بسم الله الرحمن الرحیم
الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى سالیانى مىپنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلۀ الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ما همه بیچارهایم و تنها تو چارهاى و ما همه هیچکارهایم و تنها تو کارهاى.
الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.
الهى چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خستهام راه بسیار میروم و مسافتى نمىپیمایم واى من اگر دستم نگیرى و رهاییم ندهى.
الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد استیا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن.
الهى دستبا ادب دراز است و پاى بى ادب، یا باسط الیدین بالرحمۀ خذ بیدى.
الهى بسیار کسانى دعوى بندگى کردهاند و دم از ترک دنیا زدهاند، تا دنیا بدیشان روى آورد جز وى همه را پشت پا زدهاند این بنده در معرض امتحان درنیامده شرمسار استبحق خودت ثبت قلبى على دینک.
الهى ناتوانم و در راهم و گردنههاى سخت در پیش است و رهزنهاى بسیار در کمین و بار گران بر دوش یا هادى اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین.
الهى از روى آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام از انس و جان شرمندهام حتى از روى شیطان شرمندهام که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ناپایدار.
الهى رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم و تو از ما بگذر.
الهى عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد.
الهى عارفان گویند عرفنى نفسک، این جاهل گوید عرفنى نفسى.
الهى اهل ادب گویند به صدرم تصرفى بفرما این بى ادب گوید بر بطنم دست تصرفى نه.
الهى در راهم، اگر در بارهام گویى لم نجد له عزما چه کنم.
الهى آزمودم تا شکم دائر است دل بائر استیا من یحیى الارض المیتۀ دل دائرم ده.
الهى همه گویند خدا کو حسن گوید جز خدا کو.
الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد.
الهى آن خواهم که هیچ نخواهم.
الهى اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادى نمیرسد فلک الحمد.
الهى ما را یاراى دیدن خورشید نیست، دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم.
الهى همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهى همه سرآسوده خواهند و حسن دل آسوده.
الهى همه آرامش خواهند و حسن بىتابى، همه سامان خواهند و حسن بى سامانى.
الهى چون در تو مىنگرم از آنچه خواندهام شرم دارم.
الهى از من برهان توحید خواهند و من دلیل تکثیر.
الهى از من پرسند توحید یعنى چه حسن گوید تکثیر یعنى چه.
الهى از نماز و روزهام توبه کردم بحق اهل نماز و روزهات توبه این نا اهل را بپذیر.
الهى بفضلتسینه بى کینهام دادى بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهى عقل گوید الحذر الحذر، عشق گوید العجل العجل آن گوید دور باش و این گوید زود باش.
الهى ضعیف ظلوم و جهول کجا و واحد قهار کجا.
الهى آنکه از خوردن و خوابیدن شرم دارد از دیگر امور چه گوید.
الهى اگر چه درویشم ولى داراتر از من کیست که تو دارایى منى.
الهى در ذات خودم متحیرم تا چه رسد در ذات تو.
الهى نعمتسکوتم را ببرکت و الله یضاعف لمن یشاء اضعاف مضاعفه گردان.
الهى بلطفت دنیا را از من گرفتهاى بکرمت آخرت را هم از من بگیر.
الهى روزم را چو شبم روحانى گردان و شبم را چون روز نورانى.
الهى حسنم کردى احسنم گردان.
الهى دندان دادى نان دادى، جان دادى جانان بده.
الهى همه از گناه توبه مىکنند و حسن را از خودش توبه ده.
الهى گویند که بعد سوز و گداز آورد حسن را بقرب سوز و گداز ده.
الهى خودت گفتهاى و لا تیاسوا من روح الله ناامید چون باشم.
الهى انگشترى سلیمانیم دادى انگشتسلیمانیم ده.
الهى سرمایه کسبم دادى توفیق کسبم ده.
الهى اگر ستار العیوب نبودى ما از رسوایى چه مىکردیم.
الهى من الله الله گویم اگر چه لا اله الا الله گویم.
الهى مست تو را حد نیست ولى دیوانهات سنگ بسیار خورد، حسن مست و دیوانه تست.
الهى ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا.
الهى علمم موجب ازدیاد جهلم شد یا علم محض و نور مطلق بر جهلم بیفزا.
الهى اثر و صنع توام چگونه بخود نبالم.
الهى دو وجود ندارد و یکى را قرب و بعد نبود.
الهى هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم بر نادانیم بیفزا.
الهى تا کعبه وصلت فرسنگها است و در راه خرسنگها و این لنگ بمراتب کمتر از خرچنگ است، خرچنگ را گفتند بکجا میروى گفتبه چین و ما چین گفتند با این راه و روش تو.
الهى دل داده معنى را از لفظ چه خبر و شیفته مسمى را از اسم چه اثر.
الهى کلمات و کلامت که اینقدر شیرین و دلنشیناند خودت چونى.
الهى اگر از من پرسند کیستى چه گویم.
الهى هر چه بیشتر فکر مىکنم دورتر میشوم.
الهى گروهى کو کو گویند و حسن هو هو.
الهى از گفتن یا شرم دارم.
الهى داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد بتحریر رساند الحمد لله که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهى محبت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است که آن اثر است نه این با اینکه اعداد است و علیت و معلولیت نیست پس محبت تو بما که علت مطلق مایى تا چهاندازه است، یحبهم کجا و یحبونهم کجا؟!
الهى از کودکان چیزها آموختم لا جرم کودکى پیش گرفتم.
الهى چون است که چشیدهها خاموشند و نچشیدهها در خورشند.
الهى از شیاطین جن بریدن دشوار نیستبا شیاطین انس چه باید کرد.
الهى خوشدلم که از درد مینالم که هر دردى را درمانى نهادهاى.
الهى در خلقتشیطان که آنهمه فوائد و مصالح است در خلقت ملک چهها باشد.
الهى دیده را بتماشاى جمال خیره کردهاى، دل را بدیدار ذوالجمال خیره گردان.
الهى خنک آنکس که وقف تو شد.
الهى شکرت که دولت صبرم دادى تا بملکت فقرم رساندى.
الهى شکرت که از تقلید رستم و به تحقیق پیوستم.
الهى تو پاک آفریدهاى ما آلوده کردهایم.
الهى پیشانى بر خاک نهادن آسان است دل از خاک برداشتن دشوار است.
الهى ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد در یوم تبلى السرائر چه کنیم.
الهى شکرت که کور بینا و کر شنوا و گنگ گویایم.
الهى درویشان بى سر و پایت در کنجخلوت بى رنج پا، سیر آفاق عوالم کنند که دولتمندانرا گامى میسر نیست.
الهى اگر گلم و یا خارم از آن بوستان یارم.
الهى انسان ضعیف کجا و حمل قول ثقیل کجا.
الهى چگونه دعوى بندگى کنم که پرندگان از منمیرمند و ددان رامم نیستند.
الهى گرگ و پلنگ را رام توان کرد با نفس سرکش چه باید کرد.
الهى چگونه ما را مراقبت نباشد که تو رقیبى و چگونه ما را محاسبت نبود که تو حسیبى.
الهى حلقه گوش من آن در ثمین انا بدک اللازم یا موسى.
الهى علف هرزه را وجین توان کرد ولى از تخم جرجیر، خس نروید.
الهى حق محمد و آل محمد بر ما عظیم است اللهم صل على محمد و آل محمد.
الهى نهر بحر نگردد ولى تواند با وى پیوندد و جدولى از او گردد.
الهى چون در تو مینگرم رعشه بر من مستولى میشود پشه با باد صرصر چه کند.
الهى دیده از دیدار جمال لذت میبرد و دل از لقاى ذوالجمال.
الهى انسانرا قسطاس مستقیم آفریدهاى افسوس که ما در میزان طغیان کردهایم.
الهى شکرت که نعمت صفت ایثارم بخشیدى.
الهى نعمت ارشادم عطا فرمودهاى توفیق شکر آن را هم مرحمتبفرما.
الهى عروج بملکوت بدون خروج از ناسوت چگونه میسر گردد یا من بیده ملکوت کل شىء خذ بیدى.
الهى بسوى تو آمدم بحق خودت مرا بمن بر مگردان.
الهى اگر بخواهم شرمسارم و اگر نخواهم گرفتار.
الهى ظاهر که اینقدر زیبا استباطن چگونه است.
الهى آخر خودت را در حق ما اول بفرما که آخرین شفاعت را ارحم الرحمین فرماید.
الهى دل بى حضور چشم بى نور است نه این صورت ببیند و نه آن معنى.
