نمایشگاهی که به پشت تپههای عباس آباد منتقل شد
نمایشگاه آثار فرهنگی و نمایشگاه بینالمللی قرآن طی سالهای گذشته با فراز و نشیبهای فراوانی، مخصوصاً در انتخاب محل برگزاری نمایشگاه روبهرو بوده است.
نمایشگاه بینالمللی قرآن چند سالی در خیابان حجاب و مرکز آفرینشهای ادبی و هنری در دل شهر تهران برگزار میشد و بعد از آن هم به مصلای تهران کشیده شد. آنجا هم بدک نبود. دست کم فضا مذهبی بود و به خاطر آنکه مسجد و مصلی بود، با حال و هوای قرآن و ماه مبارک رمضان میخواند و دیگر اینکه در مرکز شهر بود و نزدیک به وسایل حمل و نقل عمومی مثل مترو.
اگرچه نمایشگاههای آثار فرهنگی هیچگاه مکان مناسبی پیدا نکرد، اما اهالی کتاب و قرآن با همه کم و زیاد، با مصلی کنار آمده بودند تا اینکه دولت جدید و مسئولین جدید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و برگزارکنندگان نمایشگاههای کتاب و مطبوعات و قرآن از راه رسیدند.
نمایشگاه مطبوعات که با تأخیر، حسرت نمایشگاه و عرضه و معرفی آثار را بر دل اهالی مطبوعات گذاشت. نمایشگاه رسانههای دیجیتال نیز با دستپاچگی و در چادری بدون کمترین امکانات و تمهیدات، در حاشیه نمایشگاه بینالمللی کتاب برگزار شد و اهالی رسانههای دیجیتال را به جمع حسرت به دل ماندگان مطبوعات پیوند داد. در حالی که در هیچ یک از این دو کسی پاسخگو نبود و وضعیت غرفهدار و مراجعهکننده به غرفهها اسفبار بود، تا جایی که به قول قدیمیها چنان شد که آب از سرشان گذشت.
این وضعیت، بر افت فعالیت و ورشکستگی بیتقصیر اهالی فرهنگ و تولیدکنندگان محصولات فرهنگی افزود تا اینکه بوی ماه مبارک رمضان به مشام رسید. تولید و توزیعکنندگان آثار قرآنی چشم به اخبار دوختند تا نمایشگاه قرآن چونان سالهای پیش برپا شود، اما هیهات…
محل برگزاری نمایشگاه قرآن از مصلا، به پشت تپههای دور و تاریک عباسآباد منتقل شد؛ اما با این انتخاب برای همگان محرز بود این مکان به دلیل در حاشیه قرار گرفتن نسبت به شهر، ناآشنایی مردم با معبرهای رفت و آمد، آن هم در شبهای ماه مبارک رمضان (ساعت ۱۸ تا ۲۴ شب) چه بر سر مردم و ناشران میآورد.
گوییا برگزارکنندگان، به این موضوع حتی برای یک دقیقه نیندیشیدهاند و به هیچ روی مصالح و امنیت مردم و منافع شرکتکنندگان در نمایشگاه را ملاحظه نکردهاند. به راستی کدام آدم عاقلی میپذیرد که زن و فرزند و خانواده خود را در شبهای ماه مبارک رمضان با خیال راحت به چنین محلی بفرستد. اما کاش ماجرا فقط این بود.
از ناشران برای شرکت در این حسرتگاه، در ازای هر متر غرفه، ۸۰ هزار تومان مطالبه کردند. یعنی ناشر بینوا برای اجازه یک غرفه، ناگزیر به پرداخت حداقل ۸۰۰ هزار تومان است. این مبلغ صرفنظر از حقوق غرفهدار، ایاب و ذهاب و تخفیف نمایشگاه است که ناشران متحمل میشوند.
شاید تعجب کنید با همه آن که وصف شد، شرکتکنندگان با مصیبت دیگری نیز رو به رو شدند و آن بینظمی و خلف وعده پیدرپی مدیران اجرایی بود.
طی یک هفته گذشته، با اعلام آمادگی مدیران اجرایی، ناشران دو تا سه مرتبه، از دور و نزدیک و از اقصا نقاط ایران، تمام محصولات نمایشگاهی را بار کامیون کرده و راهی بیقولستان شدند. اما با فضایی مواجه شدند که حتی یک چادر معمولی هم در آن نصب نشده بود. ناشران نیز به دلیل عدم آمادگی و مهیا نبودن غرفهها، یا ناگزیر به برگرداندن کامیونهای خود شدند و یا شهرستانیهای سرگشته و حیران، زیر آلاچیقها و در کنار آثار و محصولات خود روز و شب تار را به سر بردند.
کدام عقل سلیمی میپذیرد ناشر بینوایی در شهر تهران دو یا سه مرتبه کامیون اجاره کند، مزد کارگر بدهد و آثار خود را به امید برگزاری نمایشگاه به برهوت نامبرده برساند و ناگزیر به تحمل خسارت و برگشت آثار بشود. این همه را به هزینههای سابق الذکر اضافه کنید.
گوییا باور نمیدارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
چه کسی خسارتهای حاصل از بدقولی و ندانم کاری مدیران اجرایی را میپردازد؟ آیا تنها گفتن جملاتی مانند «کامیون را برگردانید»، «غرفه آماده نیست» و امثال این جملات، جبران خسارتهای مادی و جراحات روحی وارده به جسم و جان ناشران بینوای قرآنی را میکند؟ چرا همواره خودمان را صاحب عقل کامل میدانیم؟ چرا هر چه در گذشته تجربه شده، مثل تخته سیاه، با تخته پاک کن، پاک میکنیم و از نو بنا بر نوشتن میگذاریم؟
به راستی این وضع اسفبار تا به کی ادامه پیدا میکند؟ باخبریم که ناشران بسیاری بعد از تحمل بسیاری از خسارات، ناگزیر به انصراف از حضور در نمایشگاه شدند. بقیه ماجرا بر عهده وزارت فرهنگ و مدیران اجرایی نمایشگاه است.