در مکتب جوانمردى

محمدرضا درّانى

روزى پیامبر اکرم، صلّى اللّه علیه وآله، در حلقه اصحاب نشسته بودند که خبر آوردند مردى و زنى در خانه اى خلوت به فساد مشغولند، نبى مرسل، صلّى اللّه علیه وآله، مردى را طلبید تا پس از تفحص ماجرا را گزارش کند. بسیارى اعلام آمادگى کردند و رسول اکرم، صلّى اللَّه علیه وآله، از آن میان، على، علیه السلام، را مأمور فرمود. آن حضرت با چشمان بسته گرد خانه چرخید و بازگشت و اعلام نمود: »یا رسول الله! من هیچ ندیدم« نبى اکرم، صلّى اللَّه علیه وآله، فرمود: »همانا که تو جوانمرد این امتى«
در میان چندین میلیون مرد وزنى که در جاى جاى این سرزمین فراخ زندگى مى کنند »مردى« و »جوانمردى« آشناترین کلماتى هستند که آنها مفهومش را درک مى کنند و در حسرت و یاد صاحبانش آه مى کشند و قصه ها از رسم جوانمردى در خاطر دارند. اگر از تک تک این زنان و مردان بخواهید سر حلقه جوانمردان را نام ببرند بى هیچ تأمّلى خواهند گفت »على، مولا على«
این مردم از گذشته هاى دور با صفت جوانمردى آشنایند و آن را فارق میان مرد و نامرد مى شناسند بى آنکه جنسیت و مرد بودن یا زن بودن را در آن وارد کنند. چرا که مردى و جوانمردى مخصوص همه زنان و مردانى است که در خویش مى میرند، تا در نام دوست حیات یابند. در هواى خود مى میرند تا با نام مهر و عشق »جوانمردى« را پاس دارند. و این ویژگى همه مردم این دیار است سرزمینى که با عنوان دیار جوانمردان مى شناسیمش. گزنفون مورخ معروف یونانى مى نویسد:
ایرانیان بیش از هر کشورى به مصالح عمومى خود توجه دارند و در حسن اخلاق و عدالت نمونه اند و نوعدوستى را به فرزندان خود تعلیم مى دهند. به دانش آموزان قناعت و اعتدال و نیز تسلط بر نفس را تلقین مى کنند و آنان را از هتک ناموس و دزدى و دروغ و دروغگویى و دورویى و تهمت بر حذر مى دارند. ولى اسپارتها بر عکس فرزندان خود را به اصرار به شرارت، زعارت و جنایت عادت مى دهند.
فردوسى در سراسر شاهنامه، پهلوان و اخلاق پهلوانى را به عنوان یکى از ارکان اصلى حماسه خود در کنار موبدان و مردان روشن روان مى آورد و در همه این موارد آنگاه که پهلوانان را براى مشورت و رایزنى مى خواند؛ نه جسم تنومند که خرد روان و اندیشه روشن آنان را در نظر دارد. همان خصوصیاتى که مردان را زیبنده لقب و صفت پهلوانى مى کند.
ورزش ایران با این سابقه در بستر فرهنگ و اخلاق ایران اسلامى پرورش یافت و جوانمردى و فتوت روح حاکم بر قالب و صورت ورزش مردم این سرزمین شد.
تربیت راد مردى و پهلوانى نتیجه قدیمى ترین تربیت سنتى و اجتماعى ایرانیان بود و پهلوانان نمونه هاى زیبا و کامل شهامت اخلاقى، دلیرى، سلحشورى و مرادنگى. تربیتى که عبد قوى پرورش مى داد تا معصیت نکند.
تأسى به مقام شامخ ولایت و پیروى از انسان کامل، نقطه اوج ورزش پهلوانى است. همانکه روح مذهب فتوت و جوانمردى است. به عبارت دیگر اگر فتوت و جوانمردى را روح سنت پهلوانى و ورزش سنتى بدانیم؛ ولایت را اساس و جانمایه فتوت باید دانست.
با گسترش مذهب تشیع در ایران، شیعیان چون حضرت امیر را پیشواى جوانمردان مى دانستند ورزش در زورخانه ها با نام على، این پیشواى جوانمردان، عجین شد.
شیخ شهاب الدین سهروردى مى نویسد:
فتوت از یکى از دو برج طلوع مى کند یا از برج نبوت یا از برج ولایت. گرچه على، علیه السلام، نبى نبود اما ولىّ بود. از زمانى که حلقه نبوت بسته شد تا روزى که صور اسرافیل دمیده شود هرگز کسى در فتوت چون على نبوده و نخواهد بود.
× × ×
به مناسبت سال مولا على و به بهانه یادى از سیره و سنت ورزشکاران راستین این دیار به سراغ چند تن از قدیمى ترین ورزشکاران ایرانى رفتیم و پاى سخنان شیرین و دلنشین شان نشستیم. سخنانى که مشام جانمان را از عطر و بوى جوانمردى آکند و ما را در عالم خیال در پهندشت مردى و مردانگى و فتوت و جوانمردى پرواز داد. دریغمان آمد که در سال على شمإ؛ عزیزان را از شنیدن سخنان دلنشین این آخرین بازمانده هاى ورزش راستین این دیار بى نصیب نمائیم.
حاج آقا عباس یاریگر روش یکى از پیشکسوتان ورزش باستانى است و به عباس قهرمان معروف است. هشتاد سال دارد و داراى ۱۰ فرزند است. مردى است بشاش و سرحال هنوز هم با این سن و سال ورزش مى کند مى گوید ورزش را از هفت سالگى شروع کرده و هفتاد و سه سال است که ورزش را ترک نکرده است. آنچه مى خوانید گفتگویى است با ایشان:

چرا نام ورزش باستانى همیشه باصفت جوانمردى و پهلوانى همراه است و شما چه تعریفى از این لغت دارید؟
هر چه از ورزشکارهاى واقعى و جوانمردیهاى آنها بگوییم و بنویسیم کم گفته ایم. چون کسى که در این مسیر وارد مى شود در واقع راه على، علیه السلام، مى رود. حضرت على هم که مقامشان مشخص است؛ هرکس هم که راه او را برود موفق است. به همین دلیل است که ورزشکاران باستانى واقعى هیچ وقت دست از پا خطا نمى کنند. اصلاً اینها به نام مولا، پا درون گود مى گذارند و به نام ایشان ورزش مى کنند و مى خواهند کارها و رفتارشان را منطبق با رفتار مولا کنند.

ریشه و منشاء ورزش باستانى و صفت پهلوانى و جوانمردى چیست؟
»سید نصرت الله رهبر« مرشد زورخانه است. او پدر یک آزاده و یک جانباز جنگ است. مى گوید در سال ۱۳۱۲ زیر نظر »مرشد على جان« به مرشدى رسیده ام و شصت سال است که سردمم و تمام نوچه هایم به مقام پهلوانى رسیده اند. او هنوز در باشگاه هنر کوچه غریبان ضرب مى گیرد. دل پفرى از وضع آشفته و درهم ریخته ورزش ایران دارد.
ورزش باستانى در کشور ما قبل از اسلام هم بوده اما نه به این طریق من تاریخچه اش را در بعضى از کتابها خوانده ام. بعد از اسلام این ورزش کم کم رونق بیشترى پیدا کرد. وقتى امویان سرکار آمدند مردم که نمى توانستند عملاً بر ضد آنها قیام کنند دخمه هایى درست کرده بودند به نام زورخانه که دور هم جمع مى شدند و ورزش را رواج مى دادند؛ بحثهاى سیاسى مى کردند. راهشان هم راه على بود و زیر بار زور نمى رفتند. الگو و امامشان هم على بود. على مظهر جوانمردى مروت عدالت و فتوت.
حاج آقا در میان پهلوانانى که مى شناسید شاخص ترینشان چه کسى است؟
شاخص ترین فردى که من بعد از هفتاد سال مى توانم نام ببرم حاج محمد صادق بلورفروش بود که به نظر من از همه بالاتر بود. فردى تعریف مى کرد در سفرى که ایشان به مکه یا کربلا داشت – خوب در خاطرم نیست – همراه او بوده زمانى که کشتى در بندر بادکوبه لنگر مى اندازد همسفرها به سراغش مى روند و مى گویند: »پهلوان تو که همه اش یا نماز مى خوانى یا شنا مى روى بیا بیرون تماشا کن ببین سه نفر دانمارکى رو عرشه چه کار مى کنند.«
حاج محمدصادق مى پرسد چه کار مى کنند؟ مى گویند اینها وزنه هاى دویست کیلویى را سر چنگ مى گیرند و بلند مى کنند. پهلوان مى گوید من از این کارها بلد نیستم، اما با شما مى آیم بیرون و عبایش را بر مى دارد و یا على مددگویان از کابین کشتى بیرون مى رود. من بچه بودم ایشان را دیده بودم. قدش یک متر و هشتاد سانتى متر بود و وزنش هم حدود ۱۳۰ کیلو. این مرد با این قد و هیکل به قدرى مقدس بود که وقتى پا درون گود مى گذاشت گریه مى کرد. خلاصه پهلوان مى رود رو عرشه و این دانمارکى ها هم با وزنه هایشان مرتب نمایش مى دهند. پهلوان نگاهى به اینطرف و آنطرف مى اندازد و به سراغ یکى از پروانه هاى کشتى مى رود، چیزى که حدود ششصد، هفتصد کیلو گرم وزن داشت، یک یإ؛ على مى گوید و حدود سى سانت پره را بالا مى کشد. دانمارکى ها با دیدن این صحنه یکى یکى به سراغ پروانه کشتى مى روند، سه نفرى هم تلاش مى کنند ولى نمى توانند کوچکترین حرکتى به پروانه کشتى بدهند و به سراغ پهلوان مى آیند و او را در آغوش مى گیرند و مى گویند تو پهلوان جهانى کسى به‌اندازه شما زور ندارد و پاسخ مى شنوند که »من زورم را از مولا على دارم.«
این بزرگان با اینهمه توانایى و زور بازو اینگونه بودند. هر وقت افراد ضعیف و ناتوان را مى دیدند به‌اندازه اى ناراحت مى شدند که گریه مى کردند. صفات عالى آنها تنها داشتن زور بازو نبود. تا مى نشستند غذا بخورند به یاد فقرا و مساکین مى افتادند و شامشان را مى بردند با آنها تقسیم مى کردند. هنوز هم تک و توک در میان پهلوانانى که به نام على، علیه السلام، پاى در این راه نهاده اند افرادى وجود دارند که مصداق صفت جوانمردى اند و صفات عالى ایشان در برابر ناتوانان و نیازمندان بروز مى کند.

بجز حاج محمدصادق بلور فروش چه کسانى پیشکسوت و الگوى شما بودند؟
در رأسشان حاج محمد صادق بود و بعد حاج حسن رزاز و حاج میرزا باقر اندرونى که اینها پهلوانان هشتاد سال قبل هستند همه شان هم دلاور بودند، سردسته شان هم یزدى بزرگ بود. مى گویند پهلوان یزدى بزرگ یک روز مى رود باغ وحش، اتفاقاً آن روز یکى از شیرها که از قفس فرار کرده بود به دخترى حمله مى کند. در همین حین پهلوان یزدى سردارى خود در مى آورد (سردارى لباسى بود که قدیمیها مى پوشیدند) پهلوان یزدى دو متر و ۱۰ سانتى متر قد داشت. مى گویند همین که شیر به دخترک حمله کرد او سردارى خود را انداخت روى شیر و فشارى داد بطورى که نعره شیر باغ وحش را لرزاند. سپس با همان سردارى شیر را کشید و برد انداخت تو قفس. اسم صاحب باغ وحش »على شیرگیر« بود وقتى شیر را انداخت تو قفس گفت: به این على گربه گیر بگویید بیاید این گربه اش را تحویل بگیرد و من بعد در قفس را باز نگذارد.
× × ×
»سید نصرت الله رهبر« مرشد زورخانه است. او پدر یک آزاده و یک جانباز جنگ است. مى گوید در سال ۱۳۱۲ زیر نظر »مرشد على جان« به مرشدى رسیده ام و شصت سال است که سردمم و تمام نوچه هایم به مقام پهلوانى رسیده اند. او هنوز در باشگاه هنر کوچه غریبان ضرب مى گیرد. دل پفرى از وضع آشفته و درهم ریخته ورزش ایران دارد.

ورزش سنتى و زورخانه اى را چگونه مى بینید؟
ورزش سنتى ما بوى على مى دهد. قداستش به حدى است که سابقاً در جا سنگى زورخانه ها حاجتمندان شمع روشن مى کردند. ورزشى که ورزشکارش نمى تواند بى وضو وارد گود شود؛ مقدس است. اما در عجبم که امروزه حتى یک هزارم هزینه اى را که براى ورزشهاى وارداتى مى کنند به این ورزش اخلاقى تخصیص نمى دهند بطورى که حدود ۱۰ یا ۱۲ زورخانه در این چند سال تعطیل شده است.

چه درد دل و یا سخنى با امام زمان، علیه السلام، دارید؟
ما همه منتظریم که امام زمان تشریف بیاورند و به داد ما برسند. به داد دینمان، به داد مملکتمان، به داد زندگیمان برسد و به داد مردنمان.
× × ×
»على راد« یکى دیگر از باستانى کاران ایران است که از طفولیت به دلیل علاقه اى که داشته به تأسى به مقام شامخ ولایت و پیروى از انسان کامل، نقطه اوج ورزش پهلوانى است. همانکه روح مذهب فتوت و جوانمردى است. به عبارت دیگر اگر فتوت و جوانمردى را روح سنت پهلوانى و ورزش سنتى بدانیم؛ ولایت را اساس و جانمایه فتوت باید دانست.

ورزش باستانى روى آورده و قریب چهل سال است که ورزش مى کند. او انگیزه حضور در زورخانه را عشق به مولا مى داند و بس و معتقد است که ورزش باستانى تنها داشتن زور بازو نیست. شخص باید به صفاتى چون سفره دارى، گذشت، ایثار و شجاعت آراسته گردد.
او ورزش باستانى را تنها ورزش مطابق و متناسب با دین و مذهب ما ایرانیان مى داند و مى گوید متأسفانه این ورزش همچون مولایش على مظلوم واقع شده است و توجهى به آن نمى شود. از او مى پرسم:

به نظر شما این ورزش با روح انسان چه مى کند که شخص را وامى دارد تا به خصایل و فضایل اخلاقى آراسته گردد؟
کسى که پا در این راه مى گذارد نگاه به پیشکسوتها مى کند. ما همه این صفات را از بزرگترهایمان داریم. از وقتى وارد زورخانه شدیم دیدیم که مرام همه شان مردانگى است. شاید شنیده باشید ماجراى »حاج محمدصادق بلورفروش« را. مى گویند روزى دزدى به قصد سرقت وارد خانه ایشان شد. او که بیدار بود خود را به خواب زد و دزد قالیچه گرانبهایى را که در خانه بود برداشت و بیرون رفت. پهلوان به دنبال دزد روانه شد تا به بازار رسید. سارق که قصد فروش قالیچه را داشت آن را به مشتریان عرضه مى کرد؛ اما چون ضامنى نداشت کسى آن را نمى خرید. پهلوان با دیدن این وضع جلو رفت و گفت: »من ضامن این مرد هستم.« مشترى که پهلوان را مى شناخت ضمانت او را پذیرفت و قالیچه را به ۲۰۰ تومان از او خرید. مرد سارق که با دیدن پهلوان صاحبخانه را شناخته بود به دست و پا افتاد ولى پهلوان خیال او را راحت کرد و رفت. خب اینها پهلوانان واقعى بودند یا مثلاً پوریاى ولى، او به خاطر اینکه پشت همه را به خاک مالیده بود پوریاى ولى نشد، زور تنها که ارزش ندارد. او زمانى پوریاى ولى شد که پشت خود را به خاطر حاجت پیرزنى که فرزندش حریف او بود به خاک مالید. پوریا از آن زمان پوریاى ولى شد؛ چون روى خودش پاگذاشت. حالا حساب کنید این تعلیمات با بچه هاى ما چه مى کند. اگر ما مى خواهیم جوانان صاحب اخلاق داشته باشیم؛ باید این ورزش را در میان جوانها توسعه دهیم نه اینکه همه اش مروج ورزشهاى غربى باشیم. وقتى بچه را آوردى در این محیط با مولا آشنایش کردى؛ از جوانمردى و ایثار برایش گفتى عاشق مى شود، عاشق هم که شد کاریش نمى شود کرد. خودش راه مى افتد، اما راه درست. این بچه دیگر به سمت اعتیاد و فسق و فجور نمى رود. این کار هم فقط باید توسط آموزش و پرورش انجام شود. یعنى ورزش باستانى را به طور اصولى ببرند در مدارس بین بچه ها و جوانها اونوقت خیلى چیزها اصلاح مى شود.

اگر قرار باشد جمله اى خطاب به حضرت بگویید، آن جمله چیست؟
جلوه گل عندلیبان را غزلخوان مى کند
دیدن مهدى هزاران درد را درمان مى کند
مدعى گوید که با یک گل نمى گردد بهار
من گلى دارم که عالم را گلستان مى کند
ان شاءالله ما باید آماده ظهور ایشان شویم. وقتى یک مهمانى داریم از یک هفته قبل خودمان را آماده مى کنیم، بساط به پا مى کنیم تا مهمانمان بیاید. ان شاءالله ما با تقوا، با اخلاص با قران و با نهج البلاغه و آنچه که علماى دینمان به ما تعلیم داده اند و گفته اند آماده شویم که اولینش گناه نکردن و دورى از محرمات و انجام واجبات است تا ان شاءالله روزى چشممان به جمال دل آرایشان روشن شود.

پى نوشت:
۱. کاظمینى، کاظم، نقش پهلوانى و عیّارى در تاریخ اجتماعى ایران، ص۸۷ – ۸۶.
 

ماهنامه موعود شماره ۲۴

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *