آخرین دولت، دولت مستضعفان- قسمت پایانی

عباس پسندید
  • اشاره:

پیش از این گفتیم که مراد از استضعاف اجتماعی، بی‌پیرو ماندن ایده یا شخصی در میان جامعه است. و این استضعاف با استضعاف اقتصادی تفاوت می‌کند. بر این اساس دولت موعود، دولت مستضعفان اجتماعی است. نویسنده محترم در قسمت پایانی مقاله درباره اقتدار اجتماعی و استراتژی انتظار سخن می‌گوید.

  • اقتدار اجتماعی؛ پیش شرط ظهور

بر اساس آنچه گفته شد، روشن می‌گردد که برای ظهور حضرت و تشکیل حکومت عدل الهی، به چیزی به نام اقتدار اجتماعی نیاز است. اگر علت غیبت، استضعاف اجتماعی است، علت ظهور نیز اقتدار اجتماعی است. تشکیل حکومت به دست حضرت، نه متوقف بر تکمیل عنصر مشروعیت است و نه متوقف بر جواز تصدی. حضرت مهدی(ع) برای تشکیل حکومت، هم مشروعیت تام دارد و هم جواز تصدی. آنچه وجود ندارد قدرت و توان لازم برای تشکیل چنین حکومتی است که اقتدار اجتماعی آن را فراهم می‌کند و البته همان‌گونه که پیش از این روشن شد، مراد از قدرت نیز قدرت اجتماعی است، نه قدرت شخصی یا نظامی.

اقتدار اجتماعی در گفتمان مهدویت به این است که‌اندیشه مهدوی و حکومت مهدوی مورد پذیرش مردم قرار گیرد. اندیشه مهدوی ویژگی‌هایی دارد که ممکن است هر جامعه‌ای آمادگی پذیرش آن را نداشته باشد.
همچنین حکومت مهدوی اقتضاهایی دارد که هر چند به مصلحت مردم است، امّا گاه برخی جوامع تحمل عدالت علوی را نداشتند. پذیرش هر اندیشه و حکومتی به معنی تنظیم زندگی بر اساس آن است و این امری است دشوار.
اقتدار اجتماعی یعنی اینکه جامعه، ویژگی‌های اندیشه و حکومت مهدوی را بشناسد و اقتضائات آن را بپذیرد. حکومت دینی بر خلاف حکومت‌های دموکراتیک غیر دینی ویژگی‌های تغییرناپذیری دارد که نمی‌توان آن را متناسب با ذائقه اجتماعی تغییر داد. بنابراین، شرط لازم برای ظهور آن است که جامعه مصلحت نهفته در اندیشه امامت را درک کند و اقتضائات آن را بپذیرد. در چنین شرایطی پایگاه اجتماعی اندیشه مهدویت تقویت می‌شود و توسعه می‌یابد. این وضعیت، اقتدار اجتماعی لازم برای ظهور و تحقق حکومت عدل مهدوی را فراهم می‌سازد.
 
 
  • تفاوت اقتدار اجتماعی با استبداد

ممکن است نظریه اقتدار اجتماعی و شرط ندانستن رضایت مردم برای تصدی حکومت، به استبداد و دیکتاتوری تفسیر گردد و چنین تصور شود که پیش‌شرط ظهور حضرت مهدی(ع) وجود قدرتی نظامی خواهد بود، تا با زور اسلحه خود را بر جامعه تحمیل کند. به همین علت کسانی که مبانی شیعه در منشأ الهی مشروعیت را قبول دارند، در حقیقت برای فرار از دیکتاتوری و حکومت خشونت و شمشیر دیدگاه «شرط جواز» را طرح کرده‌اند. آنان بر این اعتقادند که شرط ندانستن رضایت عامه، به معنی حکومت دیکتاتوری و اجبار بر مردم است و چون این امر به حکم عقل و شرع ناپسند است، پس رضایت عامه شرط جواز تصدی است.۱

این تصور به خصوص در موضوع ظهور و حکومت حضرت مهدی(ع) شکل حساس‌تری به خود می‌گیرد، زیرا روایاتی که درباره کشتار و خون‌ریزی هنگام ظهور حضرت وجود دارد، می‌تواند به این تصور دامن بزند و مؤیدی بر آن باشد.
این در حالی است که می‌توان رضایت عامه را شرط جواز تصدی ندانست و در عین حال به دامن استبداد و ارعاب هم نیفتاد. زیرا امر میان این دو دَوَران ندارد و میان رضایت عامه و استبداد، حالت سومی وجود دارد به نام «امکان». اگر رضایت عامه وجود نداشته باشد، دو حالت ممکن است پیش آید: یا مردم ضدّیت تام دارند و یا هر چند رضایت ندارند، ولی ضدیت هم ندارند و خنثی هستند.
پس سه وضعیت خواهیم داشت: رضایت، ضدیت و سوم حال خنثی، که ممکن است با انجام اقداماتی به موافقت تبدیل شود و امکان تشکیل حکومت فراهم آید. بر این اساس، گاهی رضایت عامه وجود دارد، ولی امکان حکومت دینی نیست. همان‌گونه که حکومت امیرالمؤمنین(ع) پس از قتل عثمان چنین وضعیتی داشت و از همین رو با وجود اقبال شدید مردم، حضرت از قبول آن استنکاف می‌کرد.۲
گاهی رضایت عامه وجود ندارد، ولی عموم مردم ضدیت نیز ندارند و لذا با در هم ریختن معادلات سیاسی ـ اجتماعی، امکان حکومت معصوم به وجود می‌آید، همان‌گونه که حضرت علی(ع) پس از بیعت مردم با ابوبکر برای جمع نیرو تلاش می‌کرد تا زمام امور را در دست گیرد.
در چنین شرایطی نمی‌توان گفت چون رضایت بالفعل برای معصوم وجود ندارد و یا رضایت بالفعل برای مخالف حاکمیت معصوم شکل گرفته، هیچ اقدامی نمی‌توان صورت داد و هر اقدامی خلاف شرع و غیر مجاز است. البته اگر عموم مردم ضدیت با معصوم و حاکمیت او داشته باشند، نمی‌توان بر آنان حکومت کرد و چون امکان آن وجود ندارد، معصوم اقدامی‌برای کسب خلافت نمی‌کند.
بنابراین، نظریه اقتدار اجتماعی و شرط نبودن رضایت عامه، منجر به خشونت و استبداد نمی‌شود. شمشیر امامت برای غلبه بر خواصّ معاند به کار می‌رود، نه عموم مردم. در فلسفه سیاسی اسلام این یک اصل است که سلوک حکومت با عامه مردم باید بر اساسعطوفت و مهربانی باشد. امام صادق(ع) درباره این اصل و شیوه سلوک زمامداران در نظریه امامت می‌فرمایند:
آیا نمی‌دانی امارت بنی امیه برپایه شمشیر و ظلم و ستم قرار دارد، ولی امامت ما بر پایه رفق، الفت، وقار، تقیه، خوش برخوردی تقوی و اجتهاد قرار دارد، پس شماها مردم را به دین خودتان و به آنچه قبول دارید ترغیب کنید.۳
این شیوه حکومت اسلامی است و چندان اهمیت دارد که حتی برای حفظ حکومت نیز نمی‌توان از این اصل چشم‌پوشی کرد. متأسفانه برخی از جوامع جز با شمشیر و تحقیر سامان نمی‌یابند؛ آن‌گونه که بنی‌اسرائیل بودند، و جز امثال فرعون‌ها را نمی‌پذیرند؛ آن‌گونه که بنی‌اسرائیل پذیرفتند.۴
با کمال تأسف باید گفت مردم عراق نیز از همین قبیل بودند که جز با تحقیر و شمشیر به راه نمی‌آمدند. امّا حضرت علی(ع) هرگز حاضر نشد برای بقای حکومت خود، از روش‌های خشونت‌آمیز استفاده کند. برخی افراد به ایشان متذکر می‌شدند که:
اهل عراق جز با شمشیر به راه نمی‌آیند!۵
این ویژگی مردم عراق بود و به همین سبب حکومت کردن بر آنان جز با روش های خشونت‌آمیز ممکن نبود، امّا حضرت(ع) هرگز تن به استفاده از این روش‌ها ندادند. امام صادق(ع) در این‌باره می‌‌فرمایند:
حضرت علی(ع) همواره به مردم کوفه می‌فرمودند: ای مردم کوفه گمان می‌کنید که نمی‌دانم چه چیزی شما را به راه می‌آورد؟! می‌دانم، ولی مایل نیستم برای سر به راه کردن شما، خود را آلوده کنم)۶
