چه تابلوى زیبا و دلربایى است؛ عجب شور و غوغایى برپاست؛ گویى اتفاقى افتاده که اینگونه کودک و جوان، میانسال و کهنسال، زن و مرد به سمت مشرق در حرکتند. چون رودى روان که در آبراه پر پیچ و خمى در حرکت باشد، روان گشته اند. عده اى با هم صحبت مى کنند و از سرگذشت هاى خود براى یکدیگر تعریف مى کنند. بعضى تنها با خود خلوت کرده اند، ذکر مى گویند، زمزمه مى کنند، اشک مى ریزند، گاهى آه عمیقى مى کشند و گاه تبسمى معنى دار بر لبانشان نقش مى بندد، نگاهشان به افق دوخته شده و بى وقفه طى طریق مى کنند.
به راستى چه خبر است؟ اینان کیانند و چه مى خواهند؟ به کجا مى روند که اینگونه با خضوع و خشوع و با دنیایى از عشق و معرفت در این مسیر خاکى و هواى گرم، آن هم با پاى برهنه در حرکت هستند.
آرى این جاده انتهایش مسجد جمکران است و اینان همان عاشقان امام زمان (ع) هستند و به سمت آنجا در حرکتند.
این جاده یکى از جاده هاى قدیمى و تقریباً کوتاهترین مسیر به مسجد جمکران است که مبداء آن در ضلع شرقى قم، انتهاى خیابان چهار مردان ما بین گلزار شهدا (على بن جعفر) و هنرستان قدس واقع شده است. طول این مسیر تقریباً ۵ الى ۶ کیلومتر است و در میانه راه به جاده قدیم (که از مسیر خیابان شهدا به موازات ریل راه آهن است) مى پیوندد. این جاده از میان کوچه باغ ها و مزارع و روستاى جمکران گذر کرده، به مسجد جمکران ختم مى شود و هر هفته (روزهاى سه شنبه، پنج شنبه و جمعه) عاشقان حضرت دوست را به سجده گاه وصال راهنمایى مى کند.
ما نیز قصد کردیم که تنى به این دریاى بیکران بزنیم و همراه با خیل عشاق به سمت معشوق روان شویم و با تنى چند از این رهروان طریق گفت وگو کنیم. به یکى از آنها نزدیک مى شویم، با خود زمزمه اى دارد:
تا کى به تمناى وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه ؟
خواهد به سرآید غم هجران تو یا نه ؟
اى تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعى به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنى که تو را مى طلبم خانه به خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویى تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویى تو
در میکده و دیر که جانانه تویى تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویى تو
مقصود تویى کعبه و بتخانه بهانه
همینطور این اشعار را زمزمه مى کند و اشک مى ریزد.
سلام مى کنم، با گرمى جواب داده و »التماس دعا« مى گوید.
– مى توانم وقت شما را بگیرم ؟
– خواهش مى کنم .
– به کجا مى روید؟
– نگاه معنى دارى کرد و گفت: جمکران .
– براى چه مى روى؟
– به عشق دیدار مولا و مدد جستن از او.
– چند وقت است که به مسجد مى آئید؟
– خیلى وقت است. از زمانى که قم هستیم. هر وقت که فرصتى مى شد مى آمدیم، ولى چهار پنج سال قبل با چند تن از دوستان قصد کردیم که هر هفته پیاده بیاییم و تقریباً نزدیک به یک سال هر هفته آمدیم. امّا مشکلاتى پیش آمد و نتوانستیم که این استمرار را حفظ کنیم و از آن پس هر وقت که بتوانم چه پیاده و چه با ماشین مى آیم .
– نذر دارى؟
– خیر .
– پس چرا این راه را مرتب آنهم با پاى برهنه مى آیى؟
– به احترام آقا »فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ افنَّکَ بفالوادفالْمفقَدَّسف طفوى« به عشق زیارت آقا !
در بیابان گر به شوق کعبه خواهى زد قدم
سر زنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور این راه، راه مقدسى است، اهل بیت علیهم السلام همان مقام قرب الهى هستند و این وادى متعلق به منجى عالم بشریت حضرت مهدى (ع) است .
– آیا همه کسانى که این مسیر را طى مى کنند با همین عقیده و هدف مى آیند؟
هر کسى از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
هر کسى به یک نیت و آرزویى در این مسیر قدم مى گذارد. عده اى به قصد زیارت آقا مشرف مى شوند که البته اکثراً همین نیت را دارند و عده اى نذر کرده اند، عده اى هم براى برآورده شدن حوائج خود مى آیند و…
– آیا تا کنون کسى حاجت گرفته است ؟
اگر کسى حاجتى نمى گرفت این همه حضور معنى نداشت ؟ همه اینها به سهم خود حاجت گرفته اند. علماى بزرگ هم این راه را آمده اند و حاجات عدیده اى گرفته اند .
– خود شما تاکنون حاجتى گرفته اید؟
حاجت من زیارت آقاست که البته این توفیق هنوز نصیبم نشده، ولى من هر چه دارم از لطف و عنایت خداوند وائمه معصومین (ع) به خصوص آقا دارم، خیلى عنایت کرده اند. از موقعى که تقریباً مرتب مى آمدیم به طور مکرر لطف الهى شامل حالم شده و این الطاف همچنان ادامه دارد.
– مى شود کمى توضیح دهید؟
براى توضیح باید کمى به قبل برگردم. از همان اوایل جنگ ( سال ۱۳۵۹) درس را رها کردم و به جبهه رفتم. پس از مدتى که از جبهه برگشتم دیگر درس را ادامه ندادم و به کار مشغول شدم. البته در اثناى جنگ یکى دو بار دیگر توفیق پیدا کردم که به جبهه بروم. به هر تقدیر چند سال پس از پایان جنگ (در سال ۷۳) تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم، دوران دبیرستان را سپرى کردم و در همین ایّام بود که تقریباً مرتب به جمکران مى رفتم. پس از اخذ دیپلم اقوام، آشنایان و حتى همکاران مرا تشویق مى کردند که ادامه تحصیل بدهم، ولى من به دلیل اینکه شاغل و متاهل بودم و دو فرزند داشتم، ادامه تحصیل برایم مشکل بود. لذا یک سالى وقفه افتاد. سال بعد براى کنکور ثبت نام کردم و با اینکه حدود یک هفته بیشتر براى خواندن دروس وقت نگذاشته بودم مرحله اول را پشت سر گذاشتم، مرحله دوم نیز به همین صورت سپرى شد و با رتبه خوب و با شرایط بسیار مطلوب به دانشگاه راه یافتم.. یعنى هم در رشته دلخواه قبول شدم و هم در مجتمع آموزش عالى قم و هم به صورت روزانه قبول شدم و این جز لطف وعنایت آنان چیز دیگرى نبود. سپس در همان سال اول دانشگاه، سفرى را که حتى در خواب هم نمى توانستم تصور کنم برایم پیش آمد و آن تشرف به بیت الحرام و انجام حج تمتع بود. آن هم بدون هیچ هزینه اى. دو سال بعد هم براى بار دوم این سفر ملکوتى نصیب من گردید که این نیز از الطاف خفیه الهى و عنایت آقا بود و امیدوارم که این سفر نصیب همه علاقه مندان بشود و من هم توفیق تشرف مجدد را پیدا کنم .
– از ایشان خداحافظى کرده و او را با خلوت خودش تنها مى گذارم و به مسیر ادامه مى دهم و پس از مدتى با یکى دیگر از این رهپویان گفتگو مى کنم:
– آقا! سلام علیکم .
– علیکم السلام و رحمه الله و برکاته .
– اهل کجا هستید؟
– اهل شمال ولى ساکن تهران هستم .
– چند وقت است که به جمکران مى آیید؟
– خیلى وقت است. معمولاً با هیأت محل مى آئیم ولى از این راه به صورت پیاده اولین بارى است که مى آیم. تاکنون نمى دانستم که این راه هم وجود دارد. یکى از اقوام قمى از این راه برایم گفت و آدرس آن را به من داد قصد کردم که این بار از این راه بیایم .
– حاجت من زیارت آقاست و دیدن ایشان، البته گاهى حوائجى داشته ام و یکبار هم نذر کردیم. مدتى قبل خانم من بیمارى صعب العلاجى داشت. آمدم مسجد جمکران و نذر کردم که اگر حالش خوب شود یک وعده غذا براى زائرین تهیه کنم . پس از مدتى همسرم کاملاً خوب شد و الان این نذر را بدهکار هستم. یکى دو بار هم آقا را در خواب دیده ام. یک بار خواب دیدم که در مسجد جمکران هستم و نماز مى خوانم بعد از فارغ شدن از نماز شخصى که کنار من نشسته بود، به من گفت که بیا برویم خدمت آقا، گفتم برویم و بعد به حیاط مسجد آمدیم، دیدم جوانى خوش سیما روى تختى دراز کشیده، ایستادم و براى شخصى که همراه من بود گفتم که برو جلو و از آقا بخواه که دعا کند تا حاجت تو برآورده شود و به او گفتم حاجت تو تعجیل در ظهور آقا باشد.او هم جلو رفت و مرتب گریه مى کرد واز آقا مى خواست تا دعا کند که حاجت او برآورده شود.و در همین حال از خواب بیدار شدم. ولى امیدوارم که در بیدارى خدمت آقا برسم .
نزدیک مسجد رسیده بودیم. کمى بیش از یک ساعت راه آمده بودیم. هنگام غروب بود کاروان هاى متعدد در حال پیاده شدن از اتوبوس ها بودند، سیل جمعیت به طرف مسجد روان بود. وارد حیاط مسجد شدیم مردم گروه گروه در حیاط مسجد نشسته بودند، عده اى مشغول استراحت، عده اى مشغول درست کردن غذا، عده اى در حال نماز و نیایش و… به مسجد مى رسیم، جلوى مسجد را فرش کرده اند .انبوه جمعیت منتظر اقامه نماز جماعت هستند، جایى را براى نشستن پیدا کردیم و مهیاى نماز شدیم. پس از نماز مغرب و عشاء به داخل مسجد رفتم نماز تحیت مسجد و سپس نماز امام زمان (ع) را به جاى آوردم. سپس به قسمت امور فرهنگى و ثبت کرامات مراجعه کردم. مسئول این قسمت حجه الاسلام شاهینى بود. از ایشان در باره این راه خاکى سؤال کردم. ایشان نیز در حد توان اطلاعاتى را در اختیار بنده گذاشتند و چند نفر از مؤسسین این راه را نیز به بنده معرفى کردند که یکى از این افراد آقاى حاج عبدالله خردمند از کسبه قم بود. با ایشان تماس گرفتم و ایشان توضیحات زیر را در اختیار ما گذاشت:
قبل از اینکه این راه احداث شود سه راه دیگر براى جمکران وجود داشت. یکى راهى است که از کنار کوه خضر عبور مى کند و تردد از این مسیر بسیار کم صورت مى گرفته است. راه دیگر از انتهاى خیابان صفائیه (شهدا) و به موازات ریل راه آهن بوده که الان این راه آسفالت شده و لذا رفت و آمد ماشین از این مسیر خیلى زیاد شده است. قبل از اینکه جاده فعلى از سمت جاده کاشان تاسیس بشود بیشتر رفت و آمد (با وجود اینکه جاده خاکى بوده است ) از همین جاده صورت مى گرفته است .
راه سوم نیز همین راه فعلى است که بسیار وسیع شده و تردد اصلى از این راه صورت مى گیرد.ولى همانطور که عرض کردم به خاطر اینکه این راه ها فاصله زیادى تا مسجد داشتند، تصمیم گرفتیم که این راه را احداث کنیم که این مسئله مربوط به سال هاى ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱ است. این راه همانطور که مشاهده کردید از میان باغ ها و مزارع عبور مى کند بنابراین براى جلب رضایت مالکین تلاش زیادى کردیم. و این موجب حوادث زیادى گردید که هر کدام با کرامت آقا مرتفع گردید. یکى از این کرامات مربوط به یکى از مالکینى بود که ملک او در مسیر این جاده قرار داشت. این ملک مربوط به حاج آقا شهاب اشراقى داماد مرحوم امام بود. ایشان به هیچ عنوان حاضر نبود که مقدارى از زمین خود را به ما بفروشد. ما نیز هر چه تلاش مى کردیم بى فایده بود. حتى خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم ودرخواست کردیم تا پا در میانى کند. امام هم قضیه را به آقاى اشراقى گفتند ولى ایشان راضى نشده بود. مدتى از این قضیه گذشت. روزى حاج آقا شهاب دنبال ما فرستادند. وقتى خدمت ایشان رفتیم گفتند که بروید و هر کجاى زمین را که مى خواهید علامت گذارى کنید تا به شما واگذار کنم. ما در عین حال که خیلى خوشحال شده بودیم ولى متعجب بودیم که چه شده که ایشان حاضر شده زمین را واگذار کند. به هر حال ما رفتیم و محل عبور جاده را مشخص کردیم و ایشان آمدند و محل را به ما واگذار کردند. ضمناً ما را براى شام به منزل خود دعوت کردند. شب هنگام ما قضیه را ازایشان جویا شدیم و از علت آن همه مخالفت و این موافقت سوال کردیم. ایشان ابتدا حاضر نبودند که پاسخ ما را بدهند ولى پس از اصرار زیاد با حالتى متاثر گفتند که من یک روز عصر به خانه آمدم دیدم فرزندم نقش زمین شده، رنگ او کبود گردیده و نفس هاى آخر را مى کشد .نمى دانستم چه کنم و به کجا بروم،نه دکترى بود، نه وسیله اى و نه کارى از دست ما ساخته بود. از خانه بیرون آمدم. رو به مسجد جمکران کردم و به آقا گفتم اگر فرزندم را نجات بدهى از هر کجاى زمین که بخواهى براى جاده مى دهم. این را گفتم و به داخل خانه برگشتم دیدم فرزندم نشسته و حال او کاملاً خوب است و بقیه ماجرا .
البته چندین مورد دیگر در رابطه با احداث این جاده اتفاق افتاده که الان به طور کامل در خاطرم نیست.
خلاصه با همه این مشکلات ما جاده را احداث کردیم و پس از اتمام آن جشنى ترتیب دادیم و از همه علما از جمله حضرت امام (ره) نیز دعوت کردیم – البته ایشان به دلایلى تشریف نیاوردند – تا در جشن ما شرکت کرده و راه را افتتاح نمایند. واین جشن به خوبى برگزار شد و از آن پس بیشتر افرادى که قصد پیاده رفتن به مسجد را دارند از این راه رفت و آمد مى کنند.
طبق نقل علماى زیادى از این راه و راه قبلى به صورت پیاده به مسجد جمکران مشرف شده اند و کرامات زیادى نیز در این رابطه وجود دارد. از جمله علمایى که از این راهها به مسجد مشرف مى شدند حضرات آیات حائرى یزدى، بروجردى، سید محمد تقى خوانسارى، اراکى، گلپایگانى، مرعشى نجفى، امام خمینى، حجت کوه کمره اى، موسوى زنجانى، فاضل لنکرانى، صافى گلپایگانى، سبحانى، بنى فضل، پایانى، فاطمى، مجتهدى تهرانى، محسنى ملایرى و… هستند که بعضاً به طور مکرر این مسیر را پیاده،در گرما و سرما طى کرده اند.
کرامات و حکایات زیادى در باره مسجد جمکران از علما نقل شده که من در اینجا به برخى از آنها اشاره مى کنم:
حضرت آیت الله سید مهدى مرعشى نقل مى کنند که مدتى بود در قم باران نباریده بود و مردم و به خصوص کشاورزان در فشار بودند. حضرت آیت الله حجت کوه کمره اى چهل نفر از طلاب را انتخاب نمودند و فرمودند که فردا صبح پیاده، به مسجد جمکران بروید و بعد از نماز صاحب الزمان (ع) زیارت عاشورا را بخوانید ودعا کنید که با عنایت حضرت ولى عصر (ع) خداوند باران بفرستد و سپس براى نهار به منزل من بیایید.فردا صبح همه چهل طلبه رفتند و هنگام مراجعت چنان بارانى در گرفت که وقتى به منزل آیت الله حجت رسیدند لباس هاى آنها به قدرى خیس شده بود که وقتى آن را فشار مى دادى آب جارى مى شدو این از کرامات آن خضرت بود.
حضرت آیت الله فاضل لنکرانى نقل مى فرمایند که: من قبل از آمدن آیت الله بروجردى به قم، خواب دیدم که در حیاط مسجد جمکران هستم و شیخ طوسى روى منبرى نشسته و تمام حیاط پر از طلبه است . وقتى خواب را براى مرحوم پدرم نقل کردم، فرمودند: تعبیر من این است که شخصیتى به قم خواهد آمد و طلاب در اطراف او جمع شده و حوزه رونق خواهد گرفت. طولى نکشید که حضرت آیت الله بروجردى به قم تشریف آوردند و ایشان بسیار به شیخ طوسى و آثار او اهمیت مى دادند.
حضرت آیت الله فاضل نقل مى فرمایند که هر وقت براى آیت الله بروجردى مشکلى پیش مى آمد مرحوم پدرم به ایشان عرض مى کردند که یک قربانى براى مسجد جمکران بفرستید تا رفع مشکل شود.
حضرت آیت الله بروجردى قدس سره مى فرمودند اگر موفق بشوم در قم دو کار انجام خواهم داد. یکى راه مسجد جمکران را باز خواهم کرد، دومى بیمارستانى در شهر قم بنا خواهم نمود.ایشان مى فرمودند اگر براى من مقدور بود نمازهاى واجب روزانه را در مسجد جمکران ادا مى کردم .
حضرت آیت الله سبحانى از قول امام(ره) نقل مى کردند که پنجشنبه و جمعه اى بر ما نمى گذشت مگر اینکه با دوستان جلسه انسى تشکیل داده و به خارج از قم و بیشتر به سوى جمکران مى رفتیم .
از تعداد افرادى که ازاین راه به صورت پیاده رفت و آمد مى کنند آمار دقیقى در دسترس نیست ولى بنابر شواهد و قرائن هر هفته بیش از هزار نفر از این راه به مسجد جمکران مشرف مى شوند.
ماهنامه موعود شماره ۲۹