نگاهی به تاریخ ملّتهای گذشته نشان میدهد که آنان، پیش از شکست خوردن در میدان جنگ رودررو، در میدان اخلاق آسیب پذیر بودهاند. از هم آنجا نیز رخنه ای در بنای زندگی و رسم سروری و آقایی شان به وجود آمده است. بسیار پیش می آید که ملّتی به رغم قبول شکست در جنگ با شمشیر، به دلیل سلامت فرهنگی ماندگار میشود.
گویی همین دیروز بود که در گرماگرم برگزاری جشنواره مطبوعات، مصاحبه ای با این حقیر برای درج در نشریه فصلی آن جشنواره انجام شد. موضوع و محتوای آن روز، پرسش از اوضاع فرهنگی کشور و آنچه در آن سال ها بر مناسبات فرهنگی و رسانه ها میگذشت، بود. از آن روز نوزده سال میگذرد.
با گذشت این همه سال، وقتی دیگر بار آن مطلب را که با عنوان «شبیخون، بیداری و مقابله» منتشر شده بود، مطالعه کردم، آن را تر و تازه یافتم و به اقتضای تکلیفی که به عنوان یک طلبه حوزه مطالعات فرهنگی بر دوش دارم، تصمیم به بازنشر آن گرفتم، شاید تذکاری برای همه کسانی باشد که به شکل ادواری، پست ها و مناصب را اشغال میکنند. درباره آنان که در شیعه خانه امام زمان، ارواحنا لتراب مقدمه الفداء، حسب سنّت ثابت الهی «امتحان، ابتلاء، تکلیف» بر مناصب تکیه می زنند، همواره احراز چند شرط «صمیمیت، صداقت، شجاعت، علم و توانایی» و پاسداری از آنها ضروری و بلکه واجب است. راز یله و رها ماندن بسیاری از امور مهم مادّی و فرهنگی طیّ سی و اندی سال اخیر، به تعویق افتادن درازمدّت اجرای بسیاری از استراتژی های مهم و قلب و واژگونه شدن بسیاری از تصمیمات حیاتی در حوزه اقتصاد، فرهنگ، سیاست و … به غیبت این شروط پنج گانه یا برخی از آنها در میان ما و مردانی که عهده دار مسئولیت و کفالت امور مهم میشوند، برمیگردد؛ ورنه هماره اختیارات، امکانات و وسعت میدان عمل برای بسیاری از متولّیان امور برای اصلاح گری معاملات و مناسبات مبتنی بر دریافت ها و رویکردهای انقلابی و اسلامی حاصل بوده است.
وای بر من! وای بر ما! از روزی و روزگاری که به ناگاه خود را مواجه با پرسش حجّت حقّ خداوند ببینیم، امام مبین که درباره آنچه بر ما رفته و از ما سرزده است، سؤال خواهد کرد. آن روز هم پیش خود خواهیم گفت: گویی همین دیروز بود که …
این شما و این هم مطلبی که نوزده سال از انتشار اوّلیه آن میگذرد:
شبیخون، بیداری و مقابله
همیشه بر این نکته تأکید داشته ام که ملّت ها، پیش از آنکه از ناحیه مناسبات مادّی حیات آسیب پذیر باشند، از ناحیه اخلاق و فرهنگ آسیب می بینند؛ زیرا همه امور ملکی و مادّی، متأثّر از فرهنگ و اخلاقی است که به مدنیّت، قوام و سرزندگی می بخشد.
نگاهی به تاریخ ملّت های گذشته نشان میدهد که آنان، پیش از شکست خوردن در میدان جنگ رودررو، در میدان اخلاق آسیب پذیر بوده اند. از هم آنجا نیز رخنه ای در بنای زندگی و رسم سروری و آقایی شان به وجود آمده است. بسیار پیش می آید که ملّتی به رغم قبول شکست در جنگ با شمشیر، به دلیل سلامت فرهنگی ماندگار می شود.
شاید بتوان در یک تقسیم بندی ساده مسئولیت امیران اقوام را در سراسر جهان در امور زیر خلاصه کرد، اموری که میتواند امکان پیروزی خصم را در وقت شبیخون از بین ببرد یا خسارت ناشی از آن را به حدّاقل برساند:
۱. بیدار کردن رعایای تحت فرمان خود در هنگامهای که بیم عارض شدن غفلت بر آنان می رود؛
۲. مسلّح کردن رعایا به سلاح برّنده ای که در وقت مقابله، آنان را به کار آید؛
۳. ایجاد تمهیداتی برای آنکه بیداری و هوشیاری آنان استمرار یابد؛
مسئولیت بند اوّل با امیران ملک فرهنگ و ادب است. مربّیان، شاعران و آنانی که وظیفه حراست از کیان فرهنگی و جغرافیای هویّت معنوی را عهده دارند؛ چه آنان ناگزیرند به:
الف) شناسایی نقاط ضعف و آسیب پذیر فرهنگی و اخلاقی رعایای خود؛
ب) شناسایی عُدّه و عدّه سپاهیان مهاجم و ادواتی که به کار گرفته اند؛
ج) تشخیص وقتی که امکان هجوم خصم حتمی است.
این همه قبل از وقوع شبیخون و پیش از خفتن رعایا صورت می پذیرد. هنگامیکه توش و توان در گام ها و بازوان موجود است و غفلت و بیخبری، تنومندی و هوشیاری آنان را از بین نبرده است.
حال اگر بپذیریم که شبیخونی تند بر اردوگاه فرهنگی و مدنی ملّت های مسلمان صورت گرفته، باید پرسید چرا همه امکان مقابله جدّی و فراگیر از این ملّت ها سلب شده بود؟
زیرا رسیدگی به سه امر گفته شده و تفحّص درباره آن، تا به وقت هجوم مورد غفلت واقع شده بود و حتّی بعد از حمله نیز، مطالعه جدّی و بنیادین درباره آن آغاز نشد.
در اثر بیش از یکصد و پنجاه سال غفلت، حیات فرهنگی و مادّی ملّت های مسلمان تحت سیطره و تأثیر فرهنگ و مدنیّت غرب قرار گرفت تا آنجا که صورت و سیرت آنان با همه سابقه تاریخی متأثّر از غرب شد. طیّ این سال ها:
۱. نظام سیاسی، آموزشی و تربیتی، اقتصادی، نظامی و بالأخره حقوقی مسلمانان همگی متأثّر از مبانی نظری غرب بوده است؛
۲. منابع نظر، کتب تعلیمی و تربیتی و نظام نامه اخلاقی آنان به صورت کنترل شدهای از آبشخور فرهنگی و فکری غرب سیراب شده است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، به رغم نیاز شدید جامعه به بررسی مباحث فرهنگی، هیچ سازمان رسمی و غیررسمی وظیفه بررسی این امور و تشخیص میزان التقاط و انحراف فکری و فرهنگی عارض بر ملّت های مسلمان را عهده دار نشد و حتّی مطالعه ای جدّی برای تشخیص نقاط عطف و حسّاس تاریخی آنان صورت نگرفت. به واقع، در یک کلام باید گفت:
اقدامی اساسی برای شناسایی غرب در وجوه اعتقادی و فرهنگی انجام نشد.
فعّالیت های فرهنگی انجام شده طیّ یکی دو دهه اخیر، عمدتاً جنبه انفعالی و تدافعی داشتهاند. مجادلهای که گاه نتیجهای جز نزدیک ساختن بیش از پیش اخلاق و عمل ملّت های مسلمان با عمل و اخلاق مغرب زمینیان نداشته است. موارد زیر تصویری از این وضع را نشان می دهد:
ـ رقابت سینمای فارسی با سینماگران آمریکایی و اروپایی با ساخت فیلم های پلیسی، جنایی و پر زد و خورد؛
ـ نشر مطبوعات فرهنگی، اجتماعی و ادبی با مشیّ لیبرالی به وسیله روشنفکران و گرایش نسل انقلاب به نشر مطالبی متجانس با موضوعات و مفاهیم پراکنده در می ان نشریات گروه سابقالذّکر؛
ـ نزدیک ساختن شهرها به مدل های فرنگی از طریق الگوبرداری از شهرهای غربی؛
ـ ازدیاد شبکههای تلویزیونی به امید رقابت با ماهواره و بسط برنامههایی مشابه با نمونههای رایج در شبکههای ماهوارهای؛
ـ و بسیاری دیگر از برنامههای فرهنگی که در شبیهسازی وضع زندگی مسلمانان با ساکنان مغربزمین مؤثّر بودهاند. برنامههایی که همگی حکایت از انفعال فرهنگی می کنند.
نتیجه انفعال، هماره عارض شدن بیش از پیش غفلت است و شاید یکی از مهم ترین نقاط ضعف مسلمانان در پذیرش این وضع، بلاتکلیفی آنان در برابر وجوه فرهنگی و مدنی غرب بوده و از همین جهت هماره قائل به تفکیک فرهنگ و تفکّر رایج در غرب با صورت های حیات مادّی و دستاورد های فنّی آنان بودهاند؛ طرح جدایی ظرف از محتوی، صورت از ماهیّت و اسم از مسمّی یا هر عنوان دیگری که بتوان بر آن اطلاق کرد.
مفروض این بود که: می توان بدون تفکّر و بدون رسیدن به خودآگاهی، بسیاری از فنون، ظروف، روش ها و صورت های غربی را از آنان اخذ کرد و در همان حال از محتویّات فرهنگیاش در امان ماند.
شاید علّت این بوده است که امروزه در میان مردم، قبحی برای پیروی از صورت های مدنیّت غربی و اخلاق ویژه حاکم بر آن مدنیّت و حسّاسیتی درباره تعارض جدّی میان تفکّر دینی و اعتقاد و اخلاق غربی وجود ندارد؛ بلکه در رقابتی سخت، جملگی سعی در نزدیک ساختن صورت و سیرت زندگیشان با مناسبات اخلاقی و مدنی مغرب زمینیان دارند.
آیا این همه حکایت از این امر نمیکند که در مرحله اوّل کار، یعنی بیدار کردن اردوگاه خودی و باخبر ساختن آنان از خطر شبیخون خصم آن چنان که بایسته است، موفّقیت نداشتهایم؟
فعّالیت مطبوعات در اینباره، طیّ هفت، هشت سال اخیر، مقطعی، فاقد سیاست گذاری و بیبرنامه بوده است. به عبارتی این موضوع، جزو سیاست اجرایی دستاندرکاران مطبوعات و دیگر مسئولان دستگاه های فرهنگی قرار نگرفته است. گویا که برخی با سادگی، در واقعی بودن این هجوم و آسیبپذیر بودن ملّت های مسلمان تردید کرده یا چنان دچار غفلت شدهاند که در حوزه فعّالیت خود چندان توجّهی به این امر مبذول نداشتهاند و حتّی پارهای از دستاندرکاران مطبوعات ما سعی در از بین بردن نشانههای تعارض و کینههای خصم مسلّح داشتهاند.
وجه اوّل، بیشتر از آنکه از جنبه ایجابی و اثباتی برخوردار باشد، جنبهای سلبی دارد؛ امّا وجه دوم از مسئولیّت ها، یعنی مسلّح کردن رعایا به سلاح برّندهای که در وقت مقابله با خصم آنان را به کار آید، جنبهای ایجابی دارد.
پر واضح است که اردویی بیدار و هوشیار، در وقت مواجهه با خصم مسلّح، نیازمند شمشیری آخته و سلاحی کارآمد است. هیهات که اگر در وقت هجوم، شمشیرهای چوبین، در مقابله با تیغ های آخته و آبدیده قرار گیرند!
بیداری بدون سلاح، تنها میدان را برای فرار باز می کند؛ ورنه نتیجه مواجهه، شکستی دردناک است.
در این میان طرح مداوم مباحث کلّی، ترویج شعارهای ناپایدار و کوچک انگاشتن دشمن، کافی به نظر نمی رسد؛ بلکه امر را هم مشتبه و غفلت را دو چندان میسازد؛ که دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد.
در این مبحث و به وقت مطالعه در امور فرهنگی، ناگزیر به توجّه به سه امر جدّی هستیم:
۱. نقد جریان های فرهنگی مبتنی بر مبانی نظر دینی، با اتّکا بر منابع ویژه آنان؛
۲. شناسایی جریان های فرهنگی غریبه با رجعت به اصول و مبانی نظری آنان و همچنین دقّت در سیر تحوّل تاریخی آن جریان ها؛
۳. شناسایی نقاط التقاط و اختلاط که خود محصول تداخل مبانی نظری و اصول فرهنگی هستند.
غفلت، عجله، تنبلی و گاه شعبده موجب بوده است تا از کنار این سه امر به سادگی بگذریم و با آذینبندی، ماهیّت غربی را با صورت های مذهبی بپوشانیم.
نتیجه چنین عملکردی در حوزه مباحث فرهنگی، طیّ یکی دو دهه اخیر، بروز بیش از پیش تعارض مدنی و فرهنگی در میان جامعه مسلمانان و بسط بحران فرهنگی بوده است. باید پرسید:
اوّلاً، آیا دستهبندی روشنی از مسائل مبتلا به مسلمانان در دو وجه مهمّ فرهنگی و مدنی عرضه شده است؟
ثانیاً، آیا مراکز مطالعاتی مستقلّی که صرفاً متّکی بر مبانی و منابع نظر دینی باشد، برای یافتن پاسخ پرسش های جدّی و مسائل مبتلا به ایجاد شده است؟
مسلّماً جواب در هر دو مورد منفی است؛ بلکه باید موارد زیر را نیز به آنها افزود:
ـ بسیاری از پرسش ها بیپاسخ ماندهاند و جمع کثیری از پاسخ های عرضه شده برای حلّ معضلات فرهنگی و مدنی، خود با شائبه التقاط و اختلاط فکری همراهند.
ـ بسیاری از اصول، نظام های طبقهبندی و اطّلاعات منتشر در میان شاخههای مختلف علوم و حوزه فرهنگی از منابع غیردینی اخذ شدهاند؛
ـ بسیاری از تحلیل ها و اظهارنظرها درباره مسائل دینی، متّکی بر مبانی و منابع نظری غیردینیاند؛
ـ بسیاری از منابع در حوزههای علوم انسانی، علوم زیستی و تجربی، ترجمهای ناشیانه از منابع غربیاند. متأسّفانه بسیاری از این منابع، دربرگیرنده اصول و فروعی هستند که ما متّکی بر آنها شهرهایمان را میسازیم، نویسندگانمان را تربیت می کنیم، فیلم می سازیم، محصّل میپروریم، نقد می کنیم، سیاست های کلان اقتصادی را پیریزی می کنیم، ادب زیستن و بودن مردم را تدوین می نماییم و… بیآنکه حتّی درباره آن منابع و مبانی ویژهای که بر آن استوار شدهاند، تردید کنیم.
باید گفت که در مقابل این شبیخون، جهاد فرهنگی لازم است؛ ورنه همواره در وضعی انفعالی مانده و قادر به گذار از این مرحله نخواهیم شد.
مردم عجول و سطحینگر نسخه آماده را طالبند تا هرچه زودتر به کار بندند؛ امّا باید موارد زیر را در نظر داشت:
۱. برای مقابله با تفکّر، فرهنگ و بسط تمدّن ویژه غرب، در گام نخست ماندهایم و در واقع ما همچنان بر سر ردّ و قبول صورت ها در نزاعیم و با هزاران امّا و اگر دربارهاش به گفت وگو می پردازیم و حتّی گاه صورت خود را برای دور نماندن از خیل متمدّنان و روشنفکران به سان غربیان می سازیم تا چه رسد به شناسایی و نفی ماهیّت آن؛
۲. زمانی بهاندازه شانزده سال را برای پیریزی اساس انقلاب فرهنگی از دست دادهایم تا جایی که تنها از آن همه، شعاری باقی است؛
۳. دانشگاه ها و دیگر مراکز آموزشی به کار و بار سابق خود پرداختهاند، بیآنکه حقیقت تحوّلی بنیادین را پذیرفته باشند؛
۴. منابع مطالعاتی و کتب آموزشی و دانشگاهی بدون هر نوع نقد جدّی به همراه روش های آموزشی و اخلاقی ویژه روشنفکری بر حیات فرهنگی دانشگاه ها سایه افکندهاند؛
۵. علوم جدید و قدیم با همان نظام طبقهبندی غربی و با همان تعاریف و مبانی خاصّشان بر نظام تعلیم و تربیت جوانان سیطره یافتهاند؛
۶. اصول روانشناسی، جامعهشناسی و مفروضات مباحثی از این نوع، به جای اصول دینی، کلام و نظر بزرگان دین، وظیفه حلّ معضلات انسانی، تربیت آدمیان و تعدیل روابط فردی و اجتماعی آنان را عهدهدار شدهاند؛
۷. در محافل فرهنگی کشور و حتّی در بین بسیاری از دستاندرکاران امور فرهنگی درباره کارکرد دین، میدان عمل دین، حدود اختیارات و نقش آن در حیات و ممات انسان ها، بحث و جدل وجود دارد و پارهای از سخنرانان و حامیان لیبرال منش آنان در دستگاه های رسمی فرهنگی کشور، سخن از قبض و بسط شریعت، توسعه فرهنگی و فرهنگ انسانی به میان میآورند؛
۸. اصول معماری و شهرسازی غربیان را که خود تعیینکننده نوع رابطه و ادب شهرنشینان نیز هست، با ولعی تمام در میان همه شهرهای درهم ریخته (میراث سال ها غفلت قاجار و پهلوی) گستردهایم و برای خالی نبودن عریضه پایههای پل ها، سرستون ها و آستانه معماری رومی را با طرح های اسلیمی (اسلامی) و عبارات و آیات قرآنی مزیّن میکنیم؛
۹. بیآنکه برای بررسی اصول معماری و خانهسازی مردمان اقدام کرده باشیم و پیش از آنکه رابطه میان مدنیّت و فرهنگ ویژهاش را مطالعه کرده باشیم، از طرح های منتشر در ممالک غربی، بیتوجّه به خاستگاه فطری انسان و اخلاقی ویژه که او را در ملک اهل دیانت نگه می دارد، نمونهبرداری می کنیم.
