اگر برگردیم و تمامی نقطهعطفهایی را که بشر از روز اوّل، پشت سر گذاشته است تا به امروز بنگریم و حتّی تمامی آینده فرزندان آدمی را تا به وقت ظهور کبرای امام عصر(ع) ملاحظه کنیم، متوجّه میشویم که در طول این ادوار بزرگ و طولانی، همواره افراد یا اقوامی، از قلعه و دژ حصین نگهدارنده توحیدی و ولایی، بیرون افتاده و طعمه جنود ابلیسی شده و به هلاکت رسیدهاند. این هلاکت در سه ساحت دنیوی، برزخی و قیامتی اتّفاق افتاده است.
شاید این گمان حادث شود که منظور از قبله و پشتیبان ساختن قبله در وقت سخن گفتن و نوشتن، همین ساختمان مکعبی سنگی مستقرّ در صحن «مسجدالحرام» است.
بر همگان آشکار است که این مکعب برکشیده شده از سنگ و ساروج با روپوش و جامه مشکین زیبایی که در میانه مسجد چشم زائر را میآراید، حقیقت قبله نیست. کعبه، مَثَل، صورت و نماد قبله است و نه حقیقت قبله. به قول شاعر:
صورتی در زیر دارد، آنچه در بالاستی.
هر صورتی، باطنی و حقیقتی پوشیده دارد که نگهدارنده و معنیدهنده به آن است.
کعبه، صورت عینی و آشکار قبله است و نه حقیقت آن؛ نشان و نمادی است که برکشیده شده. حقیقت قبله، حضرت ولیّالله الاعظم(عج)، امام مبین و حجّت حیّ خداوند است.
حقیقت قبله، کتاب مبین، امام زمان(ع) است. از اینروست که گفته میشود، آنگاه که خطیب و سخنران با تکیه بر قبله و پشت به قبله با حاضران در صحن سخن میراند، در واقع همه تکیهگاه خودش را امام مبین قرار میدهد. حجّت، قول خود را از حقیقت قبله اخذ میکند؛ چنانچه همگان در وقت گفتن و فرمان راندن، تکیهگاه، حجّت عمل و قول خود را حقیقت «قبله» قرار میدادند، به قول شاعر:
در کف هرکس اگر شمعی بُدی
اختلاف از جمعشان بیرون شدی
تعدّد قول و فعل مردم درباره یک موضوع ثابت و پراکندگی و آشفتگی احوالشان در میان معاملات و مناسبات، پرده از تعدّد حجّتهایشان و در حقیقت، بریده بودن حلقه اتّصالشان با حقیقت قبله و حجّت آشکار و بر حقّ خداوند متعال برمیدارد. از اینروست که درباره آنان میفرمایند: حجّهالله، یعنی حجّت خدا، حجّیت قول و فعل خودش را بیواسطه و در عین عصمت، از خداوند متعال اخذ کرده و از اینرو محکمترین تکیهگاه و حجّتی است که به قول و فعل ما، معنی میبخشد و از همین روست که اگر بر قول و فعل ما صحّه بگذارند و آن را تأیید کنند، رستهایم؛ وگرنه، درماندهایم.
از آنجا که حجّت مبین خدایند، قول و فعلشان عین صدق است و به همین دلیل است که هر کس، با آگاهی و معرفت به ریسمان و لنگر حمایت حجّت الهی چنگ میزند و بدو اعتصام میجوید، میداند که قول و فعل او حجّت عملش است؛ زیرا حجّت کسی است که تمامیّت قول و فعلش را خداوند متعال تأیید کرده است.
مشکل اینجاست که خود را به آن حجج نمیسپاریم و لاجرم طعمه میشویم.
کلام زیبا و طلایی و قدسی حضرت اباالحسن، علیّبن موسیالرّضا(ع) را که معروف به حدیث «سلسلهالذّهب» است، مرور کنید.
