شعر و ادب

کاظم جیرودی متولد ۱۳۲۸ شمیرانات و کارشناس ادبیات است؛ نویسنده و شاعر، و کار روزنامه‌نگاری را هم از سال ۱۳۶۵ در پرونده خود دارد. اولین کتاب داستان خود را در سال ۱۳۴۸ با عنوان «نامه‌ای از بستر مرگ» و اولین کتاب شعر خود را هم در سال ۱۳۷۸ با عنوان «داغ عشق» منتشر ساخته است.

علاوه بر آن در رابطه با شعر کتاب‌های: رنگین کمان دلتنگی, در سایه غزل, گزیده ادبیات شماره ۱۰۸، لحظه‌های تب آلود کربلا, چگونه شعر بگوئیم و در حوزه داستان؛ گنج بران, شب وصال, رابطه پنهان, روزهای بی‌یار ماندنی,‌اتفاقی که افتاد و… در حوزه کودک و نوجوان: راز چشمه نور, درخت سحرآمیز, و جای خالی خورشید را می‌توان نام برد.

کاظم جیرودی مسئول چند کانون ادبی در سطح شهر تهران و عضو شورای شعر شمیرانات و رئیس انجمن قلم رودبار قصران بوده و هم اکنون مسئولیت انتشارات «فرادید» را هم به عهده دارد.

بیش از ۱۰ عنوان کتاب هم با ویرایش و نوشته ایشان در حوزه دفتر مقاومت به انتشار رسیده است.

هم اکنون دو کتاب شعر در دست اقدام و چند جلد کتاب رمان و داستان آماده چاپ دارد. وی عضو انجمن قلم و انجمن نویسندگان کودک و نوجوان هم می‌باشد.

گل ظهور

غم فراق تو دل را اگرچه سنگین است
فدای آن غم تلخت, چقدر شیرین است!
اگر چه نیست جفا، کار تو, نمی‌دانم
چرا مرام تو در ذره پروری این است؟
دلم ز دوری‌ات ای گل به سینه‌ام پژمرد
نوای بلبل طبعم ز غصه غمگین است
بیا بیا که ز یمن تو باغ می‌خندد
در انتظار رُخت, بی‌قرار نسرین است
بیا بیا که حضورت به گلشن دل‌ها
برای زخم گل داغدیده تسکین است
گل ظهور تو کی برگ و بار خواهد داد؟
در انتظار فرج خوشه‌های پروین است
بیا که فتنه به آفاق می‌کند بیداد
ببین که باد مخالف به پرچم دین است
همیشه منتظرت روی جاده می‌مانم
نگاه باور دل امتداد پرچین است
کاظم جیرودی


سبزپوش

ای سبز پوش کعبه دل‌ها ظهور کن
از شیب تند قله غیبت عبور کن
درد فراق روی تو ما را ز غصه کُشت
چشم انتظار عاشق خود را صبور کن
شاید گناه خوب ندیدن از آن ماست
فکری برای روشنی چشم کور کن
یک شب بیا برای رضای خدا خودت
غم نامه‌های سینه ما را مرور کن
یک شب بیا به خلوت دل‌های بی‌قرار
جان را ز شوق آمدنت پر سرور کن
ای گل ز یمن مقدم خود باغ سینه را
لبریز از طراوت و عطر حضور کن
آقا! به جان مادر پهلو شکسته‌ات
دل را ز تنگنای غم و غصه دور کن
ای آفتاب مشرقی‌ام، شام واپسین
تاریکی وجود مرا غرق نور کن
خلوت‌نشین باور تنهایی‌ام تویی
ای سبزپوش کعبه دل‌ها ظهور کن…
کاظم جیرودی


ختم غزل

اگر دعای من امشب به آسمان برسد
گمان کنم که خدا هم به دادمان برسد
رمق نمانده به جسمم, خدای من مددی!
مگر ز تو به تن مرده‌ام توان برسد
غمم ز دوری یار است, یار گمشده‌ام
چه می‌شود خبر از یار بی نشان برسد؟
چه می‌شود که بیاید سوار مشرقی‌ام
و بر پیاده خسته, توان و جان برسد؟
پر از لطافت گل می‌شود نسیم چمن
اگر به فصل خزان یار مهربان برسد
گلاب و عطر بپاشید در مسیر ظهور
گمان کنم که هر آن لحظه میهمان برسد!
همیشه منتظرم درکنار جاده عشق
که پیک خوش خبر از سمت جمکران برسد
٭ ٭ ٭
تمام ذهن مرا پر نموده این پرسش
چه می‌کنیم اگر وقت امتحان برسد؟
خدا کند که در این روز, روسپید شویم
چو کارنامه به آن مصلح جهان برسد
یقین بدان که اثر می‌کند دعای فرج
و از عنایت آن صاحب‌الزمان برسد
شروع دفتر باور به نام او زیباست
اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد
کاظم جیرودی

ماهنامه موعود شماره ۸۳

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *