مترجم: اسماعیل نعمت اللهى
پیشوند anti (ضد) در ترکیب معانى متفاوتى دارد: antibasileus به معناى پادشاهى است که دوران فترتى را پر مىکند؛ antistrategos به معناى کنسول فرماندار [استان قدیم روم] است؛ antihoupatos در روم قدیم به معناى فرماندار کل بوده است؛ در هومر antiheos شخصى است که از لحاظ نیرو و زیبایى به خدا مىماند، در حالى که در آثار دیگر نمایانگر خداى ستیزهجو است. اگر صرفاً از قیاس پیروى کنیم، مىتوانیم antichristos را به شخصى تفسیر کنیم که از لحاظ سیما و نیرو به »مسیح« شباهت دارد؛ امّا راه مطمئنتر این است که واژه مذکور را طبق کاربرد آن در کتاب مقدس و [زبان ] کلیسایى تعریف کنیم .
الف: معناى این واژهدر کتاب مقدس
واژه دجّال (antichrist) تنها در رسائل یوحنا وارد شده؛ امّا ادعا شده است که در مکاشفه یوحنا، رسائل پولس و با صراحت کمترى در اناجیل و کتاب دانیال نیز مترادفهاى این واژه به کار رفته است .
۱. در رسائل یوحنا
یوحناى قدیس در رسائلش فرض را بر این قرار داده که مسیحیان اولیه با آموزه مربوط به آمدن دجّال آشنا هستند:
»شنیدهاید که دجّال مىآید« (رساله اول یوحنا، ۱۸:۲)؛ »و این۱ است روح دجّال که شنیدهاید که او مىآید« (رساله اول یوحنا، ۳:۴). اگر چه یوحنا از چندین دجّال سخن مىگوید، ولى بین دجّالان بسیار و یک دجّال اصلى فرق مىگذارد: »دجّال مىآید. الحال هم دجالان بسیار ظاهر شدهاند« (رساله اول یوحنا، ۱۸:۲). وى همچنین سیرت و رفتار دجّال را شرح مىدهد: »از ما بیرون شدند لکن از ما نبودند« (رساله اول یوحنا، ۱۹:۲)؛ »دروغگو کیست جز آنکه مسیح بودن عیسى را انکار کند؟ آن دجّال است که پدر و پسر را انکار مىنماید« (رساله اول یوحنا، ۲۲:۲)؛ »و هر روحى که عیسى مسیحف مجسم شده را انکار کند از خدا نیست و این است روح دجال« (رساله اول یوحنا، ۳:۴)؛ »زیرا گمراه کنندگان بسیار به دنیا بیرون شدند که عیسى مسیحف ظاهر شده در جسم را اقرار نمىکنند: آن است گمراه کننده و دجال« (رساله دوم یوحنا، ۷). همچنین یوحنا زمان آمدن دجّال را »ساعت آخر« تعیین مىکند (رساله اول یوحنا، ۱۸:۲)؛ علاوه بر این، وى معتقد است که او »الان هم در جهان است« (رساله اول یوحنا، ۳:۴).
۲. در مکاشفه
تقریباً همه مفسران دریافتهاند که دجّال در مکاشفه یوحنا ذکر شده است؛ امّا در مورد باب خاصى که در آن از وى یاد شده، اتفاق نظر ندارند. برخى به »وحش« در آیه ۷ باب ۱۱، برخى۲ به »اژدهاى [بزرگ ] آتشگون« در باب ۱۲، و دیگران نیز به وحشى »که ده شاخ و هفت سر دارد« در باب ۱۳ و آیات بعدى اشاره مىکنند؛ در حالى که بسیارى از محققان، دجّال را بر وحشى که »دو شاخ مثل شاخهاى بره« داشت و »مانند اژدها« سخن مىگفت (۱۳: ۱۱ و آیات بعدى) یا بر وحش قرمزى که »هفت سر و ده شاخ داشت« (باب ۱۷)یا سرانجام، بر شیطانى که »از زندان خود خلاصى خواهد یافت« و امتها را گمراه خواهد کرد (۲۰: ۷ و آیات بعدى) منطبق مىدانند. شرح مفصل دلایلف له و علیه هر یک از این نظریات، به بحث کنونى ما ارتباطى ندارد.
