اشاره:
در گذشته، با نگاهی کلی به فعالیتهای مبلغان مسیحی در ایران، اقدامات آنان در رابطه با ترجمه و پخش انجیل، انتشار کتب مذهبی در کنار کتاب مقدس، سفرنامهنویسی، فعالیت پزشکی، تأسیس مدرسه به سبک مسیحی، ارتباط با عشایر ایرانی، تلاش برای جذب دربار و حکام محلی، مورد بررسی قرار گرفت. نویسنده مقاله در ادامه به معرفی سه تن از فعالترین و مؤثرترین مبلغان مسیحی در ایران پرداخته است.
1. هنری مارتین
هنری مارتین از نخستین نمایندگان «جنبش بیداری مسیحیگری» غرب بود که به ایران آمد. البته پیش از وی، دیگر تبلیغگران و نمایندگان جنبش بیداری سده هیجدهم کیش پروتستان نیز به ایران آمده بودند. شاید هوکر (W. Hoecker) و روفر(J. Rueffer) آلمانی را بتوان نخستین تبلیغگران پروتستان در ایران دانست. آن دو پزشک در سال ۱۷۴۷.م (۱۱۶۰.ق) آهنگ یزد کردند تا با بهرهبرداری از حرفه پزشکی و نیاز فراوان مردم یزد به این حرفه، در راستای اجرای نقشههای استعماری غرب گام بردارند. آنان به خواست خویش دست نیافتند اما هنری مارتین انگلیسی که سخت تحت تأثیر اندیشههای وزلی و جنبش متدیستی او بود، در آغازین سالهای اوج دو رویه تمدن بورژوازی غرب در ایران، توانست بهعنوان فعالترین و نامدارترین همه کشیشان وابسته به استعمار غرب خودنمایی کند.
هنری مارتین در سال ۱۸۱۱.م (۱۲۲۶.ق) با معرفی و کمک سر جان ملکم ـ از کارگردانان کمپانی هند شرقی که پیش از این تاریخ، بارها به ایران آمده بود ـ به ایران آمد و در شیراز اقامت گزید. وی از حمایت سرگور اوزلی، سفیر انگلیس در ایران، و نیز از حمایت برخی ایرانیان مرتبط با مقامهای انگلیسی برخوردار گردید. مارتین در شیراز و تهران و هرجا که فرصت یافت، بحثهایی را بر ضدّ اسلام و به سود مسیحیگری به راهانداخت. وی پس از تصحیح ترجمه فارسی عهد جدید به شیوهای روان و شیوا، کتاب مذکور را توسط سرگور اوزلی به فتحعلیشاه تقدیم کرد. مارتین برای بحث و جدل و پدیدآوردن سرگردانی فکری و عقیدتی در دیگران، از جمله جوانان تازهکار و زودباور، زمان و مکان نمیشناخت. وی همین که از کلکته پای بر کشتی نهاد و به سوی ایران راه افتاد، با همسفران عرب به مباحثه پرداخت. در همان سفر، گرمای توانفرسای دریا که امکان خواب و آسایش را از مسافران سلب کرده بود، کشتیها را ناگزیر ساخت چند روزی در مسقط توقف کنند. در آنجا هم مارتین به جای استراحت، به عادت همیشگی خود، از پی مردم میشتافت و به بحث و گفتوگو میپرداخت.
فعالیتهای مارتین
الف ـ اظهار نفرت و دشمنی نسبت به ایرانیان: هنری مارتین در زمان اقامت در هندوستان، مردم هند را به چهار دسته مسلمانان، کاتولیکهای وابسته به رم، بتپرستان و کافران تقسیم کرده بود و همه آنها را چهار چهره از اهریمن به شمار میآورد. وی هنگامیکه به ایران آمد، بر اساس همین باور تعصبآمیز، اظهار داشت که بیشتر سرشناسان خاورزمین آدمکش هستند. این بددلی هنری مارتین نسبت به همه انسانهای غیرپروتستان، در مورد مسلمانان به شیوهای چشمگیرتر، ژرفتر و گستردهتر خودنمایی کرده است تا جایی که آشکارا میگوید:
من هنوز بر این باور هستم که سرشت انسانی، در پستترین جلوه خود یک مسلمان است.
و از خدا میخواهد که بهزودی قلمرو نفرتانگیزشان نابود گردد. بدونشک ایرانیان مسلمان از جمله مردمیبودند که هنری مارتین بهویژه نسبت به آنان ابراز بیزاری میکرد. وی درست یک ماه پس از ورود به ایران، یعنی درحالیکه از میهماننوازی گرم میزبان خود بهره میبرد و هنوز تلخیهای ناشی از رویارویی با روحانیان شیراز و تهران را هم نچشیده بود، در نوشتهای از سرزمین فارس و مردم آن یکسره اظهار بیزاری نموده است.
ب ـ معرفی ویژه مارتین به ذینفوذان ایرانی: هنری مارتین توسط ملکم به سرگور اوزلی، سفیر وقت انگلیس در ایران، معرفی شد. اسناد تاریخی بهخوبی دشمنی این سه فرد را نسبت به ایران روشن کردهاند. مارتین خود به دشمنی اوزلی نسبت به ایران گواهی میدهد و اعتراف میکند اوزلی نیز همانند او از ایران یکسره بیزار بوده است. این پیوند تنگاتنگ میان کارگردانان سیاست انگلیس و نمایندگان رسمیکیش مسیح، بهروشنی از یکیبودن خواستها و آرمانهای کلیسا و استعمار حکایت دارد و در واقع کلیسا و کارگزاران آنرا جز به عنوان ابزار استعمار نمیتوان بهدرستی شناسایی کرد. نامهای که ملکم درباره هنری مارتین به اوزلی نوشت، دربردارنده نکات پرمعنی و مهمی است. ملکم در ظاهر در مورد خوی جدلی مارتین به اوزلی هشدار میدهد اما درواقع با یادآوری این نکته به اوزلی گفته است که مارتین بههرروی بساط بحث و جدل خویش را در ایران نیز خواهد گسترد و سیاست استعماری انگلیس در ایران باید در این زمینه به او یاری رساند. اوزلی به عنوان سفیر رسمی و بسیار توانای پادشاه انگلستان در دربار فتحعلیشاه، از موضع و نفوذ گسترده سیاسی و دیپلماسی خود برای کمک به آرمان هنری مارتین بهرهبرداری کرد. اوزلی حتی هنگامیکه در شیراز بود و هنوز دوستی و یکرنگی فتحعلیشاه را به خود جلب نکرده بود ـ تاجاییکه شاه به وی بنویسد در ایران به شیوهای کار کن که گویی این کشور از آن تو است ـ مارتین را زیر حمایت خود قرار داد و به مارتین قول داد وی را به حاکم شیراز و دستیارانش معرفی نماید و به سود او توصیه کند و نیز فهرست پرسوجوهای مارتین درباره ایران و آنچه را که وی میخواست در ایران انجام دهد، با خود ببرد تا برای او راهنماییهایی بسنده بهدست آورد. اوزلی به مارتین وعده داد به گاه سفر او (مارتین)، برای وی نگهبان خواهد فرستاد. هنری مارتین از همکاری و دوستی نزدیک دیگر کارگردانان استعمار که تحت سرپرستی اوزلی در ایران کار میکردند، مانند موریه و دارسی نیز برخوردار بود. مارتین در نوشتههای خود آشکارا به فعالیتهایش در هماهنگی با شبکه جاسوسی موجود در ایران اشاره کرده است.
ج ـ فعالیت در شیراز: مارتین به محض ورود به شیراز، کار معمولی خود، یعنی بهراهانداختن بحثهای مذهبی را آغاز کرد. او با افراد گوناگون ایرانی، از روحانی و غیرروحانی، به جدل مینشست و در بحثهای خود، بهویژه درخصوص نبوت پیامبر اسلام (ص) و اعجازهای او ایجاد تردید میکرد. سخن درباره «نبوت پیامبر اسلام» از جمله بحثهایی بود که با تجربه ملکم در ایران چندان بیپیوند نبود. ملکم و همراهانش در سال 1801.م (۱۲۱۶.ق) در راه بازگشت از ایران به سوی هند، در کرمانشاه به منزل آقامحمدعلی کرمانشاهی، عالم روحانی پرآوازه آن روزگار، رفتند. در آن گردهمایی، سخن از دین و آیین پیش آمد که دستاورد آن یک «رساله نبویه» بود که آقامحمدعلی برای ملکم و دوستانش به رشته نگارش درآورد. اینکه ملکم در یک نشست کوتاه با یکی از علمای برجسته ایران در یک گفتوگوی بنیادی مذهبی (مسئله نبوت) درگیر شد و او را به نوشتن رسالهای واداشت، آشکار میسازد که علمای آن روزگار هم به جدل و بحثهای مذهبی با مخالفان اسلام بسیار دلبستگی و برای آن آمادگی داشتند؛ ضمن آنکه ملکم هم بهعنوان نماینده بانفوذ کمپانی هند شرقی انگلیس میخواست اصولاً پیامبری اسلام در سرزمین اسلامی ایران مورد پرسش و شک قرار گیرد و علمای ایران و خودبهخود مردم دیگر در این زمینه سرگرم بحث و جدل شوند. بهنظر میرسد این روند، از دیدگاه ملکم، دستکم در بنیاد باورهای مذهبی برخی مردم سستی پدید میآورد و بههرحال، در مجموع برای سیاست کمپانی هند شرقی نهتنها بیزیان، بلکه پرسود بود. ملکم برای اینکه این رشته از گفتوگوها را در دلها و مغزها زنده و فعال نگاه دارد، قول داد جواب آقامحمدعلی کرمانشاهی را از ولایت ارسال کند. آمدن هنری مارتین به ایران، با توجه به کمک ملکم به وی و نیز آگاهی ملکم از روحیه و روش جدلی او و بهویژه انتخاب همان مسئله نبوت از سوی مارتین و درگیرساختن علما و مردم در این زمینه، بهنظر میرسد با قول مذکور از سوی ملکم بیپیوند نبوده است؛ بهعبارتی جواب ملکم از ولایت انگلستان، همان اعزام هنری مارتین به ایران بود که ده سال پس از گفتوگوی ملکم با آقامحمدعلی کرمانشاهی رخ داد و به گفته خود ملکم، وی به ایران آمد تا کسانی را که در جمع شما نام خدا را عبث بر زبان میرانند، سر جای خود بنشاند.
اینک مارتین به مردی نامدار تبدیل شده بود. او در ضمن تبلیغگریهای مذهبی و استعماری خود در شیراز، از گسترش فرهنگ غربی تحت عنوان جشن نوئل نیز خودداری نمیکرد. خود وی از یک جشن نوئل سخن میگوید که جعفرعلیخان ـ مرشد صوفیان ـ را نیز به مهمانی آن خوانده بود. مارتین در شیراز چنان زبانزد مردم شده بود که مقامات ملی از بیم تزلزل ایمان مردم، ناگزیر شدند آنان را به پایداری در یگانه دین و ایمان حقیقیشان ملزم سازند. خود مارتین در این زمینه ادعا میکند:
بزرگان شهر و علما لحظهای مرا آرام نمیگذاردند. دسته اول از روی حرمتی که برای موطنم دارند و دسته دوم از آن روی که به کار من علاقمندند، به سراغم میآیند. از آنجا که ایرانیان کمتر از هندوان تعصب دارند و مردمیکنجکاوند، امیدوارم برای آنان منشأ خدمتی باشم.
مارتین به هر شیوه که مناسب میدید، برای رسیدن به هدف خود اقدام میکرد. او حتی از بهکاربردن حیله و نیرنگ ابایی نداشت. بهعنوانمثال، باور همگانی در شیراز بر این شده بود که هنری مارتین به آنجا آمده است تا مسلمان شود.1 به نظر میرسد این شایعه بر پایه ادعای خود هنری مارتین استوار بوده است؛ زیرا طبق نوشته آقامحمدرضا همدانی، مارتین از میرزاابراهیم خواسته بود بابی از ابواب ادله و براهین مفید علم و یقین در اثبات نبوت حضرت خاتمالنبیین(ص) بنویسد که شاید بدین وسیله و تدبیر قاید توفیق تقدیر دامنگیر شده، وی را از بیداری تشکیک به شاهراه تحقیق رساند.
د ـ مناظره با علمای شیعه: هنری مارتین به این نتیجه رسیده بود که باید با علمای برجسته و مراجع تقلید شیعه نیز رویاروی شود و جدل کند و از آن رهگذر به آرمان خود در چارچوب سوداگری و سودگرایی استعمار انگلیس نزدیک شود. درنگ یازده ماهه هنری مارتین در شیراز سرآمد و با ترجمه فارسی خود از کتاب عهد جدید، که با همکاری یکی از ایرانیان انجام داده بود، راهی تهران شد تا نسخهای از آن را به فتحعلیشاه دهد و از آن راه، انجیل فارسی خود را جاودانه سازد. وی در راه، یک هفته در اصفهان درنگ کرد. چنین مینماید که هنری مارتین و زندگینامهنویسان غربی او پیرامون ادامه جدل و مناظرات مذهبی او با علمای اصفهان سخنی به میان نیاوردهاند، ولی مفتون دنبلی ـ تاریخگر ایرانی معاصر او ـ درحالیکه از او با عنوان یوسف نام پادری یاد میکند، میگوید که مارتین به اصفهان آمد و نزد علمای آنجا تحصیل کرد و مهارتی تمام در خط و علم و دین مسلمانی از فضلای کرام به هم رسانید. محمد معصوم شیرازی نایبالصدر نیز، ضمن اشاره به حادثه و فتنه هنری مارتین پادری نصرانی، میآورد که وی در اصفهان نیز به مناقشه و معارضه با علمای اعلام و حکمای اسلام درآمد. نایبالصدر از جمله کسانی که با هنری مارتین گفتوگو کردهاند، حاجی اصفهانی را ـ که همان ملاعلی نوری اصفهانی است ـ یاد میکند. تنکابنی مینویسد که وی چند سال در خدمت آخوند ملا علی نوری تلمذ نموده که مسلماً مدت آن نمیتواند درست باشد. هنری مارتین در راه خود به تهران، در شهر قم نیز درنگی بسیار کوتاه داشت و بر پایه برنامهای که برای خویش برگزیده بود، کوشید از مجتهد برجسته سراسر ایران که روشن است منظور او میرزای قمیبوده، دیدن کند. ولی میرزا پاسخ داد که اگر مارتین کاری جدّی دارد، میتواند به دیدن وی رود، وگرنه به سبب ناتوانی و پیری از دیدار پوزش میخواهد.
هنری مارتین نشستهایی نیز با صوفیان شیراز داشت. وی با فردی بهنام میرزا ابوالقاسم بحث و جدل کرده که به باور او بخشی بزرگ از مردم شیراز پنهانی یا آشکارا سر بدو سپرده بودند. خود مارتین مینویسد که او با فرزند یکی از مجتهدان، که از مذهب خسته شده و به صوفیگری پناه آورده بود، بحث کرد. مارتین با صوفی نامدار دیگری به نام آقابزرگ به بحث و جدل پیرامون مسیحیگری پرداخت. چنین مینماید که هنری مارتین، با توجه به ستیز همیشگی میان صوفیان و مجتهدان، میکوشید ضمن ردّ مذهب رسمی ایران و نادرستانگاشتن باورهای صوفیانه، بنیاد باورهای پیروان مذهب رسمی و صوفیگری را به سود مسیحیگریِ مورد تأیید و حمایت استعمار انگلیس یکجا سست سازد. مارتین در همین پیوند، رسالهای نیز نگاشت که در آن، ضمن رد صوفیگری، کیشهای موسی و عیسی را از حقیقت برخوردار دانست.
ه ـ تأثیر فعالیتهای مارتین در ایران: گرچه تلاشها، مناظرهها و جدلهای مارتین نتوانست شمار چشمگیری از مردم ایران را به کیش مسیحی درآورد، اما او هنگامیکه در تبریز بود (۱۸۱۲.م (۱۲۲۷ ق)، از یک کنجکاوی عمومی و بیمانند خبر میدهد که خود او در شهرهای تبریز، شیراز و دیگر جاها درخصوص انجیل برانگیخته بود. گزارشهای گوناگون ناظران و برخی نویسندگان دورههای پس از مرگ مارتین نیز از تأثیر نسبی تلاشهای او خبر میدهند. جوزف ولف (Joseph Wolf) ـ تبلیغگر دیگری که در سال ۱۸۲۴.م (۱۲۴۰ ق) به ایران آمد ـ درباره تلاشهای مارتین نوشته است: چراغی که او در ایران برافروخت، هرگز خاموش نخواهد شد. در سال ۱۸۲۵.م/۱۲۴۱.ق وزیر بریتانیا از تبریز اینگونه پیرامون مارتین سخن گفته است:
هنری مارتین اثری بر ایران گذارده است که هیچ شخص دیگری نمیتواند امیدوار باشد که بههماناندازه چنین کند؛ زیرا وی، نهتنها برای کاری که به عهده گرفته بود کاملاً مناسب بود، بلکه شاید نخستین روحانی مسیحی بود که نشان داد در هر دانشی که ایرانیان به حدّ اعلی آن را گرامی میداشتند، بر ایرانیان افضل است.
نوشتهها و گفتههای هنری مارتین، بهویژه ترجمه فارسی روان و شیوای او از عهد جدید و تلاش کارگزاران استعمار انگلیس در چاپ و پخش آن، هم رهبران مذهبی ایران و هم سیاستگذاران دربار قاجاری را دچار بیم و نگرانی کرده بود. ازاینرو پس از رسیدن دامنه تلاشهای مارتین به پایتخت و دربار قاجار و کوششهای علنی سفیر انگلیس در راستای ترویج و پخش انجیل فارسی، هم دربار و هم رهبران بزرگ و پرآوازه مذهبی، به تکاپو افتادند. رهبران مذهبی با ابراز نگرانی عمیق از مسئله مارتین و بهخاطر بیم از گسترش تزلزل در باور عمومی، به نگارش رسالههای ضد پادری اقدام نمودند.
و ـ سرانجام انجیلِ مارتین: هنری مارتین درحالیکه نامه سفارش از اوزلی برای دو تن از حاکمان ترکیه عثمانی را همراه داشت، در سال ۱۸۱۲.م (۱۲۲۷ ق) در راه بازگشت به انگلیس در «توقات» ترکیه ـ درحالیکه از بیماری و تب رنج میبرد ـ در سیویک سالگی جان سپرد. بیش از چهل سال پس از آن، در سال ۱۸۵۶.م (۱۲۷۳ ق) بر مزارش به عنوان یک قهرمان، بنای یادگاری به پا کردند. اگرچه هنری مارتین نتوانست خود به دیدن شاه و یا ولیعهد او ـ عباسمیرزا ـ برود تا انجیل فارسیاش را به آنها تحویل دهد، اما بالاترین نماینده سیاست استعماری انگلیس در ایران، یعنی سرگور اوزلی مستقیماً و با دلبستگی فراوان، آرمان او را دنبال کرد. هم اوزلی و هم همسرش سخت به مارتین کمک کردند. اوزلی در همان هنگامیکه در راستای سودگرایی استعمار انگلیس و به بهای ازدسترفتن سرزمینهای ایران، به روسها و الکساندر یکم خدمت میکرد، میکوشید تا مسیحیگری از گونه انگلیسیاش را بهواسطه رایجساختن ترجمه عهد جدید مارتین در ایران گسترش دهد. اوزلی ترجمه یاد شده را به شاه تقدیم کرد و از او فرمانی به مورخ ربیعالاولی ۱۲۲۹ (فوریه ـ مارس ۱۸۱۴) که نسخهای از آن هماکنون در موزه بریتانیا موجود است دریافت داشت. در بخشی از این فرمان آمده است:
کتب انجیلی که به اجتهاد مرحوم پادری مارتین تفسیر و تأویل شده بود، به عنوان پیشکش از جانب آن عالیجنابان رسید و موجب حصول خشنودی و رضامندی خاطر همایون از ایشان گردید… از این پس واقفان حضور معدلت دستور را مقرر و مأمور خواهیم نمود که من اوله الی آخره تلاوت را در حضور اشرف نموده که مقروع سمع سمیع شود. لهذا باید آن عالیجنابان مراتب رضامندی خاطر همایون را به تمامی فضلا و محققین و عرفا و عموم اهالی ملت مسیحیّه که متوجه اشتهار و اجتهاد کتاب انجیل میباشند، اعلان و اعلام دارند و در عهده شناسند.
حدود ششماه پس از فرمان فتحعلیشاه، در بیستم سپتامبر ۱۸۱۴، اوزلی نامهای به رئیس انجمن کتاب مقدس بریتانیا و کشورهای خارجی نوشت که نشان میدهد وی نسخههایی از ترجمه فارسی کتاب مقدس را میان وزیران ایران نیز پخش کرده و بهویژه کوشیده است آنرا به کسانی بدهد که به صوفیگری گرایش داشتند و خودبهخود از رهبران دین رسمی ایران ناخشنود و به گمان اوزلی از ضربهخوردن ولو موقتی و زودگذر آنان از سوی یک تبلیغگر مسیحی خشنود بودند. اوزلی منتظر نشد تا انجمن کتاب مقدس درخصوص چاپ انجیل او تصمیم بگیرد. وی خود نسخهای از ترجمه فارسی عهد جدید را به روسیه برد و آن را در سال ۱۸۱۵.م (۱۲۳۰ ق) به کمک یکی از شاهزادگان روسی، که سرپرستی انجمن کتاب مقدس روسیه را بر عهده داشت، در شهر پترزبورگ به چاپ رساند. 2
پینوشتها:
۱. یحیی دولتآبادی که خود و پدرش از نوکران انگلیس و از مشروطهخواهان طرفدار انگلیس بودند، در خصوص انگلیسیبودن ظلالسلطان مینویسد: «انگلیسیان در تمام نقاط جنوبی، عوامل خود را به کار انداخته، که از جمله آنهاست ظلالسلطان حاکم اصفهان و پسر او جلالالدوله حاکم یزد و جمعی از خوانین بختیاری که در اصفهان و اطراف اصفهان میباشند. ظلالسلطان با انگلیسیان کاملا مربوط است و مانند یک نوکر فرمانبردار به آنها خدمت میکند، پسرش حاکم یزد هم به طریق اولی.» (یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج۱، تهران، عطار و فردوسی، چ۶، ۱۳۷۱، ص۳۷۱)
ماهنامه موعود شماره ۷۶