همچنین آن حضرت خطاب به مردم عراق فرموده‌اند:
به خوبی می‌دانم آنچه شما را به راه می‌آورد، شمشیر است. ولی من کسی نیستم که برای سامان دادن شما، نفسم را آلوده سازم.۷
این بخش دیگری از منطق دین در فلسفه سیاسی است که حکومت خواهد کرد. امام باقر(ع) در این‌باره به یکی از طاغوت‌های بنی‌عباس می‌فرماید:
دولت شما پیش از دولت ماست و سلطنت شما پیش از سلطنت ما. سلطنت شما شدید و سخت است و هیچ گشایشی در آن وجود ندارد.۸
بدون تردید هنگام ظهور حضرت، نبردهای بزرگی اتفاق می‌افتد، اما این نبردها برای تحمیل و در جهت نظریه اقتدار اجتماعی نیست. به بیان دیگر اقتدار اجتماعی به نبرد برای تحمیل حکومت منجر نمی‌شود. از جمله اشکالاتی که بر نظریه «جنگ برای تحمیل» وارد است، این است که نمی‌تواند پدیده «غیبت» را تحلیل کند. اگر بناست که برای حاکمیت امام زمان(ع) نبردهای تحمیل‌کننده انجام شود، دیگر نیازی به این غیبت طولانی نمی‌بود.
همچنین این نظریه با روایات معصومین(ع) و تحلیل‌های عقلانی، که پیش‌شرط ظهور حضرت مهدی(ع) را «آمادگی اجتماعی» می‌دانند، در تضاد است. اگر ظهور نیازمند آمادگی اجتماعی است، «جنگ برای تحمیل» معنایی نخواهد داشت؟
اما مهم‌تر از همه اینکه برخی از روایاتی که به موضوع نبردهای پس از ظهور پرداخته‌اند، تأکید کرده‌اند که هدف این نبردها، منافقان و معاندان هستند. از همین رو عموم مردم در صف مقابل قرار می‌گیرند. نظریه جنگ برای تحمیل با این دسته از روایات هم ناسازگار است.
در فلسفه سیاسی اسلام حتی منافق تا وقتی یک شهروند باشد، در امان است و تنها زمانی که بخواهد مانع استقرار دولت مهدوی شود، با او ستیز خواهد شد. به همین سبب، شمشیر حضرت مهدی(ع) شمشیر تحمیل حکومت به مردم نیست، بلکه شمشیر مبارزه با کسانی است که در برابر خواست عمومی‌بشر برای تحقق عدالت صف‌آرایی می‌کنند. میان این دو تفاوت وجود دارد. گاهی یک نفر یا یک گروه با تکیه بر سر نیزه حاکمیت خود را به مردم تحمیل می‌کند و گاهی جامعه‌ای به پا می‌خیزد و علیه ستم قیام می‌کند ولی زورگویان در برابر آنان مقاومت می‌کنند و به همین سبب مردم نیز با آنان می‌جنگند. نمونه بارز آن در انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد.
حضرت امام خمینی(ره) و یاران او مبارزه کردند و شهدای زیادی تقدیم انقلاب کردند. سؤال این است که این جنگ و کشتار به چه سبب بود؟ آیا به زور سرنیزه به مردم می‌گفتند که باید انقلاب کنید و نبرد این‌گونه آغاز شد؟ یا اینکه قیام کردند تا حکومت اسلامی تشکیل دهند، ولی صاحبان زر و زور و تزویر در برابر این خواست عمومی ایستادند و مردم هم تا اندازه‌ای که لازم بود با آنان درگیر شدند؟
داستان نبردهای ظهور نیز همین گونه است. دولت امامت، هیچ‌گاه خود را با خشونت و تهدید بر مردم تحمیل نکرده است. خانه‌نشینی حضرت علی(ع) و انزوای معصومان (ع) دلیل روشن این حقیقت است. ستیز امام زمان(ع) نیز با کسانی است که در برابر این حرکت حق (که خواست عمومی است) سد ایجاد می‌کنند.
بنابراین دیدگاه جنگ برای تحمیل نمی‌تواند تحلیل‌کننده  درگیری‌های زمان ظهور باشد و نظریه اقتدار اجتماعی و شرط قدرت نیز به این معنا نیست که اگر جامعه، حکومت حضرت مهدی(ع) را نپذیرد و در برابر آن بایستد، باید با تک تک آنان جنگنید. بلکه بر عکس، نظریه شرط قدرت معتقد است که در چنین جامعه‌ای امکان تشکیل حکومت حضرت و تحقق اهداف آن ـ که هدایت مردم است ـ وجود ندارد و لذا حضرت نیز نسبت به آن اقدام نمی‌کند.
 
  • استراتژی انتظار
اکنون به راحتی می‌توان درباره راهبرد انتظار سخن گفت و میان دیدگاه‌های مختلف داوری کرد. درباره انتظار راهبردهای متفاوتی وجود دارد. یک راهبرد معتقد است فراگیری و جهان‌شمولی فساد پیش‌شرط ظهور است. دلیل آنان روایات فراوانی است که درباره جهان پیش از ظهور، از تعبیر «کما ملئت ظلماً و جوراً» استفاده کرده‌اند.۹
این نظریه تأثیر مستقیمی‌بر راهبرد انتظار و تعیین وظایف منتظران دارد. انگاره‌ای که از دل نظریه فوق در باب انتظار بیرون می‌آید، «نفی امر به معروف و نهی از منکر و تعطیلی هر گونه حرکت اصلاح طلبی» است.
گروهی از کسانی که پیش شرط ظهور را فراگیری فساد می‌دانند، بر این باورند که نباید جلوی فساد را گرفت. از دیدگاه اینان، هر گونه مانع‌تراشی در راه ایجاد فساد و منکرات، به تأخیر در ظهور می‌انجامد.۱۰
کسانی که این انگاره را پذیرفته‌اند، بر این باورند که چون راه ظهور، گسترش فساد است، وظیفه منتظران، سکوت در برابر منکرات و اجازه گسترش فساد است و بر این اساس معتقدند هر نوع تلاش برای جلوگیری از فساد و توسعه صلاح و فلاح، حرکت ضدّ انتظار است که موجب به تأخیر افتادن ظهور می‌شود.
در نقد این دیدگاه باید گفت که اگر چه روایات مورد استناد صحیح‌اند، امّا استنباطی که از آنها شده درست نیست. روایات مورد استناد، بیانگر توصیف زمان ظهورند نه پیش شرط ظهور؛ فرق است میان اینکه گفته شود ویژگی‌های اجتماعی هنگامه ظهور چیست و اینکه گفته شود پیش شرط ظهور حضرت مهدی(ع) چیست. مورد اول ویژگی‌های جامعه جهانی را به هنگام ظهور، توصیف و پیش‌بینی می‌کند، ولی مورد دوم شرط ظهور حضرت مهدی(ع) را توضیح می‌دهد.
بدیهی است که میان این دو تفاوت وجود دارد. خیلی فرق است میان اینکه بگوییم «حضرت مهدی(ع) چون فساد فراگیر شود ظهور می‌کند» یا اینکه بگوییم حضرت مهدی(ع) در زمانی که فساد فراگیر است ظهور خواهد کرد. پس این دیدگاه نمی‌تواند بر گرفته از متون دینی باشد.
 
 
  • انتظار و تبدیل استضعاف به اقتدار

راهبرد انتظار را مباحث پیشین روشن می‌سازد. در مباحث گذشته روشن شد که علت غیبت حضرت مهدی(ع) استضعاف اجتماعی بود. از این رو، پیش شرط ظهور حضرت نیز اقتدار اجتماعی خواهد بود. بر این اساس، فلسفه دوران غیبت و انتظار، تبدیل استضعاف به اقتدار است. که شکل می‌گیرد تا با حفظ جان آخرین زمامدار، ناهمراهی جامعه به همراهی تبدیل شود و قدرت لازم برای تحقق حکومت امامت فراهم گردد آنگاه آخرین زمامدار ظهور می‌کند و آخرین دولت را تشکیل می‌دهد.

در حقیقت، دوران انتظار دورانی است که باید در آن امکان اجتماعی برای برپایی حکومت امامت به وجود آید. لذا برای تحقق حاکمیت حضرت مهدی(ع) به فرایندی نیاز است تا استضعاف را به اقتدار تبدیل کند و امکان اجتماعی آن را به وجود آورد. این، راهبرد منتظران در دوران انتظار و پیش‌شرط ظهور است. این راهبرد دو رکن اساسی دارد: یکی اینکه فعال و پویا است، نه ساکن و خموش، و دیگر اینکه جهت‌گیری آن تبدیل استضعاف به اقتدار و فراهم ساختن امکان اجتماعی حکومت مهدوی است. اما در این باره باید به چند نکته توجه کرد:
۱. نکته اول مربوط به گستره حکومت است. حکومت حضرت مهدی(ع) یک حکومت جهانی است، نه منطقه‌ای و کشوری.
خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:
و ما در زبور، پس از تورات، نوشته‌ایم که این زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند برد.
۱۱
در روایات نیز همه‌جا صحبت از حکومت حضرت بر کل زمین شده، که بیان آن از حوصله این نوشتار خارج است. بر همین اساس وقتی صحبت از امکان و اقتدار می‌شود، باید آن را در مقیاس جهانی مد نظر داشت.
۲. نکته دوم مربوط به عامل تغییر است. آنچه موجب تغییر در جامعه می‌گردد، خود مردم هستند، نه عواملی از بیرون. قرآن کریم بر این نکته تأکید دارد که منشأ تغییرات درون اجتماعی است نه برون اجتماعی. خداوند متعال می‌فرماید:
خدا چیزی را که از آن مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند.۱۲
و جای دیگر می‌فرماید:
زیرا خدا نعمتی را که به قومی ارزانی داشته است، دگرگون نسازد، تا آن قوم خود دگرگون شوند.۱۳
بر همین اساس باید برای تغییر به عوامل درونی جامعه پرداخت.
۳. محور تغییر باید بر عدالت‌پذیری استوار باشد. رکن حکومت دینی عدالت است. بررسی و طرح ادلّه این موضوع از حوصله این نوشتار خارج است. آنچه مهم است اینکه درباره حکومت حضرت مهدی(ع) نیز این تعبیر فراوان به کار رفته که عدالت، رهاورد آن است. لذا اگر جامعه‌ای بخواهد حکومت دینی و از جمله حکومت حضرت مهدی(ص) را بپذیرد، باید عدالت‌پذیر باشد.
۴. مسئله بعدی فرایند تغییر است. در روایت بسیار مهمی، امام باقر(ع) مراحل سه گانه‌ای را بیان کرده‌اند که به خوبی می‌تواند فرایند تغییر را مشخص سازد.
کسی از امام باقر(ع) می‌پرسد که چه وقت ظهور حضرت مهدی(ع) اتفاق می‌افتد تا دل ما شاد گردد؟ حضرت در قالب بیان این حکایت آموزنده تاریخ را به سه دوره: «زمان گرگ صفتی»، «زمان میش صفتی» و «زمان ترازو» تقسیم می‌کند و به این حقیقت اشاره می‌فرماید که در دوره «گرگ صفتی» حقّ امامت غصب شد، در دوره «میش صفتی» مردم می‌خواهند حقّ ما را بدهند، ولی حال اقدام در راه آن را ندارند و در دوره سوم که دوره «عدالت» است، مردم حق ما را خواهند دارد. اینها دوره‌های سه گانه تاریخ امامت‌اند. مدار و محور این دوره‌های سه گانه، مردم‌اند. اگر مردم تغییر کنند، زمان ظهور فرا خواهد رسید.
