روزنامه کویتی الرأی؛ جعفر رجب
مدّتی پیش مقالاتی درباره شیعه و اهل سنّت برای مردم عامّی و کوچه بازار نوشتم و هدفم از این نوشتهها این بود که بگویم، شیعه و سنّی دو بال این امّت بیچارهاند که متأسّفانه با وجود آن دو بال، نمیتواند پرواز کند و تنها به کاوش در خرابهها و ویرانههای گذشته بسنده میکند؛ امّا این روزها این گونه به نظر میرسد که مصیبتِ کوتاه فکری تنها در میان مردم عامّی و کوچه و بازار نیست؛ بلکه این مصیبت را در میان عقلا و اندیشمندان نیز میتوان دید؛ از جمله آن عقلا و اندیشمندان، شیخ یوسف قرضاوی، رئیس اتّحادیه علمای مسلمان است که با هشدار به مسلمانان، یعنی شیعیان بدعتگزار که صاحب میلیاردها ثروتند، میباشد.
به همین دلیل این داستان خود را برای شیخ قرضاوی تعریف میکنم. شیخ ببین، من کلاس دوم ابتدایی بودم که برای اوّلین بار نماز خواندم در آن زمان پس از نصیحتهای معلّم مدرسه، از مدرسه به خانه بازگشتم و سر و گوش و پاهایم را شستم و وضو گرفتم. در اتاق ایستادم و دستانم را روی سینهام گذاشتم و به روش اهل سنّت نماز خواندم. در آن زمان پدرم که خداوند او را قرین رحمت خود سازد، وارد اتاق شد و من گوشه چشمیبه او نگاهی کردم و منتظر بودم، پدرم مرا به خاطر نماز خواندن و پرهیزکاری تشویق کند. او با دیدن من لبخندی زد و منتظر ماند ?ا نمازم به پایان رسید، سپس مرا کنار خود نشاند و با من سخن گفت. دقیقاً به یاد ندارم در آن روز چه به من گفت هرچند که پدرم به اصطلاح فردی لیبرال یا یک شیعه سکولار بود امّا به یاد دارم که او حوادث تاریخی را برای ما تعریف و تجزیه و تحلیل میکرد؛ امّا به گونهای متفاوت با کتابهای درسی و صحبتهای معلّمان.
ما تاریخ را با دو روایت مطالعه و بررسی میکردیم: ۱. روایت استاد زهدی، معلّم دینی مدرسهمان ۲. روایت پدرم.
هنوز هم با وجود گذشت سالها از آن زمان و با وجود اینکه مطالب زیادی در مورد تاریخ خواندهام، آن داستانها در ذهنم باقی ماندهاست. پدرم، که خداوند او را رحمت کند، هیچ وقت نگفت که فرزندم این سنّیها، مهاجمند یا آنها بدعتگذارند یا خواندن مطالب آنها خطرناک است و نگفت که خیلی اطراف سنّیها و اعتقادات آنها نرو یا اینکه اگر سنّی شوی از ارث محرومت میکنم. پدرم تنها بنا بر اطّلاعاتش برای ما تاریخ را با روایت دیگری مرور و بررسی و تجزیه و تحلیل کرد و بعد از آن بیرون رفته و با هم توپ بازی کردیم، بدون اینکه ما دو تی? را بنا بر مذهب تقسیم کنیم. پس از آن، مرحله دبیرستان را در شهر «دوحه»، در اوایل دهه هشتاد قرن گذشته، سپری کردم.
آن زمان، دوران نوجوانی و انقلاب جوانی و تعصّب نسبت به عقاید و آرا بود. زنگهای درس تربیت اسلامی تبدیل به درگیریها و جنگهای طایفهای و مذهبی تمام عیار با دبیرهای مصری شده بود که بیشتر آنها تازه به کشور ما آمده بودند. آنها ناگهان کشف میکردند که در کشورهای دیگر گروهی به نام شیعیان وجود داشته که عقاید خاصّ خود را در مورد حوادث تاریخی دارند و عقاید آنها مخالف عقایدی بود که آن دبیرها مدّتها به آن ایمان داشتند. به همین دلیل، معلّمهای بیچاره پس از بحث و جدلهای بسیار با ما، میگفتند: ما دنبال بحث و جدل نیستیم، آنچه را پیش روی شماست حفظ کنید؛ زیرا پرسشهای امتحان از این کتابها میآید.
ما در آن زمان به پیروزیهای خود در مقابل این دبیرها افتخار میکردیم. ما تصوّر میکردیم که دو محور اصلی درگیری در جهان، شیعیان و اهل سنّت هستند؛ به ویژه با آغاز جنگ ایران و عراق.
در آن زمان یک نوع تفکّرات نوجوانی و نوباوگی و خامی داشتیم، تفکّراتی که هر فردی در ابتدا با آن رشد میکند، سپس افکار و عقایدش پخته میشود و انسان با بزرگتر شدن، این خامی را به خاطرات خویش میسپارد و بعدها آن را برای فرزندانش تعریف میکند.
شیخ! شما را به خدا سوگند میدهم. آیا پس از توطئههای صهیونیستها؛ آمریکاییها و فراماسونرها برای ضعیف، تجزیه و تکّه تکّه کردن امّت اسلامی، آیا بر زبان آوردن چنین سخنانی جایز است؟ آیا این درست است که به مسلمانان از پشت خنجر بزنیم؟! و به سمپاشی علیه آنان بپردازیم و چوب لای چرخ آنان بگذاریم؟ شیخ! آیا آن شیعیان میلیاردها دلار سرمایهدارند؟ آیا شما خود حسابهای بانکی آنها را در سوئیس دیدهاید؟ آیا شما برای افتتاح حساب شخصی به آنجا مراجعه کردهاید و آنجا کشف کردهاید که شیعیان حسابهای بانکی با سپردههای میلیار?ی دارند؟ شیخ! آیا قصرهای طلایی یا آسمان خراشها و برجهای آنها را در «بنیجمره بحرین» دیدهاید؟ یا اینکه عکسهای ماهوارهای کارخانههای ساخت اسلحه آنها در هورهای عراق، به دست شما رسیده است که چنین میگویید؟ مگر شما سوار هواپیماهای تبلیغیاتی آنها شدهاید که مبلّغان آنها را از فرودگاه «بانیان» افغانستان به دیگر نقاط میبرند؟ آیا با شرکتهای چند ملّیتی آنها در جنوب لبنان همکاری داشتهاید؟ یا تصوّر کردهاید که کوهها و درّههای «صعده» در «یمن»، مرتعها و گردشگاههای زیبای سوئیس است؟ جناب شیخ! آنها همانند بسیار? از اهل سنّت در فقر مطلق زندگی میکنند. شیخ! چطور ممکن است حدود یک میلیارد سنّی از دهها میلیون شیعه بترسند؟ شیعیان سالها به دنبال اخذ مجوّز برای ساخت مساجد خود به ادارات دولتی سر میزنند، سپس از ترس اینکه ممکن است، ساخت آن مساجد به لولههای نفت آسیب برساند، اجازه ساخت مسجد به آنان داده نمیشود، یا شاید آن کار بر بازار نفت تأثیر سوء دارد؟ قصد من ریشخند و طنز نیست، اینها اتّفاقاتی است که در کویت روی میدهد، در کشوری که ظاهراً با تمام توان تلاش میکند تا تبعیض را میان شهروندان خود از بین ببرد. من در مورد کش?ری با شما سخن میگویم که یک سوم شهروندان آن و یک دهم نمایندگان آن و یک دهم دولت آن مشرک و کافر (شیعه)اند؛ زیرا آنان برای قرائت فاتحه به دیدار اهل قبور میروند. حضرت شیخ! من چیزی از هجمه و حمله شیعه نمیبینم. در طول تاریخ تنها دو نفر بودند که شیعه بوده و به مناطق دیگر لشکرکشی کردند، آن دو، موسی بن نصیر و طارق بن زیاد بودند که به «اندلس» حمله کردند و آن را فتح کردند. پس از آن چه شد ؟ در کتابهای تاریخ آمده است که پس از شک کردن در مورد شیعه بودن آنها، آن دو به «شام» فراخوانده شدند و مشکلات زیادی برای آنها به وجود آوردند.
حضرت شیخ، آیا شیعیان در طول تاریخ خطری برای امّت اسلامیبه شمار میآمدهاند، اگر دوست دارید به تاریخ بازگردیم؛ در زمان تعصّب مذهبی، نسائی، شیخ بزرگ و دانشمند علم حدیث و سنّی مذهب معروف وارد یکی از مساجد شام شد و در آن مسجد سنّیهای متعصّب از او سئوال کردند چرا کتابی در مورد فضایل علی(ع) تألیف کردهای و کتاب در مورد فضایل فلان صحابی تألیف نکردهای؟
حضرت شیخ!این شیعیان در طول تاریخ مصیبتهای زیادی را متحمّل شدهاند و اشخاص صالحی مانند شما به شیعیان تهمتهای زیادی وارد ساختهاند، هرگاه گریه کردهاند، آنها را کافر و هرگاه نماز خواندهاند، آنها را مشرک و هرگاه به زیارت قبور رفتهاند، آنها را فاسق و هرگاه روزه گرفتهاند، آنها را زندیق نامیدهاند. شیعیان باید چه کار کنند که شما از آنان راضی باشید و به آنها نامه ورودی بهشت را بدهید؟
شیخ! دست از این سخنان بردار. دست از این بحثهای بیهوده بردار، بگذار هر کس میخواهد سنّی و هر کس می خواهد شیعه باشد. مشکل این نیست و اوضاع و احوال ما با این سخنان تغییر نمیکند. شیخ! اکنون که شما و امثال شما، بزرگان و عاقلان این امّت هستید، اوضاع ما چنین است، خدا رحم کند زمانی که نادانان و دیوانگان زمام امور را در دست بگیرند.
ماهنامه موعود شماره ۱۲۳