اَنتَ شَیخی وَ مُعتَمَدی وَ الحَقُ مَعَ وَلَدِی عَلَم الهُدی؛
(ای شیخ ) تو مورد اطمینان من هستی و حق با فرزندم سیّد مرتضی، علم الهدی است.»
یاد ماندهها ـ کتابها
مگر میشود از سبک شیوا و دل و جانپذیر محمّد بن محمّد نعمان در بیان اصول و کلام و عقاید و فقه واخلاق و امامت، یاد نکرد؟
قلم شیخ در صراط حق، بیهیچ درنگی پیش میرفت.
شمار آثار او را بالغ بر دویست عنوان ذکر کردهاند.
در عرصه کلام، کتبی مانند «اوائل المقالات»، «شرح عقاید صدوق» و… را نگاشت.
در فقه آثاری چون «المقنعه»، «الاعلام»، «جوابات الرقه فی الاهله و العدد» و… را به رشته تحریر درآورد.
«ارشاد»، «امالی»، «الافصاح فی الامامه»، «الفرائض الشرعیه»، «أحکام النساء»، «الکلام فی دلائل القرآن»، «وجوه إعجاز القرآن»، «النصره فی فضل القرآن»، «أوائل المقالات»، نقض فضیله المعتزله، «جمل»، «تفصیل امیر المؤمنین علی(ع) بر سایر صحابه»، برخی دیگر از آثار ارزنده و ناب مفید در حوزههای گوناگونند.
امّا آثار شیخ مفید پیرامون حضرت بقیّه الله (عج) نشانی دیگر از شیفتگی وی به مولایش است که از آن جمله میتوان به کتاب «الفصول العشره فی الغیبه» و «الجوابات فی الخروج المهدی(ع)» اشاره کرد.
آنان که شیخ و آثار او را میشناسند، بر این باورند که آزاد اندیشی و بلندنگری، نورانیّتی خاص به نوشتههای کوتاه و روان مرحوم مفید بخشیده است.
رمضان سال ۴۱۳ هجری ـ بغداد
اشکها بیامان میبارند و دلها پر شده از اندوهی بیکران.
ازدحامی چنین، بینظیر است…
همه جمع اند.
هشتاد هزار تن از شیعیان، جنازه شیخ را تشییع میکنند …
سیّد مرتضی بر او نماز میگذارد و چه کسی شایستهتر و نزدیکتر به او، برای نماز؟
شیخ را در حرم مطهّر امام جواد (ع)، پایین پای ایشان در نزدیکی استادش ابن قولویه دفن میکنند.
علم الهدی زیر لب زمزمه میکند:
در این دیار چه کسی ساکن شده است، جامه جاودانگی پوشیده و همیشه باقی مانده است؟…
آخرین توقیع ـ نگاشته بر سنگ قبر
از ناحیه مقدّسه، سوگ سرودهای برقبر شیخ مفید نقش بسته است:
لا صوت الناعی بفقدک انّه
یوم علی آل الرّسول عظیم
ان کنت قد غیبت فی جدث الثری
فالعدل و التوحید فیک مقیم
و القائم المهدیّ یفرح کلما
تلیت علیک من الدّروس علوم؛
صدای آنکه خبر مرگ تو را اطّلاع داد، به گوش نرسد که رحلت تو روزی است که بر آل رسول مصیبت بزرگی است.
اگرچه در زیر خاک پنهان شدهای، حقیقت عدل و توحید در تو همواره برپاست.
قائم مهدی (عج) خوشحال میشد هرگاه تو از انواع علوم تدریس میکردی.
حرف آخر ـ مفید همواره مفید است
و شاید اگر همه مفید بودیم، خورشید، زیاد هم پشت ابر نمیماند!