مهم این است که باید جامعه را سنجید و بر اساس یکی از الگوهای سه گانه، وضعیت آن را مشخص ساخت. سپس برای حرکت به سمت مرحله بعد برنامه‌ریزی کرد تا به زمان ترازو رسید. در این شرایط، اقتدار اجتماعی ـ جهانی لازم برای حکومت عدل جهانی فراهم خواهد شد.
بر اساس این حدیث شریف، پیش‌نیاز ظهور عدالت‌خواهی مردم است. امام عدالت، امت عدالت‌خواه می‌خواهد. دولت عدالت، جامعه عدالت‌پذیر می‌خواهد. جامعه فاسد، امام عدالت را نمی‌پذیرد. مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل نمی‌کنند. همان‌گونه که امام علی(ع) را تحمل نکردند. اگر ظهور در جامعه فاسد روی دهد، امام مهدی(ع) نیز فرجامی چون دیگر  امامان خواهد داشت. بنابراین پیش شرط ظهور، توسعه عدالت‌خواهی و حرکت از زمان گرگ به زمان میش و از زمان میش به زمان ترازو است.
۵. مسئله مهم دیگر، شیوه تغییر است. شیوه تغییر، تغییر فرهنگ و بینش است، نه تغییر نظامی. در برخی روایات، برای تبدیل استضعاف به اقتدار، راهبرد افزایش رشد و آگاهی مورد تأکید قرار گرفته است. عبدالسلام بن صالح هروی نقل می‌کند که:
امام رضا(ع) فرمود: رحمت خدا بر بنده‌ای که امر ما را زنده کند. از حضرت پرسیدم: چگونه امر شما را زنده می‌کند؟
حضرت فرمود:
دانش‌های ما را فرا می‌گیرد و به مردم یاد می‌دهد. بی‌گمان اگر مردم از زیبایی کلام ما آگاه می‌بودند، از ما تبعیت می‌کردند.۱۴
احیای امر و همچنین تبعیت و اطاعت اشاره به اقتدار اجتماعی دارند. وقتی ایده‌ای در جامعه زنده و نقش‌آفرین باشد و مردم از آن تبعیت و اطاعت اشاره به اقتدار اجتماعی تحققّ می‌یابد. اما مهم این است که این مسئله چگونه اتفاق می‌افتد. حضرت قاعده‌ای را بیان کرده که بر اساس آن رابطه مستقیمی میان آگاهی و اطاعت برقرار شده است. اگر سطح آگاهی افزایش یابد و زیبایی‌های اندیشه امامت روشن گردد، بی‌تردید تبعیت و فرمانبرداری اتفاق خواهد افتاد و این یعنی تحقق اقتدار اجتماعی. جالب اینجاست که در روایت نقل شده، راه تحقق این امر نیز مشخص شده که عبارت است از فرا گرفتن علوم اهل بیت(ع) و آموختن آن به دیگران.
از آنچه بیان شد، روشن می‌گردد که عامل استضعاف اجتماعی امامت، استضعاف فکری مردم است. وقتی جامعه از نظر فکری ضعیف باشد، امامت را رها خواهد کرد و در نتیجه به استضعاف کشیده خواهد شد. پس برای تأمین اقتدار اجتماعی باید با افزایش سطح آگاهی و بینش، استضعاف فکری مردم را برطرف کرد. وقتی استضعاف فکری مردم برطرف شد، کسانی که از نظر اجتماعی در ضعف بودند (امامان) به اقتدار و حکومت خواهند رسید.
۶. نکته مهم اینکه برای این امر باید طرحی درانداخت و پروژه‌هایی را تعریف کرد. نمی‌توان نشست و امیدوار بود که به مرور زمان و به صورت ناخودآگاه استضعاف فکری به تقویت فکری تبدیل شود. باید برای این امر چاره‌ای اندیشید و برنامه‌ای تنظیم کرد. رسالت آن نیز بر عهده حوزه تشیع و هم اکنون بر عهده حوزه علیمه قم است.
 