الهى فرزانهتر از دیوانه تو کیست.
الهى دولت فقرم را مزید گردان.
الهى شکرت که فهمیدم که نفهمیدم.
الهى گریه زبان کودک بى زبان است آنچه خواهد از گریه تحصیل مىکند از کودکى راه کسب را بما یاد دادهاى قابل کاهل را از کامل مکمل چه حاصل.
الهى شک شوریده جهانى را میشوراند این شوخ دیده را شوریدهتر کن.
نبودم و خلعت وجودم بخشیدهاى، خفته بودم و نعمتبیداریم عطا کردهاى، تشنه بودم و آب حیوتم چشاندهاى، متفرق بودم و کسوت جمعم پوشاندهاى، توفیق دوام در صلوتم هم مرحمتبفرما که الذین هم على صلوتهم دائمون کامروا هستند.
الهى مصلى کجا و مناجى کجا تالى فرقان کجا و اهل قرآن کجا خنک آنکه مصلى مناجى و تالى فرقان و اهل قرآنست.
الهى عارف را با عرفان چه کار عاشق معشوق بیند نه این و آن.
الهى توانگرانرا به دیدن خانه خواندهاى و درویشانرا بدیدار خداوند خانه آنان سنگ و گل دارند و اینان جان و دل آنان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنى خوشا آن توانگرى که درویش است.
الهى قیس عامرى را لیلى مجنون کرد و حسن آملى را لیلى آفرین این آفریننده دید و آن آفریننده را در آفریده بر دیوانگان آفرین.
الهى اگر عنایت تو دست ما را نگیرد از چهلها چله ما هم کارى برنیاید.
الهى خوشا آنانکه همواره بر بساط قرب تو آرمیدهاند.
الهى شکرت که این تهیدست پا بست تو شد.
الهى خوشا آنانکه در جوانى شکسته شدند که پیرى خود شکستگى است.
الهى عقل و عشق سنگ و شیشهاند عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان.
الهى اگر کودکان سرگرم بازیند مگر کلانسالان در چه کارند.
الهى شکرت که پیرنا شده استغفار کردم که استغفار پیر استهزاء را ماند.
الهى آنکه ترا دوست دارد چگونه با خلقت مهربان نیست.
الهى کى شریک دارد تا تو را شریک باشد.
الهى من واحد بى شریکم چگونه ترا شریک باشد.
الهى خوشا آندم که در تو گمم.
الهى از من و تو گفتن شرم دارم انت انت.
الهى نه خاموش میتوان بود و نه گویا در خاموشى چه کنیم در گفتن چه گوییم.
الهى دل بسوى کعبه داشتن چه سودى دهد آنکه را دل بسوى خداوند کعبه ندارد.
الهى عبادت ما قرب نیاورده بعد آورده است که فویل للمصلین الذین هم فی صلوتهم ساهون.
الهى کامم را به حلاوت و تلاوت کلامتشیرین بدار.
الهى فتح قلب به ضم عین است، نصب عینم مرفوعغضوا ابصارکم ترون العجائب.
الهى قول و فعل قائل و فاعلند در لباس دیگر که کل یعمل على شاکلته در کتاب تدوین و تکوین جز مصنف آن کیست.
الهى از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بیشتر.
الهى این آفریده که بدین پایه مهربان است آفریننده وى در چه پایه است.
الهى خفتگانرا نعمتبیدارى ده و بیدارانرا توفیق شب زنده دارى و گریه و زارى.
الهى جز این نمیشد با که درآویزیم.
الهى تو خود گواهى که اینسخنان از بى تابى استبر ما متاب.
الهى چه رسوایى از این بیشتر که گدا از گدایان گدایى کند.
الهى جن گفتند سمعنا قرآنا عجبا یهدى الى الرشد فآمنا به واى بر انسى که از جن کمتر است.
الهى واى بر من اگر دلى از من برنجد.
الهى ایکاش الفاظى جز اسماء علیا و صفات حسنایت نبود که از الوان الفاظ چه رنگها گرفتهایم.
الهى من کیستم و اطوار خلقتم چیست.
الهى همه از مردن میترسند و حسن از زیستن که این کاشتن است و آن درویدن کلما رزقوا منها من ثمرۀ رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل و اتوا به متشابها، و الدنیا مزرعۀ الآخرۀ، جزاء وفاقا.
الهى توفیق امتثال آن رؤیاى شیرین یا حسن خذ الکتاب بقوۀ مرحمتبفرما.
الهى غذا بکردار و گفتار رنگ و بو مىدهد واى بر آنکه دهنش مزبله است.
الهى عبادت بى معرفتخروارى بخردلى فلا نقیم لهم یوم القیمۀ وزنا. خرم آنکه ثقلت موازینه.
الهى میوه در طول هسه خود است و جزا در طول عمل بلکه نفس عمل یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء خوشا آنکه روضۀ من ریاض الجنۀ است.
الهى در بسته نیست ما دست و پا بستهایم.
الهى در جواب خطاب یا ایها الذین آمنوا لبیک بگویم مایه شرمندگى است، نگویم دور از وظیفه بندگى.
الهى امروز هم چون الیوم نختم على افواههم که لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون.
الهى دل خوشم که آلهى گویم.
الهى دل به جمال مطلق دادهایم هر چه باداباد.
الهى کیست که موفق بزیارت جمال دل آرایتشد و شیدایت نشد.
الهى کى الله گفت و لبیک نشنید.
الهى حرفهایم اگر مشوش است از دیوانه پراکنده خوش است.
الهى گل دماغ را معطر کند و گندنا دهن را ابخربا اینکه کاشته دیگرانند و خارج از ذات ما پس آنچه در خود کاشتهایم با ما چه خواهد کرد.
الهى عمرى کوکو مىگفتم و حالا هو هو مىگویم.
الهى پیش از تشنگى آب از چشمهسار مىجوشد و تشنه تشنه است و پیش از گرسنگى گندم از کشتزار میروید و گرسنه گرسنه است عشق است که در همه ساریستبلکه یکسره جز عشق نیست.
الهى خوابهاى ما را تبدیل به بیدارى بفرما.
الهى آنکه سحر ندارد از خود خبر ندارد.
الهى ذلت و لذت قریب هم بلکه قرین همند که ان مع الیسر یسرا راهرو در رنج تن گنج روان یابد و در این بار گران بار گران.
الهى آنکه عالم است عامل است این خفته صنعتگر است نه دانشور.
الهى آنکه سرمایه دارد و از آن بهره نمىبرد از گدا گرفتارتر و بیچارهتر است.
الهى شکرت که در لباس دوستانت هستم، مرا در عداد دوستانتبدار.
الهى در صورت انبیایم داشتى در سیرت آنانم هم بدار.
الهى عاشق را ترک ما سواى معشوق عین فرض است که یک دل و دو معشوق کذب محض است.
الهى در ایاک نستعین صادقم و در ایاک نعبد کاذب نیستم.
الهى کریمه الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها خواب را شیرین مىکند و مرگ را شیرین تر.
الهى شب پره را در شب پرواز باشد و حسن را نباشد.
الهى هر چه پیش آمد خوش آمد که مهمان سفره توایم.
الهى تن خوش است که براى یکتا دو تا بود و جان خوش است که از دو تا یکتا بود.
الهى اگر خدا خدا نکنیم چه کنیم و اگر ترک ما سوا نکنیم چه کنیم؟
الهى در شگفتم از کسى که غصه خودش را نمیخورد و غصه روزیش را میخورد.
الهى فرزانگان گنگ شدند دیوانگان چه بگویند.
الهى اسمى جز بى اسمى برایم مباد.
الهى چرا بگریم که تو را دارم و چرا نگریم که منم.
الهى در اینجهان پر هیاهو چرا من هو هو نکنم.
الهى بر سر نوح نجى چه آوردند که تا رب لا تذر گفت؟!سلام على نوح فى العالمین.
الهى کودکان کتابى بوعده گرد و بکمال رسند و بزرگان کودک مآب بوعده مینو.
الهى خوشا بحال عالین که جز تو ندیدند و ندانند.
الهى حرم بر نامحرم حرام است محرم چرا محروم باشد.
الهى به امروز و فردا نه کار امروز رسیده شد نه فردا چه کنیم با کل یاتیه یوم القیمۀ فردا.
الهى بدان بر ما حق بسیار دارند تا چه رسد بخوبان.
الهى جهان زندان رندان است و جهانبان بهشت آنان ما را با رندان بدار.
الهى قاسم که تویى کسى محروم و مغبون نیست.
الهى باد دان بتوان بسر بردن با دو نان چه باید کرد.
الهى چه عذابى از حجاب سختتر استبحق خودت از جهنم حجابم وارهان.
الهى توبه از گناه آسان است توفیق ده که از عبادتمان توبه کنیم.
الهى حسن آملى مالامال آمال بود در راه یک امل همه را پایمال کرد یا منتهى امل الآملین دیگر خود دانى.
الهى شکرت که مىگویم شکرت.
الهى اگر آخرم مثل اولم باشد بدا به اول و آخرم.
الهى خلقى در ناسوت متوغلند و جمعى بمثال ملتذند و قلیلى در ملکوت مبهوت، سبحانک ما اعظم خلقک و امرک؟!
الهى از نام بردن انبیاء و ملائکه شرم دارم که با کدام زبان، با نام تو چه کنم که فرمودهاى عظم اسمائى، و با تلاوت کتاب تو چه که لا یمسه الا المطهرون.
الهى لولا الشیطان لبطل التکلیف سبحانک ما احسن صنعک.
الهى شکرت که پریشانى بمقام یقین رسیده است.
الهى شکرت که از تنهایى و خلوت لذت میبرم چه تنها از خلوت وحشت دارد.
الهى بکبریائیتسوگند که از ثیاب فقر فخر دارم و از فاخر شرم که در آن هم رنگ بینواى دل شکستهام و در این بیم دل شکستن است چه کنم که در این اوان بى اساس لولا اللباس لا لتبس الامر على اکثر الناس.
الهى لذت گرسنگى را در کامم برکت ده.
الهى حشر با عالم خیال که اینقدر لذیذ استحشر با عالم عقل چه خواهد بود.
الهى آمدم ردم مکن، آتشینم کردهاى سردم مکن.
الهى اگر تا قیامتبراى یک صغیره استغفار کنم از شرمندگى تقصیر بندگى بدر نخواهم شد.
الهى سخن در عفو و رحمتت نیست گیرم که تو بخشیم من از شرمندگى چه کنم تو خود گواهى که از استغفار شرم دارم.
الهى استغفار خواستن غفران تستبا خاطره گناه چه کنیم.
الهى چه باید کرد که گناه فراموش شود و گرنه با یاد گناه اگر برانى شرمنده و اگر نوازى شرمندهترم.
الهى دیگر از بهشت لذت نتوانم برد چه عفو احسان در ازاى جرم و عصیان انفعال بیشتر آورد مگر جنت لقاء نصیب شود که در حضور تام جز تو فراموش شود.
الهى ماه مبارک(۱۳۹۰ ه ق)را حرام کردم که نه قدر روزه را دانستم و نه قدر قدر را، نه قرآن خواندم و نه سحر داشتم و نه سهر، در لیلۀ الجوائز جز شرمسارى چه مىبرم خوشا بحال صائم که له فرحتان حین یفطر و حین یلقى ربه، بدا بحالم که لى حزنتان، بارآلها آهم جهنم سوز است.
الهى واى بر آنکه در شب قدر فرشته بر او فرود نیامده با دیو همدم و همنشین گردد.
الهى یقینم را زیاد گردان و اضطرابم را به اطمینان مبدل کن و آنى را در آخر خواهى کنى در اول کن که شفاعت آخرین از آن ارحم الراحمین است.
الهى دل خوش بودم که گاهى گریه سوزناک داشتم و دانههاى اشک آتشین میریختم ولى این فیض هم از من بریده شد که بیم زوال بصر است و امور مهمى که در آنها امتثال فرمان تو است در نظر، ولى بارآلها عاشق نگرید چه کند و بنده فرمان نبرد چه کند.
الهى مرا در سایه خاتم صلى الله علیه و آله و سلم داشتى که تو را یابم و بندگانت را دریابم شکر این موهبت چگونه گذارم بارآلها ناپاک را بسویتبار نیست و با بندگانت کار نیست دستم را بدار تا در راهم استوار باشم.
الهى دهن آلوده را با کتابت چکار که لا یمسه الا المطهرون واى بر آن مرشدى که دهنش پلید است چه آن نارشید خود شیطان مرید است، اگر در آشکار با یزید است در پنهان با یزید است.
الهى حشر و صحبتبا خیالات نوعى از مالیخولیا است.که الجنون فنون بحرمت عوالم عقول از آنم برهان و به اینم برسان که این حضور نور دهد و آن صحبت ظلمت.
الهى چگونه شور و نوایم نباشد که از آنچه در کامم ریختى اگر کوه دماوند از آن لب تر کند پاى کوبان سر از پا نشناسد و دست افشان از دستبرود.
الهى اگر علم رهزن شود عاصم جز تو کیست.
الهى اگر دانشمند رهزن شود از هر اهریمنى بدتر است که دزد با چراغ است.
الهى حاصل یک عمر درس و بحثم این شد که جهانرا جهانبانى است و انسان را سروسامانى.
الهى اى آشنایم تو خود دانى که بیگانهام بیگانه ترم کن خوشا بحال مؤمن که غریب است.
الهى در این شب دوشنبه سلخ شهر الله المبارک هزار و سیصد و نود هجرى قمرى با کسب اجازه از حضور انور شما نام کشور پهناور هستى را عشق آباد گذاشتم.
الهى ستارهشناس شدم و خودشناس نشدم، از رموز زیج و ربع مجیب و اسطرلاب با خبرم و از اسرار جام جم خویش بیخبر.
الهى بتسنگین شکستن نیک آسان است و بت نفس شکستن سخت دشوار، خنک آنکه از امتخلیل بتشکن است که هر دو را بشکست.
الهى اگر سر مویى باورم شود که پیشهام در پیشگاه تو پذیرفته است چون سروى که از وزش صبا بچپ و راست میچمد چنان پاى کوبى و دست افشانى کنم که سنگ و گل را از شورم بشورانم و کوه را از سازم برقصانم.
الهى سرتاسر ذرات عوالم وجود در جنب و جوشند چگونه حسن خاموش باشد.
الهى آنکه را عشق نیست ارزش چیست.
الهى خروس را سحر باشد و حسن را نباشد.
الهى سر در راه سردار دادن آسان است و دل بدست دلدار دادن دشوار، که آن جهاد اصغر است و این اکبر.
الهى حسن عبد الله، عبد الله خراب آبادى بود و حال عبد الجمال عشق آبادى شد.
الهى حاصل فکرم بى فکرى استخنک آنکه از فکر بگذشت.
الهى خانه کجا و صاحب خانه کجا؟طائف آن کجا و عارف این کجا؟آن سفر جسمانى است و این روحانى.آن براى دولتمند است و این براى درویش.آن اهل و عیال را وداع کند و این ما سوا را.آن ترک مال کند و این ترک جان.سفر آن در ماه مخصوص است و این را همه ماه و آن را یکبار است و این را همه عمر.آن سفر آفاق کند و این سیر انفس، راه آن را پایان است و این را نهایت نبود.آن میرود که برگردد و این میرود که از او نام و نشانى نباشد.آن فرش پیماید و این عرش.آن محرم میشود و این محرم.آن لباس احرام میپوشد و این از خود عارى میشود.آن لبیک مىگوید و این لبیک میشنود.آن تا بمسجد الحرام رسد و این از مسجد اقصى بگذرد. آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر، آنرا کوه صفا است و این را روح صفا.سعى آن چند مره بین صفا و مروه است و سعى این یک مره در کشور هستى.آن هروله میکند و این پرواز، آن مقام ابراهیم طلب کند و این مقام ابراهیم.آن آب زمزم نوشد و این آب حیات. آن عرفات بیند و این عرصات.آنرا یک روز وقوف است و این را همه روز.آن از عرفات بمشعر کوچک کند و این از دنیا بمحشر.آن درک منى آرزو کند و این ترک تمنى را، آن بهیمه قربانى کند و این خویشتن را.آن رمى جمرات کند و این رجم همزات.آن حلق راس کند و این ترک سر. آنرا لا فسوق و لا جدال فى الحج است و این رافى العمر.آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین.لاجرم آن حاجى شود و این ناجى.
خنک آن حاجى که ناجى است.
الهى وسعت جهان کیانى که این است فسحت عالم ربانى چون خواهد بود.
الهى از من آهى و از تو نگاهى.
الهى بچهل و سه رسیدهام چند سال ایام صباوت بود و بعد از آن تا اربعین دوران نخوت جوانى و غرور تحصیل فنون جنون، اینک حاصل بیدارى دوسالهام آه گاه گاهى استیا لا اله الا انت جز آه در بساط ندارم از من آهى و از تو نگاهى.
