السّلام علیک یا میثاق اللّه الّذى أخذه و وکّده
سلام بر تو اى میثاق و پیمان خدا که آن را گرفته و محکم گردانیده است
خوب است ابتدا، کلمه »میثاق« و »وکّد« را معنا کنیم. میثاق به معناى عهد است بر وزن مفعال و از وَثاق یا وفثاق مشتق است که ریسمان یا قیدى بود که اسیر و مرکب را با آن مى بستند. این واژه در اصل »موثاق« بوده که »واو« آن به واسطه کسره ما قبل به »ى« تبدیل شده و »میثاق« گردیده است.
در حدیث حضرت باقر، علیه السلام، است که خداوند از شیعیان ما در حالى که ذرّاتى بودند در روز عالم ذرّ میثاق و پیمان ولایت ما را گرفته است. توضیح مطلب این که در آن روز ارواح به اجساد کوچکى چون مور تعلّق پیدا کرد و از آنها اقرار خواست؛ جمعى اعتراف نمودند و عدّه اى منکر شدند…۱
وکّده و أکّده هر دو به یک معنى است؛ چه گاهى »واو« قلب به همزه مى شود. با »واو« فصیح تر است و به معناى محکم نمودن و بستن چیزى است.۲
در این جمله به امام زمان، علیه السلام، به عنوان میثاق اللّه عرض سلام داریم؛ آن هم میثاقى که گرفته و محکم بسته شده است. مقصود از این تعبیر چیست؟ چگونه امام زمان، علیه السلام، میثاق خداست و پیمان و عهد پروردگار است؟
نکته اى که ابتدا توجه به آن لازم است این است که متعلّق میثاق و پیمان اعمال اختیارى انسان است. مى گوییم: میثاق بستم که این کار را انجام دهم. یا: پیمان منعقد نمود که این عمل را ترک کند. هیچ وقت به ذات و نفس آدمى میثاق تعلّق نمى گیرد. من میثاق هستم یا شما پیمان هستید معنى ندارد. پس چگونه در این جمله کلمه میثاق، آن هم میثاق خدا به نفس نفیس امام عصر، علیه السلام، تعلّق گرفته است؟ (سلام بر تو اى میثاق و پیمان خدایى.)
یقیناً در این جمله عنایتى به کار رفته و شدّت مبالغه این تعبیر را موجب شده است؛ همانند: »زیدٌ عدلٌ«. از بس که زید عدالت دارد و عادل است گویا نفس عدل و عدالت است.
عنایت در این تعبیر به یکى از دو جهت مى تواند باشد:
یا آن که میثاقى که از آن وجود مقدس گرفته شده آنقدر شدید و اکید است که گویا خود وجود مبارکش میثاق و پیمان شده است. میثاقى که خداى، عزّ و جلّ، از حضرتش اخذ نموده؛ میثاق در اصل غیبت، میثاق در تحمل مشکلات غیبت، پیمان نسبت به در به درى ها، خون جگرى هاى روزگار غیبت، پیمان صبر و پایدارى در برابر بلایاى دوران غیبت و شدائد دوستانش در آن روزگار، تعهد تسلیم فرمان و اراده حق بودن نسبت به اَمَد و مدت غیبت و همچنین تعهداتى که خداى لطیف از آن وجود شریف نسبت به ظهور و قیام و اقامه عدل و داد در سطح هستى و تأسیس حکومت حقّه الهیّه در محدوده آفرینش گرفته است و هکذا سایر تعهدات و مواثیق محکم و استوارى که از حضرتش اخذ شده … همه و همه اسرارى است میان او و خدایش و رازهایى است در بین آن عبد و معبود.
آن مسؤولیت خطیرى که خدا به دوش او نهاده و آن بار سنگین و اَعبایى که بر دوش شریفش گذارده است مسؤولیت و بارى است که از آغاز عالَم به کسى عرضه نشده و با شانه کسى آشنا نگردیده است. این چنین بار سنگینى ایجاب مى کند که پیمان و میثاق نسبت به آن، آن قدر شدید و اکید گرفته شود که گویا صاحب این میثاق خود نفسف میثاق است و دهنده این پیمان خودش پیمان.
از احادیث لوح و اخبار خواتیم استفاده مى شود که کتابچه هایى مهر کرده و مختوم از آن عالم براى هر کدام از معصومین، علیه السلام، آمده که به آنچه در آن نوشته شده بوده عمل مى کردند. در واقع نوشته هاى آن صحیفه ها همان حقایقى بوده که از حضراتشان در عوالم گذشته پیمان گرفته بودند و آنان میثاق سپرده بودند.
رسول خدا، صلّى اللّه علیه وآله، فرمودند:
اَنّ اللَّهَ عزّ وجلّ أنزل عَلىَّ اثنتا عشر صحیفهً اسمف کلَّ افمامف خاتَمه و صففتهف فى صحیففته.
۳ بدرستى که خداى، عزّ و جلّ، بر من دوازده صحیفه نازل فرمود که اسم هر امامى بر مهر آن رقم خورده و صفتش در کتابچه مخصوص به خودش ثبت شده است.
در آن عالم از هر امامى پیمان آنچه باید انجام دهد گرفته اند و در این عالم به عنوان دستورالعمل بر او عرضه داشته اند؛ چنان که میثاق تشنگى و شهادت، پیمان خون و اسیرى با سیدالشهدا، علیه السلام، بستند و از او عهد وفا نسبت به همه آنها گرفتند.
در این زمینه صاحب اسرارالشهاده بیانى مستوفى و شرحى گسترده آورده و آن را با آیات و روایات بسیار همراه نموده است که قسمتى از آن را مى آوریم:
منادى حقّ متعال که در عوالم سابقه ندا داد: کیست در مقام رفع ظلمات بر آید؟ حضرت سیدالشهداء، علیه السلام، در مقام تلبیه برآمد و پاسخ مثبت به این ندا داد که: حاضرم خودم و عیالم و اولاد و هر چه در اختیار دارم در راه رضاى تو از دست بدهم و لذاست که هر چه متعلق به آن حضرت است با همه آنچه متعلق به سایر حضرات معصومین، علیهم السلام، است، از اشک و تربت و حرم و زیارت فرق دارد.۴
خداوند وحى نمود که این معنى جز با رضایت جد و پدر و مادر و برادر و ابرار از فرزندانت تمام نمى شود و امر کرد قلم اول را که در لوح، عهدى به این مضمون بنویسد. آن (لوح) را به خدمت رسول خدا، صلّى اللّه علیه وآله، و به حضور امیرالمؤمنین، علیه السلام، و به محضر صدیقه کبرى، علیهاالسلام، و حضرت مجتبى، علیه السلام، آورده و همگى با گریه و فغان آن را به خاتم خود مختوم نمودند.
۵ سرانجام آن عهد را به خود سیّدالشهدا دادند. آن حضرت هم خاتم شریف را بر آن نهاد و روح القدس به امر ذات کبریا آن را گرفت و در خزائن غیبى حفظ نمود. از آن روز، خداى امام حسین حضرتش را به سیّدالشهدا ملقّب نمود و به ابوعبداللّه مکنّى ساخت.۶
چون امام حسین، علیه السلام، یکّه و تنها ماند و ناله استغاثه اش بلند شد، ارکان عرش به لرزه آمده و جوش و خروش در آسمانها و فرشتگان پدید آمد. در این میان، صحیفه اى از آسمان در دست شریفش قرار گرفت. »فَلَمّا فَتَحها رأى افنّها هى العهدف المأخوذف علیه بالشَّهاده قبلَ هذه الدّفنیا«. دید همان عهدى است که قبل از این عالم از حضرتش گرفته اند نسبت به شهادت و چون به پشت آن نگاه کرد، دید نوشته شده که ما شهادت را بر تو حتم ننمودیم. اختیار با خود توست؛ اگر مى خواهى این بلیّه را بر داریم و همه هستى در اختیار و تحت حکم و فرمان تو هستند. هر چه بخواهى امر کن که همه در انتظار فرمان تواند. در این حال حضرتش آن صحیفه را به آسمان افکند و اظهار رضایت و به نفس نفیسش مباشرت قتال نمود.۷
با صاحب زیارت شریفه آل یس هم در آن عالم مواثیق شدیدى بسته اند و پیمانهاى بسیار محکم گرفته اند… تا آنجا که میثاق اللّه گشته است.
پسر نرجس خاتون! عهد مى کنى از همه انبیا و اولیا بیشتر خون دل بخورى؟ بیشتر از همه شاهد تضییع حقوقت باشى؟ بیشتر از همه از دوست و دشمن نسبت به مقام مقدّست اسائه ادب بشنوى؟ فرزند فاطمه! با ما پیمان مى بندى که از پس پرده غیبت ناظر تاراج حقوق و غصب همه شؤون متعلّق به خود باشى؟ آن هم به نام تو و به عنوان حمایت از حقوق تو!
اى شبل حیدر کرار! با جدت امیرالمؤمنین، علیه السلام، میثاق خانه نشینى بیست و پنج ساله بستیم. با تو پیمان پرده نشینى در پرده اراده و مشیت قاهره خود منعقد مى سازیم. پذیرا مى شوى؟
با عمّ گرامیت امام مجتبى، علیه السلام، پیمان خون دل خوردن ده ساله بستیم. با تو میثاق خون دل خوردن در روزگار طولانى غیبت مى بندیم قبول مى کنى؟ از جد امجدت موسى بن جعفر، علیه السلام، خواستار پذیرش چهار سال زندان شدیم؛ پذیرفت. پیمان ما با تو زندانى شدن در چاه غیبت است؛ از گاه ولادت تا هنگامه ظهور. پذیرایى؟
جانها به فداى تو و پیمانت! به قربان تو و میثاقت! چه پیمانى! چه عهدى! چه میثاقى!
اگر نه این است که دست لطف پروردگار پیوسته بر دل پاک آن گنجینه اسرار کردگار بوده و هست، مگر مى شود از عهده این میثاقهاى سخت و پیمانهاى دشوار بیرون آمد و به آنها وفا نمود.
آنچه تاکنون آوردیم توضیح احتمال اول بود که مقصود از میثاق، پیمانى باشد که از خود آن حضرت گرفته شده است. ممکن است مراد پیمان و میثاقى باشد که از خلق نسبت به آن آیت حق گرفته شده است. این معنا از احادیث بسیارى استفاده مى شود که خداوند متعال در عالم ذر و میثاق به دنبال پیمان گرفتن از بندگان براى خودش به وحدانیّت، از آنان اقرار به رسالت حضرت خاتم النّبیین و ولایت حضرات معصومین، علیهم السلام، را خواسته است که حضرت صادق، علیه السلام، فرمود:
کان المیثاقف مأْخوذاً علیهم بالرّبوبیّه و لفرسوله بالنّفبوه و لأمیرالمؤمنین و اللأئمه بالإمامه. فقال: ألستف بربَّکم و محمّدٌ نبیَّکم و علىٌ امامَکم و الأئمه الهادونَ أئمَّتکم؟۸
از خلق نسبت به ربوبیت پروردگار و نبوت رسول خدا و امامت امیرالمؤمنین و ائمه، علیهم السلام، پیمان گرفته شده و خداى – در عالم ذر و میثاق – فرموده بود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آیا محمد، صلّى اللّه علیه وآله، پیامبر شما نیست؟ آیا على، علیه السلام، امام شما نیست؟ و آیا امامان هدایت راهنمایان شما نیستند؟
از بعضى احادیث استفاده مى شود که نسبت به امام عصر، علیه السلام، در آن عالم از پیامبران اولى العزم عهد و میثاق جداگانه اى گرفته شده است. حضرت باقر، علیه السلام، فرمود:
و أخذ المیثاق على أولى العزم أنّنى ربّفکم و محمدٌ رسولى و علىٌ أمیرالمؤمنین و أوصیاؤه من بعده ولاه أمرى و خزّان علمى، علیهم السلام، و أنّ المهدىّ أنتصر به لدینى و أظهر به دولتى و أنتقم به من أعدائى و أعبد به طوعاً و کرها…۹
خداوند از پیامبران اولى العزم پیمان گرفت که: من پروردگار شما هستم و محمد، صلّى اللّه علیه وآله، رسول من است و على امیر مؤمنان، علیه السلام، و جانشینان پس از او والیان امر من و گنجینه هاى علم من اند. بدرستى که به وسیله مهدى، علیه السلام، دینم را یارى مى کنم و دولتم را ظاهر مى سازم و از دشمنانم انتقام مى گیرم و به وسیله او، خواه ناخواه، پرستشم محقق مى گردد.
مى بینیم که با چه شدت و تأکیدى با ذکر خصوصیات در عالم عهد و میثاق از پیامبران اولى العزم نسبت به امام عصر، علیه السلام، پیمان گرفته شده است؛ چندان که نسبت به هیچ کس میثاقى چنین نگرفته اند.
جا ندارد به چنین کسى چنین سلام کنیم و عرضه بداریم:
السلام علیک یا میثاق اللّه الّذى أخذه و وکّده.
سلام بر پیمان خدایى و میثاق الاهى که چنین شدید و اکید گرفته است؟
نوح پیامبر را در عالم ذر باز دارند. خلیل خدا ابراهیم را نگه دارند. کلیم خدا موسى و پسر مریم عیسى، علیهماالسلام، را مورد خطاب قرار
دهند. حتى جد امجدش حضرت خاتم النبیین در این پیمان گیرى و اخذ میثاق داخل باشد و همگى اقرار و اعتراف نمایند که: آرى، دین خدا با مهدى خدا نصرت مى پذیرد. دولت الاهى به وسیله مهدى الاهى محقّق مى شود. از دشمنان خدا بدان دست انتقام خدا، انتقام گرفته مى شود و سرانجام، بندگى و عبودیت مطلق براى حق متعال در زمان ظهور حضرتش فرا مى رسد.
اى صاحبان عزم و ارباب اراده قوى، اى بزرگترین پیامبران الاهى این پیمان را استوار سازید و عهده دار شوید. چون خدا مى داند که بر این عهد و میثاق باقى مى مانید و به آن وفا مى نمایید افسر اولى العزمى بر تارک شما نهاده است.
السلام علیک یا وعداللّه الّذى ضمنه
سلام بر تو اى وعده خدا؛ وعده اى که خدایش ضمانت نموده است.
خوب است براى توضیح این جمله سلام به آنچه در شرح جمله »موعودها« در کتاب »سوگند به نور شب تاب« نوشته ایم، مراجعه شود.۱۰ در اینجا مضاف بر آن مى آوریم که:
سلام بر امام زمان، ، علیه السلام، و ذکر آن وجود مقدس در ادعیه و زیارت با عنوان موعود بسیار است ولى در این جمله از زیارت شریفه آل یس با دو خصوصیت آمده است: یکى عنوان »وعداللّه« و دیگرى قید »الّذى ضمنه«.
موعود بودنش را دانستیم ولى در اینجا به حضرتش با عنوان وعداللّه سلام مى کنیم. گویا آن وجود مقدس موعودى است که از شدت موعودیت »وَعْد« شده است. او وعده داده شده اى است که حقیقت و نفس وعد است؛ در آن حد که هر وقت وعده خدا گفته مى شود، آن موعود به نظر مى آید. نوع آیات شریفه قرآن که در آنها ذکرى از وعد آمده به آنچه متعلق به آن حضرت است تفسیر شده است. چند نمونه مى آوریم:
حضرت صادق، علیه السلام، در تفسیر آیه ۷۵ سوره مریم »حتى إذا رأوا ما یوعدون…« فرمود:
فهو خروج القائم، علیه السلام.۱۱
آنگاه که آنچه را وعده داده شده اند ببینند، خروج حضرت قائم، علیه السلام، است.
حضرت باقر علیه السلام در توضیح آیه ۴۴ سوره معارج »ذلک الیوم الّذى کانوا یوعدون«؛ این است آن روزى که وعده داده شده بودند. فرمود:
یعنى یوم خروج القائم، علیه السلام۱۲
منظور خداوند خروج حضرت قائم، علیه السلام است.
در بیان آیه ۵۵ سوره نور وعداللّه الّذین آمنول منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فى الارض…؛ خداى آن دسته از شما را که ایمان آورده و اعمال شایسته داشته باشند وعده داده است هر آینه در زمین خلافت بخشد. نیز حضرت صادق، علیه السلام، فرمود:
آنگاه که شب جمعه (آن شب جمعه موعود معهود) فرار رسد، خداى فرشته اى را به آسمان دنیا فرو فرستد و چون فجر طالع شود و سپیده بدمد. آن ملک بر عرش بالاى بیت المعمور نشیمن گیرد. براى محمد و على و حسن و حسین، علیهم السلام، منبرهایى از نور نهاده بر آنها بالا روند و فرشتگان و پیامبران و اهل ایمان گرد آنان جمع شوند و درهاى آسمان گشوده شود. چون خورشید به میان آسمان رسد، رسول خدا، صلّى اللّه علیه وآله، گوید: پروردگارا، میعادى که در کتاب دادى چه شد؟ و آن این آیه قرآن است: »که اهل ایمان و عمل صالح از شما را خدا وعده داده که آنها را در زمین جانشین قرار دهد…« (آیه ۵۵ سوره نور.) آنگاه فرشتگان و پیامبران همانند سخن نبى مکرم و پیامبر خاتم را بگویند. سپس محمد و على و حسن و حسین، علیهم السلام، به سجده افتند. آنگاه بگویند: بار پروردگارا! غضب کن که به تحقیق حریم تو هتک شد و برگزیدگان تو کشته شدند. و بندگان شایسته ات خوار شمرده شدند. در این هنگام آنچه خدا خواهد انجام دهد که آن روز، روز معلوم است.۱۳
آرى، هر جا سخنى از وعد و وعده است نشانى از آن بى نشان یافت مى شود. هر کجا صحبت از میعاد و موعد است آن وعد و میعاد به نظر مى آید و هر کجا نامى از موعود به میان مى آید آن موعود معهود جلوه مى کند؛ گویا در عالم وعدى جز او و موعد و میعادى جز روز ظهور او نیست که راستى هم اگر موعودى است، اوست و اگر میعادى است، روز ظهور اوست و اگر وعدى است استقرار حکومت حقّه الهیّه به کف با کفایت اوست.
قیدى که در این جمله سلام آمده است »الّذى ضمنه« است که مطلب را محکمتر مى سازد؛ زیرا وقتى چیزى وعده خدا شد تخلف بردار نیست که »انّ اللّه لا یخلف المیعاد.«۱۴
وعده خدا – آنگاه که وعده دهد – تمام است تا چه رسد به این که وعده اش را ضمانت نماید.
در میان ما مرسوم است که اشخاص معتبر وعده شان مورد قبول و پذیرش است. بدون چون و چرا مى گوییم: فلانى اگر وعده داده قبول است؛ چون او حرفش دو ندارد؛ سرش برود قولش نمى رود؛ نیازى به ضمانت ندارد؛ همین که گفت: من وعده مى دهم، کار تمام است.
چه کسى خوش قولتر از خداست؟ کیست وعده اش از وعده خدا معتبرتر؟ امام زمان، علیه السلام، وعده خداست. ظهور و قیام او را خدا وعده داده است. نصرت و یارى او را خدا وعده داده است. صرف وعده و نفس قول او کافى و فوق کفایت است تا چه رسد به این که این وعده اش را هم تضمین کرده است! وعده اى است حتمى؛ امرى است که تحققش قطعى است؛ بدا بر نمى دارد؛ تغییر و تبدیل پیدا نمى کند.
بر این اساس است که فقط باید به آن وعده دل خوش کرد. فقط باید در انتظار رسیدن آن میعاد بود و فقط در فکر آمدن آن موعود که حقیقت وعد و موعود و میعاد او و قیام اوست. باقى – هر چه هست – شبه الوعد است؛ بدل الوعد است؛ اسم الوعد است. بچه ها را چگونه گول مى زنند و چه وعده ها به آنها مى دهند؟ غیر از آن وعد و موعود – هر چه هست – از این قبیل است. بى جهت به این طرف و آن طرف توجه نکنیم که جز خستگى چیزى عائد نمى گردد. هر صبح و شام بر وعد حق سلام کنیم و تحقق و انجاز و تنجز عاجل آن را از حق متعال بخواهیم.
السّلام على المهدى الّذى وعداللّه عزّ و جلّ به الأمم أن یجمع به الکلم و یَلّفم به الشّعث و یملأبه الأرض قسطاً و عدلاً و یمکّن له و ینجز به وعد المؤمنین.۱۵
پى نوشتها:
۱. مجمع البحرین، ماده وثق.
۲. المنجد، ماده وکد.
۳. کمال الدین: ص۲۶۹ (باب ۲۴ حدیث ۱۱)؛ بحار الانوار ج۳۶، ص۲۰۹.
۴. اسرار الشهاده، سید کاظم رشتى (نسخه خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، شماره ۶۹۷۰)، ص۲۰-۱۷.
۵. همان، ص۲۹، با اندکى تغییر.
۶. همان، ص۴۰، با اندکى تغییر.
۷. همان، ص۶۴-۶۱؛ با اندکى تغییر.
۸. تفسیر قمّى ج۱، ص۱۷۲، بحار الانوار، ج۵، ص۲۳۶.
۹. اصول کافى، ج۲، ص۸ (کتاب الایمان و الکفر، باب ۳، ح ۱).
۱۰. سوگند به نور شب تاب، صص ۲۸-۲۶.
۱۱. اصول کافى ج۱، ص۴۳۱ (کتاب الحجه، باب فیه نکتف و نتفف من التنزیل فى الولایه، ح ۹۰).
۱۲. تأویل الایات الظاهره، ص۷۲۶.
۱۳. غیبت نعمانى، ص۲۷۶.
۱۴. سوره آل عمران، آیه ۹.
۱۵. بحار الانوار، ج۱۰۲، ص۱۰۱؛ مفاتیح الجنان، ص۵۳۰ (زیارت حضرت صاحب الامر، آداب سرداب).
موعود شماره ۲۲