۳. در رساله پولس
یوحناى قدیس مفروض مىگیرد که آموزه مربوط به آمدن دجّال در نزد خوانندگانش شناخته شده است. مفسران براین باورند که این آموزه از طریق نوشتههاى پولس مقدس در مسیحیت شناخته شده است. یوحناى قدیس علیه بدعت گذاران زمانهاش اصرار مىورزید که کسانى که راز تجسّم را انکار مىکنند اَشکال کمرنگى از دجّال بزرگ آتى هستند. دجّال در رساله دوم پولس به تسالونیکان (۲: ۳ و آیات بعدى، ۷ -۱۰) به طور کاملترى وصف شدهاست. در کلیساى تسالونیک به واسطه این اعتقاد که دومین ظهور مسیح قریب الوقوع است، اضطرابهایى پدید آمد. این تصور تا حدودى ناشى از فهم نادرست آیه ۱۵ و آیات بعدى باب چهارم از رساله پولس به تسالونیکان و تا حدودى ناشى از دسیسههاى گمراه کنندگان بود. به منظور بر طرف کردن این اضطرابها بود که پولس مقدس دومین رساله خود را به تسالونیکان نوشت و به ویژه، آیات ۳ تا ۱۰ باب دوم را درج کرد. آموزه پولس چنین است: پیش از »روز مسیح«، »ارتدادى« رخ خواهد داد و »مرد شریر« ظاهر خواهد شد. وى در هیکل (معبد) خدا مىنشیند و خود را چنان مىنمایاند که گویى خداست؛ او با قدرت شیطان و آیات و عجایب دروغین عمل مىکند؛ آنهایى را که محبت راستین را نپذیرفتند تا نجات یابند، گمراه مىکند؛ امّا عیسى خداوند او را با نفَس دهان خود هلاک خواهد کرد و به تجلى ظهور خویش او را نابود خواهد ساخت .امّا در مورد این زمان، » آن سرّ بىدینى الان عمل مىکند فقط تا وقتى که آن که تا به حال مانع است از میان برداشته شود. خلاصه آن که، پیش از »روز مسیح«، »مرد شریر« که در رساله یوحنا به دجّال معروف است ظاهر خواهد شد؛ پیش از ظهور »مرد شریر«، »شورش« یا ارتداد بزرگى به وقوع خواهد پیوست؛ این ارتداد نتیجه »سرّ بىدینى« اى است که الان عمل مىکند و به گفته یوحنا، خود را در اینجا و آنجا با اشکال کمرنگ دجّال نمایش مىدهد. یوحنا سه مرحله پیدایش شرارت را معرفى مىکند: خمیر مایه شرارت؛ ارتداد بزرگ و مرد شریر. امّا منظور تعیین دقیقتر زمان حادثه اصلى، قیدى را اضافه مىکند؛ وى ابتدا چیزى را به عنوان شىء (to datechon »آنچه«) و سپس به عنوان شخص۳ (ho hatechon »آنکه«) وصف مىکند که از وقوع حادثه بزرگ جلوگیرى مىکند: »فقط تا وقتى که آنکه تا به حال مانع است از میان برداشته شود« [رساله دوم پولس رسول به تسالونیکیان، ۲: ۷.م]. در اینجا تنها مىتوانیم نظریات عمده راجع به معناى این قیدى را برشماریم، بدون آنکه از ارزش آنها سخن بگوییم:
مانعف حادثه اصلى، »مرد شریر«است؛ حادثه اصلى، ظهور دوباره عیسى مسیح است (گریم »Grimm«، سیمار »Simar«).
مانع، امپراتورى روم است؛ حادثه اصلى که از آن جلوگیرى شده، »مرد شریر« است (اغلب آباء لاتینى و مفسران بعدى).
رسول به اشخاص و حوادث زمان خود اشاره مىکند؛ مانع (Katechon) و »مرد شریر« به طرق مختلف بر امپراتورانى مانند تیتوس (Titus)، نرون( Nero)، کلاودیوس (Claudius)، و غیره منطبق شده است (متکلمان پروتستان که پس از قرن هفتم مىزیستند).
رسول مستقیماً به اشخاص و حوادث معاصرى اشاره مىکند که با این حال، نمونههایى از »مانع« (Katechon)، »مرد شریر« و روز مسیح در آخرالزمان هستند؛ به عنوان مثال خرابى اورشلیم [به سال ۷۰ میلادى] نمونه ظهور مجدد مسیح است (دالینگر Dخlinger).
قبل از رها کردن نظریه پولس در باب دجال، مىتوان پرسید که پولس آموزه خود را از کجا به دست آورده است؟ در اینجا نیز با پاسخهاى مختلفى مواجه مىشویم:
پولس قدیس صرفاً نظر خود را بر اساس سنت یهودى و تصویرپردازى دانیال و حزقیال نبى بیان مىکند. این نظریه مورد تأیید برخى از نویسندگان پروتستان قرار گرفته است .
