ما نیازمند توبه‌ایم!

150 ytbinteyyz - ما نیازمند توبه‌ایم!شرق اسلامی‌برای قرار گرفتن در مدار ظهور کبرای امام زمان(ع)، نیازمند توبه بزرگ است. غرب با تجربه بحران و بن بست به توبه می‌رسد. توبه از عهد قبلی. عهد با شیطان برای تجربه بهشت در زمین. ما نیز نیازمند توبه‌ایم. توبه از پیروی از «فرهنگ و تمدّنی» که عهد با شیطان را در خود و با خود داشت. «عهد فاوستی».

 
 
 
یرخی تصمیم‌گیری‌های ما حکایت از آن می‌کند که شناخت کاملی از مهدویت نداریم. گاهی بدان با نگاهی مناسبتی می‌نگریم و با فرا رسیدن ایّام جشن میلاد حضرت صاحب الزّمان(ع) بساط سور و شادی فراهم می‌آوریم و شهر را آذین می‌بندیم و فردایش آن بساط را جمع کرده به کار و باری دیگر مشغول می‌آییم.

گاهی از همه توان و ظرفیت‌هایش برای اثبات همه هواجسمان بهره می‌بریم و از آن مُهری برای کارنامه بی‌سر و ته خودمان می‌سازیم تا آن کارنامه حیثیتی قابل قبول بیابد.

جماعتی هم گره‌گشایی از کار و بارشان را در این گفت‌وگو و ذکر نام امام(ع) جست‌وجو می‌کنند. عرض می‌کردم فقدان شناخت و تعریف جامعی از «مهدویّت» باعث شده تا عموم مناسبت‌های ملّی و مذهبی ما فاقد سوگیری مهدوی و عنصر مهدویّت باشد. شاید از همین روست که در ایّام عاشورا و اربعین برنامه مهدوی رادیو تعطیل می‌شود. چون مناسبتی بدان نگریسته می‌شود. به همان سان که در هیچ یک از جشنواره‌ها خبری از مهدویّت نیست و در ادامه، همان مدیرانی که از رشد فرقه‌های نوظهور و عرفانی در میان دانشجویان دانشگاه‌ها گلایه سر می‌دهند و به دنبال راه کار می‌گردند، کانون مهدوی را در عرض ده‌ها کانون سیاسی، اقتصادی، هنری و غیره قرار می‌دهند. یعنی، با زبان بی‌زبانی اعلام می‌کنند، سینما، ورزش، صهیونیسم و غرب‌شناسی را چه نسبتی با مهدویّت و گفت‌وگوی مهدوی!

به عرفان‌های نوظهور به این دلیل اشاره کردم که معاون فرهنگی وزارت علوم و مدیر کلّ فرهنگی آن وزارتخانه از تأثیرپذیری قشر دانشجو از عرفان‌های کاذب و خطری که سه و نیم میلیون دانشجو را تهدید می‌‌کند، اظهار ناراحتی و بیم کرده بود.

 
«مهدویّت» جان مایه و روح همه احکام، اعمال، آداب، اخلاق و معتقدات ماست. معنی بودن و معنی بخشنده به همه اعمال و اقوال آنکه می‌خواهد از منظر چشم یک مسلمان به عالم بنگرد. عالمی نو در افکند، آدمی از نو بسازد و مقصدی و مقصودی غیر از آنچه که جاری است و همگان بدان مبتلا و معتاد شده‌اند، بسازد.

«مهدویّت» اعلام «عهدی» است که وقتی گسسته شد، امام علی(ع) در مسجد کوفه و حسین بن علی(ع) در دشت نینوا به شهادت رسیدند و مأمون مجال مسموم ساختن حضرت علیّ بن موسی الرّضا(ع) را به دست آورد.

 
«مهدویّت»، تلاش برای تجدید همان عهد با ولی و حجّت منصوب از سوی حضرت حق است که اگر منعقد شود، تاریخ نو، فرهنگ نو و تمدّن نو متولّد می‌شود. فرهنگ و تمدّنی متفاوت با همه تمدّن‌ها و فرهنگ‌های تجربه شده و در حال گذار. فرهنگ و تمدّنی که در صورت و سیرت با تمدّن معتاد شده غربی متفاوت است.

«مهدویّت»، مبدأ، مسیر، باب، مقصد تبیین شده و آسمانی است که به ما «نحوه بودن» و زیستن در عرصه تاریخ و زمین را می‌آموزد و انتظار، عملی آگاهانه است، برای دستیابی به مهدویّت، تجدید عهد و همگانی ساختن عهدی که اگر محقّق شود، عصر غیبت کبرای امام عصر(ع) خاتمه می‌یابد.

همه وحشت غرب و عتاب و خشم و شمشیر آخته‌اش که علیهِ اسلام و شیعیان و شیعه خانه امام عصر(ع) به کار می‌برد، به این امر مقدّس برمی‌گردد. «غرب» می‌داند که تمامیّت تاریخ، فرهنگ و تمدّنش، بر آستانه این «عهد» با امام و مهدویّت سر فرود خواهد آورد. شاید از همین روست که در تلاش مذبوحانه سعی در به تعویق انداختن زمان وقوع این امر مقدّس دارد؛ در حالی که بسیاری از اندیشمندان و بزرگان غرب زنگ افول تاریخ غربی و طلوع خورشید دینداری را شنیده‌اند.

با این همه دویست سال اخیر جهان اسلام و مسلمانان وضعیت بسیار سختی را به تجربه نشستند، وضعی که امروز هم کم و بیش عواقبش را تحمّل می‌کنند.

اگر به درستی به دو قرن گذشته و حتّی همین امروز بنگریم، درمی‌یابیم که بر ما، روزها و ماه‌ها می‌گذرند و ما روزها  ماه‌ها را و حوادث و وقایع در آنها را مثل قطعات یک پازل کنار هم می‌چینیم. برایمان فرقی نمی‌کند، متأثّر از زمان و پیشامدها پیش می‌رویم. این ایّام و آنات‌اند که ما را پیش می‌برند، مشغول می‌کنند، به عکس العمل وا می‌دارند.

ایّام و آناتی که در شتاب و عجله بر ما می‌گذرند. بی‌آنکه متوجّه سوگیری و برآیند وقایع ناخواسته باشیم. همان که ما را با خود می‌برند و ما چون کاهی بر پهنه‌اش بالا و پایین می‌رویم.
این همان فلک زدگی است. همان گرفتار آمدن در مکر لیل و نهار.
قدرت‌های شیطانی و جنود، ابلیسی زمینی آنها هستند که ما را منفعل بر پهنه متلاطم اقیانوس جهان می‌خواهند.

در حالی که مطابق طرح و نقشه و الگوی آنها قطعات پازل حیات خود را می‌چینیم و دست آخر هم انتظار داریم تصویر مطلوب و دلخواه خود را که صورتی ذهنی از آنها داریم، ببینیم و گاه، از اینکه بعد از صرف هزینه و عمر، از حاصل کار ناراحت و غمگین می‌شویم، دمق و دلخور به دنبال عامل پنهانی می‌گردیم و برای فرافکنی دشمنی داخلی و خارجی را جست‌وجو می‌کنیم.

وقتی شما بر قطاری سوار شوید که به سوی شمال می‌رود، ناله و افغان و اعتراض شما و حتّی خارج شدن از کوپه‌ها و در همان قطار به سمت جنوب راه افتادن در وضع شما هیچ تغییری ایجاد نمی‌کند. این قطار شما را به سمت شمال می‌برد، چه بخواهید و چه نخواهید.
قطار غربی از ایستگاهی به راه افتاده است. ایستگاه به ایستگاه پیش می‌رود و همه ملزومات مورد نیاز را هم مطابق همان سوگیری، از جنس همان سوگیری و برای همان سوگیری انتخاب کرده، طراحی نموده، شکل داده تا دست آخر آن قطار در همان ایستگاه مطلوب توقف کند. به هر روی و دلیل در یکی از ایستگاه‌ها با این قطار مواجه شده‌ایم. نه از مقصدش پرسیدیم و نه از مبدأش. از قطار خوشمان آمد. سوارش شدیم به آن امید که ما را هم به مقصدمان برساند.

ـ جماعتی پی به مقصد نهایی قطار برده‌اند، نه تنها راحت و بی‌خیال در جایگاه خود مستقر شده‌اند، بلکه جذب مجموعه شده در خدمتش هم در آمده‌اند و با شراکت جستن در سوگیری قطار و راننده و نگهبان و سازنده و خدّام آن، با آن هم‌نوا شده و پیش می‌روند.
ـ جماعتی هر از گاهی از پنجره کوپه خود سر بیرون کرده یا با مشاهده برخی کنش‌ها و واکنش‌های خدمتکاران قطار لب به اعتراض گشوده‌اند و درباره مقصد قطار با تردید و شک نگریسته‌اند، امّا بلافاصله، جلوه و جمال قطار دیگر بار آنها را بر سر جای خود نشاند، تخفیف دادند. از اعتراض خود کاستند، امید بستند به روزی که قطار آنها را هم در مسیر خود به ایستگاه مطلوبشان برساند.
ـ جماعتی گفتند: ما را با این قطار چه کار، کار خود می‌کنیم و نان خود می‌خوریم و در حدّ ضرورت هم از آنچه که قطار فرا رویمان قرار می‌دهد، بهره می‌بریم. خود را به بی‌خیالی زدند. به نادیده گرفتن کلّ قطار و مقصد و مأوایش.
ـ جماعتی در اندیشه تصرّف قطار شدند. اعتراضشان بالا گرفت و با خود گفتند، قطار و همه اسباب و آلاتش خوب است. باید باشد. این راننده قطار و مدیر داخلی آن و برخی خدمتکاران آن هستند که بد خلق و بد رفتارند. این اتاق نمایش فیلم و پخش کننده موسیقی در قطار است که به بی‌راهه می‌رود. قطار را باید تصرف کرد و برای این مقصود به راه افتادند و جان خود در سر این کار نهادند در حالی که نمی‌دانستند که قطار تنها در مسیری که ریل‌گذاری شده است، پیش می‌رود، تند یا کند فرقی نمی‌کند. شما هم پشت فرمان آن قرار بگیرید، به همان سو می‌روید که طراحان و ریل گذاران و سازندگانش می‌خواهند.
ـ آنها نمی‌دانستند که سوگیری و مقصد نهایی تعریف شده است و نمی‌خواستند بدانند که همه لوازم فراهم آمده، نه تنها اضافی و زائد نیستند، بلکه لازمه این قطار و سوگیری‌اش هست. آنها از پرسیدن می‌ترسیدند. از آگاه شدن، چرا که، چنان خود را با این قطار و کوپه عجین ساخته و شیفته و شیدایش بودند که ترک آن را مکروه می‌دانستند.
ـ آنها از پیاده شدن می‌ترسیدند. خود را در خوف و خطر احساس می‌کردند.
ـ آنها نمی‌خواستند بپذیرند که هر مقصدی و مسیری اقتضائات مخصوص خود را داراست. لوازم مخصوص خود را می‌طلبد و اگر در طریق آن وارد شوند، الزاماً وسایل و ملزومات متناسب و در خور آن راه و مقصد را هم خواهند ساخت و نتایجش را هم تجربه خواهند کرد.
در همین گیر و دار، دویست سال گذشت.

غرب و غربیان، تمامیّت «بحران و بن بست» حاصله از چهارصد سال خودکامگی، پشت کردن به آسمان و تلاش مذبوحانه برای محقّق ساختن بهشت موعود بر عرصه خاک ـ بی اذن خداوند هستی ـ را تجربه می‌کنند و حتّی با تجدید نظر در آنچه رفته، ضرورت بازگشت به عهد دینی و فرهنگ سنتّی مذهبی قبلی را مطالبه می‌نمایند.

همه چیز با «عهد جمعی انسان غربی» برای پشت کردن به دین آغاز شد و همه آینده نیز در گرو «عهد جمعی» برای رویکرد به امام مبین و حجّت حق است. «عهدی که مستور و مضمر در مهدویّت و فرهنگ مهدوی است.» در حالی که شرق اسلامی، در رویارویی با غرب الحادی، غافل از این ماجرا و راز مستور است.

شرق اسلامی در حالی که از مهدویّت سخن می‌گوید که دل به عهد ماضی غربی خوش داشته و در هوای تجربه مدرنیته کامل از باقی مانده عناصر دین خود نیز می‌گذرد.

 
شرق اسلامی‌برای قرار گرفتن در مدار ظهور کبرای امام زمان(ع)، نیازمند توبه بزرگ است. غرب با تجربه بحران و بن بست به توبه می‌رسد. توبه از عهد قبلی. عهد با شیطان برای تجربه بهشت در زمین. ما نیز نیازمند توبه‌ایم. توبه از پیروی از «فرهنگ و تمدّنی» که عهد با شیطان را در خود و با خود داشت. «عهد فاوستی».

ما نیازمند تجدید عهد هستیم. عهد جمعی با تضمین قلبی برای هم افق شدن با حجّت حیّ خداوند.

شاید پس از آن دریابیم که ما را گریزی و گزینه‌ای جز پیاده شدن از این قطار که در درّه وحشتناک «نهیلیسم» و «نیست انگاری» فرو غلتیده، نیست.
این عهد جمعی ما را هم افق با قلب عالم امکان می‌سازد و زمینه‌های ظهور خورشید حقیقت را از پس پرده غیبت ممکن می‌سازد!

اسماعیل شفیعی سروستانی
جمعه ۲۳/۱۱/۸۸

همچنین ببینید

استاد اسماعیل شفیعی سروستانی

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛ وآدمی پرسشگری است که همواره از منشا هستی و نسبت میان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *