عزاداری پرشور هندوها و اهل سنّت همراه با شیعیان درسوگ سالار شهیدان (ع)
عشق و علاقه جمع بسیاری از هندوها به سالار شهیدان(ع)، اصولاً قصّهای مشهور و مشهود است که آثار بسیاری را در طول تاریخ، به صورت مستقیم و غیرمستقیم، بر ادب و فرهنگ شبه قارّه بر جای نهاده است.
به عنوان یکی از آثار غیرمستقیمِ فرهنگ عاشورا بر ادب هندو، میتوان از منظومه مشهور تولسیداس (شاعر و معلّم نامدار «هند» در قرن ۱۶ و ۱۷م.) موسوم به رامایانا یا سرگذشت راما یاد کرد که آن را تقلیدی از کلام مرثیهسرایان «لکهنو» در سوگ ائمّه شیعه شمردهاند و امّا آثار مستقیم آن:
سخن گاندی، مبنی بر اینکه تزِ مقاومت منفی خویش را از حسینبن علی (ع) آموخته و هند برای آزادی خویش از یوغ استعمار، راهی جز متابعت از شهیدان کربلا ندارد، معروف است. چنانکه همو، ضمن گفتاری در باب اسلام و پیامبر(ص) می نویسد:
حضرت محمّد(ص) پیامبری بزرگ و مردی شجاع بود و از کسی جز خدا نمیترسید. هرگز دیده نشد که چیزی بگوید و عملی غیر از آن به جای آورد و عمل وی، با احساسش برابر بود. حضرت پیغمبر(ص) ثروت را اختیار نکرد با اینکه اگر میخواست، میتوانست.
و در ادامه، اوجِ درد و دریغ خویش را اینگونه ابراز میدارد:
هنگامیکه من خواندم که خود و خاندانش چه محرومیّتهایی را، به طور اختیار، تحمّل کردند، اشکها ریختم …
گاندی، در اثر مطالعات نسبتاً وسیع اسلامی خویش، کما بیش با تاریخ سرخ و خونین تشیّع و تعالیم ائمّه بزرگوار آن اجمالاً آشنا بود و این سخن بِسیار مهم و قابل دقّت او، شهرتی بسزا دارد که میگفت:
من برای مردم هند چیز تازهای نیاوردهام؛ فقط نتیجهای را که از مطالعات و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمانان «کربلا» به دست آورده، ارمغان ملّت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم، واجب است همان راهی را بپیماییم که حسینبن علی پیمود.
پژوهندگان تاریخ و فرهنگ هند به راستی معتقدند:
تعزیهداری در هند، تأثیر بسیار مهمّی در پیدایش یکپارچگی ملّی و حسّ همنوعی داشته است.
نویسنده و محقّق معاصر، آقای سیّدحسینعلی جعفری، تحت عنوان «تعزیهداری در هند»، به گوشههایی از همدلی و همنوایی هندوها در سوگواری بر سالار شهیدان(ع) اشاره کرده است که گزیدهای از آن را در ادامه میآوریم:
در هندوستان، مرکز اصلی عزاداری، لکهنو است. این مراسم در دوران حکومت شاهان [شیعی] «اَوَده» ریشه گرفت. در این دوره، علاوه بر امامبارهها (عزاخانه) سه امامباره بزرگ «آصف الدّوله»، «حسین آباد» و «شاه نجف» به دست پادشاه اوده ساخته شد. «کربلای تالکاتورن» و «درگاه کاظمین» نیز از امامبارههای تاریخی به شمار میآیند…
از اوّلین روز ماه محرّم، همه عزاخانهها را به طرز خاصّی با «عَلَمها»، «تعزیه» و «ضریح» میآرایند. مجلس عزا در امامبارههای بزرگ برپا میشوند. در بخشهای بزرگ کشور، غیرمسلمانان نیز در ایّام محرّم و «اربعین» تعزیه میگیرند و «مجلس عزا» برپا میکنند. در هفتم محرّم، دستههای «مهندی» (ضریحی که نماد عروسی قاسم پسر امام حسن(ع) و فاطمه کبری(س) دختر امام حسین(ع) در کربلاست.) به راه میافتند که پشت سر آنها ذوالجناح [نماد اسب با وفای امام حسین(ع)] و «عَلَمها» حرکت میکنند. هر چند که دسته مهندی عملاً در هر کجای هند ظاهر میگردد، ولی در لکهنو، این عمل دارای زمینه خاصّ تاریخی است. این دسته طویل که شامل «تبرّکات» (خوردنی یا شربت که به اشخاصی که در مراسم مختلف محرّم حضور دارند، پیشکش میشود، ) نیز هست، در گذشته توسط حکمرانان اوده رواج داده شد. قطارهای فیل و اسبهای حامل بیرق سیاه و دسته موزیک نظامی نیز بر شکوه و زیبایی دسته میافزاید. دستهها در خیابانهای اصلی شهر به حرکت در میآیند و هزاران نفر بدان ملحق میشوند. در تمام طول شب دهم ماه محرّم، مجالس «مرثیه خوانی» و «نوحه خوانی» در امامبارهها برپاست؛ به عبارت دیگر، نمایش [احیا و] «شبزندهداری» است. در دهم محرّم، تعزیه به صورت دستههای مختلف «ماتم» (سینهزنی) و نوحهخوانی در حالیکه ذوالجناح و «عَلَمها» پیشاپیش آنها در حرکتند، به سوی کربلاهای محل به حرکت در میآیند. نزدیک عصر، تعزیه به این کربلاها میرسند و پیش از غروب آفتاب به خاک سپرده میشوند. پس از غروب آفتاب، «مجلس شام غریبان» برپا میگردد …
«دهلی»، پایتخت هند نیز در مراسم ماه محرّم از لکهنو عقب نمیماند. در این شهر نیز از تاسوعا و عاشورا و اربعین و هفتم ربیع الأوّل، دسته تعزیه به راه میافتد. این دسته از شهر خارج میشود و غروب به کربلای تاریخی علی گنج در دهلی میرسد. مراسم اربعین در «درگاه شاه مردان» و «علی گنج» نیز انجام میشود که در مجلس عزای آن، جمع کثیری حضور به هم میرسانند و خطبای برجسته ادیان و مذاهب مختلف و علمای اعلام سخنرانی میکنند.
پس از ختم «مجلس عزا»، دستهای از تعزیه، ذوالجناح و علَمها از این درگاه آغاز میشود و در کربلای علی گنج پایان مییابد.
مراسم محرّم در شهرهای «کلکته»، «بمبئی» و «مدرس» نیز شایان ذکر است. در این شهرها نیز امامبارههای کهن تاریخی وجود دارند که در آنها مجالس تعزیه برپا میشوند و دستههای تعزیه به بیرون به راه میافتند. «حیدر آباد» نیز شهری است مملوّ از امامبارهها و عزاخانهها که به گونه دلپسند به ضریح و علَم مزیّن میشود. در این شهر، تعزیه بیبی کاعلم در دستههای بزرگ به راه میافتد. تعزیه حیدرآباد نیز معروف است. در حیدرآباد و بمبئی نیز ایرانیان کثیری مقیم هستند که بر شکوه و غنای تعزیهداری میافزایند. در شهرهای لکهنو، دهلی، مدرس، کلکته و سایر نقاط کشور، مراسم ماتم با برافروختن آتش انجام میشود. در نقاط یاد شده، برادران حنفی و صوفیان نیز با یادکرد شهیدان کربلا، مراسم و مجالس عزا برپا میدارند؛ ولی مانند شیعیان به سینهزنی نمیپردازند.
در گذشته، بسیاری از مهاراجههای هند نیز در برگزاری تعزیه، مشارکت فعّال داشتند. مهارجه پیشین شهر «گوالیور»، در تعزیههای رسمیشرکت میکرد و پابرهنه همراه دسته تعزیه راه میپیمود. از هندوهایی که مراسم ماه محرّم را به طرزی باشکوه بر پا میدارند، میتوان از برهمنهای مُهیال (Mohyal) نام برد. اینان به اسامی خاصّی چون دات و وید Vaid (اعقاب بهار ادوج، حکیم قدیم هند)، چهیبر (اعقاب بهاراگووا)، بالی (اعقاب پاراشارا)، موهان (اعقاب کشی پاپا)، لاو (اعقاب واسیشها) و بهیموال (اعقاب کوشال) ملقّب هستند.
آقای جعفری، سپس با اشاره به روایات تاریخی بومیکه حاکی از سوابق ارتباط مُهیالها با خاندان پیامبر و شرکت آنان در انتقام از قاتلان کربلاست، مینویسد:
طیّ ده روزی که من در خلال ماه محرّم و اربعین، در «جامو» سخنرانیهایی درباره نمایش مصیبت کربلا کردهام، همیشه میدیدم که زنان برهمایی فرقه دات، چادرها (یا رداهایی) را به یاد زینب و امّ کلثوم(س) به تعزینهداران هدیه میکردند.
برهمنان حسینی نیز به همراه دسته تعزیه، به سوی کربلاهای محلّی حرکت میکردند و پس از اظهار ادب و احترام نسبت به شهیدان کربلا، به خانههایشان باز میگشتند.
شاعران پر آوازه هندو و سیک نظیر پاندیت امرنات ساحر(Pandit Amar- Nath Sahir)، منشی ششچندر طالب (Munshi sheshchander Talib)، ملک الشّعرا آفاق لکهنوی، گوپینات امام لکهنوی، سردار سینگه دوگال، پرفسور جواد و شیئت، راجکاوی ایندر جیت سینگه تولسی، پاندیت لبهورام جوش، پاندیت عرش مالیسانی، کانوار موهیندر سینگه بدی سحر، استاد تالوک چند محروم و دیگران، شاهکارهای رثایی و اشعاری در مصیبت کربلا سرودهاند و آثارشان بخش مهمّی از ادبیات هند را تشکیل میدهد. من به جرئت میتوانم بگویم که تعزیهداری در هند، تأثیر بسیار مهمّی در پیدایش یکپارچگی ملّی و حسّ همنوعی داشته است… در هند، فرهنگ بومی (محلّی) بر شکوه تعزیهداری افزوده است. ما از بعضی از ایدهها و مظاهر جدید هنری برای دلنشینتر ساختن تعزیهداری بهره گرفتهایم. خطبا و شعرای غیر مسلمان نیز تا حدود زیادی بر موفّقیت کار ما افزودهاند و از عوامل مهمّ مراسم ما به شمار میآیند. گفتارها و اشعار ایشان نیز به صورت کتابی به چاپ رسیدهاند. دولت هند نیز کتاب ارزشمندی به نام «محرّم در دو شهر لکهنو و دهلی» منتشر کرده است که حاوی عکسهایی از دستههای تعزیه و امامبارههای مهمّ این دو شهر و شرح مفصّل مراسم ایّام محرّم و اربعین میباشد. (این کتاب اثری گروهی است که در ۱۹۶۶ م. در دهلی انتشار یافته و از تک نگاریهای (Census of India, 1941 م.) میباشد.)
محتویّات گزارش فوق، در نوشته محقّق و مورّخ انگلیسی معاصر، جان نورمن هالیستر، تأیید شده است. هالیستر، فصل یازدهم کتاب خویش «تشیّع در هند» را به شرح عزاداری ایّام محرّم در نقاط مختلف هند اختصاص داده و از شرکت سنّیها و هندوها علاوه بر شیعیان در آن سخن گفته است. گزیدهای از کلام وی را با حذف مآخذ آن، میآوریم:
«از یکی از شیعیان، علّت شرکت سنّیها را در این مراسم جویا شدم. گفت:
سنّیها قبول دارند که حسن(ع) و حسین(ع) نوههای پیامبر و عزیزان او بودند و هر دو شهید شدند. برخی نیز در این روزها دعایشان مستجاب میشود و بنابراین مایل به شرکت در این مراسمند.
به هر تقدیر، من احساس میکنم که باید تفسیری عمیقتر از اینها وجود داشته باشد. شاید قلب انسان، تشنه تفاهیم و همدردی است و این چیزها را در اسلامی خشک و غیرقابل انعطاف که تنها بر قدرت قاهره تأکید دارد، نمیتوان یافت؛ آن نایافته بشر را باید در توسّل و شفاعت و جنبه انسانی آن جست که تا اندازهای، خواسته بشر را در دیانت اسلام برآورده میکند.
در سال ۱۳۵۳ ق./ ۱۹۳۴ م. یکی از خاصّههای مجالس محرّم در دهلی این بود که سنّی و هندو و شیعه با هم در آن شرکت میکردند.
شمار کثیری از سنّیان در مراسم محرّم شرکت میکنند و تعداد هندوها از آنها نیز افزونتر است؛ زیرا از نظر مذهب ایشان، منعی برای شرکت آنان وجود ندارد. این مراسم و شرح وقایع کربلا، برای هندوان جاذبه دارد و ایشان را متأثّر میکند.
حتّی بین کاستهای اصیل هندو (کایستا، اگروالا، وراجپوت) مردان و زنان نذر میکنند که اگر صاحب فرزند پسر شوند، او را چند سال، معمولاً سه تا پنج و گاه تمام عمر، به عنوان «پیک» به چاکری عزادران محرّم بفرستند. در این روزها، آنها نمک و لحوم نمیخورند و از تجمّلات پرهیز میکنند. پیکها زنگهای کوچکی دور کمر خود میبندند و عمّامه کوچک مخروطی شکل بر سر مینهند و در حالیکه دم گاوی با خود دارند، به عنوان پیک بین اخاداها رفت و آمد میکنند. میگویند در «دربنگا» [واقع در شمال ایالت «بیهار هند»] بیشتر اسباب و لوازم مراسم محرّم، از آنِ هندوهاست.
در اینجا نیز به همان نذرهایی که باید در روزهای محرّم ادا شود، بر میخوریم. زنانی که میخواهند صاحب فرزند شوند، خود را جلوی علم به زمین میافکنند و سعی میکنند خود را به پرهای طاووسی (که به صورت بادبزن روی علَم قرار گرفته) بسایند تا حاجت آنها برآورده شود. کودکانی که در نتیجه این نذرها متولّد میشوند، به نامهایی چون حسنه، حسینه، فقیره، فاطمه، بای، ننچیاما و مانند آن خوانده میشوند؛ این کودکان در واقع، وقف پیرها هستند و هر سال در روزهای محرّم نذر والدین خود را ادا میکنند و در این اوقات آنها را فقیر میخوانند. یکی از اینها پسری بود به نام سایلو از کاست بافندگان. نیای او مبتلا به بیماری رماتیسم بود و برای پیرها نذر کرده بود که اگر بهبودی یابد، در محرّم سال آینده هدیهای تقدیم کند. او به زودی شفا یافت؛ ولی نذر خود را نتوانست ادا کند. دیری نپایید که بیماری او عود کرد؛ ولی پس از اینکه دوباره تجدید عهد نمود، مرض بر طرف گردید. او در محرّم سال بعد نذر خود را ادا کرد و از آن پس، هر سال یکی از اعضای خانواده او به عنوان فقیر در مراسم محرّم خدمت میکند. یکی از سالها خانواده سایلو، ، سه دیگ شیره و یک دیگ پلو برای این مراسم فراهم کردند. غذا را به «عاشوراخانه» بردند و پس از برگزاری مراسم «پوجا» [از مراسم خاصّ هندوها در ستایش مقدّسات خود] آن را در برابر پیرها قرار دادند و دو ظرف شیره و نیمی از پلو را به متولّیان مسلمانان دادند و باقی مانده را نیز بین هندوها تقسیم کردند.
روز عاشورا، دستهها و علَمها را سر مخزن آب دهکده میبرند. چوب علم لال صاحب را به تخت روانی متصّل مینمایند و علَمهای دیگر را پسرهای فقیر هندو حمل میکنند.
پنج مسلمان (همه سنّی) که کلّ مسلمانان دو دهکده را تشکیل میدهند، همراه دسته میروند و در پیشاپیش دسته طبّالها (چمر) در حالیکه بهترین جامههای خودر ا به تن کردهاند، حرکت میکنند.
وقتی به مخزن آب میرسند، علَمها را عریان کرده چوب و علامتهای آنها را میشویند و سپس تمام این قطعات را تا سال بعد، در جعبهای محفوظ نگاه میدارند. همان دسته دوباره جعبه را به دهکده باز میگرداند و در عاشوراخانه به امانت میگذارد.
هیچ شک نداریم که هندوها این پیرها را حرمت مینهند و آنها را را عنوان جزئی از معتقدات مذهبی خود پذیرفتهاند.
در «بارودا»، بانی مراسم محرّم هندویی، گیکوار نام دارد و در گوالیور، مهاراجه این ناحیه که هندو است، پیشاپیش دستهها که در محرّم در پایتخت او به راه میافتد، حرکت میکند. درباره منشأ این رسم در این شهر، داستانی را برای من نقل کردهاند:
حدود پنجاه سال پیش، مهاراجه مزبور بیمار میشود و در حال بیماری، امام حسین(ع) به خواب او میآید و به او میفرماید چنانچه مجلسی به نام او برگزار و خیرات و صدقاتی نثار کند، شفا خواهد یافت. مهاراجه، روضهخوان این مجلس را نیز در خواب میبیند. به محض بهبودی، در صدد یافتن این مرد بر میآید و سرانجام وی را در اقامتگاهش در «بنارس» مییابد. از آن زمان تاکنون این شخص، با یکی از اعضای خانواده او، برای ادای مأموریت خاصّ اداره این مراسم به خدمت حکومت گوالیور در آمدهاند و در ازای انجام این وظیفه، پاداش کریمانهای نیز دریافت میدارند. حکمرانی که این سنّت را آغاز کرد، ظاهراً خود در میان دسته میآمد و تعزیه حمل میکرد؛ ولی میگویند مهاراجه فعلی به این اکتفا مینماید که بر اسب زیبایی سوار شود و در روز عاشورا پیشاپیش دسته حرکت کند. خزانه ایالت، هزینه این مراسم را تأمین میکند.
مشاهده صحنههای جانسوز عزاداری شیفتگان اباعبدالله(ع)، شخصّیتی چون شاعره مشهور معاصر هندو، ساروجینی نایدو، معروف به بلبل هند را سخت تحت تأثیر قرار داده و بر آن داشته است که در ضمن شعری چنین بگوید:
شب شهادت، در زیر پیراهن سیاه
و با پای برهنه و چشمان اشکبار،
که باران اشک را به یاد واقعهای جانسور فرو میریزد
و دستهای به هم پیوسته که فشار اندوه، آنها را به نوسان میآورد، نوای سینههای آغشته به خون با لحنی محزون بلند است
و این کهن داستانِ مکرّر و دردناک را بیان میدارد.
مریدانت، به پاس این شب پُر اَلَم و اشکآور،
با صدایی سرشار از اندوه میگویند
و میخوانند: حسین…
ای حسین! چرا هزاران هزار دوستان تو این طور اشک میریزند؟!
ای مقدّسِ والامقام! آیا به پاس فداکاری بینظیر تو نیست؟!
تو پرچم زنده و پیمان عزیز دین بزرگ پیامبر را استوار داشتی
و در مقابل دیدگان شگفتزده جهانیان، عشق عجیب خود را به خدا ثابت کردی.
از رئیس سابق «کنگره ملّی هند»، پورشوتا ملاس توندن، نیز نقل شده است که میگوید:
شهادت امام حسین(ع) از همان زمان که طفلی بیش نبودم، در من تأثیر عمیق و حزنآوری میبخشید. من اهمیّت برپا داشتن این خاطره بزرگ تاریخی را میدانم. این فداکاریهای عالی از قبیل شهادت امام حسین، سطح فکر بشریّت را ارتقا بخشیده و شایسته است که خاطره آن همیشه زنده بماند و یادآوری شود.
اینجانب در سال ۱۴۰۹ هـ .ق، روز هفتم محرّم، به همراه تنی چند از دوستان، به روستای «بَهَوّا»، واقع در صد، صد و پنجاه کیلومتری لکهنو رفتیم. شب هشتم، به علّت گرمای شدید و نبودن برق، میزبان، تختی را کنار کوچه قرار داده و بنا شد شب را روی همان تخت بخوابیم. حدوداً ساعت یک نیمه شب بود که صدایی شبیه صدای زنگوله توجّهم را به خود جلب کرد. از شخص میزبان پرسیدم: این چه صدایی است؟! گفت: صدای پیک است. گفتم: پیک دیگر چیست؟! گفت: پیک حضرت امام حسین(ع) که (طبق بعضی روایات تاریخی) عازم مدینه الرّسول(ص) شد تا خبر شهادت جانسوز آن حضرت را برای دختر ایشان، حضرت فاطمه صغری(س) ببرد.
موضوع جالبی بود. از میزبان خواستم که جریان مراسم پیک را مفصّلاً برایم شرح دهد و او چنین توضیح داد:
در این حوالی، تا شعاع حدوداً بیست کیلومتری از هر طرف، زنان بسیاری بودهاند که بچّهدار نشده و از دوا درمانهای مختلف نیز بهرهای نگرفتهاند؛ بنابراین ملتجی به حضرت امام حسین(ع) شده و با آن حضرت عهد کردهاند که چنانچه به دعای خیر ایشان بچّهدار شدند، فرزندشان را پیک آن حضرت قرار دهند. پس از مدّتی خدای متعال، به پاس حرمت سالار شهیدان(ع)، به آنها لطف فرموده و بچّهدار شدهاند. این کودکان، از زمانی که خود را میشناسند تا آخر عمر، همه ساله از شب هشتم محرّم تا ظهر عاشورا، از منزل خود خارج شده و در روستاهای اطراف به عزاداری میپردازند. نحوه عزاداری نیز به این صورت است که لباس مخصوصی بر تن میکنند، چوبدستی و نیز خورجینمانندی همراه بر میدارند و گروه گروه حرکت میکنند. ضمناً هر گروه، راهنمایی ویژه دارد که وی را «اُستاد» مینامند.
در این منطقه، حسینیّهها و امامبارههای متعدّدی وجود دارد. گروههای مزبور هر کدام به سمتی حرکت میکنند و در طول راه، به حسینیّههای متعدّدی بر میخورند. به هر حسینیّه که میرسند، با حالت منظّم و مرتّبی میایستند و استادشان برای آنها مرثیه خوانده و شمّهای از حکایات سوزناک عاشورا را بازگو میکند. در اثنای نوحهخوانی استاد، آنان به اتّفاق با لحنی جانسوز و جگرخراش فریاد بر میآورند: یا حسین، یا حسین!
تعداد این افراد، در آن تاریخ که این جانب مشاهده کردم (محرّم ۱۴۰۹ هـ .ق.) به بیست هزار نفر رسیده بود.
در اینجا، چند نکته قابل توجّه به ذهنم رسید که عرض میکنم:
٭ از این تعداد بیست هزار نفر، تقریباً ۷۰% آنان هندو، ۲۰% مسلمان غیر شیعه، و ۱۰% شیعه میباشند؛
٭ استادها و راهنمایان این عدّه، تماماً بدون استثنا سُنّی هستند؛ سنّیهایی که دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بوده و به وقایع عاشورا کاملاً آگاهی دارند.
آنها تمام مصائب آل اللّه را از مقاتل معتبر حفظ کرده و برای دیگران بازگو میکنند؛ (بنده با سه تن از استادها، شخصاً گفتوگو کردم و آمار و ارقام فوق را مستقیماً از زبان خود آنان شنیده و نقل میکنم.)
٭ در میان این افراد (پیک) کودکان حدوداً ده ساله تا مردانی حدوداً چهل، پنجاه ساله به چشم میخورند؛
٭ شایان ذکر است که گذشته از عزادری دستجات پیک مزبور، به طور مکرّر، به دستجات سینهزنی (پنجاه نفره یا بیشتر) دیگری در همان منطقه «یَهَوّا» برخوردم که از شب هشتم تا ظهر عاشورا به مراسم عزاداری اشتغال داشتند و زمانی که از اهل محل یا آشنایان در باب هویّت و مذهب آنان سؤال میکردم، گفته میشد که اینان، هندو مذهبند.
آقای شفائی زاده با تذکّر این نکته که روز عاشورا، از معدود مناسبتهای اسلامی است که در سراسر هند، تعطیل رسمی عمومی است. افزودهاند:
در لکهنو، یکی از شیعیان محترم ساکن در محلّه شیعهنشین «کشمیری محلّه»، موسوم به سیّدابوقمر زیدی، نقل میکرد: یک زن از طبقه به اصطلاح «نجسها» و «مطرودین» هند، هر ساله مبلغی از در آمد (بسیار اندک) خویش را کنار میگذاشت و پسانداز میکرد و روز عاشورا که فرامیرسید، آن را به عنوان نذر امام حسین(ع)، به شیعیان میداد تا به مصرف غذا در مجالس عزای حسینی برسانند. خانم مزبور تصریح میکرد: ما میدانیم که چنانچه خود غذا بپزیم، شما شیعیان از دست پخت ما نخواهید خورد؛ زیرا ما را نامسلمان و کافر میشناسید. به همین جهت پولش را به شما میدهیم که خود غذا بپزید و به عزداری امام حسین(ع) بدهید.
سیّدابوقمر زیدی توضیح میداد که:
طبقه مطرودین در هند، پایینترین طبقه هندو محسوب شده و مجبور به انجام شغلهای پستی نظیر نظافت کردن توالتها و… هستند. درآمد این طبقه، عموماً خیلی اندک است؛ به نحوی که در بسیاری از اوقات، قدرت تهیه غذا را نداشته و فیالمثل به نان و چای مختصری قناعت میکنند. با این حال، شدّت علاقه و ارادت خانم مزبور به ساحت ابیعبدالله الحسین(ع) در حدّی بود که در طول سال، از همین درآمد ناچیز خویش، مبلغ قابل توجّهی را کنار میگذاشت و روز عاشورا تقدیم عزاداران آن حضرت مینمود.
آقای شفائی زاده همچنین آوردهاند:
به روستای دیگری به نام «جَوراس» (واقع در چهل، پنجاه کیلومتری لکهنو، منتها در سمتی دیگر) رفتم که در آن، تنها یک خانواده هفده نفری شیعه (از سادات محترم و متشخّص منطقه) وجود دارد و بقیه، نوعاً هندو بودند.
بزرگ آن خانواده، متمکّنترین شخص روستا بود و برای اداره باغ و مزرعه خویش، افراد متعدّدی از هندوها را استخدام کرده بود و به علّت حسن سلوک با مردم، محبوبیّت زیادی در میان روستائیان هندومذهب داشت. وی اهتمام بسیاری به تعظیم شعائر مذهبی شیعه، همچون اذان گفتن با تصریح به شهادت ثالثه و برگزاری مراسم عزاداری و … از خود نشان میداد و در این راه، به انواع و انحاء گوناگون، مورد مخالفت و مزاحمت وهّابیهای منطقه قرار داشت. خاصّه، دستجات عزاداری که در ایّام محرّم به راه میانداخت، از هجوم و آزار وهّابیها ایمن نبود؛ امّا جالب است، بدانیم که در هنگام برگزاری مراسم عزا، جمعی از خود هندوها میآمدند و گرداگرد دسته عزاداری حرکت میکردند و از حملات و تعرّضات وهّابیها به صفوف عزاداران، ممانعت میکردند!
از یکی از طلّاب هندی مقیم «قم»، حجّتالاسلام سیّدعلی اختر زیدی، شنیدم که میگفت:
عزاداری هندوها در ایّام محرّم، اختصاص به شمال هند نداشته؛ بلکه در سایر نقاط آن کشور نیز، هندوهای بسیاری در ایّام عاشورا به عزاداری پرداخته و مجلس میگیرند و زن و مردشان در آن شرکت میکنند. منتها در کلکته، زنان هندو در عزاداری، شرکت فعّالتر و چشمگیرتری دارند و حتّی از خوردن شیر در روز عاشورا اجتناب کرده و بعضاً آن را بر زمین میریزند و میگویند: چگونه شیر بنوشیم؛ در حالیکه علیاصغر امام حسین(ع) در چنین روزی در کربلا بیشیر بوده است.
آقای حیدرآبادی از ایرانیتبارانی که در هند متولّد شده و بیش از بیست و پنج سال در آن کشور زیسته است، نیز طیّ نوشتهای تحت عنوان «یک اعجاز بزرگ امام حسین (ع) در هندوستان» آورده است:
سحر و جادو در بین مردم هندوستان در حدّ قابل توجّهی شایع است و مصیبتهای ناگواری برای بعضی از مردم ایجاد میکند که اغلب، علاج هم ندارد. منشأ این عمل غیر انسانی، جریانات پلید و جهالتپیشه موجود در جامعه هند است. در حدود یکصد و بیست سال پیش در یکی از شهرهای کوچک هند، در روز اربعین، اعجازی بزرگ رخ میدهد که بعد از این رخداد، این محل تبدیل به یک زیارتگاه و شفاگاه میشود و به نام «تپه حسین» معروف میگردد.
اکثر زائران تپه حسین، غیر مسلمانان هستند و جهت نجات یافتن از بیماریهای مختلف، از جمله سحر و جادو، به آنجا میآیند. هر هفته دهها بیمار در مقابل چشمان حیرتزده مردم و بستگان خود، آشکارا شفا میگیرند و با خوشحالی و با چهرههای بشّاش، آنجا را ترک میکنند. همه ساله در ایّام اربعین امام حسین(ع) تجمّع بسیار عظیمی از پیروان هر دین و مذهب، با اخلاصی غیر قابل توصیف در این مکان انجام میگیرد و طیّ مراسمی، فرشی از آتش مهیّا میشود و قبل از همه یک هندو، با عَلَم امام حسین(ع) به دست، حسین حسین گویان، با آرامی و خونسردی با پاهای کاملاً برهنه از روی آتش رد میشود.
هر سال شب اربعین، قبل از شروع مراسم عبور از روی آتش، مسئولان محلّی و ایالتی، سخنرانیهای کوتاهی ایراد میکنند. در سال ۱۳۷۱ هـ .ش. که در این مکان توفیق حضور یافته بودم، در سخنرانی یکی از مسئولان ایالتی که هندو بوده است، جملهای شنیدم که در کمال سادگی، بیانگر معرفتی بسیار زیبا از خدا، امام حسین(ع) و کلمه فداکاری بود. وی گفت:
خالق هستی، هر کس را که برای انسانیت فداکاری کند، پاداش میدهد و به هر مقدار این فداکاری بزرگتر باشد، پاداشی را که میدهد به همان اندازه بزرگتر است و امام حسین (ع) بزرگترین فداکاری را برای انسانیت انجام داده است و بنابراین همه شاهد هستیم که چه قدرتی را خالق هستی به امام حسین(ع) عنایت کرده است و در این مکان، میتوانیم درس بگیریم که اگر برای انسانیت فداکاری انجام بدهیم، توسط خالق هستی پاداش آن داده میشود…
اماکن زیارتی مسلمانان، بهترین تجلّیگاه مهر اسلام ناب محمّدی(ص) نسبت به انسانها و همچنین اخلاص، احترام و احساس هندوها نسبت به مقدّسات اسلامی در هند میباشد.
مرحوم حجّتالاسلام و المسلمین حاج شیخ عباسعلی اسلامی، بنیانگذار «جامعه تعلیمات اسلامی»، در خاطرات خویش، که شرح یک سفر تحقیقی، تبلیغی است، در بخش مربوط به خاطرات ایّام توقّف در بمبئی مینویسد:
ماه محرّم فرار رسیده بود و هندوستان، به خصوص مراکز شیعهنشین آن، خود را برای برگزاری مراسم سوگواری مهّیا میکرد. البتّه قابل ذکر است که تشکیل مجالس سوگواری سرور شهیدان و برپایی مراسم عزاداری خامس آلعبا منحصر به شیعیان نیست؛ بلکه فرق مختلف اسلامی و حتّی پیروان ادیان و مذاهب دیگر نیز خاطره شهادت حضرت سیّدالشّهداء(ع) را گرامی میدارند و در این ماتم عالمگیر، سوگوارند …
بدون تردید از مهمترین انگیزههایی که ایشان را به این امر وا میدارد (در حالیکه از نظر ایمان و اعتقاد، با تفکّر شیعی کاملاً بیگانهاند) برکات بسیاری است که از رهگذر اقامه عزای سرور شهیدان، بدان دست یافتهاند. من در اینجا یک نمونه از مشاهدات هندوها را در این ارتباط بازگو میکنم:
در ایّام عاشورا، دختری هندو به تماشای گروههای عزادار میآمد و زمانی که ایشان به رسم سوگواری به سینه خود میکوفتند، وی نیز به تقلید دست به سینه میکوفت. از قضا پس از مدّتی، دختر به بیماری مبتلا گشت و بدرود حیات گفت. به شیوه هندویان، بدن دختر را در آتش نهادند تا سوزانده شود. آتش سراسر پیکر دختر را سوزاند؛ امّا دست و سینه وی را نسوخت و این حادثه عجیب، جلوههایی از شیفتگی و شیدایی خالصانه هندویان نسبت به ساحت مقدّس حسینی را بیش از پیش ساخت. از یکی از اهل منبر شنیدم که میگفت:
سنّت برپایی سقّاخانه به یاد تشنهکامی حضرت سیّدالشّهداء(ع) از اختصاصات و ویژگیهای شیعیان است و به تقلید از ایشان، هندویان نیز در ایّام عاشورا سقّاخانههای متعدّدی به پا میدارند. من روزی در خیابان میرفتم. تشنگی بر من غلبه کرد. در برابر سقّاخانهای توقّف کردم تا آب بنوشم. ناگاه متوجّه شدم که متصدّی سقّاخانه هندومذهب است. لیوان آب را بر جای خود نهادم و حرکت کردم. هندو که علّت حرکت مرا دریافته بود، با لحنی آکنده از تأثّر گفت:
ـ آقا! چرا آب نمی نوشید؟ این آب متعلّق به ما نیست. این آب به حسین تعلّق دارد! حسین پیشوای ما نیست؛ امام و رهبر شماست!
این سخنان چنان انقلابی در روح من به پا کرد که بیاختیار، ظرفی پر از آب کرده و نوشیدم.
همچنین روز عاشورا، پس از اتمام مراسم سوگواری، در معیّت یکی از تجّار ایرانی به نام آقا حاج محمّدحسن به تراموا سوار شدیم. ترن به میدان «علقه» رسید. اینجا مرکز تجمّع تجّار بود و گروهی از تجّار ایرانی نیز حضور داشتند. پس از انجام معارفه و آشنایی با ایشان، سخن از عزاداری هندوها و پیروان دیگر ادیان در ایّام عاشورا به میان آمد و آقای حاجمحمّد غضنفر، یکی از بازرگانان ایرانی، توجّه ما را به گوشهای از میدان جلب نمود که دیگهای متعدّد غذا، به رسم «ایران»، به منظور اطعام مردم برپا بود. حاجمحمّد غضنفر میگفت: آقای اسلامی! این بساط، متعلّق به تجّار زرتشتی ایرانی است و آنان همه ساله برای حضرت سیّدالشّهداء(ع) خیرات میدهند! آنگاه افزود: البتّه ایشان عقیده دارند که حضرت اباعبداللّه(ع) داماد ایرانیان است؛ زیرا دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه سلسله ساسانی را به همسری برگزید و این دختر، افتخار مادری پیشوای چهارم، حضرت سیّد السّاجدین(ع) را یافت.
آن کس که حسین(ع) را نشناخته و عاشورا را ندانسته و تقرّب سرور شهیدان را به پیشگاه الهی ادارک نکرده است، چگونه میتواند به رمز و راز سوگ حسینی پی ببرد؟ و چه سان میتواند منزلت سبط رسول و زاده بتول را نزد حضرت ربّ العالمین دریابد؟
بوعلی سینا در خصوص خداشناسی و معرفت نسبت به ذات پروردگار کلامی دارد؛ وی میگوید:
جلّ جَنابُ الحقّ من أن یکونَ شِرعهً لکلِّ واردٍ بل لایردُ علَیه الاّ واحدٌ بَعدَ واحدٍ؛
آستانه حضرت ربّ العزّه، شکوهمندتر از آن است که هر وارد شوندهای بتواند به آن درآید. آری. چه نادرند آنان که توانستهاند به این بارگاه بار یابند!
این سخن به تمام معنای خویش، نسبت به وجود مقدّس امام(ع) مصداق دارد و چرا این چنین نباشد؟ مگر حضرتش مَثَلِ اعلا و مظهر عظمای خداوندی نمیباشد؟ کیست که یارای آن داشته باشد که ادّعا نماید امام(ع) را شناخته است؟ از همینرو در زیارت شریف «جامعه» خطاب به ائمّه هدی(ع) میگوییم:
«مَوَالِیَّ لَا أُحْصِی ثَنَاءَکُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُم؛
سروران من! هرگز نتوانیم والاییهایتان را به شمار آورم و نه به ژرفای مدحتتان رسم و نه آنکه ارزشتان را به توصیف آورم!…»
٭٭٭
از شرکت گسترده هندوها در مراسم عزاداری سالار شهیدان(ع) (و حتّی به میان آتش رفتن آنان) حکایتها و گزارشهای مکتوب و شفاهی دیگری وجود دارد که ضیق مجال، رخصت درج آنها را نمیدهد و برای اهل نظر، همین مقدار که نقل شد، وافی به مقصود است.
آری. در عصر ما که قرنها از «حماسه عاشورا» میگذرد، دهم محرّم هر سال در هند و «پاکستان» هندوهای بسیاری را میبینیم که در عزای امام حسین(ع) شرکت میجویند و حتّی بعضاً به سینه میزنند یا در آتش میروند و این در حالی است که تنها نام و یادی از آن حضرت شنیدهاند. اینگونه کسان، اگر شهدِ دیدار با حسین(ع) را میچشیدند و خُلق خوش و کریمانهاش را از نزدیک میدیدند، چه میکردند؟
علـــــی ابوالحسنـی
(منـــــذر)