حضرت علیّبن موسیالرّضا(ع) در سفر تاریخی خود از «مدینه» به «مرو»، در میانه راه و در دروازه شهر «نیشابور»، در پاسخ به درخواست مردم، حدیثی را بیان کردند که به دلیل سلسله اسنادش و صحّت و اتقان آن به «سلسلهالذّهب» مشهور است.۱
امام در میان جمع بزرگی از شیعیان، از قول حضرت باریتعالی میفرمایند:
«کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی؛ ۲
کلمه طیّبه لا اله الّا الله، قلعه و دژ مستحکمی است که هر کس در آن وارد شود، از عذاب من در امان میماند.»
پوشیده نیست، کسی مستحقّ عذاب خداوندی و کیفر او میشود که از رحمت خداوند دورمانده باشد. کسی از رحمت دور میماند که مستحقّ لعنت گردیده باشد.
این عذاب، محدود و منحصر در عذاب اخروی و تجربه درکات جهنّم نیست. از آنجا که آدمی در سه ساحت دنیا، برزخ و قیامت سیر میکند و برای رسیدن به مقصود متعالی، راه بلندی را با سه موقف پشت سر میگذارد، چنانچه مستحقّ و مستعدّ دریافت رحمت شود، در هر سه مرحله، پیامدهای زیبای این رحمت را تجربه میکند و از میوههایش بهرهمند میگردد و در مقابل، آنکه به واسطه جدا افتادن از رحمت، لعنت را تجربه میکند، میوههای تلخ و ناگوار لعنت را در دنیا و عوالم برزخی و قیامتی خواهد چشید.
بسیاری از ابتلائات سوء دنیوی و سختیهای مواقف برزخی و قیامتی، به همین امر، ارجاع پیدا میکند؛ در حالیکه همگان به غلط، گمان میبرند تنها در موقف قیامت کبرا، آدمی و اجنّه، کیفر یا پاداش اعمال و اقوال خود را دریافت میکنند.
منابع مختلف، کاتبان حدیث سلسهالذّهب در آن روز خاص از حضور امام رضا(ع) را در شهر نیشابور، تا بیست هزار نفر اعلام کردهاند.۳
امام رضا(ع) در پاسخ به درخواست مردم، این حدیث را بیان فرمودند: حسب برخی از منابع و روایات، آنگاه که کاروان چند لحظهای به حرکت درآمد، ناگهان حضرت دیگربار، روی به مردم نموده و فرمودند:
«بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛ ۴
[این موضوع] شرطهایی دارد و من از جمله شرطهای آن هستم.»
یعنی آنچه را که من برای شما از پدرانم و از رسول الله(ص) روایت کردم، مشروط به اصل تعیینکنندهای است که اینک در عصر شما، من نماینده آن هستم… اگر بنا باشد در میان امّت مسلمان، توحید، عینیّت پیدا کند و مناسبات و معاملات آن، بر مبنای توحید و یگانگی خداوند تنظیم شود، بدون حضور ولیّ الله امکان پذیر نیست.
در حقیقت، آخرین عبارت بیان شده، ناظر بر باطن حدیث زیبای «سلسلهالذّهب» است. معنای این حدیث آن است که نیل به مقامات توحیدی که از آن به «لا اله الّا الله» تعبیر شده است، به شرط عبور از ولایت حجّت خداوند متعال، انسان را در عصمت و مصونیت وارد ساخته و از عذاب در امان میدارد.
وقتی امام(ع) میفرمایند:
«کلمه طیّبه لا اله الّاالله حصن حصین، نگهدارنده انسان از عذاب است.»
یعنی آنکه پس از ورود به این حصن، لعنت خداوند مشمول حال ساکن در این دژ و قلعه حصین نمیگردد. لفظ و عبارت «لا اله الّا الله»، ناظر بر معنایی است پوشیده که اگر آن معنا مراد نشود و منظور نظر واقع نگردد، کارکرد اصلی و حقیقیاش ظاهر نمیشود.
امام(ع)، ولایت را شرط تحقّق حصن حصین اعلام میفرمایند؛ چنانچه این شرط مراعات نشود و مسلمان تنها به بیان عبارت «لا اله الّا الله» بسنده کند، از قلعه و دژ بیرون افتادهای است که طعمه ابلیس لعین و شیاطین گمارده شدهاش میشود و در آخرت، به عذابی سخت مبتلا میگردد.
حدیث قدسی دیگری از حضرت علیّبن موسیالرّضا(ع) نقل شده است که به «حدیث ولایت علیّبنابیطالب(ع)» معروف است. شیخ صدوق، این حدیث را در «عیون اخبار الرّضا(ع)» آورده است:
علیبن بلال از حضرت رضا(ع) روایت کرده است که آن جناب، به سند خود از پدران گرامیشان از رسول خدا(ص)، از جبرئیل از میکائیل از اسرافیل از لوح و از قلم نقل فرموده است که خدای تعالی میفرماید:
«وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی؛ ۵
ولایت علیّبن ابیطالب حصن من است؛ پس هر کس در آن داخل شود، از عذاب من ایمن میماند.»
با ترتیب دادن یک معادله ساده و از در کنار هم قرار دادن این دو حدیث زیبا، یعنی «سلسلهالذّهب» و «حدیث ولایت»، نتیجه شگفتی دریافت میشود.
ولایت امیرالمؤمنین(ع) به حقیقت، حصن حصین و کهف خداوند متعال است که وارد شونده به این قلعه را از عذاب الهی در امان نگهمیدارد.
معنا و حقیقت کلمه طیّبه اعلام شده در حدیث «سلسلهالذّهب»، در حدیث ولایت امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان گرامیاش از سلسله امامت و ولایت تا حضرت خاتم الاوصیاء، امام مهدی(ع) ظهور مییابد. اگر برگردیم و تمامی نقطهعطفهایی را که بشر از روز اوّل، پشت سر گذاشته است تا به امروز بنگریم و حتّی تمامی آینده فرزندان آدمی را تا به وقت ظهور کبرای امام عصر(ع) ملاحظه کنیم، متوجّه میشویم که در طول این ادوار بزرگ و طولانی، همواره افراد یا اقوامی، از قلعه و دژ حصین نگهدارنده توحیدی و ولایی، بیرون افتاده و طعمه جنود ابلیسی شده و به هلاکت رسیدهاند. این هلاکت در سه ساحت دنیوی، برزخی و قیامتی اتّفاق افتاده است. در مقابل، آنانی که در آن قلعه و دژ ماندند، از همه آنچه که در جغرافیای مفهوم عذاب و لعنت خداوند ظاهر میشود، در امان هستند.
آدمی، ابتدا، از قلعه بیرون میافتد و سپس توسط دشمنان مترصّد و در کمین، شکار میشود. چنانچه انسان در قلعه بماند، مجال و دسترسی شیطان بر او بسته است. ما عادت کردهایم همه مصائب تجربه شده را به گردن شیطان بیندازیم و خود را مبرّا از خطا اعلام کنیم. شیطان هم به گردن نمیگیرد.
این سنّت خداوند است: تا افراد امم و قبایل از قلعه حصین بیرون نیایند، طعمه نمیشوند.
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند:
«إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْه؛ ۶
مرد جنگجو، همیشه بیدار و هوشیار است. هر کس از دشمن خود غفلت کند، دشمن از او غافل نخواهد بود.»
برملا شدن ما فیالضّمیر ابلیس
در صبحگاه آفرینش، خداوند متعال پس از خلق حضرت آدم(ع)، در آزمونی شگفت، از آنچه که در دل ابلیس مخفی مانده بود، پردهبرداری کرد و ما فیالضّمیر سیاهش را برملا ساخت.
ابلیس، برای چند هزار سال پیش از خلقت آدم(ع)، در مراتب عالی و بزرگی از آسمانهای حضرت خداوندی زندگی میکرد؛ به عبادت مشغول بود و بال به بال ملائک پرواز میکرد.
حضرت امیرالمؤمنان(ع) در «نهجالبلاغه» (خطبه قاصعه) درباره نکوهش عبادت او و متکبّران میفرمایند:
«فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّهَ آلَافِ سَنَهٍ لَا یُدْرَی أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الاخِرَه عَنْ کِبْرِ سَاعَهٍ وَاحِدَه؛ ۷
از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد، عبرت گیرید؛ زیرا اعمال فراوان و کوششهای مداوم او را، تکبّر از بین برد. او شش هزار سال عبادت کرد که مشخّص نیست از سالهای دنیاست یا آخرت؛ امّا با ساعتی تکبّر همه را نابود کرد.»
اگر از سالهای دنیا بوده که همان شش هزار سال است و اگر از سالهای آخرت باشد، هر یک روز آن طبق فرموده «قرآن مجید» پنجاه هزار سال است:
«فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَه؛ ۸
در روزی که مقدار آن بهاندازه پنجاه هزار سال از سالهای دنیا خواهد بود.»
در روایت دیگری از امام جعفر صادق(ع) آمده است که:
«[ابلیس] خدا را هفتهزار سال با دو رکعت نماز عبادت کرد و خدا هر چه به او داد، در ثواب آن عبادت بود.»۹
ولی بعد از گناه و سرپیچی از دستور الهی و برتر و بالاتر دانستن خود از آدم(ع) و تهمت زدن به خداوند که «رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی؛ ۱۰ تو مرا گمراه کردی»، سعادت و نجات خود را در جهان آخرت، به طور کلّی از دست داد و مبتلای لعنت و عذاب حضرت خداوندی شد.
بیتردید، هیچکس از میان انسیان و جنّیان، از ابتلا و امتحان خداوند که چون سنّتی ثابت و لایتغیّر در هستی ثابت است، در امان نمیماند؛ حتّی انبیا و اوصیای الهی هم بارها و بارها به سختترین صورت، مبتلای ابتلا و امتحان بودند.
در همایش باشکوه تشکیلشده در روز اوّلین روز از خلقت آدم(ع)، در حضور همه ملائک و اجنّه و از جمله ابلیس که خودش از جنّیان بود، به همگان فرمان داده شد که:
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنّ…؛ ۱۱
ای رسول ما! یادکن وقتی را که به ملائک گفتیم: بر آدم سجده کنید! همه سجده کردند؛ جز ابلیس که او از جنّ بود.»
ابلیس از سجده آوردن بر آدم(ع) سرباز زد. وقتی از او، علّت این نافرمانی را پرسیدند و به او گفتند:
«إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَی؛ ۱۲
چه چیز مانع شد که از سجده در برابر آنچه که من به دست قدرت خودم ساخته بودم، پرهیز کنی؟»
پاسخ گفت:
«أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین؛ ۱۳
«من» از او برترم؛ زیرا مرا از آتش آفریدی و او را [آدم] از گل.»
کلمه بسیار کوتاهی از زبان ابلیس بیرون جسته بود که رازهای بسیاری را برملا میساخت: «أنا»؛ اسرارآمیزترین کلمهای که اسرار بسیاری از فراز و فرودهای رفته بر جنّ و انس را از روز نخست تا به آخر برملا میساخت.
مکر لطیف خداوند و امتحان ظریفش، ابلیس را از مخفیگاه چند هزار سالهاش بیرون افکند و نقطه سیاه پنهان در جانش را آشکار کرد؛ نوعی خودبرتربینی که تا به وقت خلقت حضرت آدم(ع) پنهان مانده بود و اینک در نقطه عطف فرمان سجده بر آدم(ع) برملا میشد.
امتحان و ابتلا، در هنگامهای حادث شد که خداوند، خلقت و پرداخت او را مستقیماً به خودش برمیگرداند؛ بلکه از روح خود نیز در کالبد او دمیده بود.
«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین؛ ۱۴
پس هنگامیکه او را ساختم و آفرینش او را کامل گردانیدم و از روح خود در کالبد او دمیدم [و بدین وسیله زنده شد]، شما در برابرش سجدهکنان بر خاک بیفتید.»
این ابتلا و امتحان، در نقطه عطفی اتّفاق افتاد که خداوند متعال آشکارا به همگان اعلام داشت:
«إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَه؛ ۱۵
همانا من میخواهم در زمین، خلیفه و جانشینی [برای خودم] قرار دهم.»
درست وقتی که همگان شاهد بودند که خداوند علیم همه اسمای الهی خود را به حضرت آدم(ع) آموخته بود:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَه…؛ ۱۶
و خداوند همه [معانی] نامها را به آدم آموخت و سپس آنها را به فرشتگان عرضه نمود.»
در این هنگامه، ابلیس، حسب علم و تجربه چند هزار ساله و مشاهداتش، دریافته بود که خداوند متعال میخواهد برای کلّ موجودات و مخلوقات (ساکنان عالم امکان)، ولیّ و سرپرستی بسازد؛ شخص شخیصی که دارای عالیترین صورت ممکن در خلقت بود.
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم؛ ۱۷
به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال درآوردیم.»
او واجد عالیترین درجه از صفات کمالی و صاحب بهترین و والاترین درجه از مقام قرب در محضر و پیشگاه خداوند، از میان همه مخلوقات مُلکی و ملکوتی بود.
اینهمه نشان میداد خداوند، در وجود حضرت آدم(ع) توانایی و استعداد ویژهای به ودیعه نهاده است که از نسلش حضرت خاتم الانبیاء(ص) و پس از آن سلسله اوصیای ایشان تا حضرت ولیّالله الأعظم، خاتم الاوصیاء(ع) پای بر عرصه زمین نهاده و ولایت و سرپرستیاش را بر جمیع مخلوقات آشکار خواهند کرد.
وقتی شیطان بر آدمی و مقام بزرگ اعطا شده از سوی خداوند کریم، حسد برد و با ابراز برتریجویی، درباره آدم(ع) و ذرّیهاش حسد ورزید، مخاطب این کلام حضرت خداوندی قرار گرفت:
«قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیم؛ ۱۸
از آن موقعیت بیرون برو که تو از راندهشدگانی.»
«وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ إِلی یَوْمِ الدِّین؛ ۱۹
و بیگمان نفرین و لعنت من تا روز رستاخیز بر تو و عملکرد زشت و ظلمانیات خواهد بود.»
خداوند متعال او را از مقام و جایگاه اوّلیاش عزل فرمود، از جمع مشمولان رحمت نیز او را راند تا به ابدالاباد که در آتش دوزخ میماند.
ابلیس، به جای توبه و استغفار، تقاضای عمری طولانی را کرد تا به استکبارورزیاش ادامه بدهد:
«قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُون؛ ۲۰
پروردگارا پس مرا تا روز رستاخیز و روزی که مردم برای بازخواست و حسابرسی برانگیخته میشوند، مهلت بده.»
او اراده کرد تا آدم و فرزندان او را از صراط مستقیم منحرف ساخته و مبتلای اغوا و ناسپاسی کند تا چونان خودش، در درکات جهنّم جایگیر شوند.
«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین؛ ۲۱
گفت: خداوندا! به عزّتت قسم میخورم که همه [فرزندان آدمی] را اغوا خواهم ساخت.»
کمین کرده بر صراط
در آیات دیگری، دریافته میشود که ابلیس چه دامیبرای آدمی پهن کرده است:
«قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَاقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم؛ ۲۲
گفت: پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندی، من هم برای [فریفتن] آنان، حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست.»
بر صراط مستقیم تو مینشینم؛ چونان شکارچی کمین میگیرم تا هر یک از این فرزندان آدمیکه از حصن حصین نگهدارنده خارج شدند، به دام من بیفتند.
شیطان، اذن ورود به قلعه و دژ حصین ندارد؛ چنانکه رخصت نفوذ در آدمی و سلطه بر او را ندارد؛ مگر آنکه آدمی خود از قلعه بیرون بیاید یا کالبد خود را مستعدّ نفوذ و فرود جنود و لشکریان ابلیس کند. از اینجاست که آدمی مبتلا به اغواء و گمراهی میشود و از صراط مستقیم که او را به فلاح و رستگاری میرساند، دور میماند.
خداوند، فرزندان آدمی را دربسته و سالم، بر سرشت پاک و فطرت ناب خلق نموده است و بر عرصه زمین جاری میسازد. این آدمی است که خود را مهیّای ربوده شدن میسازد.
«فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون؛ ۲۳
فطرتی است که خداوند همه را بدان فطرت، بیافریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست. دین پاک و پایدار این است؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند.»
در روایات مختلفی، فطرت را معرفت و شناخت خداوند، نبوّت رسول ختمی مرتبت(ص) و ولایت حضرت امیرمؤمنان(ع) تفسیر و تبیین فرمودهاند.
در حدیثی از امام محمّدباقر(ع) آمده است که فرمودند:
«فَطَرَهُمْ عَلَی الْمَعْرِفَه؛ ۲۴
خداوند مردم را با معرفت خودش آفریده است.»
امام رضا(ع) در تفسیر آیه فطرت میفرمایند:
«هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیُّ اللهِ إِلَی هَاهُنَا التَّوْحِید؛ ۲۵
آن [فطرت عبارت است از] لا اله الّاالله، محمّد رسول الله، علی، امیرالمؤمنین ولیّ الله و توحید تا اینجاست.»
در واقع، انسانها بر سرشت و فطرت و اقرار و اذعان به وحدانیّت خداوند متعال، نبوّت حضرت ختمی مرتبت(ص) و ولایت امیرالمؤمنین(ع) خلق شدهاند.
جان آدمی، در وضع پیراستگی از اغراض، به طور فطری پذیرای این ولایت الهی است و دربارهاش اعتراف میآورد. متأسّفانه، این پدران و مادران، معلّمان، جوامع و مناسبات و معاملاتِ شرکآلود است که طفلان نوپا را از مسیر فطری خارج ساخته و به انحراف میکشد و از قلعه حصین بیرون میافکند. در واقع، در زمره از قلعه بیرونشدگان، شکار ابلیس میشوند:
از امام صادق(ع) روایت شده است:
«مَا مِنْ مَوْلُودٍ یُولَدُ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَهِ فَأَبَوَاهُ اللَّذَانِ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِه؛ ۲۶
هیچ مولودی نیست؛ مگر آنکه بر فطرت توحید و اسلام متولّد میشود؛ ولی والدینش همان کسانی هستند که او را یهودی و نصرانی و مجوسی میسازند.»
صراط مستقیم ولایت است
صراط مستقیمیکه ابلیس بدان اشاره و عزم خود را جزم کرده بود تا برای اغواء و انحراف فرزندان آدمیبر سر آن بنشیند، چیزی جز ولایت محمّد و آلمحمّد(ص) نبود. در کلام زیبا و روایت دلچسب رسیده از امام باقر(ع) آمده است:
«وَ نَحْنُ حَبْلُ اللهِ، وَ نَحْنُ رَحْمَهُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِه… َ نَحْنُ حَرَمُ اللهِ، وَ نَحْنُ الطَّرِیقُ وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ إِلَی اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)، وَ نَحْنُ مَوْضِعُ الرِّسَالَهِ، وَ نَحْنُ أُصُولُ الدِّین…؛ ۲۷
ما ریسمان خداوند و رحمت او بر خلقیم … ما حرمالله و راه و صراط مستقیم به سوی خداوند عزَّ و جلَّ هستیم و ما موضع رسالت و اصول دین هستیم.»
هرگاه در نمازهای یومیّه و در وقت قرائت سوره «فاتحهالکتاب» رو به خداوند متعال میگوییم:
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم؛ ۲۸
خداوندا! ما را به راه راست هدایت فرما.»
در واقع، از خداوند میخواهیم که ما را بر صراط ولایت محمّد و آل محمّد(ص) مستقر کند.
در کلام بلند و زیبایی، حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند:
«أَنَا حُجَّهُ اللهِ وَ أَنَا خَلِیفَهُ اللهِ وَ أَنَا صِرَاطُ اللهِ وَ أَنَا بَابُ اللَّهِ وَ أَنَا خَازِنُ عِلْمِ اللهِ وَ أَنَا الْمُؤْتَمَنُ عَلَی سِرِّ اللهِ وَ أَنَا إِمَامُ الْبَرِّیَّهِ بَعْدَ خَیْرِ الْخَلِیقَهِ مُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحْمَهِ؛ ۲۹
منم حجّت الله و منم خلیفه الله و منم باب الله. منم خزانهدار علم خدا و امین سرّ خدا. منم امام خلق پس از بهترین مردم، محمّد نبیّ رحمت(ص).»
با تکیه بر این کلام که میدانیم جمله معصومان(ع) نور واحدند و صراطالله، بابالله و خلیفهالله هستند. این معنا درباره چهارده نور پاک خداوند صدق میکند؛ تکیهگاه محکمیکه هرکس بدانها تکیه کند، نجات پیدا خواهد کرد. انشاءالله.
سردبیر
پینوشتها:
۱. «ثواب الأعمال و عقاب الأعمال»، محمّدبن علی ابن بابویه، ترجمه غفاری، تهران، کتاب فروشی صدوق، چاپ اوّل، بیتا. صص ۲۱ـ ۲۲.
۲. «عیون أخبار الرّضا(ع)»، محمّدبن علی ابن بابویه، تهران، جهان، چاپ اوّل، ۱۳۷۸ق. ج ۲، صص۱۳۴ـ ۱۲۵.
۳. همان.
۴. همان.
۵. همان، ص ۱۳۶.
۶. «نهج البلاغه» للصُّبحی صالح، محمّدبن حسین شریف الرضی، قم، هجرت، چاپ اوّل، ۱۴۱۴ ق. ص۴۵۲، نامه ۶۲.
۷. همان، ص ۲۸۷؛ با استفاده از ترجمه دشتی، قم، مشهور، چاپ اوّل، ۱۳۷۹، صص ۳۸۱ـ۳۸۲.
۸. سوره سجده، آیه ۵.
۹. «آسمان و جهان»، محمّدباقر مجلسی، (ترجمه کتاب السّماء و العالم بحار الأنوارجلد ۵۴)، تهران، اسلامیه، چاپ اوّل، ۱۳۵۱، ج ۷، ص ۱۸۷.
۱۰. سوره حجر، آیه ۳۹.
۱۱. سوره کهف، آیه ۵۰.
۱۲. سوره ص، آیه ۷۵.
۱۳. سوره ص، آیه ۷۶.
۱۴. سوره حجر، آیه ۲۹؛ سوره ص، آیه ۷۲.
۱۵. سوره بقره، آیه ۳۰.
۱۶. سوره بقره، آیه ۳۱ و ۱۷؛ سوره تین، آیه ۴.
۱۸. سوره حجر، آیه ۳۴؛ سوره ص، آیه ۷۷.
۱۹. سوره حجر، آیه ۳۵؛ سوره ص، آیه ۷۸.
۲۰. سوره حجر، آیه ۳۶؛ سوره ص، آیه ۷۹.
۲۱. سوره ص، آیه ۸۲.
۲۲. سوره اعراف، آیه ۱۶.
۲۳. سوره روم، آیه ۳۰.
۲۴. «الکافی»، محمّدبن یعقوب کلینی، باب «فِطْرَهِ الْخَلْقِ عَلَی التَّوْحِید»ـ تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق. ج ۲، ص۱۳.
۲۵. «تفسیر القمی»، علیّبن ابراهیم قمی، قم، : دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق. ج ۲، ص ۱۵۵.
۲۶. «ترجمه من لایحضره الفقیه»، محمّدبن علی ابن بابویه، تهران، صدوق، چاپ اوّل، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۳۵۲.
۲۷. «الأمالی (للطوسی)»، محمّدبن الحسن طوسی، قم، دارالثقافه، چاپ اوّل، ۱۴۱۴ق.، ص ۶۵۴.
۲۸. سوره حمد، آیه ۶.
۲۹. «الأمالی(للصَّدوق)»، محمّدبن علی ابن بابویه، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶، ص۳۵.