انقلاب جنسی و روغن مار
رسانهها جاروجنجال فراوانی درباره «آزادی» جنسی به پا کردهاند و در فیلمها نیز تبلیغش میکنند. اکنون هیچ فرد آمریکایی زیر ۴۰ سال به یاد نمیآورد زمانی را که سکس در تلویزیون از محرّمات (تابو) محسوب میشد، زمانی را که با هم زندگی کردن به معنی ازدواج بود، زمانی که gay به معنی خوشحالی و شادمانی بود و زمانی که تقریباً همه بچّهها با هر دو والدینشان زندگی میکردند.
اکنون بیش از ۵۰ سال از شروع انقلاب جنسی میگذرد. رسانهها جاروجنجال فراوانی درباره «آزادی» جنسی به پا کردهاند و در فیلمها نیز تبلیغش میکنند. اکنون هیچ فرد آمریکایی زیر ۴۰ سال به یاد نمیآورد زمانی را که سکس در تلویزیون از محرّمات (تابو) محسوب میشد، زمانی را که با هم زندگی کردن به معنی ازدواج بود، زمانی که gay به معنی خوشحالی و شادمانی بود و زمانی که تقریباً همه بچّهها با هر دو والدینشان زندگی میکردند.
واقعیت این است که این انقلاب یک بلا بوده است. پیش از آنکه در دهه ۱۹۵۰ م. آداب و رسوم جنسی آمریکاییان ولنگار شود، تنها بیماریهای مقاربتی که در ایالات متّحده گزارش میشد، سوزاک و سیفلیس بود. امروز بیش از ۲۴ گونه بیماری وجود دارد، از التهاب لگن خاصره گرفته (که هر ساله منجر به ناباروری بیش از ۱۰۰ هزار زن آمریکایی میشود) تا ایدز (که در حال حاضر ۴۲ میلیون نفر را در کلّ جهان گرفتارکرده و تا این زمان ۲۳ میلیون نفر را به کام مرگ کشیده است). طبق گزارش دانشمندان «انستیتوی ملّی سرطان»، هر زنی که در طول زندگیاش بیش از سه شریک جنسی داشته باشد، خطر ابتلا به سرطان دهانه رحم در او بهاندازه ۱۵۰۰% افزایش مییابد. در یافتهای دیگر که با آنچه که محقّقان در زمینه سکس از آن سخن گفتهاند، متناقض است و توسط مرکز تحقیقات افکار عمومی دانشگاه «شیکاگو» انجام شده، معلوم شده که زنان و مردان متأهل، به طور متوسط، بیش از زوجهای ازدواج نکرده که صرفاً در یک خانه با هم زندگی میکنند، از نظر جنسی خرسندتر هستند. حتّی اگر این زوجهای همخانه با هم ازدواج کنند، احتمال طلاق در آنها ۴۰ تا ۸۵% بیشتر از کسانی است که ازدواج سالم دارند. پس چه شد؟ آیا میتوان گفت که علم کاملاً در اشتباه بوده است؟ حقیقت پیچیدهتر از اینهاست و البتّه جالبتر!
مرد حقّهباز
آلفرد سی.کینزی رازی داشت. جانورشناس دانشگاه «ایندین» و «پدر انقلاب جنسی» تقریباً دست تنها، از آداب و رسوم روزانه و جنسی آمریکاییان تعبیر تازهای ارائه کرد. مشکل اینجا بود که او میبایست برای این کار دروغ میگفت. نباید بار سنگین این نکته را دست کم گرفت. علمیکه انقلاب جنسی را آغاز کرد، در پنجاه سال اخیر، برای تحت تأثیر قرار دادن رأی دادگاهها، تصویب قوانین و آموزش جنسی استفاده شده است و حتّی از آن، به عنوان حربهای برای تغییر معنای ازدواج استفاده شده است. ماحصل این تلاش، کینزیگرایی بود. اگر دانش او خدشهدار و ناقص بود ـ حتّی بدتر، یک فریبکاری آشکار بود ـ پس طرز نگرش فرهنگمان نسبت به سکس نه تنها از جهت اخلاقی که از نظر علمی هم نادرست است.
بگذارید واقعیات را در نظر بگیریم. وقتی کینزی و همکارانش در سال ۱۹۴۸ م. رفتار جنسی در جنس مذکّر انسان و رفتار جنسی در جنس مؤنّث انسان را در سال ۱۹۵۳ م. منتشر کردند، ارزشهای طبقه متوسط را وارونه کردند. آنچنان که کینزی و همکارانش عنوان داشته بودند، بسیاری از اعمال جنسیای که از لحاظ سنّتی ممنوع قلمداد میشد، با کمال تعجّب، اعمالی عادی بودند. ۸۵٪ مردان و ۴۰٪ زنان پس از ازدواج به همسرانشان وفادار نبودهاند. در کمال ناباوری، ۷۱% زنان ادّعا کرده بودند که روابط نامشروعشان هیچ زیانی به ازدواجشان وارد نکرده و حتّی عدّهای هم گفته بودند که این کار به آنها و ازدواجشان کمک هم کرده است. دیگر اینکه ۶۹% مردان با فاحشهها بودهاند، ۱۰% به مدّت حدّاقل سه سال همجنسباز بودهاند، ۱۷% پسران کشاورز ارتباط جنسی با حیوانات را تجربه کرده بودند. آنچه در گزارش کینزی به صراحت بیان شده بود، این نظریّه بود که این رفتارها از نظر زیستی نرمال بوده و هیچ آسیبی به کسی نمیرسانند. بنابراین مردم باید به هوسهایشان بدون هیچ منع و احساس گناهی عمل کنند.
مقاله سال ۱۹۴۸ م. او درباره مردان، مورد تمجید منتقدان قرار گرفت و در کمال شگفتی ۲۰۰ هزار نسخه در عرض دو ماه فروش کرد. نام کینزی در همه جا بود، از عنوان اشعار پاپ (آه، دکتر کینزی) گرفته تا در صفحات نشریات Time Life و Newsweek و روزنامه New yorker. مجلّه Look عنوان داشت: کینزی حقایق را نشان میدهد. او چیزهایی را آشکار میکند که هستند نه چیزهایی که باید باشند.
او را که با لقب دکتر سکس میخواندند و به خاطر شهامتش میستودند، با کسانی چون داروین، گالیله و فروید مقایسه میکردند؛ امّا ورای آن همه تأیید همگانی، بسیاری از دانشمندان مصلحتشناس هشدار میدادند که تحقیقات کینزی به طور جدّی دارای اشتباه و نقص است؛ از جمله این افراد میتوان به نامهای زیر اشاره کرد: مارگارت مید و روث بندیکت، مردمشناس، لوئیز ام ترمن روانشناس دانشگاه «استانفورد»، کارل منینگر، پزشک (مؤسّس انستیتوی پرآوازه منینگر)، اریک فروم و لورنس کوبای، روانپزشک، لایونل تریلینگ منتقد فرهنگی از دانشگاه «کلمبیا» و عدّه بیشمار دیگر.
هنگامیکه کینزی کتاب مربوط به زنان را منتشر کرد، بسیاری از روزنامهنگاران و مطبوعاتیها از خیل ستایشکنندگان او فاصله گرفتند و به منتقدان پیوستند. در مجلّات، مقالههایی به چاپ میرسید با عنوانهایی نظیر آیا شایعه کینزی یک حقّه است؟ یا عشق آمار نیست. در مجلّه تایمز سری داستانهایی منتشر میشد که علم شکبرانگیز کینزی را به تصویر میکشید. نام یکی از این داستانها سکس یا روغن مار بود. نمیخواهیم بگوییم که تحقیقات او حاوی هیچ حقیقتی نبودهاند. قطعاً ویژگیهای (تمایلات) جنسی مبحث خوبی برای تحقیق و مطالعه است. بسیاری از مردن دم از پاکدامنی جنسی میزنند؛ امّا رفتاری کاملاً متفاوت در زندگی شخصی و خصوصی خود دارند.
با وجود آنکه روایت کینزی از حقیقت، بسیار بسیار ساده و مبالغه شده بود، مخلوط با چیزهای غلط و نادرست بود که تمایز خیال و واقعیّت را بسیار دشوار میسازد. جفری گورر، مردمشناس برجسته انگلیسی حق داشت، زمانی که این شایعهها و گزارشها را شعارهای توخالی نامید که تظاهر به علم میکنند. در واقع نقایص کار کینزی چنان جاروجنجالی به پا کرد که بنیاد راکفلر که برای تحقیق اوّلیه، سرمایهگذاری کرده بود و سالی ۱۰۰ هزار دلار برای آن پرداخت میکرد، پا پس کشید. یک سال پس از انتشار کتاب کینزی درباره تمایلات (ویژگیهای) جنسی زنان، خود کینزی شکایت کرده بود که تقریباً هیچ دانشمندی، غیر از چندنفری از بهترین دوستانش، دیگر از او حمایت نمیکردند.
اینها چه موضوعاتی بودند که بهترین دانشمندان دنیا، در برابر کار کینزی مطرح کرده بودند؟ انتقادها را میتوان به صورت سه نکته حیرتآور و تکاندهنده جمعبندی کرد.
مدّعای اوّل: انسانها مثل حیوانات هستند
کینزی پیش از آنکه مطالعاتش را درباره تمایلات و رفتار جنسی انسان شروع کند، به عنوان یکی از بزرگترین متخصّصان خبره دنیا در زمینه زنبورهای نیشدار شناخته میشد. او که یک جانورشناس بود، سکس را صرفاً یک پاسخ حیوانی فیزیولوژیک میدانست. اگر به کتابهایش نگاه کنید، میبینید که در مطالبش، پیوسته به حیوان انسانی اشاره میکند. در واقع، در عقیده او هیچ اختلاف اخلاقی میان یک خروجی جنسی و دیگران وجود ندارد. در دنیای سکولار و نسبیّت اخلاقی ما، کینزی یک نسبیّتگرای رادیکال جنسی بود. همانطور که حتّی مارگارت مید، جمعیتشناس آزادیخواه به درستی دریافت، به عقیده کینزی، از نظر اخلاقی هیچ تفاوتی نیست اگر یک مرد با یک زن رابطه جنسی داشته باشد یا با یک گوسفند.
کینزی در کتابی که درباره زنان نوشته، اوج لذّت جنسی انسان را به عطسه کردن تشبیه کرده است. هیچ توصیفی مضحکتر از این برای چنین جنبههای روانشناختی تمایلات جنسی بشر وجود ندارد. همچنان که جرج سیمپسون گفته است: این به واقع یک تئوری میمونی از اوج لذّت جنسی است.
البتّه که میان بشر و حیوانات، از دو جهت بسیار مهم، تفاوت وجود دارد: ما میتوانیم منطقی بیندیشیم و اراده آزاد داریم؛ امّا در بینش کینزی، تنها در مورد تولید مثل، انسان متفاوت از حیوانات است؛ حیوانات تنها زمانی مقاربت جنسی دارند که بخواهند زاد و ولد کنند. از سوی دیگر، کینزی به تولیدمثل انسان اندک توجّهی دارد. در کتاب ۸۲۴ صفحهایاش درباره تمایلات جنسی جنس مؤنّث، حتّی یک بار هم به واژه مادر بودن اشاره نشده است.
مدّعای دوم: نمونههای دور از حقیقت
کینزی اغلب آمارهایش را به گونهای ارائه میداد که انگار در مورد برادران، خواهران، پدران و مادران متوسط صادقند. در این صورت، بنا بر ادّعای او، ۹۵٪ مردان آمریکایی قوانین مربوط به جرایم جنسی را نقض کردهاند که میتوانست منجر به زندانیشدنشان شود. به این ترتیب به آمریکاییها گفته شد تا قوانین مربوط به مجرمان جنسی را به گونهای تغییر دهند که با واقعیات جور در بیاید؛ امّا در واقعیت، گزارشهای او در مورد افراد متوسط در نمونه جمعیّت، صادق نیست. در واقع، بسیاری از مردانی که مورد تحقیق کینزی قرار گرفته بودند، زندانیان بودهاند. واردل بی پومروی، نویسنده همکار کینزی و شاهد عینی این تحقیقات نوشت که تا سال ۱۹۴۶ م. تیم تحقیق از ۱۴۰۰ زندانی که مرتکب جرایم جنسی شدهاند، تاریخچه جنسی تهیّه کرده بودند؛ امّا کینزی هیچ وقت بیان نکرد که از تعداد کلّ جمعیّت ۵۳۰۰ نفری مردان سفیدپوست مورد تحقیقش، چند نفرشان از این مجرمان بودهاند.؛ امّا واژههایی نظیر چند درصد روسپی مذکّر را تأیید کرده بود. به علاوه اینکه حدّاقل ۳۱۷ تن از نمونههای مذکّر او، حتّی بزرگسال نبودند؛ بلکه کودکانی بودند که مورد سوءاستفادههای جنسی قرار گرفته بودند.