۱۰. نمونههای بدلی و پوشالی پرداخته شده توسط سینماگران غربی و برنامهسازان یهودی صفت آمریکایی را بر پردههای سینما و تلویزیون منعکس می سازیم و با مسامحه در قالب سریال ها و فیلم ها به اخلاق اجتماعی، نوع رابطه میان زنان و مردان، رابطه میان پدران، مادران و فرزندان را شکل می دهیم و آنگاه از تهاجم فرهنگی و نحوه مقابله با آن سخن به میان می آوریم؛
۱۱. بدون کم ترین توجّه به اصول و فروع ورزش رایج و بدون مطالعه دربارهاندیشه و فرهنگ حاکم بر آن فنون، قانونمندی، انواع و شیوههای آن را پذیرفتهایم و به طور کلّی از سنّت تربیت بدنی پیشینیان چشم پوشیدهایم؛ اگرچه تبعات سوء آن را هم متحمّل می شویم.
این همه اشارهای بودند تا اعلام شود:
انجام مطالعات ژرف فرهنگی نه تنها ضروری است؛ بلکه بدون آن بسیاری از اعمال ضایع می شوند، آن هم مطالعاتی مبتنی بر مبانی و منابع دینی.
مطبوعات نیز به سان دیگر دستگاه های ارتباط جمعی از این امر غفلت ورزیدهاند. بیگمان از نشریاتی که بعد از شانزده سال، برای ویرایش مطالب منتشره خود، اقدام به تربیت ویرایشگرانی خبره و آشنا با حیثیّت و شأن کلام و کلمه و مفاهیم فرهنگی حاکم بر صورت واژگان نکردهاند، نمی توان انتظار ملاحظه دیگر وجوه ژرف فرهنگی را داشت یا چگونه می توان وظیفه تبیین وضعیّت فرهنگی مسلمانان در شرایط تاریخی امروز را بر عهده نشریاتی گذاشت که در مراحل اوّلیه حرفه خود، در اندیشه تدارک واژهنامهای حرفهای و متقن نبودهاند؛ واژهنامهای که در خود معادل کلمات و اصطلاحات در زبان فارسی را (که عمدتاً حامل بار فرهنگی غیر دینیاند) متناسب با تعاریف و مفاهیم ویژه فرهنگ اسلامی و اندیشه دینی داشته باشد؟ شاید انتظار این همه را می بایست از مرکز یا سازمانی دیگر داشت. به هر صورت این امور قابل مطالعهاند.
به تبع همین امر، آیا می توان از سینماگری که مطالب تحقیق شده (خام) در اختیار ندارد تا به مدد آن (و متناسب با شأن و هویّت فرهنگی مردم) به نگارش فیلم نامه مشغول شود، انتظار عرضه محصولی با درونمایه دینی داشت؟ روشن است که او دیر یا زود تفنّن، سرگرمی و تجارت را دست مایه کار خود قرار می دهد.
آیا تاکنون هیچ مرکزی برای تهیه موادّ خام مورد نیاز فیلم سازان، اقدام به برنامهریزی، تحقیق و تفحّص کرده است؟
آیا حق نبود که در کنار صرف سی میلیارد تومان بودجه تهاجم فرهنگی در سه سال پیاپی، یک صدم آن را صرف مطالعه، تحقیق، طرّاحی و برنامهنویسی می کردیم!؟
آیا به سراغ نویسندگان، منتقدان و محقّقانی که همه همّ خویش را مصروف مطالعات فرهنگی در حوزه فرهنگ اسلامی می کنند، رفتهایم؟
سخن بسیار است؛ امّا روی سخن متوجّه سه امر اصلی و وظیفه امیران قوم ـ اعمّ از حاکمان امور سیاسی و امیران اقلیم فرهنگ و ادب ـ است. ما حتّی اگر به درستی دو وظیفه بیدار کردن قوم و مسلّح کردن آنان را به انجام برسانیم، بر ماست که با تمهیداتی همواره آنان را هوشیار و بیدار نگه داریم؛ ورنه دیر یا زود، وسوسه خنّاس، دمدمه شیطان، دم غنیمتدانی نفس امّاره و مکر روزگار آنان را به ورطه نسیان و غفلت می کشد و رخنه را برای حضور خصم می گشاید.