میزگرد
اشاره:
در نشست پاسداشت چهاردهمین سال فعّالیت موعود، بخش ویژهای نیز به شعر انتظار اختصاص یافت. در این گفتوگوی کوتاه، صمیمی و شاعرانه ـ تعدادی از شاعران برجستهی کشور که دارای آثاری در موضوع شعر آیینی و شعر انتظار هستند ـ دربارهی معنای شعر و شاعر و همچنین چگونگی شعر انتظار، به تبادل نظر پرداختند.
شاعران حاضر عبارت بودند از: آقایان ابوالقاسم حسینجانی (شاعر نامدار و سرایندهی شعر: «جاده و اسب مهیاست، بیا تا برویم»)، رضا اسماعیلی (شاعر و منتقد ادبی)، عبدالرّحیم سعیدی راد (شاعر، نویسنده) و آقای رفیعی (نویسنده، مترجم و پژوهشگر).
در مقدّمه آقای سیّد علی محمّد رفیعی که خود از نویسندگان و پژوهشگران شناخته شده روزگار ماست، گفت:
میخواهیم درباره شعر انتظار و انسان منتظر صحبت کنیم. من برای مقدّمه، تعریفی از شعر و ویژگیهای شعر ارائه میکنم و بعد پرسشی را از دوستان عزیز خواهم داشت. در یک جمله شعر، هنر است. هنر نیز پدیدهای است مرکب از دو چیز: اوّل خلاقیّت و دوم زیبایی. اگر خلاقیّت باشد ولی زیبایی نباشد، چیزی است شبیه اختراع که اختراع لزوماً زیبا نیست. امّا اگر زیبا باشد و خلاقیّت در آن نباشد، تقلید است مثل دستگاه چاپ که یک تصویر را تکرار میکند. در این میان ادبیّات هنر است و هنر زبان است مثل نقاشی که هنر رنگ و خوشنویسی که هنر نگارش و موسیقی که هنر صدا و مجسّمهسازی که هنر حجم است. ادبیّات هنر زبان است؛ یعنی: کار خلّاقانه زیبا در زبان است. شعر، گونهای از ادبیّات است؛ ادبیّات مبتنی بر تخیل. به قول قدما ماده شعر خیال و تخیّل است یعنی شعر، کار خلّاقانه زیبایی در زبان است بر پایه تخیّل. میدانید که انسان یک قوه و نیرو به نام خیال و تخیّل دارد که از وظایف این قوه این است که در تصاویر و احکامیکه ذهن ما از جهان خارج گرفته، تصرف میکند و باعث تغییر در آن میشود یعنی مثلاً مفهوم سر را از جهان خارج میگیرد و بعد میتواند انسانی را با دو سر تصور کند. میتواند گلی را تصور کند که از کوه بزرگتر است. از وظایف قوه تخیّل این است که در تصویرهایی که ما از جهان خارج گرفتهایم یا در روابطی که از جهان خارج گرفتهایم تصرف میکند. شعر که مادّهاش خیال است به قول قدما، از نظر تخیل باید سه ویژگی داشته باشد: خیالخیز باشد یعنی این شعر از تخیل شاعر برخاسته باشد. خیالافکن باشد یعنی خیال را به مخاطب انتقال دهد و خیالانگیز باشد یعنی در ذهن مخاطب هم تخیل را برانگیزاند. البتّه چون شعر قالبهایی داشته، بعداً وزن و قافیه و تقطیع و چیزهای دیگری به آن اضافه کردهاند که جزء تعریف شعر نیستند، گرچه تعاریفی از شعر بعداً ارائه شد که شعر را تنها امری دانستند که دارای وزن و قافیه باشد حتّی اگر خیال نقشی درآن نداشته باشد. البتّه این تعاریف پر از اشکال هستند در تعریفی دیگر نیز، شعر را کلامی میدانند که دارای وزن و قافیه و تخیل باشد. به هر حال از لحاظ منطقی، شعر است که فقط در آن عنصر تخیل به کار رفته باشد. با این تعریف، حال سؤالی از دوستان داریم که آیا شعر اصلاً رسالتی دارد یا نه؟ و اگر دارد با توجّه به اینکه تکلیف انسان منتظر امروز، این است که اوّل به نقد وضع موجود بپردازد و دوم زمینهسازی و کوشش برای حرکت در جهت وضع موعود داشته باشد، حال بفرمایید
میخواهیم درباره شعر انتظار و انسان منتظر صحبت کنیم. من برای مقدّمه، تعریفی از شعر و ویژگیهای شعر ارائه میکنم و بعد پرسشی را از دوستان عزیز خواهم داشت. در یک جمله شعر، هنر است. هنر نیز پدیدهای است مرکب از دو چیز: اوّل خلاقیّت و دوم زیبایی. اگر خلاقیّت باشد ولی زیبایی نباشد، چیزی است شبیه اختراع که اختراع لزوماً زیبا نیست. امّا اگر زیبا باشد و خلاقیّت در آن نباشد، تقلید است مثل دستگاه چاپ که یک تصویر را تکرار میکند. در این میان ادبیّات هنر است و هنر زبان است مثل نقاشی که هنر رنگ و خوشنویسی که هنر نگارش و موسیقی که هنر صدا و مجسّمهسازی که هنر حجم است. ادبیّات هنر زبان است؛ یعنی: کار خلّاقانه زیبا در زبان است. شعر، گونهای از ادبیّات است؛ ادبیّات مبتنی بر تخیل. به قول قدما ماده شعر خیال و تخیّل است یعنی شعر، کار خلّاقانه زیبایی در زبان است بر پایه تخیّل. میدانید که انسان یک قوه و نیرو به نام خیال و تخیّل دارد که از وظایف این قوه این است که در تصاویر و احکامیکه ذهن ما از جهان خارج گرفته، تصرف میکند و باعث تغییر در آن میشود یعنی مثلاً مفهوم سر را از جهان خارج میگیرد و بعد میتواند انسانی را با دو سر تصور کند. میتواند گلی را تصور کند که از کوه بزرگتر است. از وظایف قوه تخیّل این است که در تصویرهایی که ما از جهان خارج گرفتهایم یا در روابطی که از جهان خارج گرفتهایم تصرف میکند. شعر که مادّهاش خیال است به قول قدما، از نظر تخیل باید سه ویژگی داشته باشد: خیالخیز باشد یعنی این شعر از تخیل شاعر برخاسته باشد. خیالافکن باشد یعنی خیال را به مخاطب انتقال دهد و خیالانگیز باشد یعنی در ذهن مخاطب هم تخیل را برانگیزاند. البتّه چون شعر قالبهایی داشته، بعداً وزن و قافیه و تقطیع و چیزهای دیگری به آن اضافه کردهاند که جزء تعریف شعر نیستند، گرچه تعاریفی از شعر بعداً ارائه شد که شعر را تنها امری دانستند که دارای وزن و قافیه باشد حتّی اگر خیال نقشی درآن نداشته باشد. البتّه این تعاریف پر از اشکال هستند در تعریفی دیگر نیز، شعر را کلامی میدانند که دارای وزن و قافیه و تخیل باشد. به هر حال از لحاظ منطقی، شعر است که فقط در آن عنصر تخیل به کار رفته باشد. با این تعریف، حال سؤالی از دوستان داریم که آیا شعر اصلاً رسالتی دارد یا نه؟ و اگر دارد با توجّه به اینکه تکلیف انسان منتظر امروز، این است که اوّل به نقد وضع موجود بپردازد و دوم زمینهسازی و کوشش برای حرکت در جهت وضع موعود داشته باشد، حال بفرمایید
وظیفه شعر چیست و ویژگیهای شعر انتظار و شاعر انتظار چیست؟
آقای ابوالقاسم حسینجانی: در فرصت کوتاهی که همه ما برای زندگی داریم و اینجا نیز نمونه و برشی از زندگی است شاید نشود بدون برنامه و زمان بندی کاری کند. اینکه شعر چیست و رسالت ما چیست؟ انسان اصلاً کیست؟ همه اینها به انسان بر میگردد و شعر هم برش و جلوهای از زبان و بیان است. انسان چه وظیفهای دارد؟ بعد میفهمیم که شعر چه وظیفه و رسالتی دارد و شاعر کیست و انسان کیست؟ انتظار چیست؟ من فکر میکنم شعر انتظار همان «شعر اعتراض» است. شعری که انسان را به جهان بیاورد و با جهان آشنا کند و او را متوجّه کمبودهایش کند و بر او انگیزه و عشق و حرکت و انرژی بدهد، این شعر شعر انتظار است. اگر چه در آن ظاهراً از مهدی(ع) و دین حرفی زده نشده باشد. مثلاً حافظ وقتی میگوید:
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
به نظر من، این شعر انتظار است. هر جایی که تلنگری ایجاد شود و انسان را متوجه کند که تو معطّلی و این کاری که میکنی زندگی نیست و تو چیز دیگری هستی، این شعر انتظار است؛ یعنی انتظار و چشم داشت او را بالا آوردن. من نکتهای را میخواهم تأکید کنم که انسان، مخصوصاً در موضوع فراگیر اعتقادی و ایمانی خودش نمیتواند به صورت محلّی و منطقهای پیروز شود. اتّفاقاً حضرت صاحبالزّمان(ع) دقیقاً همین مأموریّت را دارند. امام علی(ع) در مدینه و در کوفه، در جزء و برشی از جهان نتوانستند حرف خودشان را جهانی کنند و به پیروزی برسند، امام حسن و امام حسین(ع) و بقیه ائمّه هم همینطور و همه انبیا هم همینطور بودند. ما وقتی میتوانیم پیروز شویم که جهانی شویم و جهانی فکر کنیم و همه چیز و همه ابعادمان را در نظر بگیریم. بخشی از صحبت امیرالمؤمنین(ع) را میخواستم مطرح کنم، در خطبه ۲۲۹ نهجالبلاغه میفرماید وضعیت موجود شما، این است که شما کوچکهایتان را به کار گرفتید، از همدیگر فاصله گرفتید و به این دلیل به این وضعیت رسیدید که نگاهتان کوچک و حقیر و زبون است و آنهایی را که نگاههای کوچک دارند، به کار گرفتهاید. اینها نمیتوانند مسایل شما را حل کنند. اوّلین قدمیکه باید برداریم برای اینکه راه حل پیدا کنیم این است که مسأله خود را بشناسیم. وقتی مسأله انتظار را شناختیم، میتوانیم برایش راه حل ایجاد کنیم. در یک کلمه، شعر انتظار در واقع همان تفکّر، شعور، فهم، زبان و بیان انتظار است. اگر نفهمیم در چه وضعی هستیم، و به کجا میخواهیم برسیم، هرگز به هیچ کجا نخواهیم رسیم. این، شعر انتظار است:
همواره
راه هست
این جاده
رفتنیست
باید به راه رفت
باید که کار کرد
امّا،
چیزی که گفتنیست
ـ چیزی که گفته نیست ـ
چیزی نگفتنیست:
با صدهزار راه
ـ با صدهزار چاه ـ
باید چه کار کرد؟!
[یعنی با سردرگُمیها و سرگردانیها نمیشود به جایی رسید!]سال نوری
در چالهیی تا چشم کار میکند: سیاه!
ـ در سیاهچاله ـ
گیر کرده است،
باز هم که
آفتاب
دیر کرده است
سیاهچاله، همین وضعیتیست که در آنیم. از اینجا باید بیرون بیاییم؛ و آنگاه، تا زمان را بفهمیم. کسی که زمان را نفهمد، هرگز امام زمان(ع) را نخواهد فهمید.
راه هست
این جاده
رفتنیست
باید به راه رفت
باید که کار کرد
امّا،
چیزی که گفتنیست
ـ چیزی که گفته نیست ـ
چیزی نگفتنیست:
با صدهزار راه
ـ با صدهزار چاه ـ
باید چه کار کرد؟!
[یعنی با سردرگُمیها و سرگردانیها نمیشود به جایی رسید!]سال نوری
در چالهیی تا چشم کار میکند: سیاه!
ـ در سیاهچاله ـ
گیر کرده است،
باز هم که
آفتاب
دیر کرده است
سیاهچاله، همین وضعیتیست که در آنیم. از اینجا باید بیرون بیاییم؛ و آنگاه، تا زمان را بفهمیم. کسی که زمان را نفهمد، هرگز امام زمان(ع) را نخواهد فهمید.
آقای رضا اسماعیلی: یکی از مؤلفههای شعر انتظار را برادر عزیزم آقای حسینجانی مطرح کردند که همان اعتراض بود، یکی از محورهای برجسته شعر انتظار، اعتراض است. حالا من به بُعد دوم اشاره میکنم. اگر به قضیه در سطح کلانتر نگاه کنیم، شعر آیینی یا شعر مذهبی، حال هر اسمیبخواهیم بر آن بگذاریم (مناقشهای در عنوان آن نداریم) شعر اندیشه و بیداری است. شعری است که ما را از رخوت، رکود و ایستایی باز میدارد و به تحرّک، پویایی و حرکت دعوت میکند. نمونه بسیار برجستهای از شاعران انتظار در ادبیّات هزار ساله پارسی، حضرت لسان الغیب، حافظ شیرازی است که شعر او شعر انتظار است. امّا بعد دوم که من میخواهم مطرح کنم «آسیبشناسی دین در شعر انتظار» است. بعد از پیروزی انقلاب، متأسفانه در ادبیات آیینی و معاصر به این آفت مبتلا شدهایم که ادبیات آیینی ما تبدیل به ادبیات ستایشی شده است؛ مدح و منقبت صِرف، با اینکه ضرورت دارد که بسیاری از معضلات جامعه دینی را با استفاده از بیان هنری و ابزار شعر بیان کنیم. حافظ در زمان فتنه مغول که نفاق و ریا و دورویی بیداد میکرد، با تمام تنگناها و محدودیّتها با استفاده از بیان هنری دین را آسیبشناسی کرد:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
بیانی از این تند و تیزتر و آتشینتر پیدا نمیشود که حتّی در زمان ما شاعران میترسند به این شیوه شعر بگویند. یا:
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
یا:
مکن به فسق مباهات و زهدهم مفروش.
یکی از مضامین برجسته شعر انتظار «آسیبشناسی» دین است. شاعران آیینی ما باید در این بُعد کار کنند.
یکی در سطح جهان، ناراستیها، پلشتیها، زشتیها نامردیها و نامردمیهایی که در سطح جهان است و ما شاهد و ناظر این بیعدالتیها و تبعیضها هستیم. در شعر شاعران ما این امور به صورت برجسته روایت و بازگو شده است و ما در همنوایی با مردم مظلوم جهان، مغضوبین [قدرتهای حاکم بر] جهان و کسانی که زیر بار ظلم و ستم هستند، توانستهایم سربلند از این عرصه بیرون بیاییم، ولی در حوزه دینشناسی و معرفت دینی و تعمیق آن باید کار کنیم.
از نمونههای برجسته شاعران آیینی در زمان ما، شاعر معاصر، طاهره صفّارزاده هستند. خانم صفّارزاده شاید به آن معنا که مورد نظر ماست، شعرهای ستایشی، که در مدح و منقبت ائمّه معصومین(ع) باشد، در آثارش کمتر یافت شود ولی محور اصلی یعنی آسیبشناسی دین، که اعتراض به وضع موجود و حرکت به سمت وضع موعود است در آثار خانم صفّارزاده قابل رصد و ردیابی است. به عنوان مثال، شعری را که برای حضرت موعود گفتهاند، برای شما میخوانم:
همیشه منتظرت هستم
بیآنکه در رکود نشستن باشم
بنابراین کسی که منتظر است باید همیشه حالت آماده باش و حالت بسیج داشته باشد.
همیشه منتظرت هستم
چونان که من
همیشه در راهم
همیشه در حرکت هستم
در بحث انتظار، ایستایی و توقف جایی ندارد. انسان منتظر همیشه باید برای پیوستن به قیام جهانی حضرت موعود آماده باشد.
همیشه در مقابل
یعنی همیشه آماده نبرد و مقابله.
مثال دیگر از شاعران شعر اعتراض شاعر معاصر، علیرضا قزوه است. شعری را از ایشان میخوانم، (تاریخ سرودن شعر را نمیدانم.):
پر طاووس فتاده است به دست مگسان
کو سلیمان که نگین گیرد از هیچ کسان
آفتابا شب ظلمانی ما را بشکن
مهربانا مه خورشیدی ما را برسان
من بسیاری از مضامینی را که در شعر انتظار قابل ردیابی است استخراج کردهام که فرصت طرح آنها نیست.
در پایان انتظارسرودهای را تقدیم عزیزان میکنم:
خوشحالم از اینکه باید در انتظار تو باشم
فصل تو را گل بخندم، بوی بهار تو باشم
هر جمعه نرگس بچینم از کوچه باغ خیالت
گل بو شوم از خیالت، تا بیقرار تو باشم
مانند پروانه گرد مهر منیرت بگردم
در بزم نورت برقصم، آیینهدار تو باشم
بر مَرکبی از سپیده بر بوی ظلمت بتازم
فردا که عدل تو گل کرد، با ذوالفقار تو باشم
یک آرزو مانده بر دل، میدانی آقا خودت چیست
پیش از ظهورت نمیرم، در روزگار تو باشم
هر جمعه چشمم به راه است، شاید تو این جمعه شاید …
عجّل علیٰ، قبله عشق، تا در کنار تو باشم
میدانم امّا چه تلخ است تقدیر من غیر از این نیست
یا از فراقت بمیرم، یا بیقرار تو باشم
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
بیانی از این تند و تیزتر و آتشینتر پیدا نمیشود که حتّی در زمان ما شاعران میترسند به این شیوه شعر بگویند. یا:
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
یا:
مکن به فسق مباهات و زهدهم مفروش.
یکی از مضامین برجسته شعر انتظار «آسیبشناسی» دین است. شاعران آیینی ما باید در این بُعد کار کنند.
یکی در سطح جهان، ناراستیها، پلشتیها، زشتیها نامردیها و نامردمیهایی که در سطح جهان است و ما شاهد و ناظر این بیعدالتیها و تبعیضها هستیم. در شعر شاعران ما این امور به صورت برجسته روایت و بازگو شده است و ما در همنوایی با مردم مظلوم جهان، مغضوبین [قدرتهای حاکم بر] جهان و کسانی که زیر بار ظلم و ستم هستند، توانستهایم سربلند از این عرصه بیرون بیاییم، ولی در حوزه دینشناسی و معرفت دینی و تعمیق آن باید کار کنیم.
از نمونههای برجسته شاعران آیینی در زمان ما، شاعر معاصر، طاهره صفّارزاده هستند. خانم صفّارزاده شاید به آن معنا که مورد نظر ماست، شعرهای ستایشی، که در مدح و منقبت ائمّه معصومین(ع) باشد، در آثارش کمتر یافت شود ولی محور اصلی یعنی آسیبشناسی دین، که اعتراض به وضع موجود و حرکت به سمت وضع موعود است در آثار خانم صفّارزاده قابل رصد و ردیابی است. به عنوان مثال، شعری را که برای حضرت موعود گفتهاند، برای شما میخوانم:
همیشه منتظرت هستم
بیآنکه در رکود نشستن باشم
بنابراین کسی که منتظر است باید همیشه حالت آماده باش و حالت بسیج داشته باشد.
همیشه منتظرت هستم
چونان که من
همیشه در راهم
همیشه در حرکت هستم
در بحث انتظار، ایستایی و توقف جایی ندارد. انسان منتظر همیشه باید برای پیوستن به قیام جهانی حضرت موعود آماده باشد.
همیشه در مقابل
یعنی همیشه آماده نبرد و مقابله.
مثال دیگر از شاعران شعر اعتراض شاعر معاصر، علیرضا قزوه است. شعری را از ایشان میخوانم، (تاریخ سرودن شعر را نمیدانم.):
پر طاووس فتاده است به دست مگسان
کو سلیمان که نگین گیرد از هیچ کسان
آفتابا شب ظلمانی ما را بشکن
مهربانا مه خورشیدی ما را برسان
من بسیاری از مضامینی را که در شعر انتظار قابل ردیابی است استخراج کردهام که فرصت طرح آنها نیست.
در پایان انتظارسرودهای را تقدیم عزیزان میکنم:
خوشحالم از اینکه باید در انتظار تو باشم
فصل تو را گل بخندم، بوی بهار تو باشم
هر جمعه نرگس بچینم از کوچه باغ خیالت
گل بو شوم از خیالت، تا بیقرار تو باشم
مانند پروانه گرد مهر منیرت بگردم
در بزم نورت برقصم، آیینهدار تو باشم
بر مَرکبی از سپیده بر بوی ظلمت بتازم
فردا که عدل تو گل کرد، با ذوالفقار تو باشم
یک آرزو مانده بر دل، میدانی آقا خودت چیست
پیش از ظهورت نمیرم، در روزگار تو باشم
هر جمعه چشمم به راه است، شاید تو این جمعه شاید …
عجّل علیٰ، قبله عشق، تا در کنار تو باشم
میدانم امّا چه تلخ است تقدیر من غیر از این نیست
یا از فراقت بمیرم، یا بیقرار تو باشم
آقای عبدالرحیم سعیدی راد:
اخبار ۲۰:۳۰ سرخ است
اخبار ۲۱ زرد
اخبار ۲۲ سفید
اخبار بیبیسی بنفش
اخبارِ… اخبارِ… اخبارِ…
تا کی باید پای این تلویزیون منتظر باشم
پس کی خبر آمدنت را اعلام میکنند،
موعود من؟!
من به دو ـ سه نکته اشاره میکنم. در مورد شعر آیینی و شعر انتظار بین شعرا و آنها که سرودههایی دارند و ارادت خود را به حضرت(ع) ابراز میکنند، دو بحث وجود دارد. بعضی سرودههایشان فقط عرض ارادت است و از شعریّت فاصله گرفته و عدّهای هم آنچنان در پرده شعر میگویند که آن شعر را به هر کس دیگری ـ غیر از ائمّه(ع) ـ هم میتوان نسبت داد که این خودش یکی از ضعفهاست و جا دارد که دوستان اهل قلم و منتقد، راجع به شعر آیینی جدیتر بحث کنند و راه را بهتر نشان دهند. این یک نکته، که جای شعر آیینی در نقد ادبیّات ما خالی است. حال چرا وارد نمیشوند، شاید به خاطر رودربایستی یا اهمال باشد (یعنی بگوییم طرف، احساسات خود را بیان کرده است) امّا اگر قرار باشد که شعری گفته شود که در شأن مولایمان باشد باید آن شعر هم طوری باشد که قابل عرضه باشد.
اخبار ۲۰:۳۰ سرخ است
اخبار ۲۱ زرد
اخبار ۲۲ سفید
اخبار بیبیسی بنفش
اخبارِ… اخبارِ… اخبارِ…
تا کی باید پای این تلویزیون منتظر باشم
پس کی خبر آمدنت را اعلام میکنند،
موعود من؟!
من به دو ـ سه نکته اشاره میکنم. در مورد شعر آیینی و شعر انتظار بین شعرا و آنها که سرودههایی دارند و ارادت خود را به حضرت(ع) ابراز میکنند، دو بحث وجود دارد. بعضی سرودههایشان فقط عرض ارادت است و از شعریّت فاصله گرفته و عدّهای هم آنچنان در پرده شعر میگویند که آن شعر را به هر کس دیگری ـ غیر از ائمّه(ع) ـ هم میتوان نسبت داد که این خودش یکی از ضعفهاست و جا دارد که دوستان اهل قلم و منتقد، راجع به شعر آیینی جدیتر بحث کنند و راه را بهتر نشان دهند. این یک نکته، که جای شعر آیینی در نقد ادبیّات ما خالی است. حال چرا وارد نمیشوند، شاید به خاطر رودربایستی یا اهمال باشد (یعنی بگوییم طرف، احساسات خود را بیان کرده است) امّا اگر قرار باشد که شعری گفته شود که در شأن مولایمان باشد باید آن شعر هم طوری باشد که قابل عرضه باشد.
دوم وظیفهای که همه ما داریم، وظیفه «خودسازی» است. آقای حسینجانی اشاره خوبی داشتند، ما ـ یعنی هر که ادّعای لقب شاعری را دارد ـ هر چه بتوانیم خودمان را تقویت کنیم، همان تقویّت در آثارمان نیز جلوه پیدا میکند. اینطور هم نیست که کسی یک شبه بنشیند و به مناسبتی بخواهد شعری بگوید. اگر شعری گفته شود آن شعر قطعاً ارزش شعریّت را نخواهد داشت جز یک پوسته ظاهری از شعر نخواهد بود. امّا اگر طرف بتواند خود را تقویت کند و خودش را با مولای خود عجین کند به همان ترتیب هر شعری هم بگوید حتّی شعر عاشقانه، باز آن ابراز ارادت خودش را نشان خواهد داد.
برای رفع خستگی، خاطرهای نیز نقل میکنم از یکی، دو سال پیش با جمعی از شعرا به پاکستان و هند رفتیم. در این سفر که از شعرای برجسته کشور همراه ما بودند، در هند به یکی از معابد سر زدیم. موقع بازدید گفتند که یا بیرون بروید یا داخل بمانید، میخواهند درها را ببندند و مراسم خود را اجرا کنند. ما هم که برای بازدید رفته بودیم، ماندیم که مراسم را ببینیم. در مراسم یک چهره خیلی برای ما جلب نظر کرد و آن، پیر آنجا بود، بعد از اتمام مراسم دم در صحبت میکردیم، جوانی آمد و پرسید از کجا آمدید و برای چه آمدید؟ وقتی فهمید که ما شاعر هستیم با تعجّب گفت همه شما شاعرید؟ گفتیم: بله. گفت اجازه میدهید ما شما را پیش بزرگمان ببریم. گفتیم: ببر. به دنبالش رفتیم تا به محدودهای رسیدیم که باید اجازه میگرفت. او رفت و بعد از مدّتی آن پیر معبد دوان دوان آمد و وقتی به ما رسید سرتا پا عرق شده بود. گفت: این پسر میگوید همه شما شاعرید. گفتیم: بله، این طبیعی است، کشور ما ایران شاعران زیادی دارد و این یک جمع دوازده نفره است. مکثی کرد و گفت: خورشید خیلی بالاست امّا شاعر بالاتر از خورشید است به واسطه ارتباطی که با غیب دارد. به نکتهای در آخر اشاره کرد. گفت: ما و شما در یک نقطه با هم مشترکیم. ما هم اعتقاد داریم که «او» میآید. یکی از دوستان گفت: امام زمان؟ گفت: نه. کسی لقب دیگری از آقا گفت. گفت: نه. من گفتم: مهدی؟ تا کلمه «مهدی» را شنید یکباره گل از گلش شکفت. گفت: OK و ادامه داد: ما هم اعتقاد داریم که آن مصلح جهانی میآید و همه ما را از ظلم و جوری که به بشریت روا داشته میشود نجات خواهد داد.
سرانجام، این محفل شاعرانه انتظار با شعری از شادروان صفّار زاده که توسط آقای رفیعی قرائت شد، به پایان رسید:
شاعر باید شاعر به واقعه هستی باشد
و نبض واقعه هستی باشد.
ماهنامه موعود شماره ۱۰۴