الهى عمرى آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم.
الهى غبطه ملائکهاى میخورم که جز سجود ندانند کاش حسن از ازل تا ابد در یک سجده بود.
الهى تا کى عبد الهوى باشم بعزتت عبد الهو شدم.
الهى از نخوردن رسوائیم و از خوردن رسواتر.
الهى سستتر از آنکه مست تو نیست کیست.
الهى عبد الله و محمد و على و فاطمتین و حسین را به حسن ببخش و حسن را به محمد و على و فاطمه و حسنین.
الهى همه این و آن را تماشا کنند و حسن خود را که تماشایىتر از خود نیافت.
الهى هر که شادى خواهد بخواهد حسن را اندوه پیوسته و دل شکسته ده.که فرمودهاى:انا عند المنکسرۀ قلوبهم.
الهى دل بى حضور چشم بى نور است این دنیا را نمىبیند و آن عقبا را.
الهى فرد تنها تویى که ما سوایست همه زوج ترکیبىاند و صمد فقط تویى که جز تو پرى نیست و تو همهاى که صمدى.
الهى حسین شیر خوارم آهنگ برخاستن مىکند و از ناتوانى و بىتابى بر خود مىلرزد تا دستش را بگیرم و بایستانمش که آرام گیرد حسن هم حسین تست و جز تو دستگیرى نیستبشیر خوار حسین دستحسن را گیر.
الهى حسین شیر خوار حسن را به حسن ببخش و حسن را بشیر خوار حسین.
الهى آنکه خواب را حباله اصطیاد مبشرات نکرده است کفران نعمت گرانبهایى کرده است که درى از پیغمبرى است.
الهى مراجعت از مهاجرت بسویت، تعرب بعد از هجرت است و تویى که نگهدار دلهائى.
الهى تو خود گواهى که در عصر سلخ شهر الله مبارک هزار و سیصد و نود چنان حسرتى بر این بنده مستولى شد که گوشههاى چشمم با ناودان بهارى برابرى میکرد و آههاى آتشینم جهنم سوز بود که بیداران در اینماه رستگار شدند و این خفته زیانکار، این حسرت یکماه بود با حسرت یک عمر چه باید کرد امشب که لیله چهار شنبه بیست و سوم شوال المکرم هزار و سیصد و نود است از دل و جان توبه کردهام و صمیمانه بسوى تو رختبستهام یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله مسافر تائبت را بپذیر و توفیقش ده که بر عهدش استوار باشد و همواره محو دیدار باشد.
الهى نور برهانم دادهاى نار وجدانم هم بده.
الهى هشیار را با بستر و بالین چه کار و مست را با دین و آیین چه کار.
الهى آنکه در نماز جواب سلام نمیشنود هنوز نماز گذار نشد ما را با نمازگذاران بدار.
الهى خوشا آنکه بر عهدش استوار است و همواره محو دیدار است.
الهى همه در راه خود استوارند حسن را در راهش استوار بدار.
الهى توفیق ترک عبادتم در عبادتم ده.
الهى حاضر با غافل برابر نیستحضور و غفلتم ده.
الهى شکرت که بسر من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتۀ الجاهلیۀ رسیدم و امام شناس شدم و فهمیدم که امام اصل او قائم و نسل او دائم است.
الهى آنکس تاج عزت بر سر دارد که حلقه ارادتت را در گوش دارد و طوق عبودیتت را در گردن.
الهى همه ددان را در کوه و جنگل مىبینند و حسن در شهر و ده.
الهى در خواب سنگین بودم و دیر بیدار شدم باز شکرت که بیدار شدم خنک آنکه مشمول آتیناه الحکم صبیا، و آتیناه رحمۀ من عندنا و علمناه من لدنا علما است.
الهى حسن هیولاى اولاى هیچ ندار است فقط قابل دیدار صورت یار است.
الهى شکرت که حقیر و فقیرم نه امیر و وزیر.
الهى چگونه حاضر نباشم که معلوم تو بلکه علم توام وسع ربى کل شىء علما.
الهى چگونه از عهده شکر برآیم که این بى نام و نشانرا سر و سامان دادهاى.
الهى تا کنون دیوانه فرزانه نما بودم و اینک فرزانه دیوانه نما شدم.
الهى فرزندان حسن هر گاه از کار خسته شدند از شنیدن یک بارک الله پدر چنان نیرو مىگیرند که گویا خستگى ندیدند اگر پدرشان یکبار بارک الله از تو شنود چه خواهد شد.
الهى عاشق را با شعر و شاعرى و سجع و قافیه پردازى و الفاظ بازى چه کار.
الهى پرندگان همه یکطرف و مرغ عشق یکطرف، گیاهان همه یک جهت و گیاه عشق یک جهت، همه درسها یکجانب و درس عشق یکجانب، همه یکسوى و عشق یک سوى.
الهى بلبل به چمن خوش است و جعل به چمین.حسن را آنچنان کن نه اینچنین.
الهى از خوردن در شگفتم که جماد را حیوان مىکند و حیوان را انسان.
الهى این ایام معدوداتست و محرم ماه ارشاد در پیش، توفیقم ده تا هم اکنون قابل ارشاد شوم که گفتار از دهن بى کردار نمودارى ندارد.
الهى مرا بنعمت لقایت متنعم فرمودهاى چگونه شکر آن بگذارم.
الهى شکرت که به جنت لقایت در آمدم.
الهى از اربعین کلیمیم به روى اربعین و کلیم(ع) و کریمه و واعدنا موسى شرمندهام که حق هیچیک را بجاى نیاوردهام.
الهى کجا سر دوست از دوست مستور است چگونه حسن دعوى دوستى کند که مهجور است.
الهى یک عمر امروز را فردا بردم توفیقم ده که حال فردا را بامروز آورم.
الهى ثمره درس و بحث و فکر و ذکرم این شد که جهانرا جهانبانى است و جان را جانانى.
الهى قربان لب و دهانم بروم که بذکر تو گویایند.
الهى تا کنون از این و آن بسویت راه مىیافتم و اینک از تو باین و آن آشنا میشوم.
الهى در شگفتم از آنکه در غربت از یاد وطن شکفته میشود و در دنیا از یاد آخرت گرفته.
الهى چونست که در خود مىنگرم بتو نزدیک میشوم و در تو مینگرم از تو دور.
الهى تو خود بزرگى و بر همه دست دارى.مرا بزرگ آفریدى و بر همه دست دادى، بارى از بزرگ آنچنان بزرگ اینچنین پدید آید.
الهى تا حال تو را پنهان مىپنداشتم و حال جز تو را پنهان میدانم.
الهى یکى حافظه قوى دارد و دیگرى هاضمه قوى خنک آنکه عاقله بالغه دارد.
الهى آنکه را دل باز دادى دهن بسته است اینسخن پرداز دل بسته است.
الهى مرا بر همه سلطنت دادى بسلطانت مرا بر من سلطنت ده.
الهى حسن از دستخود چنان بود و در دست تو چنین شد شکرت که آنچنان اینچنین شد.
الهى تو را دارم چه کم دارم پس چه غم دارم.
الهى هر که را مىبینم با خودند مرا با خودت دار.
الهى هر که را مىبینم در تسخیر و تصرف ملک مىگوید و مىکوشد حسن را سیر در ملکوت ده و انس با جبروت و بزبان آنان گویا کن و در حضور مالک ملک و ملکوت و جبروت بدار.
الهى از سجده کردن شرمسارم و سر از سجده برداشتن شرمسارتر.
الهى یا لا اله الا انت اجازه خواهم که هو هو گویم و انت انت.
الهى این کمترین را با قلیل بدار.
الهى در شگفتم از آنکه کوه را مىشکافد تا بمعدن جواهر دستیابد و خویش را نمیکاود تا بمخزن حقائق برسد.
الهى هر نقمت و زحمتبر حسن آید نعمت و رحمت است و همه تلخیها در کامش شیرینتر از عسل است و هر دشوارى براى او آسان است جز اینکه گرفتار احمق شود بعزت و سلطانت در چنگ احمق گرفتارش مکن.
الهى حسن را شیر و پلنگ بدرد و با احمق بسر نبرد.
الهى روى زمینتباغ وحش شد خرم آنکه از وحشیان برست.
الهى شکرت که بنده آزادم.
الهى نمىگویم که ظالم نیستم ولى شکر که از عمال ظلمه نشدم.
الهى سیلى سرازیر شد تا قطرهاى نصیب حسن گردید.
الهى شکرت که این کودک را در سایه اقبال بزرگان واسطه فیض گردانیدى.
الهى گرچه علم رسمى سر بسیر قیل و قال استباز شکر که علم و کتاب حجابم شدند نه سنگ و گل و درهم و دینار.
الهى بحرمتسر و سامان گرفتهگانت این بى سر و پا را آوارهات کن.
الهى شکرت که از دوستان دشمنانت و از دشمنان دوستانت نیستم.
الهى شکرت که دوستانت را دوست دارم و دشمنانت را دشمن.
الهى نمىگویم که از دوستانم ولى شکر که از دشمنان نیستم.
الهى شکرت که بدیدار حسن جمالت عاشقم و بگفتار ذکر جمیلتشایق.
الهى ما هر چه کنیم کم است و تو هر چه دهى بسیار یا من یعطى الکثیر بالقلیل.
الهى شکرت که صاحب منصب بىزوالم.
الهى سگ گله و حائط و صید، حرمت امانت را داشته باشند و حسن ظلوم و جهول با امانت تو خیانت کند.
الهى کتابدار و کتابخوان و کتابدان بسیارند خنک آنکه خود کتاب است و کتاب آر.
الهى خدا خدا گفتن مجازى ما که اینهمه برکت دارد اگر بحقیقت گوییم چون خواهد بود.
الهى واى بر حسن که اگر به پایهاى بى باک شود تا بذات پاک و نامهاى گرامى و نامه سترگ و فرستادگان بزرگ و دوستان ستودهات سوگند یاد کند.
الهى دهن حسن به عطر ذکر تو معطر استحیف است که بوى بد گیرد.
الهى شمس اگر چه سلطان کواکب و نیر اعظم و شمسیه عقد فلک و کوکب قلب و تسخیر و ذهب و ملک و سراج وهاج جهان افروز است، ولى حسن نجم با قمر است که سائر اللیل و شمع بزم خلوت نشینان و مصباح شب زنده داران است که عاشق سوخته را چراغى نیم افروخته باید تا رازش آشکار نگردد و رسواى هر دیار نشود، ماه است که چون سالک دل آگاه در تحول و اطوار است:گاه چون رخ زعفرانیش هلال است و گاه چون سالک مجذوب بدرمنیر و گاه چون مجذوب سالک در محاق، گاه از شرم سوزد و گاه از شوق فروزد.
الهى دنىتر از دنیا ندیدم که همواره همنشین دو نان است.
الهى خردمندان خطاب ادخلى فى عبادى آرزو کنند و این بیخرد گوید یا لیتبینى و بینهم امدا بعیدا که نعمت عظیم الشان انسانى را کفران کردهام و از رویشان شرمسارم.
الهى دردمند ننالد چه کند.درمان ده تا بیشتر بنالم.
الهى چهل و سه سال از من بگذشت نمیدانم چهل و سه آن عمر کردهام یا نه.
الهى بنده را با کاش چه کار و ازلیت و لعل چه حاصل.
الهى راه تو، به بزرگى تو دشوار است و شگفتا که این مور لنگ را آرزوى دیدار است.
الهى از گناه این و آن رنج مىبرم که از چون تویى روى گردانیدند.
الهى از دردم خرسندم که درمانش تویى.
الهى شیدایى جانان را با حور و غلمان چه کار.
الهى شکرت که تاکنون خواننده بودم و اینک گوینده.
الهى این بى تمیز با اینکه عمرى در نحو و صرف صرف کرده است هنوز تمیز بین منادى و منادى و مشتق و مشتق منه را نگذاشته است.
الهى ادراک حرمان مىکنم شکرت که بدردم رسیدم که طبیب طالب دردمند است.
الهى عمرى اهل شهرى را بسوى تو خواندم که اگر خودم عامل یک صدهزارم آنچه گفتمى بودمى از ملک برتر شدمى ولى یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح یک شهر به حسن حسن ظن دارند و حسن به تو ویرا در رستاخیز رسوا مکن و از چشم آنان دورش بدار که از روى همهشان شرمسار است.
الهى در شگفتم از این گله گله اشباه الناس و رمه رمه آدمى پیکر که یکى نمیگوید من کیستم.
الهى حسن زاده چگونه دعوى بىگناهى کند که آدم و حوازاده است نه ملک و چگونه از آمرزش تو ناامید باشد که ربنا ظلمنا گواست نه بما اغویتنى.
الهى هر چه راز بود به پیغمبرت گفتى و آن ستوده بر ما ننهفت در یافتن آنها ما را دریاب.
الهى عابد دون معبود است و امام اشرف از ماموم، آدم مسجود ملائکه است این شیطان پرستان پستتر از ابلیساند.
الهى رسولت فرموده شر العمى عمى القلب و چه نیکو فرمود که کور چشم سر از مشاهده خلق محروم است و کور چشم دل از رؤیتحق، حسن را چشم سر بینا دادهاى چشم دل بینا نیز ده تا خلق بین حق بین شود.
الهى اسمم را حسن کردى که الاسماء تنزل من السماء، خلقم را حسن کردى که تبارک الله احسن الخالقین، خلقم را هم حسن گردان که یبدل الله سیاتهم حسنات.
الهى روزگارى تو را به آواز بلند میخواندم، اکنون از آن استغفار مىکنم که اذنادى ربه نداء خفیا.
الهى سالیانى به خواندن اشارات و اسفار و شفا و فصوص دل خوش بودم و اکنون بگفتن آنها عاقبتحسن را حسن گردان.
الهى کدام بیشرمى از این بیشتر که بنده در حضور مولایش بى ادبى کند.
الهى محاسن حسن به بیاض مائل شد، وجه قلبش را نورانى کن که از یوم تبیض وجوه و تسود وجوهاندیشه دارد.
الهى چه شگفتى از این بیشتر که ماء مهین خوانا و نویسا شود و سلاله طین گویا و شنوا.
الهى اینهمه خواب و بیداریم رب ارجعون گفتن بود و از جناب شما پذیرفتن، دیگر به چه رو رب ارجعون گویم که انا الیه راجعون گویم.
الهى هراس حسن از خویش بیش از اهرمن است که این دشمن بیگانه است و آن آشنا و همخانه.
الهى نعمتهایى که به حسن دادهاى تا قیامت نه تواند احصا کند و نه تواند از عهده شکر یکى از آنها برآید.
الهى آنچه به حسن دادهاى همه از تفضل آن ولى نعم بود و گرنه این منعم چه کارى کرده است تا بموجب آن استحقاق ثوابى را داشته باشد باز هم چشم توقع به تفضل آنجناب دارد که دست دیگر نمیشناسد.
الهى یکى بئر حفر مىکند و قضا را به کنز میرسد، حسن ضرب یضرب صرف میکرد و به کنت کنزا دستیافت.
الهى درباره انبیایت فرمودى: و جعلنا لکل نبى عدوا شیاطین الجن و الانس، حسن پرتوقع میخواهد که نشانه تیرهاى شیاطین زمانه نشود.
الهى حسن که منزلى طى نکرده و بمقامى نائل نشده اینهمه از اشباه الناس اشمئزاز دارد کسانى که منازلى سیر کردهاند و بمقاماتى رسیدهاند از حسن چهقدر بیزارى میجویند.
الهى اینحرفها را کى به من یاد میدهد و از کجا نازل میشود.
الهى حسن روزگارى نگذرانید بلکه روزگار بر او گذشت.
الهى شکرت که از شرق تا غرب عالم به حسن خدمت مىکنند.
الهى در شگفتم از کسیکه گوید به فلانى مرگ ناگهانى رسید.
الهى تاکنون بزحمتم از بیرون میطلبیدم و اینک برحمتت از درون میجویم.
الهى شکرت که در کسوتیم که اهل معصیت از آن شرم دارند.
الهى این بنده از روى خود شرمنده است چگونه از پروردگارش شرمسار نباشد.
الهى چگونه شکر این نعمت گذارم که اجازهام دادهاى تا نام نیکوى تو را بزبان آورم و در پیشگاهتبا تو گفتگو کنم و نامهات را بگشایم و بخوانم و گرنه این التراب و رب الارباب.
الهى چون از تو پرسم دانایان کلید سرگردانیم دهند که در دل است، خود دل در کجاست.
الهى چگونه حسن از عهد شکر جودت برآید که دار غیر متناهى وجودت را به او بخشیدى.
الهى شکرت که دیدگان بینایم دادى که پرتو جمال دل آرایت را در مرائى و مجالى اسماء حسنا و صفات علیایت تماشا مىکنم و از آن لذتى میبرم که خود دانى.
الهى در پگاهى تنى چند را بر خاکدانى گرد آمده دیدم که یکى با تیغه آهنى و دیگرى با ترکه چوبى آن مزبله را با چه حرص و ولعى میکاویدند تا باشد که پاره پارچهاى یا چرمى یا کهنه دیگرى بدست آرند، حسن چگونه از عهده شکرت برآید که شب و روز کتاب تو را و کتابهاى اولیایت را ورق میزند و دل آنها را مىکاود و از معانى آنها که نسیم بهشتند دماغ جانش معطر مىگردد، بار خدایا اگر آن خاکدانیها بدان کار نباشند حسن پاک دان بدینکار نتواند بود پاداش نیکشان ده که بر بنده حق دارند.
الهى شکرت که همه کواکب و ایام را براى حسن سعد گردانیدى.
الهى جمعى از تو ترسند و خلقى از مرگ و حسن از خود.
الهى از کتابها پاسخ پرسش خواستن و حل مشکل طلبیدن عیال سفره دیگران بودن استیا غنى و یا مغنى یا ملى و یا معطى تا کى جیره خوار این و آن باشم و در کنار خوان آنان نشینم.
الهى یکى نان دارد و دندان ندارد و یکى جان دارد و جانان ندارد شکرت که حسن هم این دارد و هم آن دارد.
الهى ایام اواخر رجب یکهزار و سیصد و نود و یک برایم چون نیمه آن روز استفتاح بود که بتدریس اسفار افتتاح کردیم بار خدایا چگونه شکرت کنم که هر روز در وصف اسماء حسنى و صفات علیا، و اطوار جلوههاى جانفزاى تو سرگرم و دل خوشم.
الهى خوشا آنکه چون عین ثور چشیم بینا دارد و مانند قلب اسد و عقرب دلى آتشین و روشن و مثل جوزا در راه تو میان ختبربسته است.
الهى حسن غبطه حال عقرب میخورد که عقرب کجا و حسن کجا آن رو بمشرق دارد و این مغربى است، آنرا قلب روشن است و این را ظلمانى، آن تاج بر سر پیش چشمش ترازوى داد است و این بیدادگر طغیان در میزان کرده است، آن سیر آسمانها مىکند و این زمین را نپیموده است، آن شب و روز بیدار است و این در خواب، آن بصراط مستقیم است و این کجرفتار منحرف، آن هشیار براى دفع عدو سلاح تیر و کمان و نیش از پشت دارد و این غافل بى سلاح در کمند دیواندر و چه خوش گفتهاند که کونوا عقارب اسلحتها فى اذنابها فان الشیطان لن یراوغ الانسان الا من ورائه، لا جرم آن نیکبخت از هفت آسمان برتر شد و این تیره بخت هنوز خاک نشین است.
الهى شکرت که بناز و نعمت پرورده نشدم و گرنه از کجا حسن میشدم.
الهى اگر حسن مال مىیافت و حال نمىیافت از حسرت چه مىکرد.
الهى چونست کهاندوه تو مایه دل شادى است و بندگى تو برات آزادى.
الهى شکرت که روزنهاى از عوالم ملکوت را برویم گشودى رب زدنى علما، رب زدنى فیک تحیرا، رب انعمت فزد.
الهى در این شب دوشنبه بیستم شهر رسول الله یکهزار و سیصد و نود و یک از استغفارهایم و از عبادتهایم جملگى استغفار مىکنم یا تواب و یا غفور و یا رحیم یا من یحب التوابین توبهام را بپذیر.
الهى من خودم را نشناختم تا تو را بشناسم.
الهى حسن از حال مار غبطه میخورد که چون پیر شود چهل روز گرسنه بماند و تحمل رنج گرسنگى کند سپس بزمین فرو رود و چون بیرون آید پوست افکنده و جوان شده باشد که کلمه و روح ممسوح تو مسیح علیه السلام به حواریون فرمود کونوا کالحیۀ، مار پیر از پوستبدر آید و جوان شود جوانى حسن بگذشت و آثار پیرى در او نمودار شد و هنوز در حجابها گرفتار است.
الهى تاکنون مىگفتم جهانرا براى ما آفریدى اکنون فهمیدم که خودت هم براى مایى.
الهى ادراک مفاهیم اسماء که بدین پایه لذت بخش است ادراک حقائق آنها چون خواهد بود.
الهى حسن که بدین اندازه حسن استحسن آفرین چون باشد فتبارک الله احسن الخالقین.
الهى اگر حسن از تو جز تو خواهد فرق میان او و بتپرست چیست.
الهى از گفتن نفى و اثبات شرم دارم که اثباتیم، لا اله الا الله را دیگران بگویند و الله را حسن.
الهى شکرت که دل بیدردم را بدرد آوردى.
الهى شکرت که اولم را بآخر ماول کردى و آخرم را باول مبدل.
الهى شرکت که تا خودم را شناختم تن خسته و دل شکسته دارم.
الهى تاکنون مىگفتم داراتر از من کیست که تو داراى منى از آن گفتار پوزش خواهم که اینک ۱۳ شهر رمضان ۱۳۹۱ گویم داراتر از من کیست که تو دارایى منى.
الهى داراتر از من کیست که تو دارایى منى.
الهى ما هنوز حرفهاى اینجهانى را نفهمیدیم تا توقع آنجهانى را داشته باشیم.
الهى چه فکرهایى میکردم و بدنبال این و آن میرفتم و این در و آن در میزدم و موفق نمیشدم و خدا خدا میکردم که چرا موفق نمیشوم، بار خدایا شکرت که جوابم را ندادى و چه نکو شد که نشد و گرنه حسن نمیشدم، تسلیم توام حکم آنچه تو فرمایى لطف آنچه تو اندیشى.
الهى ندانسته از تو قرار میخواستم اینک دانسته از تو بىقرارى مىخواهم که مظهر یا من کل یوم هو فى شانم.
الهى خوش آن منعم که مظهر هو یطعم و لا یطعم است.
الهى جایى که محمد بن عبد الله انسان کامل صاحب مقام محمود خاتم انبیاء ما عرفتک حق معرفتک و ما عبدتک حق عبادتک گوید حسن بن عبد الله انسان نماى جاهل باید ما عبدتک و ما عرفتک گوید.
الهى توانگران بآزاد کردن بندگان رستگارند این تهیدست را به بنده کردن آزادان سرفراز فرما.
الهى پنهانى و دزدکى میگریم تا نامحرمان به حرم خانه سرم دست نیابند، و آشکارا لبخند دارم تا نابخردان دیوانهام نخوانند.
الهى تا بحال میگفتم گذشتهها گذشت اکنون مىبینم که گذشتههایم نگذشتبلکه همه در من جمع است آه آه از یوم جمع.
الهى در فکر فهمیدن حروف مقطعه کتابتبدینجا رسیدم که تمام کلماتتحروف مقطعهاند خنک آنکه اهل قرآن است.
الهى این روزگار طوفانىتر از طوفان نوح است و قرآن کشتى نجات خوشا بحال اصحاب السفینه.
الهى گاهى در انواع مخلوقات گوناگون تو ماتم و گاهى در افراد لونالون آنها و بیش از همه در اطوار جور واجور خودم رب زدنى فیک تحیرا.
الهى بدا بحالم اگر مرگم به حتف انف باشد و بس یا حى و یا محیى جز تو که حیوۀ دهد؟
الهى تاکنون بامیدوارى سر به بالا مىداشتم و خدا خدا مىکردم، اکنون بشرمسارى سر بزیر افکندم که چرا چون و چرا مىکردم.
الهى اعیانتر از من کیست که با تو همنشینم.
الهى خوشا بحال کسانى که لذات جسمانىشان عقلانى شد.
الهى از تو شرمندهام که بندگى نکردم و از خودم شرمندهام که زندگى نکردم و از مردم شرمندهام که اثر وجودیم براى ایشان چه بود.
الهى گویندهاى گفت کل من فى الوجود یطلب صیدا انما الاختلاف فى الشبکات تو خود گواهى که بدترین شبکه شبکه صید من است از شر آن بتو پناه مىبرم که جز تو پناهى نیست.
الهى توفیقم ده که یکبار استغفر الله و اتوب الیه بگویم که هنوز از گفتن آن شرم دارم.
الهى تاکنون خودم را بر منبر گوینده مىپنداشتم و حضار را مستمع ولى اکنون مىبینم که گوینده تویى و من و مستمع هر دو مستمعیم.
الهى شاه بخیال شاد است و حسن بعقل.
الهى تا بحال میگفتم لا تاخذه سنۀ و لا نوم الآن مىبینم مرا هم لا تاخذنى سنۀ و لا نوم.
الهى وقتى حسن چشم باز کرد که دست و پا بسته است.
الهى شکرت که دوستانم عاقلند و دشمنانم احمق.
الهى شکرت که به حسن دختر دادى و پسر دادى و از هر یک چیزها به وى خبر دادى.
الهى تا بحال مىپنداشتم معرفت نفس مرقاۀ معرفت تواستشکرت که مرقاۀ را اسقاط کردى و بسر اشارت نبى و وصى من عرف نفسه فقد عرفه ربه، اعلمکم بنفسه اعلمکم بربه آشنا فرمودى.
الهى شکرت که به هر سو رو میکنم کریمه فانیما تولوا فتم وجه الله برایم تجلى میکند.
الهى شکرت که دنیایم آخرتم شد.
الهى شکرت که از ظرف لغو زمانم بدر بردى و در ظرف فوق آن مستقرم کردى.
الهى خوشا بحال کسانى که همیشه محرمند که ایشان محرم تواند.
الهى وقتى بیدار شدم که هنگام خوابیدن است.
الهى الحمد لله که در اینحال به از این چه گویم و چه کنم.
الهى چه کنم که تاکنون از بیرون مىجستمت و درونى بودى و اکنون از درون میجویمت و بیرونى شدى.
الهى جز تو از انسان بزرگتر کیست و در پیشگاهت از من کوچکتر کیست.
الهى شکرت که پیشهام گازرى و مامایى است.
الهى روى زمینتحیوانستان شد حسن را بآسمان انسانستانت انس ده.
الهى این چه وادى است که تا بخواهم سر مویى نزدیک شوم فرسنگها دور میشوم.
الهى خاطر ما را از خطور خطیئه نگهدار.
الهى بحق آنانى که از دیده مردم غائبند این غائب را در حضور بمیران.
الهى دل خوشم که شاخهاى از شجره طوبایم.
الهى ساعد علویم ده تا ابراهیم سان بت نفس را بشکنم و نفثم را نفس رحمانى گردان تا عیسى آسا در دمم.
الهى خوشا آنانکه در فلوات عشق تو هائمند و از خود بدر شدند و بتو قائمند.
الهى این گدایان جان براى جماد مىدهند، حسن جان براى حیوۀ ندهد.
الهى همه در شهر الله عبادت مىکنند و حسن تجارت سر بسر خسارت.
الهى حسن بقدر سم الخیاط یک روزنه به حسن مطلق راه یافت اینهمه لذت و ابتهاج دارد آنانکه برایشان هزار باب و از هربابى هزار باب دیگر گشوده شد چون خواهند بود و تو خود چونى.
الهى تو که یوسف آفرینى حسن از زلیخا کمتر باشد و تو که لیلى آفرینى حسن مجنون تو نباشد؟!
الهى چگونه شکر این موهبت را بجا آورم که اگر شرق تا غرب را کفر بگیرد در کاخ ربوبى ایمانم سرمویى خلل راه نمییابد.
الهى تاکنون به نادانى از تو میترسیدم و اینک به دانایى از خودم میترسم.
الهى حسن که از فهمیدن کتب تدوینى اینهمه ابتهاج و لذت دارد کسانیکه کتب تکوینى را میخوانند و زبانشان را میدانند و مبین حقائق اسماءاند چگونهاند و کسى که با تو در گفت و شنود است چگونه است.
الهى ما که از فاضل چشیده دیگران بدمستى میکنیم چشیدهها چونند.
الهى شکرت که از اساتید بى رنگ رنگ گرفتهام.
الهى خوشا آنانکه فقط با تو دل خوش کردهاند.
الهى لطف فرمودهاى این کمترین را با کتب آشنا کردهاى لطفت را مزید بفرما و با صاحبان کتب آشنایش کن.
الهى درجات پدر و مادرم را مزید گردان که اگر ایشان احسن نمىبودند من حسن نمیشدم.
الهى شکرت که دارم کم کم مزه پیرى را میچشم.
الهى گاهى اعوذ بالله من الشیطان الرجیم میگفتم، و گاهى اعوذ بک من همزات الشیاطین، و گاهى اعوذ بک من شر الوسواس الخناس از امشب که لیله سبت رابع صفر هزار و سیصد و نود و سه هجرى قمرى است اجارت مىطلبم که رب اعوذ بک منى بگویم.
الهى شکرت که از ابلهان رنج مىبرم.
الهى اگر حسن جهنمى است جهنمى عاقلى را رفیق او گردان.
الهى شکرت که شب و روز به پرندگان بال و پر میدهم.
الهى حسن از حرف تا کمتر باشد که فعلش چون ذاتش خاص اسم شریفت است، تاء قسم خاص تو باشد و حسن نباشد.
الهى در شگفتم از کسانى که چون و چرایى، و کاش کاش گویند.
الهى این و آن گویند بهاى یک گرده نان پنج قرآن است، حسن بى بها گوید هرگز آن ببها در نمیآید در ازاى هر لقمه و جرعه از ازل تا ابد شکرت.
الهى موج از دریا خیزد و با وى آمیزد و در وى گریزد و از وى ناگزیر است انا لله و انا الیه راجعون.
الهى شکرت که دیده جهان بین ندارم هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن.
الهى این کلمه ناتمام خوشحال است که به اسم سه حرف از حروف مقطعه فرقانت را دارا است، کلمات تامهاى که بحقیقت همه مقطعه قرآنت را دارایند چونند.
الهى شکرت که نفخه و نفثى از دم عیسوى را به حسن دادهاى که مرده زنده مىکند.
الهى بحقیقتخودت مجاز ما را تبدیل بحقیقت کن.
الهى شکرت که توشهاى جز توکل ندارم.
الهى شکرت که فهمیدم که نفهمیدم و رسیدم که نرسیدم.
الهى شکرت که در سایه انسان کامل بسر میبرم.
الهى شکرت که جوانمرگ نشدم.
الهى شکرت که هر جایى یکجایى شدم.
الهى شکرت که شاخهاى از شجره طوبایم.
الهى شکرت که در حول حاملین عرشم.
الهى بنعمتحضور قلبم را از خطور ذنوب باز دار.
الهى شکرت که در این شب مبارک بلیلۀ القدر رسیدم(۱۱ ع ۱/۱۳۹۴ ه ق).
الهى شکرت که مجاز را قنطره حقیقت گردانیدى تا از لیلۀ القدر زمانى زمینى به لیلۀ القدر آسمانى رسیدم.
الهى بحرمت راز و نیاز اهل راز و نیازت این نا اهل را سوز و گداز ده.
الهى توفیق شب خیزى و اشک ریزى به حسن ده.
الهى امروز بیناتر از من کیست که تو را مىبینم و شنواتر از من کیست که سخن تو را مىشنوم و گویاتر از من کیست که از تو سخن میگویم و داراتر از من کیست که تو را دارم.
الهى این بندهات را از نیت گناه حفظ کن.
الهى شکرت که دلم را بشروق جمالت و سیر در نور کمالت نورانى کردهاى.
الهى شکرت که در این لیله چهارشنبه بیستم جمادى یکم هزار و سیصد و نود و چهار درى از علم را برویم گشودهاى.
الهى شکرت که حیوانى را در قفس نکردهام، دستم ده که در قفس شدهها را رهایى دهم.
الهى شکرت که فهم بسیار چیزها را به حسن عطا فرمودهاى و دهنش را بستهاى.
الهى شکرت که دى دلیل بر اثبات خالق طلب مىکردم و امروز دلیل بر اثبات خلق میخواهم کیف یستدل علیک بما هو فى وجوده مفتقر الیک.
الهى ظاهرم را چون باطن مخلصان گردان و باطنم را چون ظاهر مرائیان.
الهى در شگفتم که با نادانى اندوهگینم و با دانایى اندوهگینتر.
الهى شکرت که از آنچه در سر دارم اگر از سر گذارم سردارم و اگر نگذارم سردارم.
الهى در راهم و همراه درد و آهم، آهم ده و راهم ده.
الهى شکرت که حسن تا کنون شاکر و حامد بود و اکنون شکر و حمد شد.
الهى بقدر معرفتم، تو را پرستش مىکنم، که به وفق اقتضاى عین ثابت، زمین شوره نبود مثل نابت.
الهى آدم شبکور کجا و عبد شکور کجا؟که شبکور شکور نباشد.
الهى حسن زاده آدم زاده است چگونه دعوى بىگناهى کند.
الهى اگر مذنب نباشد غفار کیست و اگر قبیح نباشد ستار کیست.
الهى همه کار تو را مىکنند و حسنت هم بیکار نیست.
الهى خروس را در شب خروش باشد و حسن خاموش باشد.
الهى اگر الفاظم نارسا است داستان سنگتراش و شبان موسى است.
الهى با اجازهات نام عالم را عشق آباد گذاشتهام.
الهى حسن که از شنیدن یک نداى التوحد ان تنسى غیر الله این همه ابتهاج دارد، ابتهاج خاتم گیرنده قرآن چه حد است و خود ابتهاج تو چونست.
الهى به ابتهاج خودت و ابتهاج خاتمت، ابتهاج حسن و دیگر نفوس و الههات را مزید گردان و وعده حق لدینا مزیدت را در حقشان اکید فرما.
الهى میدانم که میدانى اما چگونه میدانى خودت مىدانى الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر.
الهى اگر گویم سگ کوى توام، از روى سگ اصحاب کهف شرمندهام.
الهى مس سگ اصحاب کهف بى طهارت روا نبود و حسن را طهارت نباشد؟!.
الهى شنیدم که فرمودى چه کنم با مشتى خاک مگر بیامرزم.
الهى شکرت که اگر شاهدان اسمانى از حسن با خبر باشند، سهیل اهلا و سهلا گوید و کف الخضیب کف بر کف زند و زهره چنگ در چنگ.
الهى صعود بر زخیم را به اعتلاى عقلانى ارتقاء ده.
الهى به وحدتتخلوتم ده و به کثرتت وحدتم ده.
الهى اگر من بنده نیستم، تو که مولاى من هستى.
الهى یا لحکم الحاکمین و یا میسر کل عسیر!حکم محکم کل میسر لما خلق له بر حسن حاکم است، حکم آنچه تو فرمایى محض لطف است.
الهى خوشا بحال کسانى که نه غم بز دارند و نه غم بزغاله.
الهى از سر دل نشینت لب دوختم، و از شر آتشینم سوختم.
الهى آنچه از کلام تو نیوشیدم در خروشم، و آنچه از جام تو نوشیدم در جوشم، با اینهمه جوش و خروشم خاموشم به امید آنکه دمبدم نیوشم و نوشم.
الهى حسن را همین فخر بس که مقام واقعى حلقه بگوشى ابدى، از چون تو سلطان حقیقى سرمدى دارد.
الهى دلى همدم با آه و انین است و دلى همچون تنور آتشین است و دلى چون کوره آهنگران است و دلى چون قله آتشفشان است، واى بر حسن اگر دلش افسرده و سرد چون یخ باشد و پابند به مبرز و مطبخ.
الهى در سجده بر شاکله هو هستم، این مصدوق را مصداق کل یعمل على شاکلته قرار ده.
الهى از پیمبرانى چیزها آموختم:از حضرت نوح نجى الله ففروا الى الله، و از حضرت یعقوب اسرائیل الله انما اشکوا بثى و حزنى الى الله.
الهى حسن تویى و حسن حسن نما است.
الهى اگر بهشتشیرین استبهشت آفرین شیرینتر است.
الهى حقیقتحدیثبرزخى رؤیایم را که قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم:معرفۀ الحکمۀ متن المعارف، مرزوقم بفرما.
الهى گاه گاهى مینمایى و مىربایى، نمودنت چه دل نشین است و ربودنت چه شیرین.
الهى آنکه درد دارد آه و ناله دارد، شیرینتر این که سفیر صادقت فرمود:ان آه اسم من اسماء الله تعالى فاذا قال المریض آه فقد استغاث بالله، حسن از ملت ابراهیم اواه است آه آه.
الهى سفیر کبیرت فرمود:المؤمن مرآۀ المؤمن، اگر من مؤمنم تو هم مؤمنى.
الهى من از گدایان سمج، درس گدایى آموختم.
الهى شکرت که حسنت را سمت نون وقایه دادهاى که حسن آفرین و حسن وقایه یکدیگرند، سبحانک اللهم.
الهى نمایندهات فرمود القلب حرم الله، حرمت را حفظ بفرما.
الهى لک الحمد که حسن را با شاهدان اسمانى آشنا کردهاى و اطلس بى نقش نفسش را قبه زرقاء.
الهى اگر مردم لذت علم را بدانند کجا اهل علم را سر آسوده و وقت فراغ خواهد بود.
الهى هر کس به حسن حرفى آموخت، تو از وى راضى باش و او را از وى راضى بدار.
الهى یا قابض و یا باسط!جزر بحر مد را در پى دارد و محاق قمر بدر را و ادبار فلک و عقل اقبال را و قوس نزول صعود را، قلب حسن در قبض است و امیدوار بسط است.
الهى از قبض شاکى نیستم که در مصحف عزیزت قبض را بر بسط مقدم داشتهاى و الله یقبض و یبصط و الیه ترجعون فرمودهاى، و نمایندگانت در مناجاتها به تاسى کلامتیا قابض و یا باسط گفتهاند.
الهى حسن در قبض صابر است که قبض و قضا و جمع و قرآن با هماند و بسط و قدر و فصل و فرقان با هم، اگر یوم الجمع نباشد یوم الفصل کدام است، و اگر قضا نباشد قدر کدام، و اگر قرآن نباشد فرقان کدام، و اگر قبض نباشد بسط کدام.
الهى اگر جز این در، در دیگر هست نشان بده.
الهى کسانى که دیرتر گرفتهاند پختهتر و قوىتر شدهاند، حسن خام است و لطف آنچه تو فرمائى.
الهى عینم را چون علمش بى عیب و شین بدار.
الهى تا تو لبیک نگویى کجا من الهى گویم.
الهى معنى رسا است و وراى این الفاظ ناروا است ما را به الفاظ نارواى ما مگیر.
الهى آنکه از مرگ مىترسد از خودش مىترسد.
الهى شکرت که یک زمینى آسمانى شد.
الهى بسیار ما اندک است و اندک تو بسیار، و فرمودهاى:گر چه بسیار تو بود اندک، ز اندکت مىدهند بسیارت.
الهى عارف را بمفتاح بسم الله، مقام کن عطا کنى که با کن هر چه خواهى کنى کن، با اینجا هل بى مقام هر چه خواهى کنى کن که آن کلید دارد و این کلیددار.
الهى همه الفاظ یونانیان یکسوى و اسم عالم بلفظ قوسموس یکسوى.
الهى ابلیس رجیم را بلا واسطه خطاب کنى، و انسان کامل را من وراء حجاب که نه آن آیت قرب است و نه این رایتبعد.
الهى شکرت که از افکار رهزن عاصمم بودهاى.
الهى دل چگونه کالایى است که شکسته آن را خریدارى و فرمودهاى پیش دل شکستهام.
الهى اگر یکبار دلم را بشکنى، از من چه بشکن بشکنى.
الهى آنکه دنبال درک مقام است غافل است که مقام در ترک مقام است، حسن را در مقامش مقیم و مستقیم بدار.
الهى با ستارى و غفرانت، جزا خواستن کفرانست.
الهى همنشین از همنشین رنگ مىگیرد خوشا آنکه با تو همنشین است صبغۀ الله و من احسن من الله صبغۀ.
الهى از جهنم بعد و حرمان از درک حقائق رهاییم ده.
الهى لذت ترک لذت را در کامم لذیذتر گردان.
الهى حسنت کودک زبان نفهم بهانهگیر است، با هزار لن ترانى ارنى گواست.
الهى چگونه از عهده شکرت برآیم که روزى با کتاب موش و گربه عبید زاکان فرحان بودم و امروز به تلاوت آیات قرآن الرحمن.
الهى مجاز ما را تبدیل به حقیقتبفرما.
الهى آفتاب گردان و آفتاب پرست عاشق آفتاب باشند و حسن عاشق آفتاب آفرین نباشد؟
الهى تو که بىنیاز بى انبازى و به رایگان مىبخشى، حسن هم که درویش گداى تو است، بخششت را با درویشانتبیش بفرما.
الهى با همه شیرین زبانى و شیرین کاریم نمیدانم چهکارهام.
الهى اصطلاحات انباشته را دانش پنداشتهایم، یا نور السموات و الارض قلب ما را مورد مشیت العلم نور یقذفه الله فى قلب من یشاء قرار ده.
الهى آکنده از عبارات اصطلاحاتیم که حجاب معرفتشهودى شدهاند، خوشا کسانى که با قلب بىرنگ حامل عطایایتشدهاند.
الهى همین قدر فهمیدهام که خدا است و دارد خدایى مىکند.
موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)