رسول اندیشهاى را بیان مىکند که از طریق آموزه آخرالزمانى عیسى مسیح در عالم مسیحیت ارائه شد. این نظریه را دالینگر( Dخlinger) بیان کرده است .
پولس قدیس نظریه خود در مورد دجّال را از کلمات مسیح، پیش گویى دانیال، و حوادث معاصر به دست آورده است. این نظریه را نیز دالینگر مطرح کرده است .
رسول پیشگویى را بیان کرده که از طریق الهام از روح القدس دریافت کرده است. مفسران کاتولیک عموماً طرفدار این نظریهاند.
۴. در اناجیل و کتاب دانیال
پس از مطالعه تصویر دجّال در رساله پولس به تسالونیکیان، »مرد شریر« در کتاب دانیال (۷: ۸، ۱۱، ۲۰، ۲۱)، جایى که رسول »شاخ کوچک« را وصف مىکند به راحتى شناخته مىشود. نمونهاى از دجّال در کتاب دانیال ۸: ۸ و آیات بعدى، ۲۳ و آیات بعدى، ۱۱: ۲۱ – ۴۵ در قالب انتیخوس اپیفانه (Antiochus Epiphanrs ) یافت مىشود.
بسیارى از مفسران در آمدن مسیحهاى دروغین و پیامبران دروغین (متّى ۲۴: ۲۴؛ مرقس، ۱۳: ۶، ۲۲؛ لوقا، ۲۱: ۸)، »مکروه ویرانى« (متّى: ۲۴: ۱۵)، و کسى که »به اسم خود مىآید« (یوحنا، باب پنجم: ۴۳) اشارههاى کم و بیش آشکارى را به دجّال دریافتهاند .
ب – دجّال در زبان کلیسایى
بوست (Bousset) بر این باور است که در میان یهودیان افسانه کاملاً تکامل یافتهاى وجود داشت که توسط مسیحیان پذیرفته شد و توسعه یافت؛ و این افسانه از مفاهیمى که در مکاشفه یوحنا دیده مىشود در نقاط مهمى انحراف یافته و با آن متناقض است. به عقیده ما بوست نظریه خود را به طور کامل اثبات نکرده است، نظر وى در باره توسعه مفهوم دجّال توسط مسیحیان از مزایاى یک نظریه ابتکارى فراتر نمىرود. در اینجا ضرورتى ندارد به بررسى اثر گونکل (Gunkel) بپردازیم که در آن اندیشه دجّال را به اژدهاى ما قبل تاریخى عمق دریا ردیابى مىکند؛ این نظریه نیز شایان توجهى بیشتر از اوهام اساطیرى سایر نویسندگان نیست .
پس مفهوم حقیقى دجّال در زبان کلیسایى چیست؟ سواز (Suarez) بر این باور است که این یک امر اعتقادى است که دجّال شخصى خاص یعنى دشمن برجسته مسیح است. این نظریه عقیده کسانى را که دجّال را به مجموعه کامل کسانى که با عیسى مسیح مخالفند یا به مقام پاپى (Papacy) تفسیر مىکنند مردود مىشمارد. بدعت گذاران والدنسى (Waldensian) و البیجنسى (Albigensian)، ونیر وایکلیف (Wyclif) و هوس (Hus) پاپ را دجّال نامیدهاند؛ امّا آنها این اصطلاح را صرفاً به طور استعاره به کار بردهاند. تنهاپس از دوره نهضت اصلاح طلبى (Reformism) بود که این نام به مفهوم واقعى اش در مورد پاپ به کار رفت. از آن پس این امر عملاً در آیین لوتریان داخل شد و از سال ۱۸۶۱ به بعد، به شدت مورد حمایت و دفاع آنان در مجله الهیات لوترى (Zeitschrift) fur lutherische Theologie قرار گرفت. گفته مىشودکه این تغییر از کلیساى واقعى به قلمرو سلطنت دجّال بین ۱۹ فوریه و ۱۰ نوامبر ۶۰۷ میلادى به وقوع پیوسته است؛ زمانى که پاپ بونیفاس سوم (Boniface III Pope) از نیوتن (Newton) امپراتور یونان لقب »رئیس همه کلیساها« را براى کلیساى روم دریافت کرد. در تایید این تاریخ به مکاشفه یوحنا( ۱۳: ۸) توسل جستهاند و از آیه ۳ باب یازدهم تخمین زدهاند که پایان جهان احتمالاً سال ۱۸۶۶ میلادى خواهد بود. کاردینال بالارمین (Ballarmine) در جلد سوم کتاب »پیرامون رهبر روحانى روم« (De.Rom.Pont) نادرستى این نظریه را هم از دیدگاه تفسیرى و هم از دیدگاه تاریخى اثبات کرد.
بر خلاف باور برخى از نویسندگان پیشین، مصداق فردى دجال، دیو (demon) نخواهد بود؛ شخصف شیطان تجسم یافته در قالب انسانى دجّال هم نخواهد بود. اگر توجیه مربوط به آیه ۱۷ از باب ۴۹ سفر پیدایش، همراه با توجیه حذف دان (Dan) از فهرست قبایل، چنانکه در کتاب مکاشفه (باب ۷) یافت مىشود، صحت داشته باشد، وى شخصى انسانى و احتمالاً داراى اصل و نژاد یهودى خواهد بود. باید به خاطر داشت که سنت خارج از کتاب مقدس (Scriptural) – extra چیزى بیش از اطلاعات کتاب مقدس در باره دجّال به ما نمىدهد. در حالى که این اطلاعات براى متقاعد ساختن مؤمنان به تصدیق »انسان شریر« در زمان آمدن وى کافى هستند، فقدان هر گونه وحى قابل اعتماد دیگرى باید ما را در برابر افکارباطلایروینگیستها(Irvingistes) مورمونها (Mormons) و اشخاص دیگرى که اخیراً مدعى دریافت وحىهاى جدیدى شدهاند، هشیار سازد.
بىمناسبت نیست که توجه خواننده را به دو رسالهاى که توسط کاردینال نیومن فقید (Newman) در باره دجّال نوشته شد، جلب کنیم. رساله اول با عنوان »اندیشه، دجّال نزد پدران کلیسا« به بررسى زمان، دین، ۴ شهر و آزار و اذیتهاى وى مىپردازد. این رساله هشتاد و سومین شماره (Tracts for the Times) را تشکیل مىدهد. رساله دوم به »اندیشه دجّال نزد پروتستانها« موسوم است .
۵ به منظور درک اهمیت رسالههاى کاردینال در باره مسئله دجال، باید توجه داشت که به مرور زمان چندین نظریه در باره ماهیت این دشمن مسیحیت ظاهر شد.
کاپ (Koppe)، نیچه (Nitzch)، استور (Storr) و پلت (Pelt) معتقد بودند که دجّال یک اصل شرارتآمیز است نه این که در قالب یک شخص یا حکومت تجسم یابد. این نظریه هم با نظریه پولس رسول متعارض است و هم با نظریه یوحناى رسول. هر دوى آنها این دشمن را به عنوان یک انسانى واقعى وصف مىکنند.
نظریه دوم اذعان مىکند که دجال، شخص است اما معتقد است که انسانى مربوط به گذشته است. دجّال به اشکال گوناگون بر نرون (Nero)، دیوکلتین (Diocletian)، جولیان (Julian)، کالیگولا (Caligula)، تیتوس (Titus) شمعون مجوسى (Simion Magus) شمعون پسر گیورا (Giora ) کاهن اعظم، آنانیاس (Ananias) ویتیلوس (Vitellius)، یهودیان (jews) فریسیان (Pharisees) و متعصبان یهودى (jewish zeabts) منطبق شده است. امّا این نظریه از لحاظ سنتى وثاقت کمى دارد؛ علاوه بر آن، به نظر نمىرسد که با پیش گویىهاى پیامبرانه مطابق باشد و در مورد برخى از طرفدارانش، نظریه مذکور مبتنى بر این فرض است که نویسندگانف مفلهَم نمىتوانند از محدوده تجاربشان فراتر روند.
نظریه سوم تصدیق مىکند که دجّال باید به صورت انسانى واقعى ظاهر شود، امّا این شخص واقعى را با نظام پاپى یکى مىداند. لوتر (Luther)، کالوین (Calvin)، زوینگلى (Zwingli)، ملانکتون (Melanchthon) بوسر (Bucer)، بزا(Beza)، کالیکستوس (Calixtus )، بنگل (Bengel)، میکائلیس (Michaelis) و تقریباً تمام نویسندگان پروتستان اروپاى برّى از حامیان این نظریه به شمار آمدهاند؛ همین مطلب را مىتوان در مورد متلکمان انگلیسى: کرانمر (Cranmer)، لاتیمر (Latimer)، ریدلى (Ridley)، هوپر (Hooper)، هاتچینسون (Hutchinson)، تیندیل (Tyndale) ساندیس (Sandys)، فیلوپ (Philop)، جول (Jewell)، راجرز (Rogers)، فولکه (Fulke)، برادفورد (Bradford)، کینگ جیمز (King James) و آندروس (Andrewes) گفت. برامهال (Bramhall) اصلاحاتى را به این نظریه وارد کرد و پس از آن استیلاى این نظریه در میان نویسندگان انگلیسى رو به زوال نهاد. همچنین نمىتوان فرض کرد که نظریه دجّال بودن پاپ به همان شکل مورد تایید پروتستانها بوده است. آرتیوس (Aretius)، فوکسه (Foxe) ناپیرمید (Napier Mede) جوریو (Jurieu)، کانینگهام (Cunninghame)، فابر (Faber) وود هاوس (Woodhouse) و هابرشون (Habershon) »پیامبر دروغین« یا دومین »وحش« در کتاب مکاشفه را بر دجّال و مقام پاپى منطبق کردهاند، به نظر مارلورات (Marlorat) کینگ جیمز داوبوز (Daubuz)، و گالووى (Galloway) اولین »وحش« در مکاشفه چنین وضعیتى دارد؛ از این رو هر دو »وحش« توسط برایتمن (Brightman)، پاروس (Pareus)، ویترینگا (Vitringa) گیل (Gill) بکمیر (Bachmair) فریزر (Fraser) کرولى (Croly )، فایش (Fysh) و الیوت (Elliott) شناسایى شدهاند.
پس از مرور اجمالى نظریات پروتستانها در باره دجّال، مىتوانیم برخى از اظهارات انتقادى کاردینال نیومن را درباره مسئله مورد بحث تصدیق کنیم .
اگر ثابت شود که بخشى از روحانیت کلیسا ماهیتى دجّالى دارد، تمام روحانیت، از جمله شاخه پروتستان، چنین خواهد بود .
نظریه دجّال بودن پاپ به تدریج توسط سه گروه تاریخى یعنى: البیجنسىها (Albigenses) والدنسىها (Waldenses ) و فراتسلها (Fraticelli) بین قرون یازدهم و شانزدهم توسعه یافت. آیا اینان مفسرانى هستند که کلیساى مسیح باید تفسیر واقعى پیشگویىها را از آنها دریافت کند؟
مدافعان نظریه دجّال بودن پاپ، خبطهاى بزرگى در استدلالهاى خود مرتکب شدهاند؛ به اعتقاد آنها برنارد مقدس (St.Bernard )، »وحش« در مکاشفه را بر پاپ منطبق نموده، در حالى که برنارد مقدس در عبارت مورد نظر از ناپاپ (Antipope) سخن مىگوید؛ آنها به آبوت یواکیم (Joashim Abbot ) به عنوان کسى که معتقد است دجّال به مقام پاپى (See Apostolic ) ترفیع مىیابد توسل مىجویند؛ در حالى که آبوت در واقع معتقد است که دجال، پاپ را سرنگون مىکند و مقام وى را غصب مىکند؛ سرانجام اینکه آنها به سخن پاپ گریگورى (Gregory) کبیر استشهاد مىجویند که گفته است: چون دجّال به مسیح شباهت دارد و پاپ تمثال مسیح است پس اگر پاپ جانشین واقعى مسیح است، دجّال باید تاحدودى به پاپ شباهت داشته باشد.
ماهنامه موعود شماره ۳۰
پى نوشت :
× برگرفته از: دائره المعارف کاتولیک، ج ۱ (The Catholic). Volume 1 ,Encyclopedia
۱. تمام جملات، عبارات و کلمات مربوط به کتاب مقدس، حتى الامکان، از ترجمه فارسى کتاب مقدس نقل شده است (م).
۲. »و چون شهادت خود را به اتمام رسانند آن وحش که از هاویه برمى آید با ایشان جنگ کرده، غلبه خواهد یافت و ایشان را خواهد کشت« (مکاشفه یوحناى رسول، ۱۱: ۷). (م).
۳. رساله دو پولس رسول با تسالونیکیان، باب ۲: ۶: »و الان آنچه را که مانع است مىدانید تا او در زمان خود ظاهر بشود« (م).
.The Patrristic Idea ofAntichrist .4
.۵.The Protestan Idea ofAntichrist