امام صادق(ع) می‌فرماید:
به زودی کوفه از مؤمنین خالی می‌شود و دانش در آن فرو می‌رود، همان‌گونه که مار در سوراخ خود فرو می‌رود، سپس دانش در شهری به نام قم آشکار می‌شود و پایگاهی برای دانش و فضیلت می‌گردد تا آنکه هیچ مستضعف فکری در زمین باقی نماند. حتی زنان در خانه‌ها و این نزدیک ظهور قائم ماست. پس دانش از آن شهر به دیگر سرزمین‌ها پراکنده می‌گردد و حجّت خدا بر مردم تمام می‌شود به گونه‌ای که هیچ کس در زمین باقی نمی‌ماند مگر اینکه دین و دانش به او می‌رسد، آنگاه قائم ظهور می‌کند.۱۵
این حدیث بسیار گویاست. حوزه علمیه باید با درک شرایط جهانی برای برچیدن استضعاف فکری در سطح جهانی، برنامه‌ریزی کند.
 

ماهنامه موعود شماره ۸۸ 
 
پی‌نوشت‌ها:
۱. سعیدی، محمد حسن، مجله حکومت اسلامی، ش ۱۷، ص ۲۳۳.
۲. ر. ک: ری‌شهری و همکاری، موسوعه امام علی(ع).
۳. بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۱۷۰.
۴. این واقعیتی است که قرآن کریم آن را بیان کرده است. خداوند متعال درباره سلوک فرعون با بنی‌اسرائیل می‌فرماید: فرعون قوم خود را تحقیر می‌کرد و آنان از او اطاعت می‌کردند (زخرف(۴۳) آیه ۵۴) و در جایی دیگر درباره سلوک او، از زبان حضرت موسی(ع) خطاب به بنی‌اسرائیل، می‌فرماید: به بدترین وجهی شما را عذاب می‌کردند و پسرانتان را سر می‌بریدند و زنانتان را برای بیگاری زنده می‌گذاشت. (ابراهیم(۱۴) آیه ۶) و ر.ک: (بقره(۲) آیه ۴۹). پدیده شگفتی است که تحقیر و شمشیر، میوه اطاعت به بار آورد!! و شگفت انگیزتر اینکه خداوند متعال علت این پدیده را فسق و فساد خود مردم معرفی می‌کند، نه فرعون. البته فرعون فاسد و فاسق هست، ولی علت موفقیت سلوک خشن و تحقیر آمیزش، فسق و فجور خود مردم بود و اساساً چنین مردمی جز با این سلوک به راه نمی‌آیند. این یک اصل است و شاید هدف قرآن کریم از طرح این حکایت، بیان همین اصل باشد. خداوند متعال در این باره می‌فرماید: به تحقیق آنان مردمی فاسق بودند. (زخرف (۴۳) آیه ۵۴).
۵. عیون الحکم و المواعظ، ص ۱۶۸، ح ۳۴۸۸؛ غررالحکم، ح ۳۷۵۸.
۶. امالی مفید، ص ۲۰۷، ح ۴۰، و ر. ک: نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۲؛ ینابیع الموده، ج ۳، ص ۴۴۳.
۷. ارشاد، ص ۲۸۱؛ احتجاج، ج ۱، ص ۴۱۴، ح ۸۹، و ر.ک: کافی، ج ۸، ص ۳۶۱، ح ۵۵۱؛ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۳۶۴، ح ۳۳.
۸. کافی، ج ۸، ص ۲۱۰.
۹. مثلاً رسول خدا(ص) می‌فرماید: قیامت برپا نمی‌شود تا زمانی که زمین از ستم و دشمنی آکنده شود، آنگاه مردی از خاندان من قیام کند و زمین را که از ظلم و جور آکنده شده، از عدل و داد پر می‌کند.» و یا در کلام دیگری می‌فرماید: اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند مردی از خاندان مرا بر می‌انگیزد که دنیا را پر از داد می‌کند همچنان که پر از ستم شده است.
۱۰. امام خمینی درباره این گروه می‌فرماید: یک دسته‌ای می‌گفتند: که خوب، باید عالم پر از معصیت بشود تا حضرت بیایند، ما باید نهی از منکر نکنیم امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می‌خواهند بکنند، گناهان زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.
۱۱. سوره انبیا (۲۱)، آیه ۱۰۵.
۱۲. سوره رعد (۱۳)، آیه ۱۱.
۱۳. سوره انفال (۸)، آیه ۵۳.
۱۴. عیون الاخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۷۵.
۱۵. بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۱۳.

همچنین ببینید

ویژه نامه آخرالزمان

component/k2/item/28006-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86.html ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *