امام محمدباقر(ع)، بهصراحت شیعیان خود را از پذیرفتن مسئولیتی که آنها را زیردست و کارمند دستگاه جائر خلافت کند، باز میداشت و…
دوران امامت امام محمدباقر(ع) در حالی آغاز شد که شاخه مروانی امویان توانستهبود تسلط خود را ابتدا بر شام و سپس در سراسر بلاد اسلامی تثبیت کند و حریفی خطرناک مانند عبدا… بن زبیر را از میان بردارد.
مروانیان در دنائت و خونخواری، کم از آلابوسفیان نداشتند. تبلور اختناق حاکم بر عصر آنها را میتوان در حکومت حجاج بن یوسف ثقفی بر کوفه مشاهده کرد؛ دورانی که حتی در زمان حاکمیت زیاد و پسرش عبیدا… در این شهر تجربه نشدهبود؛ نقل است که چون حجاج وارد کوفه شد، برای زهر چشم گرفتن از مردم ملونالمزاج این شهر، در همان روز نخست، مسجد کوفه را به حمام خون تبدیل کرد.
بدیهی بود که در چنین شرایطی، هر نوع ورود به مبارزه مسلحانه، فرجام تلخی در پی داشت. در این بین، بودند افرادی که شمشیر به دست گرفتند و قیام کردند؛ اما سرانجامی جز شکست در انتظارشان نبود. راهبرد ویژه امام باقر (ع) در واقع هر نوع عملیات نظامی، در شرایطی که دشمن سفاک قدرت را در دست داشت و جامعه آماده پذیرش دعوت به مبارزه نبود، باعث از بین رفتن کامل جبهه حق میشد و امام محمدباقر(ع)، با علم کامل به این مسئله، راهبردی خاص را برای این دوران در پیش گرفت؛ راهبردی که اولاً در پی تربیت نسلی بود که بتواند پرچمدار تفکر اهلبیت(ع) باشد و ثانیاً، در عرصه سیاسی، به جای بهرهبردن از شمشیر فولادی، از تیغآبدار خرد و دانش استفاده کند.
هدفغایی این راهبرد، بهاستیصالکشاندن دستگاه جابر خلافت اموی، در برابر افکار عمومی و زیرسوالبردن مشروعیت آن بود. دشواری رسیدن به هدف دوم، از آنجا که مستلزم روبهروشدن مستقیم با دشمن است، بیشتر بود و به همین دلیل، ظرافتهای خاص خود را برای برنامهریزی نیاز داشت و امام(ع)، با یک نقشه جامع، به این عرصه ورود پیدا کرد. پاسخی به یک اشتباه رایج برخی بهاشتباه بر این باورند که سیاست امام محمدباقر(ع) در برخورد با خلفای جائر زمان خود، سیاست سکوت و مدارا بودهاست؛ در حالی که چنین نیست.
اولاً، در آن دوران، همه شیعیان و حتی امویان میدانستند که امام(ع)، بهحق، خود را رهبر و خلیفه جهان اسلام میداند و مروانیان را، مانند آلابوسفیان، غاصب میشمارد؛ شهرت این امر، خود بهنوعی، زاویه داشتن در مقابل حکام جور بود و باقرالعلوم(ع)، هیچگاه به نفی این شهرت نپرداخت. ثانیاً، رویکرد سیاسی امام(ع) به صورت مبارزه غیرمستقیم و در قالب نفی هرگونه همکاری و همراهی با دستگاه خلافت اموی، چیزی نبود که حکومت و مردم از آن بیخبر باشند. «کشّی» در کتاب «رجال» خود به نقل حدیثی از عقبه بن بشیر اسدی که ظاهراً یکی از شیعیان امام(ع) است، پرداخته که میتواند نمونهای روشن در این زمینه باشد.
عقبه میگوید که نزد امام باقر(ع) رفته و ضمن اشاره به جایگاه بلند خود در میان قبیلهاش و افتخار به حسب و نسبش، خبر تصمیم بزرگان قوم را برای انتخاب وی به عنوان «عریف»(امیر) قبیله، به آنحضرت دادهاست. امام باقر(ع) در سخنی عتابآلود به عقبه میفرماید: «تَمُنُّ عَلَینا بِحَسبِکَ إن ا… تعالی رَفَع بالإیمان مَن کانَ النّاس سمُّوه وضیعاً إذا کان مُؤمنًا، و وضع بِالکفر مَن کانَ یسمُّونه شریفاً إذا کانَ کافراً، فَلَیْسَ لأحدٍ علی أحد فضلٌ إلّا بتقوی ا… و أمّا قولک إن قومیکان لَهُم عَریف فَهَلَک فأرادوا أن یَعرفونی عَلَیهِم فَإن کُنت تَکرُه الجنّه و تَبغضها فَتَعرف علی قومِک، یأخُذ سُلطان جائر بامرء مسلم یَسفک دَمه فَتَشرکهم فی دَمِه و عَسی أن لاتَنال مِن دُنیاهُم شیئاً»(رجال کشّی، ج۱، ص ۲۰۴)؛ آیا با حسب و نسبت بر ما منت میگذاری؟! پروردگار کسی را که مؤمن است، به وسیله ایمانش، به جایگاه بلندی میرساند، در حالی که مردم او را خوار میشمارند و باریتعالی، کافر را خوار میکند، در حالی که مردم او را بزرگ میانگارند؛ [پس بدان] که هیچ کسی را بر دیگری شرف و فضیلتی نیست، مگر به واسطه داشتن تقوای الهی. اما اینکه میگویی قومت عریف(امیر) خود را از دست دادهاند و در نظر دارند تو را به جای وی معرفی کنند، [به تو میگویم] اگر بهشت را خوش نمیداری، عریف بودن قبیلهات را بپذیر و [توجه داشته باش که] اگر حاکم ستمگر، خون مسلمانی را بریزد، تو در آن خونریزی شریک خواهی شد و چهبسا، از دنیای آنها چیزی به دست تو نرسد.
به این ترتیب، امام محمدباقر(ع)، بهصراحت شیعیان خود را از پذیرفتن مسئولیتی که آنها را زیردست و کارمند دستگاه جائر خلافت کند، باز میداشت و با این روش، آنها را به مبارزه با حکّام ستمگر فرا میخواند؛ این اقدام، سازشی با ادعای سکوت و مدارای امام(ع) نداشته و ندارد.
تقابل برنامهریزی شده با دشمن نکته دیگری که میتواند نوع مبارزه و تقابل امام محمدباقر(ع) را با ستمکاران آشکار کند، سفارشاکید آن حضرت به مردم و تشویق آنها برای اعتراض به اعمال زشت و نکوهیده صاحبان قدرت است.
در «وسایل الشیعه»، روایتی از جابر نقل شدهاست که امام محمدباقر(ع) فرمود: «مَنْ مَشَی إِلَی سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَی ا… وَ وَعَظَهُ وَ خَوَّفَهُ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِثْلُ أَعْمَالِهِمْ»(وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۰۶) هرکس نزد سلطان ستمکاری رود و او را به ترس از خدا موعظه کند، پروردگار پاداشی هموزن تمام پاداش نیکویی که به اعمال خوب جن و انس عنایت میفرماید، به وی اختصاص میدهد.
باید توجه داشت که هرچند امام باقر(ع)، با توجه به شرایط موجود، خود را مقیّد به رعایت «تقیّه» میدانست، اما این رویکرد به هیچعنوان، انفعالی نبود و مبارزه با دشمن رابه بوته فراموشی نمیسپرد. خوب است بدانیم که امام محمدباقر(ع)، گاه در رودررویی با هشام بن عبدالملک، مقتدرترین خلیفه شاخه مروانی امویان، آنچه را که برخی مفهوم تقیه میپندارند، کنار میگذاشت و یکبار در برابر اتهام خلیفه ستمگر اموی مبنی بر ایجاد افتراق آنحضرت و پدران بزرگوارش در میان مسلمانان، بدون هیچ پردهپوشی، رو به حضار کرد و فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ! أَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَیْنَ یُرَادُ بِکُمْ؟ بِنَا هَدَی ا… أَوَّلَکُمْ وَ بِنَا یَخْتِمُ آخِرَکُمْ؛ فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مُلْکٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْکاً مُؤَجَّلًا وَ لَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مُلْکٌ؛ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَهِ یَقُولُ ا…ُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ»(المناقب، ج ۴، صص ۱۹۰ و ۱۸۹) ای مردم! به کدام سو روانهاید و به کجا رانده میشوید؟ شما در آغاز به وسیله ما [اهلبیت] هدایت شدید و سرانجام کارِ شما نیز با ما پایان خواهد یافت.
اگر شما زودتر زمام امور را به دست گرفتید، در پایان کار اداره امت اسلامی و امور آن به دست ما خواهد بود؛ زیرا که ما خاندانی هستیم که سرانجام و عاقبت از آن ایشان است؛ چنان که پروردگار متعال فرمود: عاقبت از آن پرهیزگاران است. این روایت نیز، دلیلی است بر آنکه سیاست امام باقر(ع) در مقابل خلفای ستمگر زمان، سکوتِ توام با مدارا نبود و آنحضرت، تقیه را به ابزاری برای انفعال تبدیل نکرد و هرگاه فضا را مناسب میدید، از حق الهی خود قاطعانه سخن میگفت و واهمهای از اقدامات دشمن نداشت.
*روزنامه خراسان