مصطفی محدثی خراسانی
نامم مصطفی و شهرتم محدثی خراسانی است، خراسانی نه تنها اسمیکه رسماً هم خراسانیام و در سال ۱۳۴۰ در آن دیار چشم به جهان گشودهام و در همان دیار پرورش یافته و تحصیل کردهام، آخرین مَدرَسم، دانشگاه فردوسی مشهد بوده که در دانشکده ادبیاتش رشته زبان و ادبیات فارسی را خواندهام.
سرودن را از نوجوانی به یاد دارم، اوایل دهه شصت در کوران دفاع مقدس مقداری از هم قد و اندازههای خودم را در شعر در مشهد پیدا کردم و با هم گروه شعری را در سازمان تبلیغات مشهد راهانداختیم و پنجشنبهها عصر آنجا شد میعادگاهمان که هنوز که هنوز است آن میعادگاه، میعادگاه است و آن میعاد برقرار، از سال ۷۰ تا ۸۰ مسئولیت این گروه شعر به عهده من بود، و همزمان با آن مسئولیت کانون شاعران و نویسندگان سازمان آموزش و پرورش خراسان که هنوز شمالی و جنوبی و مرکزی نشده بود را نیز عهدهدار بودم و از سال ۸۰ هم که دست تقدیر مرا به تهران کشاند و در این دیار به جمع دوستان شاعر در شورای عالی شعر صدا و سیما پیوستم و در کنار آن سردبیری مجله شعر را به صاحب امتیازی حوزه هنری کشور پذیرفتم. دو سالی هم در این بین از سال ۸۴ تا ۸۶ مسئولیت گروه فرهنگی روزنامه جام جم را عهدهدار بودم.
ذوق و گرایش من در شعر بیشتر با قالبهای کلاسیک گره خورده است و در آن میان بیشتر غزل و دو بیتی و رباعی ـ البته بدون شعر نیمایی هم نیستم ـ اما گویا زبان مرا همان قالبهای کلاسیک بیشتر برمیتابند. این کتابها را تاکنون از آثارم منتشر کردهام:
۱. شاعران پروازی ـ ۱۳۷۵ ـ انتشارات ضریح آفتاب،
۲. هزار مرتبه خورشید ـ ۱۳۷۵ ـ انتشارات برگ،
۳. گزیده ادبیات معاصر شماره ۴۶ ـ ۱۳۷۸ ـ انتشارات نیستان،
۴. ولیّ مهر منظومهای در رثای شهید ولی الله چراغچی، انتشارات کنگره سرداران شهید خراسان ۱۳۸۰،
۵. طنین کوه ـ شعر دفاع مقدس ـ انتشارات حریر ۱۳۸۳،
۶. سلوک باران ـ انتشارات سوره مهر ۱۳۸۵،
۷. طنین گام ابراهیم، انتشارات مؤسسه نتظیم و نشر آثار امام(ره)، ۱۳۸۶،
۸. سُکر سماع که در حال انتشار است.
همچنین کتابی دیگر با عنوان شوق کعبه که نگاهی زیباییشناسانه و تأملی فلسفی در مناسک حج دارد و حاصل یادداشتهای من در حج تمتع سال ۱۳۸۳ است، این کتاب در حال انتشار است.
شوق پریدن
گر چه بیم نرسیدن دارد
بار عشق تو کشیدن دارد
یاد تو بالی اگر باز کند
سنگ هم شوق پریدن دارد
چون در آیینه تو را میبینم
جلوه آینه دیدن دارد
یا دلی نیست در آفاق زمان
یا به ذکر تو تپیدن دارد
واژه از پاره دل داد به من
پس از این شعر شنیدن دارد
بیا به خانه که امید با تو برگردد
بیا به خانه که امید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بیا شکوه شکفتن که باز در نفسی
بهار رفته به تبعید با تو برگردد
بیا که صبح یقین در گشودن چشمی
به جای این شب تردید با تو برگردد
من و غروب و غم و اضطرابِ چشمانی
به راه مانده که امید با تو برگردد
بیا که کوچ کند ماتم از حریم زمین
و شادمانهترین عید با تو برگردد
ماهنامه موعود شماره ۸۳