اشتباه پشت اشتباه. حدود ۷۵٪ افراد مذکّر در نمونه کینزی داوطلبانه درباره تاریخچه جنسیشان سخن گفته بودند. لوئیز ام ترمن، روانشناس دانشگاه «استانفورد» میگوید: کسانی که داوطلبانه در مطالعات جنسی شرکت میکنند، از نظر جنسی، ۲ تا ۴ برابر فعّالتر از آنهایی هستند که داوطلب نمیشوند.
در جلد دوم کتاب، کار کینزی چنان پیشرفتی نشان نمیدهد. در واقع، نمونه متوسط زنانی که او با آنها صحبت کرده بود، آنقدر کم بود که او را وادار کرد تا واژه متأهل را به گونهای تغییر دهد که همه زنان را که بیش از یک سال با مردی زندگی کرده بودند، شامل میشود. این تغییر، فاحشهها را هم به مجموعه زنان متأهل افزود.
در شماره ۱۱ دسامبر سال ۱۹۴۹ م. «نیویورک تایمز»، دابلیو آلن والیس که در آن زمان، رئیس «کمیته آمار دانشگاه شیکاگو» بود، روش جمعآوری و ارائه آماری را که از نتایج کینزی استفاده شده بود، تماماً رد کرد. او گفته بود:
در تحقیقات آماری شش بُعد مهم وجود دارد که کار کینزی در چهار مورد آن رد میشود.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که تیم کینزی با بررسی رفتار صدها ـ اگر نگوییم هزاران ـ آمریکایی دارای انحراف جنسی، نامتعارفترین رفتار جنسی آمریکاییان را بررسی و وانمود کردند که این رفتارها، نرمال، طبیعی و معمولی است به همین دلیل، چه از نظر اخلاقی و چه از جنبههای اجتماعی، قابل قبول هستند.
مدّعای سوم: آمار نادرست؟
با توجّه به تمام چیزهایی که گفته شد، دیگر تعجّبآور نیست که آمارهای کینزی جدّاً دارای نقص باشد؛ به حدّی که هیچ همهپرسی یا تحقیق علمی دیگری، هیچگاه از آن کپی یا به آن استناد نکرده باشد. برای مثال، کینزی ادّعا کرده است که ۱۰٪ مردان بین ۱۶ تا ۵۵ سال همجنسباز هستند؛ امّا در یکی از دقیقترین تحقیقات که در سطح ملّی و بر روی رفتار جنسی مردان انجام شده است، محقّقان مرکز تحقیقات امور انسانی Battele در سیاتل دریافتند که مردانی که خود را منحصراً همجنسباز میدانند، تنها ۱% جمعیّت را تشکیل میدهند. در سال ۱۹۹۳م. به گزارش مجله تایمز همه تحقیقات جدیدی که در «فرانسه»، «انگلستان»، «کانادا»، «نروژ» و «دانمارک» انجام شده، به رقم کمتر از زیر ۱۰٪ اشاره دارند و در واقعیت این مقدار بین یک تا ۴ ٪ است. میزان بروز همجنسگرایی میان بزرگسالان در واقع بین یک تا سه% است. این را جوئل بست، استاد جامعهشناس و تشکیلات قضایی کیفری دانشگاه «دلاور» (Delaware) و نویسنده کتاب «آمار و دروغهای لعنتی» گفته است: آنکه فعّالان همجنس باز (چه مرد چه زن) ترجیح میدهند که از آمار کینزی که مدّتهاست بیاعتبار شده، (از نسبت یک به ده هم جنسبازان) استفاده کنند؛ زیرا این نشان میدهد که همجنسبازان گروهی اقلّیت، امّا قابل توجّه هستند ـ تقریباً بهاندازه آمریکاییان آفریقایی تبار.
ارقامیکه کینزی ارائه کرد، نشان میداد که خیانت همسران به یکدیگر هیچ گاه خطری نداشته است، این هم جای تعجّبی ندارد. در یکی از مطالعات نشریه «سکس و ازدواج درمانی» درباره خیانت مشخّص شد که ۸۵٪ ازدواجها در نتیجه خیانت یکی از زوجها آسیب دیدهاند و ۳۴٪ آنها به متارکه انجامیده است. حتّی آن دسته از زوجهایی که با وجود خیانت به یکدیگر، زندگی مشترک را ادامه دادهاند، بر این موضوع تأکید کردهاند که پس از مشخّص شدن خیانت همسرانشان، در زندگی مشترک ناراضی هستند. دکتر فرانک پیتمن روانپزشک «آتلانتا» تخمین میزند که در میان زوجهایی که زندگی مشترک طولانی داشتهاند و پس از آن متارکه کردهاند، بیش از ۹۰٪ پروندههای طلاق به دلیل خیانت همسران بوده است.
کینزی در یکی از سخنرانیهایش در کنفرانسی، در سال ۱۹۵۵ م. که به پشتیبانی مرکز بچّهدار شدن با برنامهریزی (Planned Parenthood) برگزار شده بود، شمّهای دیگر از آمار تکاندهنده خود را رو کرد. او ادّعا کرده بود که تقریباً ۹۵٪ زنان باردار مجرّد هستند و ۲۵% آنها که متأهل بودند، در خفا سقط جنین کرده بودند. درصد عظیمی از این سقطها که رقمیبالغ بر ۸۷٪ است، به ادّعای کینزی، توسط پزشکان حقیقی صورت گرفته است. به این ترتیب کینزی به این تفکّر که سقط، در حال حاضر یک عمل پزشکی معمولی است، یک وجهه و مجوّز علمیبخشید و گفت: بنابراین سقط جنین باید قانونی شود؛ زیرا علم آن را تجویز میکند.
زیستن با تکّهپارهها
هنگامیکه «مجلّه ریدرز دایجست» با سکس درمانگر معروف و محبوب، خانم روث وستهایمر درباره نظرش درباره اطّلاعات نادرست کینزی سؤال شد، ظاهراً ایشان پاسخ داده بود: من زیاد به این اهمّیت نمیدهم که چه چیز درست و چه چیز نادرست است؛ امّا این را میدانم که بدون کینزی، من نمیتوانستم دکتر روث باشم.
امّا امروز فریبکاری کینزی جدّاً اهمّیت دارد؛ زیرا ما هنوز با مدلی که او از تمایلات جنسی ارائه کرده، زندگی میکنیم. این چیزها بر تمام گستره فرهنگ ما سایه افکنده است. همانطور که جوئل بست میگوید: آمار به دلایل فراوانی باید مورد توجّه قرار گیرند. از آنها میتوان خشم یا ترس مردم را برانگیخت و به این ترتیب، جاروجنجال به پا کرد. میتوان با آن درکمان را از دنیایمان تحریف کرد و این نوع آمار میتواند ما را به، انتخاب سیاستهای ضعیف رهنمون شوند.
در سال ۱۹۵۱ م. در یکی از شمارههای مجلّه روانشناسی، دانشجویان روانشناسی دانشگاه کالیفرنیای «لوسآنجلس» را به سه گروه تقسیم کردند: یک دسته، یک دورهی فشرده نُه هفتهای را برای مطالعه بر روی یافتههای کینزی سپری کردند؛ در حالیکه دو گروه دیگر، هیچ دستوری مبنی بر گذراندن دورهای خاص، به طور رسمی دریافت نکردند. پس از آن، از دانشجویان امتحانی گرفته شد تا طرز فکرشان را درباره سکس بسنجند. آنهایی که در کینزیگرایی غرق شده بودند، در مقایسه با آنهایی که دوره فشرده را طی نکرده بودند، (دوره سه هفتهای را گذرانده بودند) نسبت به آن دسته که به روابط جنسی پیش از ازدواج علاقه نشان دادند، ۷ به ۱ بود و نسبت آنهایی که زنا را میپسندیدند، ۲ به ۱ درصد دانشجویانی که پس از این دوره ۹ هفتهای درمعرض تجربه همجنسبازی قرار گرفتند، از صفر به ۱۵٪ رسید. این دسته از دانشجویان، کمتر اجازه میدادند که دین بر رفتار جنسیشان تأثیر بگذارد و کمتر مایل بودند که از قوانین جنسیای که والدین با آنها آموخته بودند، پیروی کنند.
تأثیر بر تصمیم نهایی دادگاهها
علم دروغین کینزی بیشترین آسیب را متوجّه سیستم قضایی ما کرد. اینجا بود که وکلا از واقعیات این محقّق برای تضعیف یا لغو قوانین ضدّ سقط جنین، هرزهنمایی، ابتذال، طلاق، روابط نامشروع و لواط استفاده میکردند. در شماره ماه می ۱۹۵۰ م. مجلّــــــه ماهنامـــــه علـــمی Scientific monthly موریس ارنست وکیل «نیویورکسیتی» (کسی که وکالت کینزی، مارگارت سنگر، «اتّحادیه آزادیخواهان آمریکایی» و نیز بچّهدار شدن با برنامهریزی را به عهده داشت)، از کلّیات طرح قانونی و جاهطلبانهاش برای یافتههای کینزی سخن گفته بود. ما باید به یاد داشته باشیم که این قانون دو بخش دارد، یکی «یافتن واقعیتهاست» (که کار کینزی بود) و دیگری به کار بردن آن یافتهها در سیستم قضایی بود (که کار ارنست بود). مگر نه اینکه قانون به ابزار بیشتری نیاز دارد تا با آن، برای یافتن حقیقت کمک کنند؛ بنابراین، این وکیل از قوانین جدیدی سخن میگفت که با استفاده از آنها، واقعیاتی نظیر آنچه کینزی بیان کرده بود، به پروندههای قضایی معرفی میشدند؛ به همان ترتیبی که قضات اجازه ورود به سایر شیوههای علمی، نظیر اثر انگشتنگاری، دستگاه دروغسنج و آزمایش خون داده بودند. ارنست خستگی ناپذیر همچنین دادگاهها را به بازنگری قوانین مربوط به نهاد ازدواج ترغیب کرد.
استفاده قانونی از تحقیق کینزی همچنان ادامه دارد. تصمیم تاریخی دیوان عالی ایالات متّحده در لغو قوانین مربوط به لواط، سرانجام در ایالتی نظیر «ماساچوست» به تغییر مفهوم ازدواج در قانون اساسی انجامید!
میراثی بیارزش و حقیر
هاگ هفنر که از گزارش نخست کینزی الهام گرفته بود، «الوات Playboy» را در سال ۱۹۵۳م. تأسیس کرد. یک دهه بعد، هلن گرلی براون مجلّه «جهان وطنی» را به مجلّه سکسی برای زنان تبدیل کرد. حتّی امروز هم مجلّههایی چون «خود» و «دلربایی»، با احترام از کینزی نقل قول میکنند و هیچگاه به اشتباهات اساسیای که تحقیق او را مخدوش کردند، اشاره نمیکنند. حدود ۳۰ هزار وب سایت در آمریکا هرزهنگاری را به نمایش میگذارند. تولیدکنندگان هر ماه ۶۰۰ فیلم ویدئویی وقیحانه و هرزه تولید میکنند. با وجود آنکه نمیتوان به آسانی به ارقام قابل اطمینان دسترسی داشت، صنعت سکس ایالات متّحده هر ساله چیزی حدود ۵/۲ تا ۱۰ میلیارد دلار به جیب میزند. پرواضح است که ما میراثخوار مرده ریگ کینزی هستیم.
جرج لئونارد، مقالهنویس Esquire، در کتابش با نام «پایان سکس، آگهی ترحیم انقلاب جنسی» گفته است: هر جا که سکس را از عشق، کائنات و بقیّه زندگی جدا کردهایم، خود عشق را هویّتزدایی کرده و کوچک جلوه دادهایم. عزیز نگه داشتن دیگران، صرفاً به خاطر تمایلات جنسی، آنها را از هویّت انسانیشان جدا میکند. هنگامیکه کینزی عشق را از تمایلات جنسی بشر جدا کرد، ما را در دنیایی که از نظر تمایلات جنسی فرو ریخته است، رها کرده و اکنون زمان بهبودی فرا رسیده است.
نیمه تاریک آلفرد کینزی
آیا آلفرد کینزی، یک فرد مخلص و در پی حقیقت نبود که فقط از راه راست به وسیله علم بد منحرف شد؟ یا آنکه او نیمه مخرّبتری دارد؟ این سؤالات که برای مدّت طولانی نقل مجلس منتقدان و حامیان بود، دوباره با فیلمیکه درباره زندگی کینزی به نمایش درآمد، بروز کردند. نام فیلم را محتاطانه، کینزی گذاشتهاند و لیما نیسون در آن ایفای نقش میکند. آنطور که گفته میشود، این فیلم، این فرد بحثبرانگیز را تکریم میکند.
حتّی پیش از شروع نمایش این فیلم، بحث این فیلم داغ بود. منتقدان ادّعا میکردند که این صرفاً تلاش هالیوود است برای موجّه نشان دادن چهره فردی که خود یک همجنسباز، آزارگر و آزارخواه (سادو مازوخیست) و تماشاگر جنسی و طرفدار و حتّی هدایتگر سوءاستفادههای جنسی از اطفال است. این اتّهامات را برای اوّلین بار جودیث ریزمن، دکتر و محقّق هرزهنگاری عنوان کرد؛ هنگامیکه مشغول بررسی کار کینزی و آثار آن بر فرهنگ ما در یک دوره ۲۵ ساله بود.
ریزمن در نامهای سرگشاده به نیسون، از او خواست تا در تصمیمش برای بازی در نقش کینزی بازنگری کند. ریزمن به دکتر جوزف بدنام، دکتر اردوگاه نازی اشاره کرده بود و به نیسون گفته بود که بازی در نقش کینزی، او را به طرز وحشتناکی در نقش نامناسبی قرار میدهد که بیشتر شبیه دکتر جوزف دیوصفت، یک شخصیّت بحثبرانگیز است؛ امّا نیسون تصمیم گرفت که پروژه را ادامه دهد.
طبق گفته ریزمن، کینزی ناظران بچّهبازی را تعلیم داد که از بیش از ۳۰۰ صغیر سوءاستفاده جنسی کنند تا ثابت کند که بچّهها از داشتن رابطه جنسی با بزرگسالان لذّت میبرند. برخی از قربانیان تنها دو ماه سن داشتند و برخی به مدّت ۲۴ ساعت و بدون وقفه مورد وحشیگری و فجایع جنسی قرار گرفتند. یکی از پشتیبانان مالی کینزی یک افسر نازی جنگ جهانی دوم بود. قربانیان جوان او باید میان تجاوز و اتاق گاز، یکی را انتخاب میکردند.
ممکن است ادّعاهای ریزمن افراطی به نظر برسند؛ امّا بدون عذر موجّه نیستند. کینزی در کتاب سال ۱۹۴۸م. خود، با نام «رفتار جنسی مذکّر انسان» از آزمایشهای نه بچّهبازی سخن میگوید که برای تحقیقش استخدام کرده بود. او نوشته است: برخی از این بزرگسالان از نظر فنّی تعلیم دیده بودند و مشاهدات خود را روزانه یادداشت میکردند که ما از آنها در این مقوله استفاده کردهایم.
او جدولی را در کتاب آورد که نشان میدهد، این بچّهبازهای تعلیم دیده، اوج لذّت جنسی را به نوزادان پنج ماهه القا میکردند. طبق گزارشهای آنها، یک بچّه چهار ساله طیّ مدّت ۲۴ ساعت ۲۶ بار به این حد رسیده بود.
فقط توجّه داشته باشید که چگونه آنها استنباط کردند که این کودکان و نوزادان به اوج لذّت جنسی رسیدهاند؟ برای این کار کینزی به رفتارهای متعدّدی توجّه داشته است: تشنّج شدید، ناله، هق هق، گریه، فریاد وحشتناک، اشک فراوان، لرزش شدید، غش، درد غیرقابل تحمّل و جیغ. به عبارت دیگر هر چیزی که یک انسان عادی آن را واکنشهای سخت کودک به شوک یا آسیب تلقّی میکند، کینزی آن را لذّت کودکان میدید.
هنگامیکه ریزمن برای نخستین بار این اطّلاعات را دید، به سختی ترسیده بود. آخر این اطّلاعات از کجا آمده بودند؟ چه کسی آن بچّه کوچک را از خواب بیدار میکند و ۲۴ ساعته به او آزار جنسی میرساند؟ چه والدینی ممکن است اجازه دهند فرزندانشان در چنین آزمایشهای سنگدلانهای شرکت کنند؟ و چرا در هیچیک از صدها گزارشهایی که درباره کار کینزی منتشر شد، هیچکدام به این جرایم تهوّعآور اشاره نکردهاند؟
ریزمن پاسخ برخی از این سؤالات را در سال ۱۹۹۰م. هنگامیکه در یک برنامه تلویزیونی شرکت داشت، گرفت. در این برنامه، عکّاسی حضور داشت که کینزی را میشناخت. نام او کلارنس تریپ بود. به گفته تریپ، این اطّلاعات توسط بچّهبازها جمعآوری شده بود، آنها از زمانسنجهایی استفاده میکردند تا پاسخ کودکان را ثبت کنند. پس این کار خیلی علمیبوده است.
در سال ۱۹۹۸م. یک فیلم مستند تلویزیونی در «انگلستان» پخش شد که نام آن تاریخ مخفی بچّهبازهای کینزی بود. در این برنامه، با شاهدان عینی تحقیقات کینزی گفتوگو شده بود که همه آنها اتّهام ریزمن علیه کینزی را مبنی بر سوءاستفاده از کودکان تأیید میکردند.
از سوی دیگر، جیمز اچ جونز، مورّخ و فینالیست جایزه پولیتزر که ۲۵ سال صرف تحقیق درباره بیوگرافی کینزی کرده است، میگوید: هیچ مدرکی یافت نمیشود که من از وجود آن بیاطّلاع باشم که کینزی، بچّهبازهایی را تعلیم و هدایت میکرده تا اطّلاعات جمعآوری کند. به اعتقاد او اتّهام بچّهبازی علیه کینزی معتبر نیست. او معتقد است مؤسّسه کینزی صورتی از داستان است. در سال ۱۹۹۵ م. مدیر مؤسّسه ابراز داشت که اکثر اطّلاعات کینزی بر پایه یادداشتهای روزانه یک بچّهباز استوار است که گزارش سوءاستفادههای جنسیاش را از ۳۱۷ کودک، طیّ سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۴۸ م. نگه میداشته است.
اینکه آیا کینزی خود سوءاستفاده از کودکان را هدایت میکرد، شاید هیچ وقت روشن نشود. با این همه هر فیلمیکه بر اساس تصویر علنی کینزی ساخته شده، در اشتباه است. در نظر عامّه، کینزی خود را یک فرد متأهل و باثبات نشان میداد؛ یک دانشمند بدون علاقهای خاص که فقط واقعیّات را گزارش میکرد؛ امّا در خفا. آن چنان که تحقیق جونز برملا کرد، کینزی یک همجنسباز، تماشاگر جنسی و یک سادومازوخیست بوده که بیتردید در اعماق زنای با محارم و آزار جنسی کودکان غرق بود. سادومازوخیست او را به افراط و تفریطی عجیب و غریب افکنده بود. پس از آنکه مؤسّسه راکفلر از کمک مالی به تحقیق او سرباز زد، کینزی به زیرزمینی رفت، یک سر طنابی را به لولهای که از سقف بیرون زده بود بست و سر دیگرش را به بیضهدان خود، سپس روی یک صندلی ایستاد و از روی آن پرید، این چیزی است که جونز نقل میکند. از آنجا که کینزی یک همجنس باز بود، آیا او و نویسنده همکارش، واردل پومروی، عاشق و معشوق بودند؟ جونز میگوید: آنها شریک جنسی هم بودند؛ امّا من آنها را عاشق و معشوق نمیدانم. آنها تا این حد به هم نزدیک نبودند.
منبع:
سایت باشگاهاندیشه
مترجم: یاسمن شیبانی